انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 25 از 30:  « پیشین  1  ...  24  25  26  ...  30  پسین »

Fariba Sheshboluki | فریبا شش بلوکی


زن

 
تو بودی

منظور من از عشق تو بودی
آسمان من همیشه آبیست
آغوش تو مأوای تنم هست
اما تو نگو خیال واهیست!
...
پیوستگی راز دوتا چشم
پرواز دل و اوج شبانگاه
احساس فروریختن لحظه ی خلوت
دامان من و دست تو و آه...!
...
باران گل و بوسه و لبخند
نجوای پر از سوز و گداز من و شبنم
آهستگی صوت قدم های دلم بود
می رفت که فارغ شود از اینهمه ماتم
...
می رفت به آرامش دریای نگاهت
سائیدن امواج به ساحل هدفش بود
سر سبز ترین شاخه ی پر پیچ و خمش را
آویخت به دستان تو که روی سرش بود
...
می رفت دلم تا اثر پای تو باشد
روئیدن صد شاخه گل میخک و مریم
زخمی که ز بیداد زمانه دل من دید
آواز تو از دور برایش شده مرهم
...
آسودگی فرصت دیدار و ترانه
محبوبه ی شب گفت : خدا شاهد و بیناست
روزی که رسد لحظه ی پرواز من و تو
بر اَبر محبت قدمی تا دل رؤیاست
...
این رهگذران مست تماشای زمینند
ما رو به بلندای زمان در نوسانیم
در خاطره هامان غم بیگانگی ماست
مائیم که اینگونه فقط در هیجانیم!
...

از عشق نوشتم به دل دفتر ایام
سالیان سالی که کنار من نبودی
آسمان من همیشه آبیست
منظور من از عشق تو بودی...
...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
صفر

باز فردایی دگر...
می پرم از جای خود
خیره بر این پنجره
دست بر موهای خود...
...
من چه دلتنگم کنون
می دوم تا جستجو
کوچه های کودکی
هفت سنگی رو به رو...
...
دست بر کیف و کتاب
مشق شب در دفتر است
خواهرم زیبا ، ولی
مادرم زیباتر است...
...
شنبه های درس و مشق
جمعه ها ... مادر بزرگ
اشتیاق گوش من
قصه ی روباه و گرگ...
...
توپ بازی های ما
ظهر تا تنگ غروب
خاطرات کودکی
روزهای شاد و خوب...
...
من به باران عاشقم
روز من بارانی است
آرزوهایی عجیب
در دلم زندانی است
...
از دل افکار خود
با صدایی می پرم
می نویسم بیصدا
گوشه ای از دفترم...
...

من هدر رفتم ، هدر
روز و شب ها پر شتاب
در تمام عمر خود
صفر بودم در حساب...
...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
پل

استراحت می کنم
روی ایوان خیال
خالی از هر دغدغه
فارغ از هر قیل و قال...
*
پشت پا بر خاطره
مشت بر افکار سرد
چشم می بندم دگر
روی و بغض و آه و درد...
*
من تصور می کنم
عطر تو پیچیده است
دستهای سبز تو
میوه ها را چیده است...
*
در حیاط خانه ام
یاد تو گل می کند!
پس خدای مهربان
عشق را پل می کند...
*
یک پل از رنگین کمان
بین تو تا دست من
رنگ آبی می شود
کوچه ی بن بست من...
*
روی پل آواز تو
یک کبوتر می شود
نامه ای بر پای او...
چشم من تر می شود!
*
در دوسوی انتظار
قلب من پر می زند
روی فرداهای ما
رنگ بهتر می زند...
*

من که باور می کنم
نور و باران ، بوی گل
دست من در دست تو...
بوسه گاه روی پل !
*
پس بپرسیم ازخدا...
غرق در رؤیای پل...
چند ساعت مانده تا ...
وعده گاه پای پل ؟...
...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
خواب دیدم

خانه ام آماده است ، آماده است
پرده ها آراسته ، پیراسته
میوه هارا چیده ام بر روی میز
میهمانم می شوی ناخواسته؟
...
آب پاشیدم به گلدانهای خود
اینهمه گل ، زردو آبی و کبود
ظرفها را شسته ام با حوصله
میهمانم می شوی در صبح زود؟
...
گردگیری کرده ام این خانه را
خستگی ها را بگیر از دست من
این کتاب شعر تقدیم تو باد
میهمانم می شوی ای هست من ؟
...
پله هارا شسته ام ، جارو زدم
باز کردم گیره را از موی سر
عکس زیبایی زدم آن روبه رو
میهمانم می شوی با زنگ در؟
...
شیشه هارا پاک کردم روز پیش
با امیدی که تو از ره می رسی
چای خوشرنگی برایت ریختم
میهمانم می شوی در بیکسی؟
...
خانه ام آماده است ، آماده است
غصه هارا برده ام از این قفس
پای تا سر اشتیاقم ، آتشم
میهمانم می شوی ای همنفس؟
...
می نشینم پشت در ،درانتظار
لحظه های مهربانی را ببین
تا بگویم خواب دیشب را به تو
میهمانم می شوی ای بهترین ؟
...

"خواب دیدم فرصت دیدار ماست"
لحظه های خسته و بی تاب شب
گر نمی ایی ، نمی ایی کنون !
میهمانم می شوی در خواب شب؟
...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
رویای شیرین

تو بارانی که شب هنگام
به باغ سینه ام تطهیر می بخشی
و یا بر دست و پای غم
قل و زنجیر می بخشی
...
و من چون کودکی خندان
به باران بوسه می بخشم
و رنگ سرخی از گل ها
به روی گونه می بخشم
...
تو می تابی به دست من
چو خورشیدی که زرین است
دلت دشتی پر از گندم
نگاهت رنگ پرچین است
...
و من چون لاله ی سرخی
به نورت عشق می ورزم
و در اوج حرارت ها ...
به خود آهسته می لرزم
...
تو از آن سوی گندم ها
برایم سیب می چینی
صدایم را تو می فهمی
نگاهم را تو می بینی
...
و من با شربتی شیرین
به دیدار تو می ایم
تو پیچک وار می پیچی
به دستانم ، به پاهایم
...
تو با گیسوی شبرنگم
میان باد می رقصی
و از این عاشقی هرگز
نمی ترسی ، نمی ترسی !
...

و من چون بید مجنونی
سرم خم می شود یکسو
و اختر های شعر من
به دستم می زند سوسو
...
برایت شعر می خوانم
و سر بر دامنم داری
برایم قصه می گویی
به آرامی ، به دلداری
...
بهشت کوچک ما را
هزارن پولک رنگی
چه زیبا می کند کنون
چه آوازی ! چه آهنگی !
...
همین ها بس ...
نسیمی می وزد برما
خدایا من نمی خواهم
دگر چیزی از این دنیا

...
...
همین رویای شیرین را
نگیر از من ، نگیر از ما...
...
...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
عاجز

شب که یعنی انتظار...
یا هجوم واژه های بیقرار...
خستگی های دلم...
از دروغ ِ روزگار...
*
روز یعنی اتفاق...
دور از تو...در فراق
خلوت و تنهایی ام...
در سکوت یک اتاق...
*
شعر یعنی یاد تو...
لحظه های شادتو...
سایه های دست من...
بر درِ آباد تو...
*
خانه یعنی بوی تو...
آرزوی روی تو...
رفتنی بیهوده و ...
گم شدن در کوی تو...
*
عشق یعنی ...بگذریم !
با سکوت راحت تریم ...
ما که از ادراک عشق...
واقعا بی خبریم !...
...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
دلتنگی

آن روز ، در آن گوشه متروک
آن پنجره ، با پرده تورش
خورشید قوی بود و نمی خواست
آن پرده شود حائل نورش
...
من محو نگاه تو و خورشید
گل بود و هوا بود و تب عشق
دستان من و تو گره می خورد
بر گردن هم با طلب عشق
...
زیبایی و دلدادگی و شورو شرر بود
پروانه و پرواز و نسیم و حرکت بود
ای کاش خدا قهر نمی کرد ز من و تو
وان لحظه رویایی ما پر برکت بود
...
آزرده شبی آمد و هنگام جدایی
رفتی تو از آن روز ندیدم گل رویت
عکسی که نهادی تو به دستان من آنروز
امروز نوشتم بخدا برسر کویت
...
امروزکه من خیره به عکست...
پروانه صفت رفته ام از هوش
دیگر نرسد لحظه دیدار
با بوسه لب ،گرمی آغوش
...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
دریچه

قدم در وادی عشقت نهادم
شده پیچک که می پیچد به سویی
شدم همسایه لیلا و مجنون
شدم باران که می بارد به جویی
...
به بامم ماه در پیراهن ابر
به دستم نور سرخ و زرد و آبی
شکوفه می کند یادت همیشه
اتاقم پر شده از یادگاری
...
به چشمم هاله ای از برق امید
ستاره می درخشد در شب من
نشسته ایه های عاشقانه
به آوازی که خفته بر لب من
...
شبی دیدم به دستت یک دریچه
در این کوچه ، در این بن بست مرموز
سوالی نقش بسته بر لب من
جوابم را ندادی تا به امروز
...
تو ای باران شبهای بهاری
دریچه را به رویم می گشایی؟
و از آغوش باز این دریچه
سلامم را به گل ها می رسانی؟
...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بهانه

حسادت

نثار مقدمت صد باغ و بستان
دلم شد قاصدک تا روز محشر
...
تویی تعبیر خواب هر شب من
که آخر سرزده ، می آیی از در
...
گلاب ناب و عنبر ، دسته ی عود
تو می آیی به دستت یک کبوتر
...
برای لحظه های نازک عشق
شدم در شعر خود آهسته پرپر
...
صدایت می زنم در زیر باران
نگاهت می کنم با دیده ی تر
...
دل دریایی ات را می نوازم
کنار ساحل فردای بهتر...
...
سه شب بیداری و شمعی فروزان
طلوع روشن یک روز دیگر...
...
دلم گم می شود در کوچه ی عشق
و پیدا می شود در پیچ آخر !
...
تو را می خوانم و یک بوسه ی داغ
که می بخشی به دست و صورت و سر
...
فراوان می شوم از شور مستی
ولی در انتظار جام دیگر...
...
به پایان می رسد این شعر من نیز
کمی اندیشه کن در بیت آخر!
...
"چو این دستم برایت می نویسد
حسادت می کند آن دست دیگر" !!...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
دوباره گریه کردی

برایم گریه کردی ، باز پیداست
صدای هق هقت را می شناسم
...
میان ناله های پشت دیوار
فریبا گفتنت را می شناسم
...
مخواه پنهان کنی از من غمت را
سکوت نامه ات را می شناسم
...
دلت در حسرت پایان هجر است
دل شوریده ات را می شناسم
...
تمام سال و ماه و هفته و روز
غم دیرینه ات را می شناسم
...
نمی خواهی مرا غمگین ببینی
نگاه عاشقت را می شناسم
...
ولی از من مپوشان درد خود را
که راز سینه ات را می شناسم
...
مپوشان سرخی چشمان خود را
غروب دیده ات را می شناسم...
...
دوباره گریه کردی مثل هر شب
نگو نه! عادتت را می شناسم!
...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 25 از 30:  « پیشین  1  ...  24  25  26  ...  30  پسین » 
شعر و ادبیات

Fariba Sheshboluki | فریبا شش بلوکی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA