ارسالها: 14491
#81
Posted: 15 Sep 2013 18:38
يادي نكن از من ، كه مني در كار نيست
آن مردكه ي بي كس و بي مقدار نيست
آنكس كه تو را ، همچو خدايش ميديد
ديگر به خدايي خدا در دار نيست
او مرده دگر ، از غم و از دوري تو
در دين تو انگار كه كشتن عار نيست
يادي نكن از من كه اميدم خوابست
در خواب مگر ديدن تو ديدار نيست؟
هر خواب كه روي تو ببوسم روياست
روياي تو هم، در شب من یکبار نیست ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#82
Posted: 15 Sep 2013 18:39
من سَرنَخِ گم گشته ی این کهنه کلافم
گویا که بدِ حادثه قیچی زده نافم
سر در گم این کوه و کَمر در پی خویشم
در خانه کسی نیست ،چه پوچ است طوافم
پیچیده مرا پیله یِ تنگَت به تکاپو
پروانه شدن . پیله دریدن ، شده لافم
بر گِردِ تو میگردد اگر گُنبدِ گردون
گردن کشیم را نگذار پایِ خلافم
عمری که در این پیله اسیر تو نشستم
آن گُلبُن و آن حوریِ تو ،نیست کفافم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#83
Posted: 15 Sep 2013 18:41
مهر بیامیخته ام با قلمم دیگر بار
تا که راهم تو دهی با نگهت در دربار
قصه ی شاه و گدا را که خودت میدانی
ملک شاهی نشود کم به نگاهی خمار
شاعرانه با تو دارم سخنی پنهانی
در پس پرده اگر با تو بمانم آنی
شاعران میل به زیبایی مفرط دارند
تو هم انگاری به ابیات غزل میمانی
من سراپا درغزلواره ی چشمت گوشم
گر شود بیتی از آن ساغر لب ها نوشم
چشمت انگای ز میخانه سخن میگوید
بی خودی نیست که اینگونه به تو مدهوشم
شاعران همچو سکوتند صداقت دارند
شاعران میل به تنهایی و عزلت دارند
تو چو حوری و از احوال بهشت آگاهی
خوبرویان بهشتی همه عصمت دارند
تو سکوتی و سپیدی کلامت زیباست
در نگفتار تو دَمهای اهورا پیداست
لحن چشمان تو بارانی و قلبت آبیست
تو بهاری و بهار شاعر عطر گلهاست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#84
Posted: 15 Sep 2013 18:46
پيش تو نقاشم و منت دستان تو را ميكشم
تا كه نظر ميكني حسرت چشمان تو را ميكشم
دلبر الوان من،رنگ رخم رفت چو ديدم تو را
رخ بنما ماه من ، محنت حرمان تو را ميكشم
دست كشم من ز خود تا كه تو آيي به خيالم بسي
تا بروي از سرم ، هجرت دامان تو را ميكشم
پيش تو نقاشم و در برم آيينه ي اندام تو
خود چو ببينم به تو ،هيبت بُت سانِ تورا ميكشم
تا غزلم ميشوي ميرود از ساغر و ساقي حواس
در هوس بوسه اي صورت مهسان تورا ميكشم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#85
Posted: 15 Sep 2013 18:58
نه در انديشه ي ابرم كه ببارم يا نه
نه در انديشه ي مهتاب كه بتابم يا نه
نيمه ابريم و فكر غزل امشب اين است
كه در آشفتگي شعر بخوابم يا نه
نغمه خوانان شب از بارقه ي عشق کرند
جغد ها را ز سر شعر برانم يا نه
بنويسم كه در اين ظلمت تاريك عدم
زنده را گورغمت گشت فراهم يا نه
هر مناره كه مرا خواند به معناي قدت
سوي آن مسجد بي رب بشتابم يا نه
چون بلنداي نگاهت هوس آينه شد
چشم از آن قبله ي کوتاه بتابم يا نه
امشب از قافله ي عمر خبري نيست مرا
من از اين جوي فنا مرگ بخواهم يا نه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#86
Posted: 15 Sep 2013 19:03
زنگِ آخر را بزن ، زندگي تعطيل كن
هم كلاسي رفته است، اندكي تعجيل كن
ناظم از چوب ترش ، صد الم افراشته
از جفاي او كمي ،جابري تحصيل كن
با دبير جبر ها مانده مجهول خدا
جاهلي را با كمي، عاشقي تعديل كن
در سياه تخته ها حك كنند نام تو را
حرف ناحق را چُنين ، بَر دگر تحميل كن
زنگ آخر را بزن، خفته فرّاش در فَراش
اين زمين خفته را ، ز آدمي تعزيل كن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#87
Posted: 15 Sep 2013 19:11
کلید خاموش مرا بزن برو بگير بخواب
مرد صبور آهني خسته شد از سوال جواب
ظلمت خانه چه به من ، خدا به مهر گفته نتاب
!
ماه اگر نيامده از او بخواه حساب كتاب !
شام اگر به سفره نيست ، دل مرا نكن كباب !
به فيش عشق نگاه كن و به تعرفه ي برق و آب
!
برو بگير بمير عزيز، بهشت پر است ز شهد ناب
به جان هركه عاشق است ز يومن ماست زمين خراب
خودم تو را كفن كنم ، شريك شوم در اين ثواب
در اين بر برهنه نيست ، نكير و منكر و غذاب
شهيد راه عشق تويي ، مجاهد شب زفاف
نخند به شعر خام من ، بپذ مرا در اين لحاف
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#88
Posted: 15 Sep 2013 19:12
عاشقي حاصل برخورد شهاب سنگ ها بود
انفجار خلاء و زايش بيگ بنگ ها بود
عالمي زاده شد از آتش دلهاي مذاب
آتشي زاده شد از عالم دلهاي مذاب
كهرباي نظرت قطره اي از دنيا شد
عطش خاك تنم تشنه ي آن دريا شد
چون كه يك قطره نگاهت به دلم در افتاد
در زمين نسل شب و آتش و غم ور افتاد
رويشي تازه درختان من آغازيدند
ابرهاي همه عالم به سرم باريدند
جنگل از عطر نگاه تو به سبزي گرويد
باد بوي زندگي را ز گلستان تو چيد
كوه از آوازه ي عشق تو بر آسمان پر زد
رود از آوارگيت بر همه دشتها سر زد
...
عاشقي حاصل برخورد شهاب سنگ ها بود
انفجار خلاء و زايش بيگ بنگ ها بود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#89
Posted: 15 Sep 2013 19:15
محسن مهرپرور ( م مهر)
تاریخ تولد سه شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۶۲
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#90
Posted: 15 Sep 2013 19:25
غزل های خانم مرجان جلال موسوی
و مروارید غلطانی ، دلت مهتاب نورانی
تو را من آرزو کردم ، تو که همراه مرجانی
به شب هایم توامیدی ، به دل مانند هر ضربه
بیا ای نور ایمانم ، چرا از دیده پنهانی ؟
به دل دردانه ایی جانم صدفها خانه ات باشند
بمان ای آبی دریا تو خود عشقی تو جانانی
همیشه با نگاهت مست تویی ایمان و کفرمن
که این دنیا نمی ارزد تو هم این نکته می دانی
چه سودی دارد این حسرت ، برای قلب های ما ؟
که روزی دیر خواهد شد ، ببینی مرده؛ بی جانی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟