ارسالها: 6561
#1
Posted: 30 Jan 2013 14:52
درخواست یه تاپیک به اسم (شعرهای می و مستی و میخانه) در تالار شعر و ادبیات داشتم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#2
Posted: 31 Jan 2013 20:49
درود . دوستان این تاپیک عمومیه و همه ی اعضای انجمن میتونن تو این تاپیک فعالیت کنن . مرسی
شعر های می و مستی و میخانه
مستی و یه جرعه شعر
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ویرایش شده توسط: Alijigartala
ارسالها: 6561
#3
Posted: 31 Jan 2013 20:51
دراین سراب وصالت چو اشک بارانیم
سحر به بادیه گردیم و شب ،چه گریانیم
به حکم اینکه تو در حسن و ما شبی سیهیم
شبانه مست و سحر تا به شب غزل خوانیم
نه یک نظربه من آری نه یک نظر بکشی
ز تاب زلف سیاهت ببین ، پریشانیم
به بوسه ای که ندادی شب فراق به ما
به باده بوسه رساندیم و باده نوشانیم
گلی به حسن تو در باغ خوبرویان نیست
تو را به ما چه نظر چون که ما مغیلانیم
به هر که ازغم هجران و وقت مستی خود
بگفته ایم ، شود مرهمی ، پشیمانیم
شنیده ام که ز ستار و وقت مستی او
کسی قرار نداند ، غلام جانانیم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ویرایش شده توسط: Alijigartala
ارسالها: 6561
#4
Posted: 31 Jan 2013 22:41
من ترک مستی میکنم
گفتا تو مست افتاده ای
مخمور قدری باده ای
گفتم که تا اِستاده ای
من ترک مستی میکنم
گفتم که ساغر بشکنم
میخانه را در بشکنم
جامی برابر بشکنم
من ترک مستی می کنم
ساقی اگر جامم دهد
یا از لبش کامم دهد
ور بوسه در شامم دهد
من ترک مستی می کنم
بیزار گشتم از سبو
از دلبران کینه جو
شهزاده ای افسانه گو
من ترک مستی میکنم
من میروم تا پیش او
گردم شبی هم کیش او
با این که دارم نیش او
من ترک مستی می کنم
چشمم به سوی خانه اش
من مقصدم کاشانه اش
گشتم شبی دیوانه اش
من ترک مستی میکنم
وقتی کنارم بوده ای
سویم رهی پیموده ای
عاشق مرا بنموده ای
من ترک مستی میکنم
عاشق شدم، شیدا شدم
مفتون بی پروا شدم
محبوبه ی دلها شدم
من ترک مستی میکنم
گرشد دو دستش رام من
چشمان او هم نام من
ار افتد او در دام من
من ترک مستی میکنم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#5
Posted: 31 Jan 2013 22:43
بر سفرههای چرم شراب و شکارها
تا صبح، مست از هیجان قمارها
مردان سوءهاضمه از شیر اُشتران
لم داده بر حکایت ایل و تبارها
سرها پُر از تعفُّن اندیشههای کور
دلهای گرم از نَفَس سوسمارها
پاییز، بر زمین ترکخورده میخزید
دار و درخت، تشنه ی خــون انارها
چشم کبود پنجره در انتظار ابر
در چنگ باد، خنجر عریان خارها
شاعرترین قبیلهی از عشق بیخبر
ناچار از قصیدهی زلف نگارها
«کعبه» اتاق خواب خدایان لخت و عور
حیران، میان کشمکش پردهدارها ...
دست دعای نخل، به داد زمین رسید
وا کرد بغض پنجرهها را بهارها
از کوههای سوخته، ابری بلند شد
باران گرفت تا بنشیند غبارها
افسانهی شکوه خدایان شکست و ریخت
شوق «بلال» شعله کشید از منارها
شبهای بیستارهی تاریخ را درید
برق شهابی از لبهی ذوالفقارها
«کعبه»، میان رقص دلآویز پردههاش
شهریست در جزیرهای از آبشارها
از چشمهای دخترکان، نور میچکید
هرسو صدای هلهلهی گوشوارها
بوی گلمحمدی از دشت میوزد
پاشیده عطر فاتحهای بر مزارها ...
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#6
Posted: 31 Jan 2013 22:45
مستی از حبه چشمان تو آغاز شده
آن زمانی که تمام چشمت
از شیار گونه
قطره قطره به خم سرخ لبت می ریزند
انتظاری که به سکرآوری ثانیه ها بسته امید
منِ مخمور ،فقط مست به این جامم وبس
تو که همواره خمارم خواهی
بشکن آن خم به شکرخندی و واکن لب را
تا درُ ومی به هم آمیزد واز هول می آن لعل به کامم گیرم
الفتی ساده میان من و مستی وتو ومخموری است
هم تو رندی که خماری مرا میخواهی
هم من آنجا که چنین رندانه
مست یک بوسه زمهمانی لبهای تو بر می خیزم.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ویرایش شده توسط: Alijigartala
ارسالها: 6561
#7
Posted: 31 Jan 2013 22:52
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا عکس دل ما است در آیینهی جام
تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
دیدی آن یار که بستیم صد امید در او
چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی
تیره شد آتش یزدانی ما از دم دیو
گرچه در چشم خود انداخته دود ای ساقی
تشنه ی خون زمین است فلک، واین مه نو
کهنه داسی است که بس کشته درود ای ساقی
منتی نیست اگر روز و شبی بیشم داد
چه ازو کاست و بر من چه فزود ای ساقی
بس که شستیم به خوناب جگر جامه ی جان
نه از او "تار" به جا ماند و نه "پود" ای ساقی
حق به دست دل من بود که در معبد عشق
سر به غیر تو نیاورد فرود ای ساقی
این لب و جام پی گردش می ساخته اند
ورنه بی می و لب جام چه سود ای ساقی
در فروبند که چون «سایه» در این خلوت غم
با کسم نیست سر گفت و شنود ای ساقی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#8
Posted: 31 Jan 2013 22:54
می و میخانه مست ومی کشان مست
زمین مست و زمان مست آسمان مست
نسیم از حلقه زلف تو بگذشت
چمن شد مست و باغ و باغبان مست
تا زدم یک جرعه می از چشم مستت
تا گرفتم جام مدهوشی ز دستت
شد زمین مست ، آسمان مست ، بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست
تو زمزمه ی چنگ و عود منی
نغمه خفته در تار و پود منی
تو باده ی جام و سبوی منی
مایه هستی و های و هوی منی
گرچه مست مستم ، نه می پرستم
به هر دو جهان مست عشق تو هستم
تا من چشم مست تو دیدم
ز ساغر عشقت دو جرعه چشیدم
شد زمین مست ، آسمان مست ، بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#9
Posted: 31 Jan 2013 22:59
من از روز ازل، دیوانه بودم
دیوانه روی تو،سر گشته موی تو
سر خوش از باده مستانه بودم
در عشق و مستی، افسانه بودم
نالان از تو شد چنگ و عود من
تار موی تو، تار و پود من
بی باده مدهوشم، ساغر نوشم
ز چشمه نوش تو
مستی دهد ما را ، گل رخسارا
بهار آغوش تو
چو به ما نگری غم دل ببری
کز باده نوشین تری
سوزم همچو گل ، از سودای دل
دل، رسوای تو ، من رسوای دل
گرچه به خاک و خون کشیدی مرا
روزی که دیدی مرا
بازا که در شام غمم صبح امیدی مرا
صبح امیدی مرا ...
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#10
Posted: 31 Jan 2013 23:06
عیـش ِ میخـانه ی رندان خـم ابـروی تو بود
مسـت از جام تو دنیای فراســوی تو بــود
من ِ سرگشتـه ی غافــل به کجا می گشتم ؟
کان زمان قبله ی عالم تاب گیســوی تو بود
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "