ارسالها: 6368
#171
Posted: 19 Feb 2014 14:01
اشعار شهلا بهاردوست
Shahla Bahardust Poems
لطافتِ رازها
این خطوط موازی ، راه راهِ رازهای دراز
تکه های ظریفِ هوسهایِ ما ، الماس ریز قطره ها
ماجراییست کاملاً رمانتیک !
از غروبِ رودخانه ، خوابهای رویِ آب
از عطر پونه ها میانِ راه
صورتِ علفهای سبز بر سینه ی تپه ها
از دختران دامن پوش تا پسرانی که گل از دامنشان می چینند !
همه از دستهای جفت جفت ، ضربدر پاها می گویند!
از آدمهایی که تانگو می رقصند!
از این خطوط موازی ، راه راهِ رازهای دراز
خیالهای ممنوع ، جرقه ی لحظه های دوتا ، دوتایِ ما
ماجراییست کاملا خصوصی
بوی دیوارهای پر فریب، حرفهای شیرین
زبانهای چرخان ، هوسهایِ جنبان
زنی با خودنویسی خوشرنگ ، مردانی به دنبالش در بند !
ماجرایی کاملا محرمانه
هر نیمه شب کسی در گذر ، از دبوار پریده ، به آغوش رسیده
چشمهایش برق ، تنش لرز ، روی پوستش گیج در چرخ
در لمسِ معلّق رویِ جناقِ سینه بو کشیده ، داغ نوشیده
یادش یاد نمی گیرد ، در آتشِ اتاق می سوزد
سحر باز باد می وزد ، خاکسترها را با خود می برد
ابن خطوطِ موازی ، راه راهِ رازهای دراز
حرفهایِ خمارِ ما ، برای هرزه های حیران
ماجراییست کاملن عریان
در خلوتهای آشکار ، در خلوتهای مرور
بی هراس از انگشتِ هوس ریخته
هیس س س ، هیس س س
یواااااش ، یواااااش نمی کند
آسان ما را تکرار می کند !
این خطوطِ موازی ، راه راهِ رازهای دراز
لطافت پر شور هوایِ ما ، چرخِ واژه در بساط ما
ماجراییست کاملن زمینی !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#172
Posted: 19 Feb 2014 14:02
متنِ تو
در حوالی متنی تو ، کفشدوزها روز گلهای باغچه می پرند
دستهای من با رمانتیکی نماناک خیس می شود
تا تو در پشت واژه ای جامانده ، شانه ام را بچسبی
برایم سلامتی بنوشی !
در حوالی متنِ تو ، خوابها با بویِ رسیدن رویِ شاخه ها می پرند
پلکهایِ من تا سحر پچپچه می کنند
تا تو ، اینجا کنار پرچین ، رویِ حافظه ام بغلتی
برایم خمار بریزی !
در حوالی متنِ تو ، فاصله یک ملافه رویِ عرشه می شود
پیراهن من تا بادبانِ ماری پوزا * گیج می چرخد
تا تو پاره پاره آویزان ، چَه چَهِ آبها شوی
برایم موج بلرزی !
در حوالی متن تو ، رویاها موام دانه روی شب می پاشند
قدمهایِ من ، خسته از خیابانهای شلوغ ، به خانه می روند
تا تو با میلی ولرم ، روی نیمکت جابجا ، جا باز کنی
برایم مهتاب بتابی !
-.-.-.-.-
* نام یک کشتی است .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#174
Posted: 19 Feb 2014 17:57
رقص واره های آب
با نامت آغاز ، کشیده خط
شکاف رویِ آبها
کمذ چرخانده ، گود
حلقه ای تنگ ، تکه ای بر آب .
با خزه ، با صدف ، عریان
پیچ ، پیچ در چرخ
گردابها رقصان با صدای ساز.
نوشیده تمام روز زیر آفتاب
ما را مدام از گلوی می تا سینه ی لا .
روی رقص واره های آب به گاه
آبی های نگاهت غلت
روی دهانم بکهو ، واژه پَرپَر
آگاهند موجها !
این ترانه های تشنه رویِ لبها
رام نمی شوند ، خوش می آیند ، می دَوند
در مکثی میانِ ماهیها لم می دهند .
حالا انجا ، ما تماشا تا ماه می کنی
دور می زنی ، سَر می کشی
حالا اینجا ، این همه ستاره در آب
در تلاطم نفسهای من تا ما
تا دوباره رقص واره های آب
با نُت هایِ می تا لا
پا رویی صخره ها
چنگ روی ماسه ها
زیر آبی ها ، خیسِ خیس با آفتاب
با نامت آغاز ، کشیده خط
شکاف رویِ آبها .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#175
Posted: 21 Feb 2014 12:12
هوایِ دریا
با صدایِ صدفها ، فلسها
زیر ماسه ها ، پوسته ها
عبور از سنگها ، صخره ها
پرده کنار کشیده ام ، نگاه کن !
غرق شده انگار آسمان میانِ آب !
ستاره ها ریخته اند در چشم ماهیها
پیچیده در هوایِ دریا
بویِ خواستن ، میل با هم ؛ یکی شدن
زیر دندانی که می گزد
دوباره دلهره هایِ بستن ، شکستن !
صدای اضطراب گاه چه لجباز شور می زند
بادبان را باز ، تا پشتِ آبی ها
پشتِ بادهایِ ولگرد ، هی می دود.
امشب ملافه رویِ خواب کشیده
برایِ رویاها خواب دیده ایم
با پاره های کجا تا کجا آمیخته
لابلایِ پلکهایِ دلداه ای غلت می زنیم.
نگاه کن !
غرق شده انگار آسمان میان آب !
ستاره ها ریخته اند در چشم ماهیها
پیچیده در هوای دریا
کمی بویِ من ، بویِ تو
کمی بوی نادیده ها ، نا گفته ها
نگاه کن !
ردّ پایمان روی راه شیری
ناخنهایمان خط کشیده بر ستاره ای
دگمه ی پیراهنی افتاده روی ماسه ها
آنجا ، آری همانجا صدای خنده های ماست
نگاه کن !
باز پچ پچِ صدفها ، آواز ماهیها
باز عبور از صخره ها ، سُر در کنار آبها
چه رقصان لبهای ما ، چه داغ بوسه ها
چه خواب گم ، لابلایِ پلکهایِ ما
نگاه کن ، نگاه کن !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#176
Posted: 21 Feb 2014 12:25
زیرِ نخلها
من زیر نخلها ، زیر سایه ام
خرما بر دهان ، بو می کشم
روی موجها ، بالا می پری
دوباره پایین ، فرو می روی
کنار ساحل، پرواز مرغها رنگِ هوسها
روی ماسه ها ، جایِ پوستمان کنار صدفها
میانِ آب ، بوی جفت گیریِ عاشقان
بویِ شیرینِ خمار.
در نطفه های جا مانده ، تماشایِ طلایی ها .
میانِ سبزها ، آبی ها ، دانه دانه مروارید
حرف ، حرف ، روی لبها غلت
واژه ها موزون ، با نفسها تند می دوند
چنگ بر چنگ ، چه رقصی در کمر!
چرخ ، چرخ ، چه داغ زیر آفتاب!
کمی مزه از لبها ، زیر پیوندِ رنگها
آب کشیده خط میانِ شانه ها
پشت ساقها تا کشاله ها ، ماسیده شوری دریا
زبان چشیده دم به دم از پوستمان
این همه آب ، این همه تشنگی
و صدایی که می خواند : بمان ، همین جا بمان !
می مانم ، دلنشین تا اعماق می روم .
پیوندی جوانه می زند
حالا صدای سازم در گوشِ والها
صدای ترانه ات زیر سایه ی نخلها
تن رویِ آبشار می ریزد
هوسهای باران می پَرَد
و باز ما ، دو دیوانه
باز یه تکرار سلام ، سلام ، سلام
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#177
Posted: 21 Feb 2014 12:37
ماسکها
ماسکها می گریند، ماسکها میخندند
پشت دیوارها پنهان
رویِ خطهایِ عریان حاشا
برایِ بَه بَه ، چَه چَه ، دگمه های باز
بیچاره ماسکها !
وقتِ همخوابگی ، زیرِ ملافه ها ، چروکِ چروک
ماسکها می گریند ، ماسکها می خندند
پشتِ ماسکها ، رنگِ چهره ها ، ترَک ترَک
رویِ هر ترَک ، راههای دراز
برایِ انکار بهانه ها بی انتها
پژمرده اند وازه ها
بیچاره ماسکها !
نشسته بر چهره های پوشالی ، بر گوشه های تاریک
ماسکها می گریند ، ماسکها می خندند
در سرزمینهای دور تخم می ریزند
تخمها کرم می شوند
زیر پوستی وول ، گنده می شوند
بعد پشتِ دیوارها ماسک می زنند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#178
Posted: 21 Feb 2014 12:46
قاب
باز جامانده ، آویزان کناری
پشتِ روزی دراز خوابیده آسمان
شب لبت بی بوسه ، فاتحه بخوان !
رویِ گونه ات ، بارانِ تند ، تکرار عادتها .
چشمها ، نفسها ، دوباره آه ، آه ، اه
آه ، چه بی حوصله این یادها
که می ریزند کنار علفها
مگر باران نمی بارد ؟
چرا خاک را نمی شوید ؟
چرا مدام روی تاولها پاشیده می شوی ؟
کسی روی زانو ، سر به سنگ
جا مانده از قطارها ، پیاده می رود
کناری که تاریک کشیده چشمهایش
به شب که اینگونه دریده خوابهایش
به روزی که چنان بلند کند راهش را
باز به لبخندی رویِ دیوارها ، خاطره در قاب می ریزد
با گلهای دامنش ، میانِ باغ ، لایِ آبها ، سبزها
با جیر جیرکها در گوشه ها ، کناره ها
پا برهنه می پَرد ، هی می پَرَد .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#179
Posted: 21 Feb 2014 14:02
سطرهای بهار
یا عطر سنبل ، لایِ چمنها
با تنی خیس ، موها رویِ شانه ها
غلتیده زیرآفتاب
پیچیده بر سطرهایِ نقره فام
با صدای نفسها رویِ کاغذها
غش غشِ خنده ها در کنار بادبادکها
شرمگین از ترانه ها ، بوسه ها
با شاخه گلهای گل ، شیرینی در دهان
با نیض هزارو یک ستاره
بپر با من از روی آتشِ آخرین سه شنبه
که می پرم در آغوشت با دودِ عودو اسپند.
زیر سقف اتاق که انتظار ماه را می کشد
میان پولکهایِ رنگی غرق
به پیشواز بهار می روم
برای پیوندی ما در این فصل که می آید
کنار هفت سین حلقه ها را تنگ میانِ گلها نشانده ام
برای حاجی فیروز لباس نو
برای بچّه ها توپهای رنگی
از درختها بادکنکهای ریز و درشت آویزان
حالا دست روی پوستِ باغچه می برم
گز دندانمان گرم رویِ شانه ها
گلهایِ بهاری رویِ آتشِ سروده ها
در این آخر سال ، باز ماه را مهمانِ بنفشه ها
بنفشه ها را عاشقِ خاک می کنم
خاک را دیوانه ی ردّ پاهایمان
گلبرگ ها را شیفته ی بوسه هایمان
تا لبهایمان بیقرار برایِ ترانه ها
چرخیده دور عطرها
آمیخته با نوای سازها
پیچیده در لابلای چمنها
زیر قلقلکهای نفسهایمان در گوشهایمان
آرام بخوانند :
بهاران خجسته باد .
بهاران خجسته باد .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#180
Posted: 26 Feb 2014 16:53
آیه های عشق
تو را از خوابها ، آرزوها چیده ام
میان قصه ها ، سرودها نشانده ام
با خوشه های آویزان در تاکها رقصیده ام
تو را قطره قطره تا سحر نوشیده ام
تو را با نفسها ، روی تار ساز ریخته ام
بی هراس لابلای آغوش پیچانده ام
با بال بادنها تمام روز وزیده ام
تو را شب رویِ موجها کشانده ام
تو را از لالایی های نمناک بریده ام
از شُرشُر آبها در پرسه هایِ رود دزدیده ام
با ابرهای جامانده ، با بوی باران ، پیراهنی پوشیده ام
تو را بر تنِ خیس ، داغ تابانده ام
تو را از فصلهایِ بی نام تنهایی ربوده ام
میانِ لحظه ها به عطرها آغشته ام
با تپشهای فروردین ، دانه بر تاریخ رویانده ام
تو را چون سین ِ هفت سین کنار آیین نوروز آورده ام
تو را با آیه هایِ عشق در بهاران نو شته ام
جسورانه رویِ خطوطِ کهنه قانون کشیده ام
با صدای جیک جیک ، لابلایِ هر نسیم پریده ام
تو را رویِ گلبرگهایِ یاس بوییده ام
تو را برایِ آهنگِ آبها ، برایِ ترانه هایِ جفت جفت
رقص واره نامیده ام
با تو کنارِ خوشبوها ، بالای فواره ها ، رویِ چرخ پرستوها
چرخیده ام
تو را از خوابها ، آرزوها چیده ام
حالا با شوق پروانه ها بخوان !
بخوان !
آبه های عشق را با من بخوان !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...