ارسالها: 14491
#2,081
Posted: 12 Dec 2013 18:04
مذهب مستی
ای به فدای لبت جان و دل ودین من
دفتر شعر و غزل لهجه ی شیرین من
در همه باغ جهان چون تو گلی هیچ نیست
لاله ی دل آتشین سوسن ونسرین من
تاکه به میخانه ها درس دعا خوانده ایم
مذهب مستی شده یکسره آیین من
چرخ ندیده به خود چون رخ زیبای تو
مهر و مه و اختران انجم و پروین من
درد فراقت صنم روز مرا کرده شام
نور بیفشان چو شمع بر سر بالین من
گریه به شبهای هجر نور ز چشمم ربود
تیره وتاراست ببین دیده ی خوش بین من
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,082
Posted: 12 Dec 2013 18:08
بت پرست
باز آ و ببین که بت پرستم
بر مهر لبت دخیل بستم
کعبه نرم به قصد احرام
من زائر آن دوچشم مستم
من سبحه و زنار نخواهم
یاقوت روان بده بدستم
صد بار و هزار توبه کردم
با نوش لبت توبه شکستم
با آنکه دلی ز سنگ داری
من منتظرت چرا نشستم؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,083
Posted: 12 Dec 2013 18:13
کوی لیلی
به كوي ليلي ام بيگانه هستم
ازین بیگا نگی ديوانه هستم
سراغم رابگير از عطر گلها
بيا جانا كه من پروانه هستم
به بزم درد نوشان سيه مست
چراغ روشن ميخانه هستم
به كوي ميكده تابانگ نوش است
رفيق ساقي وپيمانه هستم
چه آتش ها كه بر دلها فكندم
شراب كهنه ي خمخانه هستم
بهشتت را نمي خواهم كه من هم
اسير طره ي جانانه هستم
شبي در محفل (فاني)قدم نه
شماچون شمع و من پروانه هستم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,084
Posted: 12 Dec 2013 18:16
خاک پای ...
مهربانا ،بوی گل می آید از گیسوی تو
مست گشتم ،یکسره ازانتشار بوی تو
بهر دیدار رخ ماه شما هر صبح و شام
خاک پای رهگذر گشتم همه در کوی تو
روز و شب همچون کبوتر پر زنان ، تا
آسمان را درنوردم ،ره بگیرم سوی تو
تا شکارم کرده ای با تیر تیز ناوکت
چشم وگوشم بسته وانگه میشوم آهوی تو
همچو چوگان سر خم و افتاده در پای سمند
سرببازم،چرخ زن، رقصان شوم من گوی تو
چونکه گل هستی گریزت نیست از( فانی) دمی
خار هستم ، جا گرفتم ،در بر و پهلوی تو
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,085
Posted: 13 Dec 2013 16:16
غبار
دل بسته ي چشمان خمارم چه توان كرد
من كشته ي لبهاي نگارم چه توان كرد
در بين همه ماه جبينان دراين شهر
ديوانه ي روي ماه يارم چه توان كرد
پيش گل روي تو در ا ين باغ عزيزم
يك بوته ي افسرده وخارم چه توان كرد
از دو ري آن لعبت طناز دما دم
گريان شده چون ابر بهارم چه توان كرد
خوش نقش گرفتم به سر سنگ مزارت
داني كه همان مشت غبارم چه توان كرد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,086
Posted: 13 Dec 2013 16:23
شمیم باده
بیا ساقی که باده دان نار است
بنوشان خستگان را که بهار است
شمیم باده ی گلرنگ ساقی
به خوشبویی آن مشک تتار است
عجب مهوش رخی ساقی شد امشب
بر و رویش ببین چون گلعذار است
نوای نوش نوش امشب چه بر پاست
مرا با محتسب آخر چه کار است
به کنج میکده هر روز و هر شب
به آه سینه سوز در ذکر یار است
بیا بیرون بکش این سینه از دل
که می بینی چو لاله داغدار است
مخور غم که جهان تا روز آخر
زخون عاشقان چون لاله زار است
بنوشان جرعه ای ما تشنگان را
جزاک اله که (فانی)جان نثار است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,087
Posted: 13 Dec 2013 16:27
دم مسیحا
برخیز و بیا قرار من باش
شادابی این بهار من باش
در مجلس عیش ونوش ومستی
طنبورو دف و سه تار من باش
پیش گل وغنچه های رنگین
آوای خوش هزار من باش
با دشمن وبا رقيبم اي دوست
همراه مشو، کنار من باش
دیدم رخ زرد وموی اسپید
آیینه ی بی غبار من باش
عطر تن تو دم مسیحاست
گلبوته ای بر مزار من باش
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,088
Posted: 6 Jan 2014 16:19
شاعر : سید حسین حسینی فر
دفتر شعر : دوکلام حرف دل
تخلص : سکوت
کشور : ایران
شهر : گرگان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,089
Posted: 6 Jan 2014 16:20
افسون
به افسونت دو چشمانت گرفتارم
جدا از لطف گیسویت به زندانم و حیرانم
همه شب ذکر من ای کاش و نامت بر زبان آرم
دلم آواره گشت و من... پریشانم و گریانم
بسان شهریار هستم ...همه شب غرق دلتنگی
خیال خام وصل تو... دل افگارم... خود آزارم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,090
Posted: 6 Jan 2014 16:24
عشق از نوع پزشکی !
به عصب رسیده عشقت
بِکِش و راحت جان کن
یا که از روی محبت
به یکی تختِ روان کن
به دوصد سرنگ مهرت
تو دمی راحت جان کن
به یکی نسخه همکنون
غم و درد من کران کن
به دمی شربت لب هات
قدحی باده روان کن
تو طبیبی و خدا را
دل خود را مهربان کن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟