ارسالها: 8724
#1
Posted: 13 May 2011 06:39
زندگینامه شیون فومنی
شیون فومنی (میر احمد سید فخری نژاد) از شاعران محبوب و مشهور خطه ی شمال در سال 1325ه ش در شهرستان فومن دیده به جهان گشود او تحصیلات ابتدایی و سه ساله ی خود را در رشت سپری کرد و بعد از آن به کرمانشاه کوچ نمود و سه ساله دوم دبیرستان را تا اخذ دیپلم طبیعی -1345 در آنجا گذراند.
شیون در سال 1346 وارد سپاهی دانش در طارم زنجان شد و یکسال بعد به استخدام اداره آموزش و پرورش استان مازندران درآمدودر سال 1348 وارد زندگی زناشویی شد در کوچی عهده دار مدیریت و تدریس در یکی از مدارس فولادمحله ساری گشت و تا سال 1351 با تمام مشکلات دست و پنجه نرم کرد و عاشقانه به رسالت خود که همانا تعلیم و تربیت بود پرداخت و پس از آن نیز دردیگر نقاط گیلان به این شغل شریف باز هم ادامه داد.
او در سال 1374 مبتلا به بیماری نارسایی کلیه شد و یک سال بعد برای درمان این نارسایی به وسیله دیالیز به تهران کوچ کرد و در همین سال با توجه به درد بیشمار موفق به اخذ فوق دیپلم (تجربی) از دانشگاه تربیت معلم گشت.
شیون در سال 1376 ه.ش پس از سالها تدریس و تعلیم و تربیت فرزندان این خاک طربناک بازنشسته شد.
او در شهریورماه 1377 پس از یک دوره بیماری مزمن کلیوی و انجام پیوند کلیه در یکی از بیمارستانهای تهرانروی از نقاب خاک کشید.
آرامگاهش در بقعه سلیمانداراب رشت بنا به وصیتش در کنار سردار بزرگ میرزا کوچک جنگلی است.
او علاوه بر آثار ارزشمند و ماندگار چهار فرزند به نام های حامد – کاوه – دامون و آنک – دختر قصیده نذر – نیز به یادگار نهاد.
آثار ادبی و هنری شیون فومنی
شیون فومنی یکی از شاعران نیرومند زمان ما بود که وی را باید شاعر دو زبانه نامید. بطور کلی شاعران دو زبانه هم در عوام و مردم منطقه خود رسوخ می کنند و هم در گستره ی ملی جایگاه ویژه می یابند.
شیون فومنی به عنوان یکی از شاعران موفق دو زبانه در حوزه شعر محلی و بومی گیلکی را که داشت در محاق فراموشی قرار می گرفت سینه به سینه تا آنسوی مرزهای کشورمان اشاعه و ارائه نمود و جاودانه گشت و از سوی دیگر در حوزه شعر فارسی با انتشار مجموعه های شعر فارسی و ارائه قالبهای معمول و مرسوم شعر فارسی از شاعران تأثیر گذار و توانای شعر معاصر بشمار می رود.
تحقیق و پژوهش در زمینه ی فرهنگ، و ادب گیلان و ارائه مجموعه اشعار گیلکی در قالب غزلیات، منظومه ها و دو بینی های محلی است از جمله آثار قابل تأمل و ماندگار اوست.
علاوه بر اینها، ترانه سرایی یکی از جنبه های ادبی و هنری شیون است که با مهارت، چیرگی و تسلط بر موسیقی، آواها و ملودی های محلی و فارسی از وی بعنوان موفق ترین شاعر ترانه سرا شناخت که در این حوزه ترانه های متعددی از وی به وسیله خوانندگان نامور خوانده شده است.
پرداختن به شعر فارسی از تبحر و قریحه ی سرشار شاعرانه ی شیون است که با انتشار مجموعه اشعار فارسی از تبحر و قریحه ی سرشار شاعرانه ی شیون است که با انتشار مجموعه اشعار فارسی نشان داد از توانایی ها و برجستگی ادبی برخوردار است و از این نظر گاه شیون، شعر و زبان شعری خود را محدود به یک زبان، لهجه و منطقه ننمود با بهره گیری از فرهنگ و زبان مادری خود در عرصه ی زبان و فرهنگ ملی که همانا شعر فارسی است پروازهای دیدنی یی داشته است.
شیون در کنار شعر گیلکی و شعر فارسی فعالیتهای پر دغدغه ای در سایر حوزه های ادبی داشته است از آنجمله: شعر و ادبیات کودکان، قصه، داستان کوتاه و فیلمنامه (سناریو) از دیگر آثار ارزشمند اوست که طبعاً برشی دیگر از توانایی های وی بشمار می رود.
آثار فارسی شیون
شیون فومنی در شعر فارسی در دو شیوه کلاسیک و نو اشعار ماندگاری را از خود به یادگار نهاده است. غزل های شیون، از برجسته ترین غزل های معاصر شعر فارسی است که وی را در ردیف ممتازترین شاعر غزلسرا در حوزه ی غزل امروز نئوکلاسیک قرارداده است.
غزل های شیون، شیوه ی تخیل و مضمون پردازی شاعران سبک هندی، تشبیهات، استعارات، تصاویر و زبان امروزی همراه با تمثیل، ترکیب سازی، مضمون یا بی و پارادوکس های زیبایی را در خود دارد که البته همه اینها در کنار عناصر بومی و چه با اصطلاحات و ترکیبات زبانی گیلک، همانند: این سفر (این دفعه)، وعده خلافی، خرسخواری، تن شده، چموش پا تاوه و ... به واقع دیده می شود که کلمات را به راحتی دستکاری می کند و با انها فضای تخیلی می سازد.
در غزل های او حتی قافیه ها بسیار طبیعی و زیبا بجا می نمایند. خود او می گوید: وزن و قافیه و ردیف اگر اندیشیده آید پوشال کم بهایی است که خار کنی را به کار نمی رود.
تشخیص زبانی او مربوط به گزینش لطیف ترین واژه ها رایج است و ناخودآگاه از واژه های خشک و خشن پرهیز می کند وی بلاغت را با تخیل و زیبایی در کنار هم نشانده است؛ به ویژه که سراسر اشعار و مجموعه های او هوای شمال را دارد و فضای گیلان را می توان در شعر او به وضوح مشاهده کرد. این گونه بومگرایی که از عناصر سبکی اوست، یکی از محصولات نو گرایی نیمایی است که شاعر را با محیط خویش، پیوند می دهد.
در کنار غزل در حوزه اشعار کلاسیک، رباعی، دو بیتی، مثنوی، قصیده از جمله طبع آزمایی های شاعر بوده است که همواره با توجه به ظرفیت قالبها مشاهده توانمندیها و موفقیتهای شیون هستیم.
امّا اشعار نو و اشعار سپید از پر دغدغه ترین لحظه های سرودن شاعر بوده است که چهره دیگر شاعر را در این قالب به خوبی می بینیم که چقدر از ظرفیتهای بیانی، زبانی، عاطفی و ... شاعر را با خود به همراه داشته است که تا بدان پایه شاعری با آنهمه غزل های زیبا و دلنشین گرایش خاصی به سرودن اشعار سپید نشان می دهد.
1- پیش پای برگ (برگزیده اشعار): این مجموعه شعر برگرفته و برگزیده اشعار فارسی شاعر از قالب غزل، مثنوی، رباعی، دو بیتی، نو و سپید از اواخر دهه چهل تا اوایل دهه هفتاد سالهای شاعری شیون است. ناشر: شاعر، چاپ اول بهار 1374.
2- یک آسمان پرواز (برگزیده اشعار): این مجموعه شعر برگرفته و برگزیده اشعار فارسی شاعر از قالب غزل، رباعی، دو بیتی، شعر نو، شعر سپید از اواخر دهه چهل تا اوایل دهه هفتاد سالهای شاعری شیون است. ناشر: شاعر، چاپ اول بهار 1374.
3- از تو برای تو: این مجموعه در برگیرنده ی غزل، رباعی، دو بیتی، مثنوی سروده ی شاعر است، به کوشش: حامد فومنی. ناشر: خجسته، چاپ اول 1378.
4- رودخانه در بهار: این مجموعه در برگیرنده ی اشعار سپید شاعر همراه با مقدمه ای از شیون در باب دیدگاه وی از شعر و زبان شعری است، به کوشش: حامد فومنی، ناشر: خجسته، چاپ اول 1378.
5- کوچه باغ حرف: این مجموعه در برگیرنده ی کلیه اشعار شاعر در قالب رباعی است که در یک کتاب گردآوری و تدوین شده است، به کوشش: حامد فومنی. ناشر: هدایت، چاپ اول 1382.
شعر گیلکی شیون فومنی
شیون فومنی با عنوان مردمی ترین شاعر گیلان در اشعار گیلکی خود از حکایت های فولکوریک محلی سود بسیار برده است. زبان شعر گیلکی و بسیار ساده و روان است و این همه مدیون اصلاحات و کنایات آشنای بومی و افسانه ها و باورهای محلی و تأثیر محیط زیبایی گیلان و نیز تصویر اوضاع معیشتی مردم آن سامان است، چنین است که مردم این خطخ خود را در شعر او می یابند و با شعرش احساس پیوند و نزدیکی می کنند و از این چشم انداز از وی می توان بعنوان یگانه شاعر معاصر شعر گیلکی نام برد که شعرش دارای مخاطب است. قدرت در تکنیک روایت، از جمله ساختار روایت، پردازش شخصیت ها در توصیف و در زبان ، غافلگیری گروه پردازی زبان سبک، واژگان، تصاویر و ... شعر او را در پردازش ها، غافگیری روایت، توصیفات، و زبان و ساختار روایت بسیار نیرومند نموده است. بطور کلی قدرت شعر محلی شیون در سه امر نهفته است: شیوه ی روایت، طنز و زبان پرداخته.
در شعر شیون دو ویژگی دیده می شود او شاعری است: طنز گو و جدی، امّا شیطنتی در بیان او نهفته است که همیشه حتی در اشعار جدی نیز او را شاد نشان می دهد. اما در شعر محلی او طنز غالب است، چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم، یعنی گاهی مستقیماً مورد شلاق طنز می گیرد و گاهی خود را به جای مورد می گذارد و در معرض تاخت و تاز قرار می دهد.
ابزارهای طنز شیون در روایت، عبارتند از: کنایه، ضرب المثل های عامیانه، شخصیت پردازی، توصیف، تشبیه و مقایسه، مناظره، نکته گیری و حاضر جوابی و محاوره گرایی.
شیون با شناخت عمیق و وسیع از مردم، فرهنگ و فولکولور گیلان تشخیص داد که اشعار گیلکی خود را در قالب نوار کاست صوتی با دکمه و صدای خود ارائه دهد که در این راه نوارهای کاست گیلکی شیون با عنوان گیله او خان زبانزد خاص و عام و مضامین سروده های گیلکی شیون تعیین کننده ی فضاها و قالبهای ویژه آنهاست و از این نظرگاه در شعر گیلکی شیون قالبهای متنوع اعم از منظومه، غزل، دو بیتی، مثنوی، اشعار نو و ازاد و ... به چشم می خورد که دلیل این مدعا آثار به یادگار مانده شیون و چاپ و نشر آثار چاپ نشده ی شاعر به همت و کوشش فرزند شاعر حامد فومنی است.
شعر گیلگی با حضور شنیدن جان و طراوتی دیگر به خود گرفت و شیون با ارائه اشعار شیوای گیلکی در قالب نوار کاست صوتی تحول عظیمی در ادب گیلکی ایجاد نمود.
در حال حاضر اشعار گیلکی شیون هم طراز و همپایه با شاهنامه حکیم فردوسی طوسی، دیوان حافظ و مثنوی مولانا در تمامی خانه های گیلان حضوری همه جانبه و چشمگیر دارد.
ارائه شش کاست نوار شعر گیلکی با صدار شاعر، سال انتشار 1357 تا 1364 و ارائه هفتمین نوار کاست گیله اوخان به کوشش فرزند شاعر حامد فومنی با همکاری هنرمندان گیلانی در قالب منظومه محلی نمایشی، سال انتشار فروردین 1382
مجموعه نوار کاست
گیلکی شیون فومنی عبارتند از:
گیله اوخان 1 شامل :
مره نه دوندگی ترانه پرچین پهلوان ترانه کاس برار پاخاری(غزل) منظومه فوخوس درد دیل به؟ نیبه (غزل) ترانه برگ نار منظومه آقادار ترانه ماری ماری جنگل (غزل)
یگیله اوخان 2 شامل:
مجموعه های دو بیتی گیلکی
گیله اوخان 3 شامل:
غزلهای قبله نما وطن میرزا تنگه لنگه و مخمس میزقانچی منظومه گاب
گیله اوخان 4 شامل:
غزل انعام رخش و مخمس "بی بی بی چادری " منظومه هیچ
گیله اوخان 5 شامل:
منظومه گیشه دمرده بیست دوبیتی محلی گیلکی
گیله اوخان 6 شامل:
پنج غزل محلی گیلکی بیست دوبیتی محلی گیلکی
گیله اوخان 7 شامل:
منظومه "گاب دکفته بازار" ترانه محلی "سل کول نی زن"
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#2
Posted: 13 May 2011 06:41
شیون فومنی و ادبیات
شیون فومنی به عنوان یکی از شاعران موفق دو زبانه در حوزه شعر محلی و بومی گیلکی را که داشت در محاق فراموشی قرار میگرفت سینه به سینه تا آنسوی مرزهای کشورمان اشاعه داد و از سوی دیگر در حوزه شعر فارسی با انتشار مجموعه های شعر فارسی و ارائه قالبهای معمول و مرسوم شعر فارسی از شاعران تأثیر گذار و توانای شعر معاصر بشمار میرود. تحقیق و پژوهش در زمینه ی فرهنگ، و ادب گیلان و ارائه مجموعه اشعار گیلکی در قالب غزلیات، منظومهها و دو بینی های محلی است از جمله آثار اوست. علاوه بر اینها، ترانه سرایی یکی از جنبه های ادبی و هنری شیون است که با مهارت، چیرگی و تسلط بر موسیقی، آواها و ملودی های محلی و فارسی از وی بهعنوان موفق ترین شاعر ترانه سرا شناخت که در این حوزه ترانه های متعددی از وی به وسیله خوانندگان نامور خوانده شده، نام برده شده است . شیون در کنار شعر گیلکی و شعر فارسی فعالیتهای پر دغدغه ای در سایر حوزه های ادبی داشته است از آنجمله: شعر و ادبیات کودکان، قصه، داستان کوتاه و فیلمنامه (سناریو) از دیگر آثار اوست که طبعاً برشی دیگر از تواناییهای وی به شمار میرود.
آثار فارسی شیون
شیون فومنی در شعر فارسی در دو شیوه کلاسیک و نو اشعار ماندگاری را از خود به یادگار نهاده است. غزل های شیون، از برجسته ترین غزل های معاصر شعر فارسی است که وی را در ردیف ممتازترین شاعر غزلسرا در حوزه ی غزل امروز نئوکلاسیک قرارداده است. غزل های شیون، شیوه ی تخیل و مضمون پردازی شاعران سبک هندی، تشبیهات، استعارات، تصاویر و زبان امروزی همراه با تمثیل، ترکیب سازی، مضمون یا بی و پارادوکس های زیبایی را در خود دارد که البته همه اینها در کنار عناصر بومی و چه با اصطلاحات و ترکیبات زبانی گیلک، همانند: این سفر (این دفعه)، وعده خلافی، خرسخواری، تن شده، چموش پا تاوه و ... به واقع دیده میشود که کلمات را به راحتی دستکاری میکند و با انها فضای تخیلی میسازد. در غزل های او حتی قافیهها بسیار طبیعی و زیبا بجا مینمایند. خود او میگوید: وزن و قافیه و ردیف اگر اندیشیده آید پوشال کم بهایی است که خار کنی را به کار نمیرود. تشخیص زبانی او مربوط به گزینش لطیف ترین واژهها رایج است و ناخودآگاه از واژه های خشک و خشن پرهیز میکند وی بلاغت را با تخیل و زیبایی در کنار هم نشانده است؛ به ویژه که سراسر اشعار و مجموعه های او هوای شمال را دارد و فضای گیلان را میتوان در شعر او به وضوح مشاهده کرد. این گونه بومگرایی که از عناصر سبکی اوست، یکی از محصولات نو گرایی نیمایی است که شاعر را با محیط خویش، پیوند میدهد. در کنار غزل در حوزه اشعار کلاسیک، رباعی، دو بیتی، مثنوی، قصیده از جمله طبع آزمایی های شاعر بوده است که همواره با توجه به ظرفیت قالبها مشاهده توانمندیها و موفقیتهای شیون هستیم. امّا اشعار نو و اشعار سپید از پر دغدغه ترین لحظه های سرودن شاعر بوده است که چهره دیگر شاعر را در این قالب به خوبی میبینیم که چقدر از ظرفیتهای بیانی، زبانی، عاطفی و ... شاعر را با خود به همراه داشته است که تا بدان پایه شاعری با آنهمه غزل های زیبا و دلنشین گرایش خاصی به سرودن اشعار سپید نشان میدهد.
1- پیش پای برگ (برگزیده اشعار): این مجموعه شعر برگرفته و برگزیده اشعار فارسی شاعر از قالب غزل، مثنوی، رباعی، دو بیتی، نو و سپید از اواخر دهه چهل تا اوایل دهه هفتاد سالهای شاعری شیون است. ناشر: شاعر، چاپ اول بهار 1374.
2- یک آسمان پرواز (برگزیده اشعار): این مجموعه شعر برگرفته و برگزیده اشعار فارسی شاعر از قالب غزل، رباعی، دو بیتی، شعر نو، شعر سپید از اواخر دهه چهل تا اوایل دهه هفتاد سالهای شاعری شیون است. ناشر: شاعر، چاپ اول بهار 1374.
3- از تو برای تو : این مجموعه در برگیرنده ی غزل، رباعی، دو بیتی، مثنوی سروده ی شاعر است، به کوشش: حامد فومنی. ناشر: خجسته، چاپ اول 1378.
4- رودخانه در بهار : این مجموعه در برگیرنده ی اشعار سپید شاعر همراه با مقدمه ای از شیون در باب دیدگاه وی از شعر و زبان شعری است، به کوشش: حامد فومنی، ناشر: خجسته، چاپ اول 1378.
5- کوچه باغ حرف : این مجموعه در برگیرنده ی کلیه اشعار شاعر در قالب رباعی است که در یک کتاب گردآوری و تدوین شده است، به کوشش: حامد فومنی. ناشر: هدایت، چاپ اول 1382
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#3
Posted: 13 May 2011 06:43
یک روز مدرسه با شیون فومنی
هنوزدلم می خواهد برگردم توی رختخواب ، اصلا این خواب دم صبح لذت عجیبی دارد. همین طور که هنوز دربیدار شدن تردید دارم ، نگاهی به برنامه هفتگی ام می کنم که بر روی کاغذی نوشته و چسبانده ام روی دیواراتاق. امروزدوساعت وسط املاء* و انشاء و دوساعت آخر فارسی و دستور هم دارم. دستپاچه می شوم و می روم بسمت کتاب ها و دفترهای مدرسه . اولش فکر می کنم که نکند تکالیف فارسی و دستور را انجام نداده باشم . همین که کتاب فارسی را به دست می گیرم یادم می آید که هفته پیش بعد از آمدن به خانه و قبل از نهار همه ی کارهای مربوط به املاء و انشاء وفارسی و دستور را انجام داده ام. خیالم راحت می شود. هر چند دوساعت اول را باید در کلاس به سخنرانی های دبیر دینی گوش کنم ، اما در عوض بعدش چهار ساعت را با بچه ها کیف می کنیم. املاء و انشاء و فارسی و دستور دو سال است که برای ما لذت بخش ترین درس ها شده .
لباس می پوشم ، چایی خورده نخورده می زنم بیرون، امروز انگار شهر قشنگ تر شده ، دستفروش ها پیرسرا *را گذاشته اند روی سرشان. البته بیشتر شلوغی ها مال این میوه فروش ها و این چانچوکش ها *ست. با عجله از پیرسرا رد می شوم و تند تند همه ی عابران را پشت سر می گذارم. امروز اصلن حواسم به دخترها نیست. بعضی هاشان که آشنا هستند حتی تعجب می کنند و خودشان بلند بلند متلک می گویند. یکی می گوید : اینا که سه تا بودن ، نکنه این یکی اون دوتا رو خورده. وای یادم رفته بود اصلن، باید می رفتم سرخیابان سام* تا با قنبرزاده و حسن پور می رفتیم مدرسه. پیرسرا که تمام می شود می رسم به سبزه میدان *. میدان شلوغ است و همه آدم ها و ماشین ها در حال حرکت. از خیابان لاکانی* می گذرم. جلوی مسجد که می رسم . حسن پور و قنبرزاده ایستاده اند. انگار عصبانی اند ولی قنبر(اینطور صدایش می کردم) می خندد و می گوید. تو انگار راست راستی عاشقی. از قنبر و حسن پور عذرخواهی می کنم . برای اینکه جبران کنم ، پیشنهاد می دهم برویم چایخانه عموصفر که سرکوچه آفخرا* است. ولی آنهاهم انگار عجله دارند که به مدرسه برسیم ، هنوز یک ربع ساعتی به شروع کلاس ها مانده است ولی می رویم . همیشه به شوخی اسم مدرسه را می گوییم خیلی اسلامی . اسم مدرسه ما اسلامی است و ساختمانش کهنه . نمی دانم اسم مدرسه با ما که دانش آموزانش هستیم و یا ساختمانش چه ربطی دارد ولی می دانم توی یکی ازهمین روزها این ساختمان روی سرمان خراب می شود. این جا خانه ای بوده با دوطبقه که در هر طبقه شش اتاق هست و هر اتاق شاید به بیست متر نرسد. و ما در هر کلاس بیشتر از سی نفریم که توی نیم کت های چوبی و فلزی سه تا سه تا و با فشار کنار هم می نشینیم. مدرسه دولتی است دیگر بهتر از این نمی شود. گوشه خودمان توی حیاط کوچک مدرسه توی شلوغی بچه های سال اول و دوم ایستاده ایم ، لالمی هم آمده و دارد می گوید که از هفته پیش چند بار درس جدید فارسی و دستور را مرور کرده . توی همین هیرو ویر زنگ می خورد. آقای اسدی که بعضی ها بهش می گویند جلاد، می آید سر صف هایی که ایستاده ایم. البته بچه ها بی خود لقب جلاد داده اند به او ، آدم خوبی است ولی سخت گیر است دیگر. اول تذکر می دهد و می گوید از اداره ناحیه یک* نامه آمده که از بچه های سال دوم و سوم که بعد از تعطیلی مدرسه و یا قبل از ساعات مدرسه در کوچه آفخرا رفت و آمد می کنند و برای دختران مزاحمت ایجاد می کنند ، امتحان گرفته نشود و این یعنی از همین وسط سال آن بچه ها مردود هستند. پس کسی را نبینم که آنجا رفت و آمد کند یا سر این کوچه بایستد. بعد هم یکی از بچه ها قرآن و دعای روز را تند تند طوری که خودش هم نمی فهمد ، می خواند و با نظارت آقای اسدی نوبتی و با صف به کلاس ها می رویم. دوساعت اول با خمیازه بچه ها و عابدی دبیر دینی به سختی تمام می شود. خود عابدی هم می داند که این درس ها برای بچه ها هیچ جذابیتی ندارد وتازگی ها فقط به بچه ها می گوید از روی درس بخوانند و کمتر حرف می زند.
زنگ که می خورد با عجله به حیاط می رویم ، احتیاج به هوا داریم و کمی سر وصدا البته. با قنبر و حسن پور و لالمی می رویم گوشه ی خودمان. کسی از بچه ها این جا نمی نشیند ، همه می دانند که این جا جای ماست. لالمی می گوید ای کاش می شد آدم از آینده خبر داشت. کاش می شد آقای فخری نژاد همیشه معلم ما می ماند . توی دبیرستان یا دانشگاه ، یا اصلا توی زندگی . و بعد به قنبر می گوید تو فکر می کنی ما تا کی آقای فخری نژاد را دوست داریم . قنبر هم قیافه معروفش را می گیرد و می گوید تا وقتی که خودمان و همدیگر را بشناسیم و گیلکی و فارسی حرف بزنیم. همین طور حرف می زنیم تا زنگ می خورد و راحت بدون صف به کلاس می رویم .
آقای فخری نژاد با صورت سبزه اش لبخند به لب وارد کلاس می شود. همان ژاکت همیشگی اش را پوشیده ، صورتش مثل همیشه اصلاح شده و سبیلش مرتب است. بلند می شویم . او مثل همیشه با فروتنی خاصش به ما می گوید که بنشینیم. همه دفتر های املاء را حاضر کرده ایم . آقای فخری نژاد می گوید از این که امروز چهار ساعت با ما می گذراند ، خوشحال است و ما هم در جوابش همین را می گوییم. ژاکتش را می گذارد روی دسته صندلی آهنی ، کتاب فارسی را به دست می گیرد. شروع می کند به خواندن و هر جمله را سه بار با مکث خاصی تکرار می کند. من عاشق صدایش هستم. همیشه بار اول که جمله را می خواند زود می نویسم و دوبار دیگر به صدایش گوش می کنم. حتی شب ها هم صدایش را توی نوارهایش گوش می کنم . آقای فخری نژاد شاعر هم هست و به زبان گیلکی و با نام شیون فومنی شعر می گوید. او می خواند و ما می نویسیم . املاء تمام می شود. دفترها را من جمع می کنم. می برم می گذارم روی میز آقای فخری نژاد.
حالا وقت خواندن انشاء بچه ها و شنیدن حرفهای شیرین آقای فخری نژاد است. موضوع انشاء این هفته، فداکاری است. بچه ها هر کدام نوشته های خودشان را می خوانند و آقای فخری نژاد با حوصله گوش می دهد و می گوید که کدام قسمت خوب یا بد بوده. نوبتم می شود . دفترم را باز می کنم و همانجا که نشسته ام ، شروع می کنم به خواندن. از سال پیش که یکی از بچه گفت خجالت می کشد که برود پای تخته سیاه ، آقای فخری نژاد به بچه ها اجازه می دهد که سرجای خودشان و نشسته انشایشان را بخوانند. من انشایم را در باره ی این که فداکاری فقط درخطر انداختن جان نیست ، نوشته ام. بعد از خواندن ، آقای فخری نژاد می گوید که به موضوع خوبی اشاره کرده ای و فقط یک مقدار زیاد مثال زده ای . می توانستی یک یا دومثال بزنی و بعد همان دوتا را خوب و مفصل تشریح کنی. لالمی انشایش را می خواند او درباره ی فداکاری مادر نوشته . قنبرهم نوشته که روزی یکی از بچه ها که برای ماهیگری به ولکس* رفته و توی آب افتاده بود را نجات داده و این یعنی فدارکاری. وقت قد نمی دهد که همه بچه ها انشاء خودشان را بخوانند و زنگ می خورد. من و پارسایی و آل یاسین دفتر املاء بچه ها را با آقای فخری نژاد به اتاق دبیران می بریم . آقای فخری نژاد همیشه موقع زنگ تفریح آنها را می خواند و نمره می دهد هیچ وقت توی کلاس کارهای این طوری را انجام نمی دهد. ما توی حیاط درباره انشاء ها با هم شوخی می کنیم. حسن پور که نوشته بود فداکاری می کند وهر روز برای پیر زن همسایه شان از پمپ سلیمان داراب* آب می آورد را مسخره می کردیم که چرا برای یک زن جوان این کار را نکرده و کلی شوخی های دیگر.
زنگ شروع کلاس ها می خورد و ما با شوق به کلاس می رویم. این دوساعت آخر آقای فخری نژاد هم فارسی و هم گیلکی حرف می زند. او هم آقای فخری نژاد و هم شیون فومنی می شود. شیون ، چه اسم قشنگی. خیلی دوستش داریم ما. وقتی می آید سر کلاس بلند می شویم و او خندان به گیلکی می گوید: خاب شیمی آحوال خب ایسه*. و ما همه با شادی می گوییم خبییم .
شیون فومنی ، شروع می کند کلاس را و همه ما که در خیلی از ساعت هایی که سرکلاس شلوغ بازی در می آوریم ، ساکت نشسته ایم و گوش می کنیم. شیرین حرف می زند ، صدایش مهربان است و ما حرف هایش را با گوش جان می فهمیم. یک لحظه حواسم پرت می شود و می رود پیش صمد بهرنگی ، پسرک لبو فروش ، الدوز و کلاغها ، بیست و چهار ساعت خواب بیداری . یک مرتبه ، با صدای آقای فخری نژاد به خودم می آیم ، با لبخند به من نگاه می کند، سرخ می شوم و تند و سریع عذرخواهی می کنم . می گوید همه چیز روبراه است، جواب می دهم بله و بعد ادامه درس را گوش می کنم. فارسی و دستور را هیچ وقت اینقدر دوست نداشته ام ، انگار دارم زبان مادری خودم را دوباره و بیشتر یاد می گیرم. آقای فخری نژاد می گوید که زبان فارسی زبان رسمی کشور ماست و ما باید بخوبی زبان مادری مان یاد بگیریمش ، او معتقد است که هر چه بیشتر زبان ها و گویش های مختلف را یاد بگیریم ، موفق تر خواهیم بود. بعد از درس ، وقت تمرین ها ست و بعدش وقت سوال و جواب های درسی وغیر درسی است. تمرین ها را شروع می کنیم و زود تمامش می کنیم. هر هفته همین است ، دوست داریم که وقت بیشتری برای سوال از شیون فومنی داشته باشیم. بچه ها از همه چیز سوال می کنند، از جغرافیا ، از مسایل شخصی ، همه جور سوالی می شود پرسید و همه جور حرفی می شود زد.
بعد از این که چند تا از بچه ها سوال هایشان را می پرسند و شیون فومنی جوابشان را می دهد ، نوبتم می شود ، بلند می شوم و می گویم که ما شما را خیلی دوست داریم، خیلی از ما بعد از مدرسه و یا شب ها صدای شما را در نوارهایتان گوش می کنیم و خوشحالیم که شما معلم ما هستید و دوست داریم که همیشه با شما باشیم ، همین زنگ تفریح اول با لالمی وقنبرزاده صحبت می کردیم که چه خوب بود شما در آینده هم معلم ما بودید. یعنی می شود که شما بعد ها حتی وقتی که درس نمی خوانیم ، معلم و دوست ما باشید. شیون می خندد و می گوید که معلوم است ما همیشه با هم دوستیم . بعد می گوید که من دوست های زیادی مثل شما دارم که حالا هر کدام یک جای کشور و حتی دنیا هستند. خوشحال می شوم ، می گویم من یکی دیگر را هم مثل شما دوست دارم ولی او زنده نیست ، بعدش خیلی بچه گانه می گویم که می ترسم شما هم بعد که بزرگتر شدیم زنده نباشید. اسمش را می پرسد ومن جوابش را می دهم که صمد بهرنگی را می گویم . او هم جواب می دهد که مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد و بعد با شوخی می گوید ، تو از حالا به فکر مرگ منی . من خجالت می کشم ولی حرفش تاثیر زیادی برمن می گذارد.
زنگ می خورد بچه ها دور شیون جمع می شوند و او با بچه ها گیلکی حرف می زند و از کلاس می رود بیرون. توی راه خیلی به حرفش فکر می کنم. به خانه که می رسم هم همینطور توی فکرم. جمله قشنگی گفته بود. بعد از این که ناهار درست می کنم و می خورم می روم زیر زمین نمناک خانه که پر از کتابها و مجله هایی است که هیچ وقت جلوی دید دیگران نمی گذاشتیم. می گردم دنبال کتاب های صمد. نمی دانم چرا هوس کرده ام یکی از داستانهایش را بخوانم. هیچ کدام را پیدا نمی کنم. توی کتاب های بی جلد می گردم و تنها ماهی سیاه کوچولو را پیدا می کنم . می خوانمش ومی رسم به جایی که ماهی سیاه کوچولو به دریا رسیده بود به خودش می گفت : مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید، اما من تا می توانم باید زندگی کنم ، نباید به پیشواز مرگ بروم . البته اگر یک وقتی به ناچار با مرگ روبرو شدم که می شوم مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد...
* املاء: ما آن موقع به دیکته می گفتیم املاء
*پیرسرا: محله قدیمی در رشت
*چانچو کش ها: کسانی که با چوبی دو یا چهار زنبیل را حمل می کنند و بیشتر مرغ و تخم مرغ و برخی مواد غدایی محلی می فروشند
*سام: خیابانی در رشت که نام امروزی اش سردار جنگل است
* سبزه میدان: یکی از میادین اصلی و قدیمی رشت
*لاکانی : خیابانی در رشت
* آفخرا: خیابانی در رشت که خانه هایی با بام های سفالی قرمزدارد و در خود چندین مدرسه دخترانه را جای داده
* ولکس: دریاچه مانند کوچکی در جاده رشت به فومن
*سلیمان داراب: محله ای در رشت که میرزا کوچک در آنجا مدفون است و هم اینک آرامگاه شیون نیز همانجاست
* خاب شیمی آحوال خب ایسه: خب حال شما خوب است
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#4
Posted: 13 May 2011 06:46
ببینیم دزد در نگاه شیون چه كسی است
دزد اونه كه گیران فروختندره
كارگر مرده ی سوختندره
دزد اونه كه كارخانه دار بوسه
قانونی خو اسبه سوار بوسه
دزد اونه كه خانه داره ده جیگا
دریا كنار،دیهاته من،شهر جا
دزد اونه كه مثل می آبجی ابرو
لنگه به لنگه ی اونه ترازو
دزد اونه كه خو مطبه گوشه جا
پول كره پاره كره بی سر صدا
شربته سینه چاكونه آلویه
سالاد سرفه چاكونه كاهویه
دزد اونه كه وكیل پولدارانه
آشغالون سفره ی كفتارانه
دزد اونه كه سربار زحمت كشه
نقشه ی پولدار شدنه میكشه
دزد اونه كه عاشق هه ایمرویه
مقامه واسی بله قربان گویه
دزد اونه كه خلقه به بازی گیره
انگار نه انگار كه دو فردا میره
ایشان كره یكچی واسی خون كونن
ایشان خوره خلاف قانون كونن!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#5
Posted: 13 May 2011 06:47
گيلان ، اوي گيلان
گيلان ، اوي گيلان
کو ستاره فان درم تي چومانه سويانده ؟
کوزيمينا سربنم عطرتي زانويانده ؟
مي پاتان آپيله سوغات مي پابراندگي
کویتا کوچا دوارم می کوچیکی بویا نده
بائيد آي دس براران ئيپچه مي لبلا بيگيرد
هه چينه ي کول ده بدا مي شانه ، چانچويانده
ولانيد جغدازنم پسکلا پوشان بموجم
بدامي خونا بجار ، آنقده زالويانده
کوي دانه آينه ر مي ديل سفره واکونم
خورا زرخا نكونه توشكه خو ابرويانده
می چومان تیرپیری شه خورشید سورما چی وابو
بدا دونيا واويلان مي چشم کم سويانده
گيلان – اوي گيلان ! مي دردا نتانه چاره کودن
اگه دس نخسه حکيم تي گيله دارويا نده
شعر توم بجارا واش پوراکونه تاچکره
اگه قوت تي پلا «شيون»بازو يانده
برگردان فارسي
به کدام ستاره نظر اندازم که برق چشمان ترا نداشته باشد ؟
سر بر دامن کدامين زمين بگذارم که عطر زانوي تو از آن برنخيزد . ؟
آبله کف پايم سوغات ايام پا برهنگي من است . از کدامين کوچه بگذرم که بوي کودکيم را ندهد؟
بياييد اي دوستان دوران همبازي من ! کمي هم ناز مرا بکشيد ، نگذاريد شانه ام به چانچو (چوبي که بر دوش مي گذارند و دوزنبيل از دو سر آن مي آويزند تا باري را به سامان برسانند کولي رايگان بدهد!
نگذاريد من غمگنانه ، پس پشت خاطرها پرسه بزنم
نگذارید خونم را شاليزار به زالو بخوراند .
براي کدامين آينه ، سفره دلم را بگشايم که شادي را از او نگيرم و گره بر ابروانش نيندازم ؟
چشمانم سياهي مي رود پس سرمه خورشيد چه شده است ؟
نگذاريد دنيا براي چشمان کم سوي من پشت چشم نازک کند .
گيلان – آهاي گيلان ! دردم را نمي تواند چاره بکند حکيمي
که از داروهاي محلي تو دست نويس نسخه نداشته باشد .
علفهای هرز تا بالای قوزک پای شالیزار جوان شعر خواهد رسید
اگر برنج تو به بازوي شيون توانايي ندهد
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#6
Posted: 13 May 2011 06:54
زن
شل ا بوسته رز ا وا خال دوستن
سر پور دردا وا دسمال دوستن
اگه چی زن بلای جان اما
اوتاق بی زن وا مال دوستن
برگردان فارسي
شاخه کج شده درخت مو را باید به داربست تکیه داد
به سری که درد می کند باید دستمال بست
اگرچه زن بلای جان می باشد اما
خانه ای را که زن در آن نباشد باید تبدیل به طویله نمود
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#7
Posted: 13 May 2011 06:55
اوروزان
اوروزان کي بدوخوبا نانستيم
سه شاخه بادبانا نخ دوستيم
زه ئيم مي خط بزه مشقانا پاکون
خوداجا شنبه صوب مي مرگا خواستيم
برگردان فارسي
آن روزها ... که بد را از خوب تميز نمي دادم و به به بادباک سه شاخه اي خود نخ مي بستم تکاليف باطل و خط خورده مدرسه ام را پاک مي کردم و صبح هاي هر شنبه مرگم را از خدا مي خواستم ...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#8
Posted: 14 May 2011 08:12
دونيا راشه مانه
دونيا راشه مانه آدم رادوار
هيچکی پاسختا نکود اروزيگار
بآمو هرکس بشو خوخانه بنا
حاج حاجي ببوسته خولانه بنا
خوچوما گرده کوده آلوچه ر
بشو ، اما بنا باغا کوچه ر
دوسه روزي هي ويرشته هي بکفت
خاکابوسته بادامرا راد کفت
بشونه نام بنا نه م کي نيشانه
اوجيگائي کي عرب ني بيگانه
هيچکي ر ديل نوسوجانه روزيگار
تراقوربان ، تي هوا کارا بدار
عمر امي شين يخه دونيا آفتاب
ذره ذره کرا بوستاندره آب
برگردان فارسي
دنيا چون راهگذر است و آدمي رهگذرش ،
هيچکس در این روزگار پاسخت نکرده است
هر کس که به دنيا آمد خانه اش را گذاشت و رفت
همانند پرستويي که لانه اش را گذاشته باشد
براي گوجه درختي چشمانش خيره بود
اما رفت و باغ را براي کوچه گذاشت .
دوسه روزي افتان و خيزان زندگي کرد
و آخرخاك شد و به همراه باد راهي شد .
رفت و نه نامي نه نشاني از خود گذاشت ،
رفت به جائي که عرب ني بيندازد
روزگار براي هيچکسي دل نسوزانده است
قربانت گردم هواي خودت را داشته باش
عمر مانند يخ است و دنيا آفتاب ،
يخي که ذره ذره در حال آب شدن است
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#9
Posted: 14 May 2011 08:14
مرا به من بسپار
سفر ترا به سلامت,مرا به من بسپار
مرا به لحظه بدرود خويشتن بسپار
غرور شعر مرا پيش پاي آتش ريز
به داغگاه دلم حسرت سخن بسپار
مرا كه دورترين شاخه ام بهاران را
به خاك فاجعه,عريان و بي كفن بسپار
سرود تلخ مرا اي صلابت تاريخ!
به ذهن نارس اين عصر دلشكن بسپار
شبانه كوچ كن از سرزمين لالائي
مرا به خوابگه سرد ياسمن بسپار
چو عطر پونه به دامان آسمان آويز
مرا به غربت پهناور دمن بسپار
دل مرا كه پر از نوحه ي پريشاني ست
به قمريان جدا مانده از چمن بسپار
به كوچه هاي تهي مانده از ستاره ام,هر شام
دوباره مست و غزلخوان و گامزن بسپار
ز خط خاطره ام بگذر,اي طلائي رنگ
سفر ترا به سلامت_ مرا به من بسپار
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#10
Posted: 14 May 2011 08:14
می رانمت چو مهتاب
زیبا ترین حضوری از عشق در من ای دوست
عشقی که آتشم زد در ماه بهمن ای دوست
راهم زدی و آهم در سینه ی شب افروخت
گم شد ستاره من در روز روشن ای دوست
یکدم نمی توانم بی صحبت تو دم رد
افکندی ام چو قمری طوقی به گردن ای دوست
جادوی آفتابی همخون دختر تاک
پرکن پیاله ام را مردی بیفکن ای دوست
از چله ی کمان قد کمانی ما
تیری توان نشاندن بر چشم دشمن ای دوست
می رانمت چو مهتاب بر موج آب دیده
دارم در آرزویت دریا به دامن ای دوست
نی پایبند شهرم نی گوشه گیر صحرا
زین بیشتر چه خواهی از جان شیون ای دوست
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***