ارسالها: 6368
#151
Posted: 21 Sep 2013 11:52
خســته بــود
از چشم پر غبار تو بسیار خسته بود
آیینه اش به وقت تماشا شکسته بود
بی سر پناه بود ، ولی در خیال خود
با مرد آرزوی خودش عقد بسته بود
در دست کیف صورتی زیر چادرش
یک مشت اسکناس هزاری که دسته بود
دائم به جسم خسته ی او طعنه می زدند
وقتی کنار مرد غریبه ای نسشته بود
می خواست تا که پر بکشد از قفس ، ولی
بال و پرش برای همیشه شکسته بود
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#152
Posted: 21 Sep 2013 11:53
حالم عجیب ، ابری و باران گرفته است ...
حالم عجیب ، ابری و باران گرفته است
از دردهای من ، دل آبان گرفته است
پاییز بود و رفتن تو ناگزیر بود
از آن زمان غروب بیابان گرفته است
از حال و روز من ، به تو پیکی خبر نداد
بغضم دوباره دست به دامان گرفته است
دنیای نامراد چرا حس و حال را
از دست های حوصله هامان گرفته است ؟
باور بکن که زندگیم رو به راه نیست
این جا هوای بی تو فراوان گرفته است
باور نکن که رفتی و بعد نبودنت
این زندگی بدون تو سامان گرفته است
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#153
Posted: 21 Sep 2013 11:54
چه روز غریبی است
چه روز غریبی است و من غریبه ترم
همیشه کوله به دوش و همیشه در سفرم
هزار بار شکستم ولی بلند شدم
نداده ام به گدایی دلی که دل بخرم
تمام دار و ندارم درون سینه ام است
دلی شکسته که بردم به ارث از پدرم
شبی که رفتی و ماندی میان حادثه ها
اسیر ثانیه ها شد نگاه منتظرم
دوباره فصل بهار آمدو نشانی نیست
درون جاده و این چشمهای دربه درم
میان فاصله ها گم شدی و ثانیه ها
هنوز در به درند و هنوز بی خبرم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#154
Posted: 21 Sep 2013 11:56
در جان تو نمانده دلی بی قرار من
در جان تو نمانده دلی بی قرار من
پاییز، بعد تو شد تنها بهار من
از بخت روزگار ، بدش قرعه ی من است
خالیست از تمام جهان کوله بار من
باد که رفت و منتظر معجزه نبود
دیگر گذشته کار از احوال و کار من
آن کس که شد شریک دل و سیب عشق چید
آخر نماند بر سر قول و قرار من
حالا که خط فاصله افتاد بینمان
از زهر ، تلخ تر شده این روزگار من
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#155
Posted: 21 Sep 2013 12:04
حانیه دری
تاریخ تولد : 27 آذر ماه سال 1372
شهر : مشهد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#156
Posted: 21 Sep 2013 12:24
دلم میگیرد ...
دلم میگیرد اما باز هم چشمی به در دارد
دلم با یاد چشمت تا ابد قصد سفر دارد
به دنبل تو هر شب چشم هایم ماه می چیند
نگاهش را به سوی آسمان ها تا سحر دارد
به آهنگ صدایت پشت تلفن راضی ام اما
دلم رویای بودن را در آغوشت به سر دارد
من و این روزهای خسته ی بی روح و پاییزی
تو می ایی بهار من ... دلم حالی دگر دارد
برای دیدنت هر روز قلبم سخت می گیرد
دلم از شانه های تو ، غروبی خسته تر دارد
خدا رو خوش نمی آید ... تو ناراضی و من راضی
بدان این دخترک از خستگی هایت خبر دارد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#157
Posted: 21 Sep 2013 12:29
آدم ســـنگی
بین یک مشت آدم سنگی ، عادتت داده به جلب بودن
پشت ترس از چکی که برگردد، صبح تا عصر جان به لب بودن
غرق فکر اجاره ی خانه ، قبض آب و حیات و بدبختی
غرق افکار سرنوشتی تلخ، خسته مثل سکوت شب بودن
بین جمعیت مترسک ها ، خستگی هات را ورق زده ای
مثل یک کودک کتک خورده ، از مجازات بی ادب بودن
با تمام زمین غریبه شدی ، با دروغی شبیه لبخندت
ساعتت می دوید و جا می ماند ، از زمین و زمان عقب بودن
همه خوبندو خوب میخندند ، تو اخبار هر شب کشور
بی خبر از توئی که میمیرد، بعد یک عمر غرق تب بودن
خسته ای از تمام آدمها ، شیر گازی که باز می ماند
تا همان لحظه های آخر هم ، فکر یک مرگ بی سبب بودن
اندازه ی صد سال نوری از دلت دورم
باید همیشه دور باشم از تو ، مجبورم !
یا گریه هایم را میان شعر میگویم
یا مینوازد گریه را نت های سنتورم
یعقوب عاشق توی این دنیا فراوان است
یعقوب ... مثل من ... که از این گریه ها کورم !
هر دفعه دل دادم به دریا باز هم افتاد
شکل تو یه ماهی قرمز در دل تورم
مثل تمام پسته ها که تلخ می خندند
پنهان شده صد بغض پشت خنده ی شورم
یک آسمان افتاده در قلبم که غیر از ابر
در بین باران های دلتنگیش محصورم
شاعر شدن یعنی فقط حسرت ... فقط حسرت
یعنی تو دانشگاهی و من پشت کنکورم !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#158
Posted: 23 Sep 2013 13:33
ایلناز حقوقی
تارخ تولد : سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۶
شهر : تبریز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#159
Posted: 23 Sep 2013 13:34
تو را به جانِ ستاره دوباره ماه نکِش!
تو را به جانِ ستاره دوباره ماه نکِش!
دوباره با قلم باد ، تکیه گاه نکش!
نگاه کن به تبسم به کف زدن به صدا
به روی خنده ی بی استخاره آه نکش!
تو از طراوتِ بی انتهای پَر زدنی
مرا به جرم پریدن چنین سیاه نکش !
نگاهِ سبزِ من و تو در انتهای وفاست
به سوی زردی ، ناباورانه راه نکش!
ببین به رویِ دلم مشق عاشقی کردم
یه رویِ مشقِ شبم خطِ اشتباه نکش
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#160
Posted: 23 Sep 2013 13:35
تو در من تپیده ای
انگار سالهاست که در من تنیده ای
انگار جایِ قلب ، تو در من تپیده ای
انگار کودکانه ترین خنده ی مرا
با چشم هایِ تیله ای ات سر کشیده ای
با بوسه های شیشه ای ات از تمامِ من
لی لی کنان به خانه ی قلبم پریده ای
در این حریمِ امن بمان و خدای باش
هرگز چنین خدا شدنی را ندیده ای
لبخندِ چشمهایِ تو پیغمبرِ من است
با وحیِ دستهایت مرا آفریده ای
از آسمانِ چشمِ تو خورشید می چکد
انگار آرزوی مرا خوب دیده ای
...شهزاده می شوی و می آیی و می بَری
همراه خود مرا دَمِ صبحِ سپیده ای
در بازوانِ گرمِ تو من زنده می شوم
این قلعه های امن که بر من کشیده ای
پیغمبر منی ... خدای منی ... شاهزاده ای
حتی به جای قلب ، تو در من تپیده ای ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...