ارسالها: 14491
#861
Posted: 17 Mar 2014 10:27
ترانه سرا
ملیحه خوشحال ***** بیوگرافی خاصی ندارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#862
Posted: 17 Mar 2014 10:28
آخر این جاده کجاس؟
نگو نمیدونم چته ، من درد تو خوب میدونم
حال خراب و زار تو از توی حرفات میخونم
گرفته آرامشتو چند ساله بی قرارشی؟
هیچ میدونه به خاطرش تو این روزا چی میکشی!؟
ببین چیکار کرده باهات ، روز و شبات جهنمه
برای زخمای دلت چندتا سیگار یه مرهمه!!!؟؟؟
رفیق این شبای تلخ آمپول و قرصاته ببین
چی بوده ارمغان عشق؟دارو ، دیگه؟ فقط همین!!!
***
یه شب توی خیابونی ، توی هوای بارونی
غزل به لب داری ولی ترانه واسش میخونی
یه لحظه چشم می بندی و میری تو حال اون روزا
تا چشماتو وا میکنی دور و برت پرستارا
***
داری کجا میری بگو آخر این جاده کجاس؟
اینه گناه عاشقی تازه اول ماجراس!!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#863
Posted: 17 Mar 2014 10:30
دانشگاه ما!!!!!!!!!!
کلاسای بی رمق و خستگی و خیال و خواب
برای یک سوال تو استاده مونده بی جواب !!!!
میون توضیحات درس هر کی یه جوری در میره !!!!!
یکی داره حرف میزنه ، یکی با گوشی ور میره !!!!
استاده میگه :بچه ها گوش نمیدین آخه چرا ؟؟؟؟
چرا سوال نمیکنین ؟؟؟سوالای خوب و بجا!!!!!!!
بچه ها میگن که: آقا این دفه رو کوتاه بیا !!!!!!
حضور غیاب کن تا بریم حالی نمونده به خدا !!!!
استاده اما بی خیال !!!!با آب و تاب توضیح میده
یه مطلب مهم ترم الان به فکرش رسیده!!!!!
ستون زیبای کلاس همیشه جزء درس ماس!!!!
نوشتن فرمولا هم به روی تخته ماجراس !!!
چند کلمه تو برد چپ ، چند تا مثال تو برد راس
مشکل ما حل نمیشه با این ستون بی اساس !!!!
***
بهتره آشنا بشیم با چند تا از این استادا
که بعد آشناییمون بریم سراغ ماجرا :
استاد اندیشه ی ما حاج آقای واعظیه
بنده خدا یادش میره که مطلباش چی به چیه !!!!!
میخواد مثالی بزنه از تو حدیث و آیه ها
همین که گیر کنه میگه : یه صلوات بگین شما !!!!!!!!!!!!
شوت زاده از ته کلاس تیکه میگه به حاج آقا
جوابشو فوری میده فرزانه از تو دخترا
بعد سه چار تا صلوات کلاس ما تموم میشه
نسکافه های تریا داغ و آمادس همیشه!!!!
اما کلاس بعدی مون درس زبان عمومیه
استادشو نمیدونی اورجیناله !خارجیه !!!!
Heloo how are you میگه و بچه ها ساکت میمونن !!!
زل میزنن به همدیگه !!! "خوبم " رو فارسی میخونن!!!!!
خلاصه توی هر کلاس ما کلی ماجرا داریم
با هر یک از اساتیدم حکایتی جدا داریم !!!!
***
خب حالا آشنا بشیم با بچه های این کلاس
هر کدوم از یک طبقه ، دارای ویژگی خاص !!!!
بهتره این اول کار بریم سراغ پسرا
موجودای خوش گذرون !!!!!تقدمم مال شما !!!!!!!
اولی : پاسبانیه ، تو خط جام- جهانیه
فوتبالیه دو آتیشس ، طرفدار قوچانیه
دومیه : جمالیان ، مشغول عرض ادبه !!!
زبون باز و پر ادعاس ، اما تو درسا عقبه!!!!
سومیه : حامدیه ، تو کار فیلم و سی دیه
فیلمای روز سینما برای اون قدیمیه !!!!!!
ساعت 12میشه و حالا شده وقت ناهار
دانشجوهای بیچاره ،ژتون بدست همه قطار
میخواد خودی نشون بده !!!! :قاسمی ،میره توی صف
واسه تموم دخترا غذا میگیره با شعف !!!!!!!!!!!!!
نقی زاده توی جیباش یه عالمه ژتون داره
هر کی غذا اضافه خواست اونو سرکار میذاره !!!!
نگفتم از قلی نژاد عاشق شده تازگیا !!!!!!!
رفته تو فکر نسترن ، آواز میخونه بی هوا !!!!!!!!!
***
خب پسرا تموم شدن بریم سراغ دخترا
شما چی میدونین ازین موجودای خوب خدا !!!!!
نازی تو کار تقدیره !!!فال گیریهاش بی نظیره
پیش بینی هاش غلط میشه ، هی فال تازه میگیره !!!!!!!!
وسواسیه فرانکه ، میون دخترا تکه !!!!
تو انتخاب و احداش دچار تردید و شکه !!!!!!!!!!
پارمیدا خیلی مدگراس ، شیک پوشه و کلاس بالاس!!!!
زمستونا این ور آب ، تابستونا تو کاناداس!!!!
سپیده توی دخترا درس خونه و منظمه
سرش توی کتابه و حواسشم خیلی جمه
***
حالا که آشنا شدین دیدین چه قد نمونه ان !!!!!!!!!!
بچه های کلاس ما نخبه ی این زمونه ان !!!!!!!!!!
خلاصه هر کی یه جوری دانشگا رو میگذرونه
اگه که گاهی وقت کنه چند صفه ای درس میخونه !!!!!!!!
سرتونو درد نیارم همینه کل ماجر ا
حکایت هرساله ی دانشجوهای با صفا
باهوش و اهل هنرن ، تو رشته هاشون قدرن !!!
میخوان که از دانشگاشون خاطره ی خوب ببرن
خب زحمتو کم میکنم ، ترانه هم که شد تموم
چه ساده رفتین سرکار !!!!وقت شماها شد حروم !!!!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#864
Posted: 17 Mar 2014 10:31
یک زمستان....
ما دو تا ، یک روز زیبا ، یک زمستان قشنگ...
زیر برف و سوز سرما ، یک زمستان قشنگ
می رویم آرام و ساکت ، رد پامان روی برف
بارش برف و تماشا ، یک زمستان قشنگ
سقف جنگل ، چتر برفی، یک سکوت دیدنی
لحظه های سبز رویا... یک زمستان قشنگ
من میان برفها محو کبوتر های خیس
تو ولی این پا و آن پا ...یک زمستان قشنگ
زیر لب آرام گفتی : همسر من می شوی؟
مضطرب از این تقاضا ... یک زمستان قشنگ
من نگاه و ...حرف تازه از هوای خوب شهر
صحبت از گنجشک تنها ... یک زمستان قشنگ
باز پرسیدی به خواهش : دوستم داری بهار ؟
چشمها غرق تمنا ... یک زمستان قشنگ
لحظه ای مکث و سپس با یک نگاه بی قرار
با تو گفتم : بهمن اما ... یک زمستان قشنگ
قانعم کردی که با تو من چه خوشبختم و من
در دلم تردید و غوغا ... یک زمستان قشنگ
***
صحبت ما نقل محفل ، پچ پچ عمه ملوک
خان عمو ، دایی و بابا ... یک زمستان قشنگ
شد قرار عقدمان یک شنبه شب ، پایان دی
شهر مشهد ، پیش آقا ... یک زمستان قشنگ
روز شنبه ، از خرید حلقه تا کفش و لباس ...
با چه شوقی شد مهیا ... یک زمستان قشنگ
صبح شد ...غوغای رفتن تا شروع زندگی ...
رو به سمت شهر دلها ... یک زمستان قشنگ...
***
پشت فرمان... پیچ جاده ...یک صدای جیغ و بعد...
ما دو تا ...پایان رویا...یک زمستان سیاه...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#865
Posted: 17 Mar 2014 10:35
دلاور مرد این خونه.
چه شیرینه سکوت تو که از احساس لبریزه
نگاهت مثل بارونه که نم نم عشق میریزه
شکوفا میشه احساسم به هر گلبرگ لبخندت
تعصب هاتو دوس دارم شدم بدجور پابندت
تو از جنس یه کوهی که میجنگه با غم دنیا
نداره خم به ابروهاش صبور و سخت پابرجا
میدونم زحمت و کارت همیشه از دل و جونه
فدای خستگی هاتم دلاور مرد این خونه
که از عطر نفسهاته فضای خونه عطرآگین
به عشقت قانعم آقا نمیخوام خونه و ماشین
می فهمم که یه روزایی حسابی خسته از کاری
برا آرامش خونه شبا تا صبح بیداری
تو حق داری یه وقتایی بخوای تنهای تنها شی
ولی سخته ببینم که رفیق غصه ها باشی
ببخش من رو اگه گاهی نفهمیدم غرورت رو
بزرگی کن نگیر از من تمنای حضورت رو
تموم شادی قلبم فقط از قلب دریاته
و طعم خوب خوشبختی از این گرمای دستاته
کنارم هستی و بازم چه بی اندازه خوشحالم
پناه بی کسی هامی بهت پیوسته می بالم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#866
Posted: 17 Mar 2014 10:36
شوق دیدار
چرا ویران شود بی تو تمام قصر آمالم
بیا و از دل خسته بپرس امشب تو احوالم
نمی دانی که شبهایم بدون تو همه یلداست
ندارم تاب دوری را که دلتنگی ست... اشکالم!
من و تنهایی و شعر و کتاب خواجه ی شیراز
غزلهای دل انگیزش... که هرشب می شود فالم
سکوت تلخ را بشکن و جاری کن دلت را باز
بگو از عشق و احساست که بهتر می شود حالم
نگیر از من نگاهت را... خیال روی ماهت را
که من از شوق دیدارت همیشه شاد و خوشحالم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#867
Posted: 17 Mar 2014 10:38
خودت میدانی
آمدم دست به دامان و .... خودت میدانی
منم و یک دل حیران و...خودت میدانی
من به دنبال خود گمشده ام میگردم
به همان آیه ی ایمان و...خودت میدانی
گرچه تقدیر رقم خورده برایم هربار
پر از حادثه , ویران و ...خودت میدانی
به پناه آمدم این ماه بگویم با تو
که تویی چاره ی درمان و ....خودت میدانی
و چه شبها که فقط یاد تو آرامم کرد ...
و نماز شب و باران و ....خودت میدانی
که به جز تو چه کسی حرف مرا می فهمد ؟
که شدم پیش تو مهمان و ...خودت میدانی
بنده ات آمده پیشت که ببخشی او را
رو سیاه ست و پشیمان و ...خودت میدانی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#868
Posted: 17 Mar 2014 10:39
چه ساده بودم...آه
اتاق ساده و ساکت ، من و تو در خلوت
برای گفتن حرفت نداشتی جرات
نگاه نافذ و بعدش تامل و لبخند
و اضطراب عجیبی ...نگاه برساعت
سکوت را تو شکستی به سرفه ای کوتاه
میان دلهره و شک شروع شد صحبت
بدون وقفه و راحت چه حرفها گفتی !
و من سکوت و تماشا و غرق در حیرت !
چگونه با تو تفاهم ... چه ساده بودم...آه
چگونه حرمت عشقت شکست بی حرمت
نشست شبنم سردی به روی پیشانی
و بغض و گریه ، که بس کن کثیف بی غیرت
تو هم به لحن تمسخر به خنده ای گفتی:
گذشته دوره ی دین و نجابت و عفت
میان هق هق گریه به خویش میگفتم:
چه بود حاصل عشقم؟ به چز غم و حسرت...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#869
Posted: 17 Mar 2014 10:58
همین بهانه کافی است
فقط نگاه گرم تو دلیل این غزل شده
همین شکوه بودنت ، به واژه ها بدل شد ه
چه خوب شد که آمدی ؛ میان قهوه ی دلم
چون شکر وجود تو به جام من عسل شده
اگر که لحظه لحظه ی نبودنت پر از غمم
شوق حضور امشبت برای من مثل شده
طنین مهربانیت لرزه به قلب من گذاشت
و لرزه های پشت هم به روی دل گسل شده
قشنگی بیان تو ، تواضع و سادگیت
ذکر لب روز و شب اهالی محل شده
منی که خسته از همه قاعده های شعری ام
قافیه های شعر من به گفتن از تو حل شده
همین بهانه کافی است برای از تو گفتنم
چرا که طرح این غزل به عشق مستدل شده
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#870
Posted: 19 Mar 2014 07:56
ترانه سرا
سحر ارمده***** بیوگرافی خاصی ندارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟