انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 41 از 114:  « پیشین  1  ...  40  41  42  ...  113  114  پسین »

غزل سرا شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
سیامک کیهانی
متولد ۲۰ اسفند سال ۱۳۶۳
بیوگرافی دیگری ندارد.

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
تقدیر من این است...

تقدیر من این است شبی،ساده بمیرم
در هجر تو محکوم وَ دلداده بمیرم

خوشحال از این عشقم و قسمت نشدم حیف
تا در بغلت لب به لب آماده بمیرم

یک عمر سفر هم نفس روز و شبم شد
بگذار کنار تن این جاده بمیرم

سرو قد من خم نشد از بهر تمنا
اکنون به سر کوی تو افتاده بمیرم

ساقی ازل لب به لب جام من از خون
پر کرد و چه خوش در تب این باده بمیرم

بر خاک من ای دوست نشانی نگذارید
خواهم که شبی بی کفن و ساده بمیرم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
گله های پرواری


بوده های طعم گس لحظه های تکراری
هی نفس میان این زندگیِ اجباری

تف به نبض تکرار و تف بر این عذابی که
لحظه لحظه در کابوس ضجه ضجه بیداری

نه تو دلخوش از بودن نه من از خودم راضی
هی سکوت و بی جانی زندگیِ دیواری

دود پشت دودُ این آسمان بی روزن
یک ریه پر از عقده خنده های سیگاری

ثانیه تبر گشت و ما درخت تکراریم
تکیه بر سراب و هه...هی درخت میکاری!

قصه های بی سر وَ صحنه های در اکران
نقش یوسف در بند عشق های بازاری

صف به صف غذای خوب چربی تملق ها
سر بریده های چاق گله های پرواری

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
تاراج


روح فردای مرا فاصله ها دزدیدند
کوچ را از قفسم چلچله ها دزدیدند

بس که مجنون شده ام هیچ ندانستم کی!
لیلیم را شب این قافله ها دزدیدند

چون کلاغان پر از نفرت و سرمست خزان
نوبهاران مرا ولوله ها دزدیدند

با چهل روز و چهل ماه و چهل سال عذاب
کودک زاد مرا قابله ها دزدیدند

پر شدم از دم پیغمبریت آه ای عشق
صبر ایوب مرا حوصله ها دزدیدند

دم فرو بستم و از زخم ننالیدم...باز
سینه و بغض مرا در گله ها دزدیدند

نرسیدم که به موی تو نگاه اندازم
بودنم را که در این سلسله ها دزدیدند

روز ,شب گشت و صدا در خفقان پر پر شد
صورت طفل مرا آبله ها دزدیدند

همه اشعار مرا دار زدند و کشتند
لای این هرزگی باطله ها دزدیدند

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
من برای این بهار اینجا مهیا نیستم...


من برای این بهار اینجا مهیا نیستم
رهگذار کوچه باغ صبح فردا نیست

مجمع را حاصل همیشه کم شدن تقسیم شد
مرد رگبار هجوم حجم آیا نیستم

پینه های قامت شهرم خزانی گشته اند
سبز و رنگی نیستم دیوار حاشا نیستم

دیرسالی شد قفس باران تمام آسمان
همچو ابر بغض باری گریه اما نیستم

خوان رنگینت همان دام مسافر کُش بود
جمع کن ای روزگار اهل بفرما نیستم

من نه ایوبم نه یعقوبم نه این هستم نه آن
بس کن ای یارب که من مرد تماشا نیستم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
نمیدانم از آزادی چرا اینبار میترسم ؟!


من از آیینه تاریک و از دیدار میترسم
هم از پایان خوبیها هم از دیوار میترسم

ندارم ترسی از آنکه نوشتن را نمیداند
هم از عالِم هم از اندیشه ای بیمار میترسم

چرا تنهایی شبها عجین با شمع گریان شد؟
از این پروانه های خالی از ایثار میترسم

هجوم باد بیرحمی بهاران را خزان کرده
من از کشتار خونین درخت و سار میترسم

تو نسلی برزخی بودی در این صحرای بدنامی
از این بودن از این تکرار ناهنجار میترسم

به هر سو قبله ای هر جا خدایی نو! نمیدانم
چرا از خود چرا از مردم بازار میترسم!!

قفس,زیباتری شاید برای نسل پاییزی
نمیدانم از آزادی چرا اینبار میترسم؟!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شاعر


از تمام یک شاعر جرعه جرعه مینوشم
گرچه مانده از او یک روح خسته بر دوشم

ای پرنده ی زخمی دست از آسمان بردار
روح آسمان اینجاست در فضای آغوشم

درد تو همه گوش و چشم و زلف معشوق است
من خود خود دردم که نه چشم و نه گوشم

من ز نسل طاعون این قبیله جا ماندم
وارث همه درد این تبار خاموشم

این غزل یتیم است و بغض و گریه میخواهد
میبرم تن خود را مادرانه بفروشم

معجزه نمیخواهم شعر من هنوز اینجاست
روح یک پیمبر را هر شبانه میپوشم

بعد از این غزل شاید من غروب کردم وَ
با طلوع فردا تو میکنی فراموشم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
تضاد


آسمان بغض تو و خشم زمین را چه کنم؟
موج سرگشته ی دریای حزین را چه کنم؟

گیرم از کوچهء مهتاب گذر باید کرد
پای زخمی شده از خنجر کین را چه کنم؟

پرده ای تار کشیدند به چشمان فلک
روزِ همچون شب و شبهای چنین را چه کنم؟

سرو بالای بهاری نفسش پرپر شد
بلبل کُشتهء گلزار غمین را چه کنم؟

موج کوبنده و غوغاگر دریا گم شد
ساحل مانده به صد درد عجین را چه کنم؟

عاقبت از قفس مرده رها خواهم شد
دام و صیاد و غمی تلخترین را چه کنم؟

با خدا آب به یک جو شده ام حرفی نیست
این همه دوز و کلک در تن دین را چه کنم؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
غزل هایی از اسد فرهمند
بیوگرافی خاصی از این شاعر معاصر پیدا نکردم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 

کلاغ پر.



كلاغ پر،كلاغ پرمرا به شهر خودببر
از اين رقيق شب زده ازاين هزاره ي خطر
گلوي قارقاريت به بق بقو نمي رسد
كبوتري اگر، بخوان كبود تر، كبودتر
فريب شعرخورده اي كه قارقارمي كني
هوار كم بكش، نمان،به جستجوي دردسر
نه سيره اي كه درقفس،نفس زني نفس نفس
نه بـال مي زني دراين اشاره هاي مخـتصر
مگر كه بي پري ،پري،به آسمان كه مي پري
به گريه هاي من بگو ســفر بخير همسفر
توچينه دان چانه ات خبر به شهر مي بـرد
وَقارقار مي كندخـبر،خـبر،خـبر،خـبر
كـلاغ پر كـلاغ پر كلاغ من نمي پرد
به او بگو كه مي روم سحر،سفر،سحر،سفر
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 41 از 114:  « پیشین  1  ...  40  41  42  ...  113  114  پسین » 
شعر و ادبیات

غزل سرا شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA