ارسالها: 6368
#81
Posted: 10 Jan 2014 14:11
هــوای بــارونــی
هوا تو می کنه دلم
توو این هوای بارونی
توو این روزا که قلب من
شده اسیر و زندونی
هواتو می کنم ولی
سخته مسیر خواستنت
درست مث یه معجزه س
فکر همیشه داشتنت
تمام خاطرات من
زنده می شه توو این هوا
چقدر دلم تورو می خواد
توو این روزای بی صدا
نم نم بارون رو شیشه
درست مث اشک منه
بوی زمین بارونی
بوی گل نسترنه
هوای من هوای تو
گم می شه تو عطر تنت
تمام آرزوی من
فقط نفس کشیدنت
نمی دونم کجایی تو
توو این روزای بارونی
ولی بدون تمام عمر
به عشق من تو مهمونی
تو مهمون ترانه ای
توو فصل زیبای خزون
تو رو خدا توو این هوا
برای قلب من بخون
بذار صدات جون بگیر
شاید که آرومم کنه
توو این هوای بارونی
به عشق مهمونم کنه
بذار بگم که عاشقم
خیلی دلم تنگ برات
بذار بگم توو این هوا
خالی جای خنده هات
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#82
Posted: 10 Jan 2014 14:11
دنیــای وارونــه
چقدر تقدیرِ ناخونده
چقدر دنیای وارونه
دیگه خستم از این شبها
که تا صبح غرق بارونه
ولی روزا که بی تانم
چشام از غصه، تر می شه
دلم در حسرت بارون
فقط دیوونه تر می شه
نه از بارون نشونی هست
نه از بی تابی مهتاب
فقط خورشید می تابه
به این دنیای غرق خواب
ببین خورشید هم انگار
شده مهمون ناخونده
تو این تقدیر وارونه
می دونم... تنها می مونه
نمی دونم چرا اینجا
همه خورشید و بارونن
همه جای یکی دیگه
تو این تقدیر مهمونن
یکی می شینه تو قلبت
که دنیای یکی دیگس ( دیگه ست)
اونی که عاشقش هستی
یه جایی اشتباهی هس ( هست)
تو عاشق می شی هر لحظه
تو این آشفتگی اما
همون وقتی که محتاجی
می مونی خسته و تنها
ببین این قصه هم انگار
همون جریان تقدیره
اونی که عاشقش هستی
یه روز از پیش تو میره
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#83
Posted: 10 Jan 2014 14:12
تنهــایـی
همون وقتا که بی تابم ، دلم دلتنگ بارونه
همون روزا که می دونم دلت پیشم نمی مونه
پر از غم می شه احساسم ، یه حسی که پریشونه
یه جور احساس دلتنگی که مثل مرگ می مونه
دلم می گیره از خونه ، از این تنهایی مبهم
از این رویای توخالی، که تو باشی و من، با هم
نمی دونی چقدر خستم از این روزهای تکراری
از این آرامش خاموش و این دنیای پوشالی
نمی دونم چرا دنیا پر از عشقهای ممنوعه
نمی دونم چرا آخر بجز حسرت نمی مونه
ولی تقدیر من اینه که تنها تر از این باشم
همیشه عشق اون بالا و من روی زمین باشم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#84
Posted: 10 Jan 2014 14:13
دنیــای رنـگارنــگ
جهانم چه تماشایی است
پراز رنگ و پراز کینه
پر ازچشمای بی تابی
که از غم ، عشق می چینه
یه عالم سفره خالی
یه دنیا قلب پژمرده
یه شهر آدمک خاموش
که شاید بی صدا مرده
تو این دنیای وانفسا
که کار عشق ، نفرت شد
شب از خورشید می ترسید
خدا ، رنگ جماعت شد
من از مردن هراسم نیست
همه ترس من از فرداست
همون فردای بی رنگی
که رنگش خون آدمهاست
امان از شهر بی باور
امان از حس تنهایی
خدایا تو خدایی کن
بگو با من که اینجایی
من از مردن هراسم نیست
همه ترس من از اینه
ببینم کودک نازم
گلای کینه می چینه
جهانم چه تماشایی است
پر از رنگ و پر از کینه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#85
Posted: 10 Jan 2014 14:14
تــو نبــاشــی نمــی میــرم
یادته که گفته بودم
تو نباشی من می میرم
حتی از ستاره ها هم
سراغ تو رو می گیرم
یادته همیشه خواستم
تو کنار من بمونی
التماست کرده بودم
منو از خودت نرونی
ولی ثابت کردی عشقم !
تو برام غریبه هستی
تو مثل یه قفل محکم
همه ی درارو بستی
دیگه راهی بین ما نیست
راه ما از هم جدا شد
تو گناهت شد خیانت
تنها شاهدم خدا شد
به خیالت خیلی راحت
به ته جاده رسیدی
ولی شب بود و تو
انگار سختی راه و ندیدی
حالا حالتو میدونم
چونکه تنهایی و خسته
همه ی درهای غربت
رو به چشمات شده بسته
دیگه هیچ راهی نداری
سهمت از رفتن همینه
مثل حوا که جریمش
زندگی روی زمینه
حالا هیچ وقتم نباشی
از غم تو نمی میرم
حیف اون ستاره ای که
سراغ تو رو بگیرم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#86
Posted: 11 Jan 2014 10:17
محمد رضا رجب پور
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#87
Posted: 11 Jan 2014 10:18
خــاکســـتری
مـن میــرم امــّا فـاصـلـه تـقـدیـرِ مـا نـیـسـت
شهری که مرداش عاشقت هستن،همینجاست
از تـخـتِ قـلـبِ تـو مـنـو پـایـیـن کـشـیـدن
ایـنـجا کـسی مـن رو کـنـارِ تـو نمی خواست
مـیـرم که از این حسِ بیهوده "رهـا" شی
شـایـد بـرم این خونه جایِ بـهتـری شـه
بـا هـر قـدم پـایـیـزو زیـرِ پـام کُـشـتـم
تـا شـالِ نـارنـجـیِ تو خـاکـستری شـه
چـشماتو بـستـی تـا قدم هامو نبینی
فک(ر) کردی که اشکایِ من واگیر داره
خواستی بیای و دستمو محکم بگیری
امـا غـرورت راهـو سـد کرده دوبـاره
وقـتـی نـبـاشم حالِ تـو فرقی نداره
اما نـبـاشی شـعـر میشم،درد میشم
میرم که تو با شهرِ بی من شاد باشی
میرم ولی اندوهِ یک "بـرگـرد" میشم
ایـن پـنـجـره از زرد بـودن دسـت بـرداشت
احساس تو یخ بست و فصلِ کوچِ من شد
شـایـد تـمـومِ فـاصـلـه تـقـصیـر یـلـداست
پـایـانِ فـصـلِ بـودن و عـاشـق شـدن شد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#88
Posted: 11 Jan 2014 10:19
بی سرزمین ...
شـروع کـن گلم،بی دفـاعـم،بـزن
شـروع کـن ولی جنگ مـا بیخوده !
عـزیزم من و تو توو یـه جـبـهـه ایم
بُـکُـش،مـرگِ مـن بـه خـدا بـیـخوده
تــو جـولـان بـده تـویِ شـهـرِ تـنـم
بـه غـارت بـبـر عـشق و احساسمو
تـو بـازی بـکـن،دسـتِ من خـالـیـه
هـمـون دورِ اول زدم آســمــو
گـنـاهِ مـن ایـن بـوده عـاشـق شـدم
شـایـد بی دلیـل و شـایـد اشـتـبـاه
تـوو قـانونِ تـو حکم من مرگه بـا
یـه اعـدام دائــم واسـه ایـن گـنـاه
واسـت عـادتـه صـحـبت از عـاشـقـی
بـه وقـتـش ولـی از بـهـونـه پــُری
یـا قـهـری واسـه ایـنـکه دلـتـنـگـم و
یـا از کـج نـگـاه کـردنـم دلـخـوری
تـو بـی سـرزمـینـی عـزیزِ دلـم
سفر میری حالت رو بـهـتر کـنی
تو شبهاتو می جـنـگی بـا یـک نفر
که هر شب توو شهر یکی سر کنی
گـلـم قصه مونو حماسی نکن
تـو شهرِ منو آخرِ خـط بـدون
بـیـا فـتـح کن،پرچمت رو بزن
یـه سـربـاز تنهام،بـیـا و بمون
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#89
Posted: 11 Jan 2014 10:20
جــزامی
از ترسِ مُردن تویِ یک فردایِ بعد از تو
ساعت تویِ امروزِ با تو دست و پا میزد
خط میزنم فردایِ تقویمو ولی ای کاش
خودکارِ من خطی روو تـقدیرِ خدا میزد
دلـگـیـرم از این آخریـن های پُر از گریـه
از آخرین شب،آخرین شام،آخرین لحظه
حسِّ غریبی داره چندتا بـوسه ی آخـر
میدونم از بغضه که لبهای تو می لرزه
بعد از تو از بی واژگی های پر از گفتن
از خودنویس و واژه یِ بـیـمـار میترسم
از سرفه های ممتد و دردِ نـفس تـنگی
از بسته هایِ خالیِ سـیـگـار میترسم
بـعـد از تـو بـازه پـنـجره،فکرِ سقوطم مـن
با جیغِ کش داری جهانم رنگِ خون میشه
میگم روانی،چی توو ذهنت نقش میبنده؟
بـا رفتنت دنـیـایِ من شکلِ همون میشه!
اسمِ شبِ من!تو بری،شب پرسه ممنوعه
من منزوی میشم نفهمن عاشقت کی بود
توو این قرنطینه به حـدِّ مــرگ می پـوسـم
همسایه هامم میگن این مردک جزامی بود!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#90
Posted: 11 Jan 2014 10:21
پـُــکیـــد
مـحـتـاجِ ایـن تـنـهـایـی ام
تــا بــودنــت یــادم بــره
شایـد کـه حـوا بودنـت
از یــادِ ایــن آدم بــره
از روی عــادت ، کـوچـه رو
بـا فـکـرِ تـو طـی مـی کـنـم
هرشب توو این شب پرسه ها
یــه خـاطـره قـی مـی کـنـم!
درگـیـر بـهـت و گـریـه ام
از ایـن جـنـون بـی هـوا
عشقت مریضم کرد،بفهم
عشقی تویِ سـالِ وبـا!
کی آخرِ اون جاده بود ؟
کی بوسه هاتو سر برید ؟
جــاده تــو رو داره ولـی
مردت توو تنهایی پـُکـید!
از خودکشی می ترسم و
از زنـدگـی خـالی شـدم
شـایـد تـوو واژه مـُردم و
یه شعرِ جنجالی شـدم!
شـایـد ازت دل بـِکـنـم
بی حس شم از احساسِ تو
شـایـد اگـه بـرگـردیـیـَم(هم)
تـوو گــوشِ تــو بــگـم:بــرو
شـایـد بـمـونـم تـوو نـگات
تـوو پـوچـیِ دنـیایِ تــو
صدسـالـو تـنـها مـوندمو
مُــردم تــویِ رویــایِ تــو !
کی آخرِ اون جاده بود ؟
کی بوسه هاتو سر برید ؟
جــاده تــو رو داره ولـی
مردت توو تنهایی پـُکـید!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...