ارسالها: 14491
#751
Posted: 13 Jan 2014 06:05
عــزم سفــر بکــوی تو
عــزم سفــر بکــوی تـو ، جــان بفــدای روی تو
در حـــرم و حریـــم تــو، دل همــــه آرزوی تـــو
کوچه به کوچه کـو به کـو،در طلبــــت روان روان
تا که شــود عیـان عیـان ، صـورت بس نکوی تو
مسـت و خـــراب تـو منـم ، باده ناب مـن توئـی
ساقـی کوثـرم بده ، مـــی خــورم از سبـوی تو
جملــه جهان سرای تو ، اهل زمیـن گـــدای تو
خلق جهـان زشـوق تو ، سلسله جوی موی تو
کعبـه دل ها همــه تو ، قــادر و دانـا همــه تـــو
تو سببــی که عالمی ، هست به جستجوی تو
سبـزه زخاک بردمـی ، گل به کرشمه بشکفـی
زین همـه ناز شصـت تو، مست شوم ز بوی تو
از پـس پــرده می رســد ، نغمــه آیــه هـای دل
عشـق عـروج می کنــد ، زین همه گفتگـوی تو
ای تـو دل آوای شنـو ، گــر نرسیــدی به حــرم
چشــم دلــت باز کنـی ، عشـق رسد بکوی تو
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#752
Posted: 13 Jan 2014 06:21
کوی عاشقان
ناز نازان را بکــوی عاشقـــان خواندیــــم ما
غیـر ناموســـان دل را زانسبب راندیــــم ما
خون دلها خورده ایم از ناکسان تنگ چشـم
خرقه زهــد و ریا کندیـــم و سوزاندیـــــم ما
در سلوک خویشتن با سالکان ره جسته ایم
بذر عشق و معرفت را بر دل افشاندیــم مـا
پشت پـرده گفتگوئـی بود بیــن ما و دوست
تا به لطــف لایزالـــــش در حــرم ماندیـم ما
در حریـــم عشقبــــازان جرات پروانــه بیــن
کاین چنیـن شمع دل معشوقـه گریاندیـم ما
طالبان نـــور حـــق بودیـــــم و در عهـــد ازل
پرتــــو نـــور خــــدا بــر دیـــده بنشاندیـم ما
از سر صــدق و صفــــــا باز آ دل آوای حزین
کایـــن لباس عافیــت را بر تو پوشاندیـم ما
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#753
Posted: 13 Jan 2014 06:23
امشب چه کسی ریخت به پیمانــه من می
امشب چه کسی ریخـت به پیمانــه من مــی
امشب چه کسی می کشــد آتش به تن نــی
امشب چـــه کسـی رقص کنـــــان تا دل افلاک
پـــرواز کنــــان می دهـــــد آواز به مـــن هـــی
امشب چـه کسـی نغمـــــه مستانــه سرایـــد
جــــاری کنـــد آهنـــگ جنـانـــی به رگ و پــی
امشب چه کسی کــرد عطـا بر مـن درویـــش
زریــن کمـــــر پادشهـــــی تاج جــم و کــــــی
امشب چه کسی سوخته دل گشت بر شمـع
تا عـــرش بریــن عاشــق بی باک کنــد طــــی
امشب چه کسی بوسه دهد بر من سرمست
دل غــــرق تمناسـت بـــده بوســـه پیـاپــــــی
امشب چه کسی هست درین خانـــه دل آوای
امشب چه کسی هست درین خانه بجــــز وی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#754
Posted: 13 Jan 2014 06:24
گوش بر فرمان دوست
بر بساط می فروشـــان باده نوشان و بنوش
خوش بتابان جام می بر مستی یاران بکوش
پشت پا بر اهل دنیـا گوش بر فرمــان دوست
یک دمی در بزم رندان خرقه پوشــان و بپوش
پنـــــد پیـــران سخـــــن پــرور بـدل تاثیــر دار
دیده بینا میکـن و سر تا به پا می باش گوش
رهروان را خــــــوی نیکــو برتـــر از روی نکـــو
حالتی چون رفت رو با یار هم پیمــان بجوش
راه کوته را به بیــره سیـــر ننمائـــی نکوست
تا به عزت کولــــه بار معرــفت گیــری بدوش
زیور دنیــا مجــو کایـن های و هـــوی دلنــواز
خاکــــدان شهســواران جمسـت و داریـوش
سینه بگشا جهـد کـن در محفـل دلـدار شـو
کاین زمان جایـز بود با دلستانان در خـــروش
مرکب معشوق را عاشق رکابـی درخورست
تا زنــد بر عالــم و آدم رکــب ای تیــز هــوش
کــارسازا همتـی سـاز ایــن دل آوای ملـــول
از تو گیـــــرد وام زآواز دل انگیــــــز ســــروش
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#755
Posted: 13 Jan 2014 06:25
رهسپارکوی دوست
رهسپــارم رهسپــار کــــوی دوســـت
قبلــه گـاه عاشقـان حقــا کـه اوســت
جانسپــــارم جانسپـــــار راه عشـــــق
جــان فــــدای قامــت رعنـــای دوسـت
عشقبـازی راه و رسم عاشقـی ســت
روی بنمــایـــــد همــانـــــم آرزوســـت
همچـو مجنون می رسم حـد جنـــــون
تا بیابم لیلی ام خوش خلق و خوست
نیسـت جــای ناکســان در بـزم شمـع
عهــد پروانــه طلــب کــــــآن آبروسـت
دوست را در بزم مستــان جستــه ام
دیدمش ساقی وی و می در سبوست
شور مـــی پرسیـدم از بـاده فــــــروش
گفت می هر مست را در جستجوست
دردنوشــــان طریقــــــــت را بگـــــــوی
مـی پـی آنهــا سراســر کو به کوست
شاهبـــــازان جهــــــــان در باورنـــــــد
یاورم دولــت سرایش بـس نکوســــت
عالـــــم آرای ادب منعـــــم مکــــــــن
من دل آوایم که شعــرم پیش روسـت
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 6368
#756
Posted: 15 Jan 2014 22:42
علیرضا بدیع .................. بیوگرافی ندارد .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#757
Posted: 15 Jan 2014 22:44
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
با رنگهای تـازه مــرا آشنا کند
پاییز میرسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچـــه جا کند
او میرسد که از پس نه ماه انتظار
راز ِ درخت باغچـــه را برملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوههــای تازه بیــارد ، خـدا کند
او میرسد که باز هم عاشق کند مرا
او قـول داده است بـه قــولش وفا کند
پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
جــز این کــه روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها
یک فصل را بخاطر او جا به جا کند
تقویـم خواست از تو بگیرد بهـــار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش ... ، صدای پای خزان است، یک نفر
در را بـــه روی حضــرت پاییــــز وا کند...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#758
Posted: 15 Jan 2014 22:45
جغرافیای کوچک من بازوان توست
آورده است چشم سیاهت یقین به من
هم آفرین به چشم تـو هم آفرین به من
من ناگزیر سوختنم چون که زل زده ست
خورشید تیــــز چشم تـو با ذره بین به من
ای قبله گـــاه نـــــاز ! نمـــــازت دراز باد !
سجاده ات شدم که بسایی جبین به من
بـــــر سینه ام گذار سرت را کــــه حس کنم
نازل شده ست سوره ای از کفر و دین به من
یاران راستین مرا می دهد نشـــان
این مارهای سرزده از آستین به من
تا دست من به حلقه ی زلفت مزین است
انگار داده است سلیمان نگیـــن بــــه من
محدوده ی قلمرو من چیـــــن زلف توست
از عرش تا به فرش رسیده ست این به من
جغـــرافیــــای کوچک من بازوان تــــوست
ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#759
Posted: 15 Jan 2014 22:51
پیشانی ات سیاه مبادا به ننگ ها
پیشانی ات سیاه مبادا به ننگ ها
ای مــاه! ای مراد تمــــام پلنگ ها!
این برکـــه ها برای تــــو بسیــار کوچک اند
جای تو نیست سینه ی این چشم تنگ ها
آراسته ست ظاهر رنگین کمـــان ولی
چون ابرها حذر کن از این چند رنگ ها
یک روز تو در اوجـی و یک روز دیگری
دنیا دهن کجی ست به الاکلنگ ها
من چند روز پیش دلــی را شکسته ام
من را به رسمیت بشناسید سنگ ها!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#760
Posted: 15 Jan 2014 22:53
آمیخته ست نوش تو با نیشخند ها
آمیخته ست نوش تو با نیشخند ها
تا دور باشد از تن بکـــرت گـــزند ها
ای « مه لقا » ی عصر مدرنیته مانده اند
در حل پیـــــچ زلف تــــو اندیشمند هـا
تا چشم بد به تو نرسد دود کرده است
جنگل برای برکه ی چشمت سپند ها
آرش نشسته بین دو ابروت با کمان
بهــــرام زیـر روسری ات با کمند ها
شیرین لب ! از طواف تنت دل نمی کنند
مثل مگس کـــه ازحرم حبــــه قند هـــا
وقتی گل از تمشک لبت باز می شود
افسرده مـــی شوند تمــــــام لوند ها
غزاله ! گاه پشت سرت را نگاه کن
در حسرت تو اند تمـــام سمند ها
« گویند رمز عشق نگویید و نشنوید »
در گوش ما نمی رود این پند مند ها
ما نیز عاشقیم و سرافکنده پیش عقل
این ها همـــه فدای سر قد بلند هـــا
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...