ارسالها: 6368
#251
Posted: 6 Oct 2013 13:44
تردید
بارها بی پرده با تردید خود جنگیده ام
یک نفر می گفت عشقت را پریشب دیده ام !
من همیشه با تمام حسّ دلتنگی به این
حرف های مفت مردم یکسره خندیده ام
در خم پیچیدگی های تو حیران مانده ام
من که مدّت هاست از دست دلت رنجیده ام
پس چرا در عشق تو ؛ اينقـدر درجا مي‌زنم؟
با قفس خو كردم و پرهاي خود را چيده‌ام !
جاي پروازي براي هيچ رؤيايي نماند
جامه‌ي خواب و خيالات تو را پوشيده‌ام
كاش حس ميكردي اين عمق شكاف تشنگي ست
آرزوهايي كه مانده بر لب خشكيده‌ام
با تمام مشكلاتم ، باز صاف و ساده‌ام
يا همين الان ، مي‌بيني ؟ ... تورا بخشيده‌ام !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#252
Posted: 6 Oct 2013 13:47
درد بی درمان
من سهم دنیایم از این ها بیشتر نیست
دستان من قادر به درک نیشتر نیست
در این قبیله جزنگاه آشنایت
بر سرنوشت خالی من خویش تر نیست
اینجا کسی در لابلای خاطراتم
مثل غزل با حس تو ،هم کیش تر نیست
در ناکجای باور سردم همیشه
از این دل زخمی دلی هم ریش تر نیست
گفتی همین بودن ، همین احساس ،این عشق
کافی برای حس خوب اندیش تر نیست؟
ای همنفس ، عشقی که پایانش جدایی است
یک درد بی درمان و مهلک ، بیشتر نیست
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#253
Posted: 6 Oct 2013 13:51
بخت
می شود لطف کند بخت من و در بزند
می شود معجزه ای از دل من سر بزند
می شود من که نشستم تو بیایی حالا
و تمام غم من از هیجان پر بزند
می شود یک کم از این حجم تهی دور شوم
چشمم از حس قشنگ تو کمی تر بزند
می شود گوش دلم از سر نافرمانی
قصه ی شاید و باید همه را کر بزند!
می شود تکه ی ابری که به تو نزدیک است
عشق باران زند و صاعقه کمتر بزند
می شود مس بشوم تا که تو اعجاز کنی
پیکر خسته ی من با دم تو زر بزند
می شود ناجی من باشی و من عاشق تو
سرنوشت من و تو پرده ی آخر بزند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#254
Posted: 6 Oct 2013 13:52
دل مینایی
شب سر شماری می کند ، آمار غم را
اینجا غم آلوده است حس کن بوی سم را
قدری نفس سنگین شده در خاطر من
دیگر نمی فهمم من این آهنگ بم را
یک حجم ، بغض و اضطراب و بی قراری
تهدید کرده فرصتی کوتاه و کم را
من خوب می دانم که امشب گریه کردی
حس می کنم بر شانه هایم بوی نم را
ای خوب من ،نفرین به عشقی بی سرانجام
آخر به طوفان می کشد احساس هم را
ترکم نکن گم می شوم در خلوتم باز
تنها تو می دانی مسیر پیچ و خم را
بی تو ترک خورده دل مینایی من
آهسته تر دم می زنم این بازدم را
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#255
Posted: 6 Oct 2013 13:55
فاصله
نفرین به فصلِ دوری و دیوارِ فاصله
نفرین به پای بندی و اصرار فاصله
دلتنگ دیدنت شدم و هیچ چاره نیست
از دستِ پافشاری و تكرار فاصله
چشم انتظار ، بر سر راهت نشسته ام
با یک نگاه خسته ی دیدار فاصله
در آرزوي ديدن تو ، خاطرم پُر است
از التماس مبهم و سرشار فاصله
با هر خیالِ تازه ای اقدام می کنم
در خاطراتِ کهنه ، به انکار فاصله
من فکر میکنم که چه کم شعر گفته اند
از درد دوری و تبِ بيمار فاصله
آتش گرفته حرف دلم ، اي غزل ببار
بر پایه های خشک و شرربار فاصله
كم كم به تیزهوشی خود طعنه می زنم
درمانده‌ام عجيب ، در اسرار فاصله
بی شک اگر که آمدنت دیرتر شود
جان می دهم شبانه سرِدار فاصله
من ، تو ، و كلّ حادثه تكرار مي‌شويم
از ضربِ تازيانه ی آزار فاصله
تنها به این گناه نکرده ، که " آدم " يم
در بختـمان نوشته : گرفتار فاصله
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#256
Posted: 6 Oct 2013 14:04
رویا
شبگرد رویایی بمان دورت بگردم
دستت به آتش می كشاند دست سردم
سوگند بر احساس پر شور شقایق
پاي قرارم تا هميشه مثل مردم
نجوا بکن احساس تنهایی مرا کشت
آرام جانم بی تو یک دنیای دردم
وقتی نباشی در کنارم کم میارم
انگار تاسم گم شده در تخته نردم!
هرگز نفهميدی برای ديدن تو
چشمان من نمناک خواهش بوده هردم
اما تو می دانی كه از بيراهه‌ها هم
فرسنگ‌ها دنبال تو ره می نوردم
صورتگر زیبای من راحت بگویم
از دست تو با خلق دنیا در نبردم
یک اعتراف ساده اما ناگهانی :
" من دوستت دارم " تو را دیوانه کردم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#257
Posted: 6 Oct 2013 14:05
بن بست
من در قبال عشق تو دیوانه ام هنوز
در حیرتم به خانه , غریبانه ام هنوز
دیریست زهر مهر تو را نوش کرده ام
اما برای قلب تو بیگانه ام هنوز
در گرمی تبسم تو ذوب می شوم
من مرده ی نگاه صمیمانه ام هنوز
آسان چه قدر از دل و از دیده رفته ام
من در خیال باطله , دردانه ام هنوز
این خنده های تلخ و نفس های خسته ام
فریاد می زنند بمان , مانده ام هنوز
بن بست ذهن من به تو مسدود می شود
عمرم تمام گشته و ویرانه ام هنوز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#258
Posted: 6 Oct 2013 14:05
روح دوم
یک شب پناه بی کسی ام نیست گشت و رفت
از امتداد خاطره هایم گذشت و رفت
بد جور محو پلک زدن های او شدم
وقتی به انتظارمرگ شقایق نشست ورفت
در گیر و دار درد نفس جان سپرده ام
ذهن مرا به جرم سرودن شکست و رفت
نفرین بر این زمانه که دنبال می کند
بخت نگاه خسته ی من را, که بست و رفت
حتی کمی به پشت سرش خیره هم نشد
تنها مرا به دست خدا داد و رفت و رفت
او روح دوم من و من روح دومش
دست مرا برای سقوطی گرفت و رفت
من با غزل برای دلش عشق داده ام
بی رحم او برای دلم خط نوشت و رفت
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 14491
#259
Posted: 9 Oct 2013 16:14
غزلهایی از طلعت خیاط پیشه
(طلای کرمانی)
تاریخ تولد :پنجشنبه ۵ تير ۱۳۳۷
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#260
Posted: 9 Oct 2013 16:15
دجله ی مهتاب
تشنه ام تشنه بگو دجله ي مهتاب كجاست
چشمه ساري كه تپد با غزل ناب كجاست
عقده كردم زخودم بسكه خودم را ديدم
گلعذاري كه برد از دل من قاب كجاست
كرده گل نخل فلق بوي سحر مي آيد
اشكهايي كه دهد مژده بسيلاب كجاست
ميدرد سينه ي من همهمه ي تكبيري
سجده گاهي كه زند شعله به محراب كجاست
گر چه دل مرذه شدم حس جواني دارم
آفتابي كه برد از نفسم خواب كجاست ؟
غربتي مي شكند قدرت پروازم را
جام لبريز غزل عاطفه ي آب كجاست
گفته بودي چو (طلا) قصد شكفتن داري
شور و حالی که زند پنجه به مضراب کجاست؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
صفحه 26 از 114