انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 140 از 267:  « پیشین  1  ...  139  140  141  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

andishmand
 
طوفان خاموش

آرام آرامم

دریای دلم بی موج

تا بی کرانش هموار

و چنان آرام است،

که به حسرت نگرند ساده دلان.

و بگویند ای کاش...

و نبینند و نخواهند که بینند عمیق.

همه این روی و رخ است.

گاهی آن دریای به ظاهر خاموش

می رود تا خروشی از آن زاده شود،

و چه پر شور وشر آغاز شود

آن طوفان.

گویی آن، دیر زمانیست،

در پی فرصت ناب

تا که آغاز کند موج و خروش

تا که فریاد کند، نغمه ی زندگی اش

و بگوید که منم، این آرام

و به ظاهر ساکن.

این منم آنکه درونش غوغاست

و پر از تاب وتب است.

عاشق زندگی و زنده به عاشق بودن.

و چه زیبا شود آن آرامش

آن همه شور خموش

در پی اش جنجالی

همه سرتاسر عشق

و لبالب جوشش، جوشش زندگی ای بی پایان

که همه نغمه ی شکر

و سپاس اش پیداست.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
مرگ نور

بی حس و گنگ به چراغی خیره
مانده چشمهای بی سویم

بی خبر سر در گریبانم
میکشد پاها به هر سویم

چشمانم بی رمق تر شد
وقتی ان تک چراغ هم مرد

آن چراغ روشنم امروز
مردو دم بر نیاورد روحم

چشمها تارو تیرگی بر راه
جاده ها بی نقس قدم پر از اه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
مادر بزرگ

لبهای پنجره زیر تاریکی بغضی سیاه می لرزد
سوز آوازش بنفشه های دامن مادربزرگ را می ترساند

کودکیم دستهای حناییش را گم می کند
زمستان در راه است
بغض پنجره استخوانهایم را می سوزاند

وسکوت

به لهجه ی شیرین او ترجمه می شود
و من جایی دور تر از آگاهی
روی دامنش آرام می گیرم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

 
مجموعه اشعاری از محمود کویر

عشق نامه

عشق یعنی: دیدن نادیده ها
عشق یعنی: چیدن ناچیده ها
عشق یعنی: دفدف و آواز و شور
عشق یعنی: هم نسیم و آب و نور
عشق یعنی: گرده ی هستی شدن
تاک و خم در رقص از مستی شدن
عشق یعنی که: رهایم کن! برو!
عشق یعنی:رو! ولی بی من مرو!
عشق باشد پهنه ی پرواز جان
عشق یعنی : هستی آواز خوان
عشق می گوید که: زیبایی جهان
نیست جز زیباشدن هرگز در آن
عشق دیدار گل و بلبل بود
هستی در شور و در غلغل بود
عشق یعنی: لیلی مجنون شده
سوی صحرا نزد آن بی چون شده
بیستون خواند که: نسرین آمده
کوهکن برخیز! شیرین آمده
عشق آن خنیای بی تن پوش جان
های و هوی آن دم گلپوش جان
عشق یعنی آن دم بی چند و چون
لحظه ی دیدار پنهان و برون
عشق باشد شادی شادانه ها
بازی حورشید و گل، پروانه ها
عشق یعنی: بال پرواز توام
آن رباب مست آواز توام
عشق یعنی: جان جان جان دوست
هرچه هستم، هستی ام، قربان اوست
عشق یعنی: کوچه ای یاس و انار
یک دریچه، انتظار یک سوار
عشق رنگ عطر دستنبوی اوست
عشق عطر رنگ حال روی اوست
گاه بازی می کند با دکمه ی پیراهنش
گاه گل چیند ز دشت دامنش
گه گریزد، ایستد، دلواپسی
طعم آن بوسه، چشیده هر کسی
گاه رنگ روی او، ناز کبوتر می شود
نامه هات، از ترس، پرپر می شود
عشق اما پهلوانت می کند
پهلوانی مهربانت می کند
گاه رنگ بال پروانه ست عشق
گاه عطر ناز عیدانه ست عشق
گاه رنگ چشم آهو دارد او
گاه عطر مست جادو دارد او
عشق، گاه، رنگ جامه ی آبی یار
عشق، عطر دفتر کاهی یار
گاه در چشمان کودک دیدنی ست
عشق، گاهی کفش نو یا بستنی ست
عشق گاهی اسب چوبی می شود
گه کمانی، رنگ خوبی می شود
عشق دستش رانگر! در دست توست
بازی زیبای جان مست توست
عشق بازی باشدو بازی جان
جان فدای بازی جانان و جان
عشق گاهی گل شدن،گندم شدن
شبچراغ خانه ی مردم شدن
عشق یعنی: نان شدن، خرما شدن
سفره ای خالی، بر آن حلوا شدن
عشق یعنی: نم نم باران یار
عشق یعنی: ولوله ی گل در بهار
عشق یعنی: گندم باغ بهشت
آدمی را عشق و زیبایی سرشت
عشق یعنی: هستی زیبا نهاد
هست زیبا، هر که اینجا پا نهاد
عشق یعنی: خافظ و باغ غزل
عشق یعنی: بلخی و عطر عسل
عشق می گوید: خراب! اینجا خراب!
کو ربابت! کو فغانت! کو شراب!
من تو بشکن! شاخه ی ماهت دهم
هان! فرود آ! رخش آن شاهت دهم
جان رها کن عاشق و شیدا شده
تا بجوشد آن من زیبا شده
من من دریای جان آید به جوش
می ز من بستان و با من باش و نوش
عشق یعنی: شد بهاران این جهان
عطر آزادی ببارد آسمان
عشق یعنی دولت زیبای داد
زنده باد و زنده باد و زنده باد.


آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
پاییزان

پاییز،
پادشاه رنگ.
پاییز،
کوبه ی کبود باد،
بر طبل سبز برگ.
پاییزٍ رقص.
پاییز،
عریانی درخت،
در حجله گاه فصل.
آشوب ابرها.
باران مست مست.
پاییز،
فصل آفتاب،
اما چه مهربان،
چه نازکانه، خنک، نجیب.
پاییز،
پسته ی خندان روزگار.

انار سرخ زندگی.

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
عشق نامه

پریشانی نگاه تو بود


یا گیلاس تشته ی لبانت؟


مرمر عریان شانه های تو بود


یا خرمای شیرین پستان هایت،


که عین القضات


در کوچه های هگمتانه


ترانه کرده بود!



دریچه

پریچه هایِ شادِ یاس


با سازِ باد


پشتِ دریچه در رقصند


و از نوک بال هایشان


بر زخم هایِ کوچه


عطرِ نقره می چکد.

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
ابلیس زیبا

باغ پيراهنت،


عطر گناه،


و آن دو سيب سمرقند.


ابليسي زيبا كه منم!




اسپانیا

باران گيتار بود


كه بهار نارنج ها را نوشيديم


در قهوه خانه ي لوركا،


پيش از آنكه خاكستر شويم.




پگاه


كنار چادر ايل


در پياله شير ميش مي نوشيم


در بامدادي سوخته،


و بوسعيد دو بيتي تازه اي مي بافد


بر گيسوي آبي يك گليم.

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
عطر دهل


عطر غريب دهل دارد آسمان.


بر كدام خاك پشته ،


مادران،


كشتگان خويش را شماره مي كنند!




کیمونو

آهاي ! پروانه خانوم


كيمونوي تنت را


از بازار بهشت خريده اي!


يا از شاعري كه هايكو مي سرود؟




روسپی

چشمانش، به رنگ خدا


صدايش، بال بال ملايكه


تنش، باهار


به باغ سينه اش، انار قندهار.


آنجا!


كنار بازار تازيانه فروشان


پرپرش كردند.

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
تاتاری

رقص قاصدکی پریشان در باد است!


یا درویشی را،


در کوچه های هگمتانه


می گردانند،


به تازیانه!!


دختر شیرازی

ز بازار هل و میخک گذشته ای


یا بیتی از حافظ خوانده ای


که دهانت مشک باران است!



زیبا

با چمدانی پر از ماه


و آواز کبوتر،


شال شیرازی بر شانه.


از در درآمد


زیبای نابهنگام!

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
عاشق کشان

ساعت بیست و پنج و هیچ دقیقه و هفتاد ودو ثانیه،
همین زمستان بی بابونه و عطر خورشید
سینه ی سعید را دریدند.
ساعت بیست و پنج و هیچ دقیقه و هفتاد ودو ثانیه،
همین بهار بی فروردین
گلوی محمد را بریدند.
ساعت بیست و پنج و هیچ دقیقه و هفتاد و دو ثانیه،
همین تابستان بی نجابت
پروانه را آتش زدند.
حالا کمی ماه و کوچه ای انار و چند قطره یاس زرد بیاور!
عاشق کشان است!



بوی حیرت کبوتران

پاسخی برای هیچ عطرپیراهنی نیست


چکمه هایی سیاه،


با زبان های کنده شده


چمدان هایی سفید را،


پر از گریه و خداحافظی،


برابر دروازه ها ی سنگی می چینند.


باد، بوی حیرت کبوتران را دارد.

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
صفحه  صفحه 140 از 267:  « پیشین  1  ...  139  140  141  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA