ارسالها: 6561
#591
Posted: 3 Jul 2013 22:31
تاریخ
خندیدن هایش را هنوز دارم
کنار عطر خاطره ها
و هنوز هم به دنبال او
گذشته ام را دوست دارم
من از تاریخ تنفر دارم
و تو مرا عاشق تاریخ میکنی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#592
Posted: 3 Jul 2013 22:31
تولد
تو خنده کنان رسیدی از راه سفر
آسمان هم شادمان کرد به روی تو نظر
همچو مهتاب خدا به زلف شب تابیدی
از تولدت تو بود درخت عشق داد ثمر
خشک شد چشمک آن ستاره از دیدن تو
خورشید هم ناله کنان رفت از آسمان به در
تو با بهار آمدی و فروردین پرشور شد
به زمین و آسمان داد بهاری را خبر
آسمان شب با بودن تو حس عجیبی دارد
کاش یلدا بزند دیر برسد وقت سحر
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#593
Posted: 3 Jul 2013 22:32
خواب
خواب
کمی آرام تر بخند
اشک هایم را بیدار میکنی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#594
Posted: 3 Jul 2013 22:32
ذهن خیال
از درونم یک نفر شب غصه خواری میکند
بی تو این چشمان من شب زنده داری میکند
می روی گاهی زیادم بی دلیل
خاطراتم ناخودآگاه گریه زاری میکند
تا برای شعر خود قلم بر کاغذ می زنم
نام تو هر واژه را چون گُل بهاری می کند
تا بیایی پر کنی افکار پوچ ذهن من
لحظه های عمر من لحظه شماری می کند
یوسفم در چاه تنهایی هنوزم مانده است
مصر ِ قلبم از نبودش بی قراری می کند
چیده ای با دست خود این سیب ِ کال زندگی
در خیالش عمر من غم را فراری میکند
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#595
Posted: 3 Jul 2013 22:32
ستاره های خاکی
آسمان های خدا امشب چراغانی شود
همه باغ های بهشت امشب گل افشانی شود
یک ستاره رو زمین سوی خدا پر می کشد
می رود تا روی ِ ماهش ٬ ماه مهمانی شود
در زمین چون صخره بود و ساحل مردانگی
تا که دریای ِ دلش با عشق نگهبانی شود
می تراود یاد او از وحشت هر ابر ِ تار
تا که بعد از او زمین ٬ هر روز بارانی شود
می درخشد نام او در فکر این تاریخ ِ سرد
تا بماند فکر او ٬ اصل مسلمانی شود
سالهاست که یوسُفش روی زمین حاکم شده
آسمانِ منتظر امشب چه کنعانی شود!؟
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#596
Posted: 3 Jul 2013 22:33
دوبیتی
گره زندگی ام با رفتنت باز نشد
بعد از آن لحظه ی تلخ شبانه هام راز نشد
همه عمر حسرت یک همسفر در جاده ی عشق
به دلم ماند و کسی با دل هم آواز نشد
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#597
Posted: 3 Jul 2013 22:33
عطر انتظار ( دلنوشته ادبی )
ما برای باریدن باران ، نماز باران خواندیم
و تمام نگاه ها به سوی پاره ابرهای آسمان امید روانه شد
دعایمان گرفت
...
برای بودنت ؛ آمدنت ؛ باید دست هایمان را به کدامین سو می گرفتیم که قبله گاه عنایت تو می شد
و تمام اندیشه هایمان بوی انتظار نمی گرفت
و هر شب پشت دعاهای من ماه رخسارت پدیدار می شود و من خورشید نبودنت را از رخ دلتنگی هایم به غروبی حسرت بار می برم
طلوع درد هایم غروب روزهایی ست که هر جمعه با افق انتظار ارام میگیرد
و اشک هایی که غبار ریا را از گونه هایم می برند ....
تو هر شب و هر روز با من هستی ، با غزل هایم حرف میزنی نقاشی هایم را رنگ میزنی
و در داستان دلتنگی هایم قهرمان قصه می شوی
امروز اشک هایمان هم دیرتر سراغمان را میگیرند
و بغض هایی سنگین که مهمان سکوت چشم هایم می شوند
هر روز از باغ ارزوهایم سیب دیدارت را میچینم
و به زمین خالی از تو تبعید می شوم
هر لحظه رد پای مرگ را در ذهنم احساس می کنم
و کاش
یوسف تنهایی مان را به کنعان دیدارت می بردی
تا چشم هایمان کور ِ ندیدنت با دنیا وداع نکند .
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#598
Posted: 3 Jul 2013 22:33
فنجان
نگاهش به ته فنجان قفل شده بود
که به نگاه من ترجیحش داد
شاید فالم را میگیرد
چه خوب فالم را
...
خودش تعیبر کرد
فقط نمیدانم چگونه وسعت تنهایی من
حجم این هوای غم آلود
سنگینی این سکوت را
در فنجان جا داده بود
با خداحافظی ، روزهای من فرقی نمی کند
فقط
بی تو کمی تلخ تر می شوند
روزهای بی تو روز خداحافظی ست
ای التهاب روزهای خداحافظی
خداحافظ
.....
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#599
Posted: 3 Jul 2013 22:33
دلتنگی
دلتنگی که شاخ و دم ندارد
وقتی باران یادت همه ی ذهنم را در برمیگیرد
و از ابر ها خبری نیست
یعنی دلتنگم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#600
Posted: 3 Jul 2013 22:34
هیزم های تنهایی
آتش میگیرد دلم...
زیر بارش سکوت....
این هیزم های تنهایی عجب تمامی ندارند....
و آن احساس منجمد آب نمی شود
از این فاصله ها
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "