ارسالها: 6368
#241
Posted: 24 Apr 2014 12:23
اشعار شهلا بهاردوست
Shahla Bahardust Poems
اگر آبی بیاید
اگر آبی بیاید ، سبز گسترده شود
کبودِ دلتنگ باز پر نمی زند .
شاید گردن کشیده ، سایه بلند کرده شب
شاید پشت شیشه های من ، لابلای شکاف زخم
پرده های بنفش عادت به ماندن کرده اند
در سرازیری شب ، واژه هایِ بی مهر سلام نمی کنند
از اسبِ سپید سرکشم ، از چشمهایم بالا نمی روند
اگر آبی بیاید ، سبز گسترده می شود
کبودِ دلتنگ باز پَر نمی زند
دفتر خاطراتم روی میز در دست باد ورق ورق
مفهوم سادگی کنار تقویم هنوز خاک می خورد
میان قابهای اتاق ، برای کبودهای حریص
اندامم را عریان نسانده ام
عاشقان پر ولع ، با پلکهای نیمه باز
می آیند ، می روند
من به خوابها ، به قابها نگاه می کنم
اگر آبی بیاید ، سبز گسترده می شود
کبودِ دلتنگ باز پَر نمی زند
رویی این سروده هم سیاه
لبخندش به مادرم چشمک نمی زند
روی عکسها ، بالایِ سر ، ی ستاره نمی کشد
برای سطرهایِ جامانده ، نقطه چینهای پُر خال
کدام فصل مزه ی انتظار مرگ می شود؟
آه ه ه
اگر آبی بیاید ، سبز گسترده شود
صدای خنده های تو ، دستهای تو اینجا بپیچند
دور گلهای پیراهنم سایه ات بنشیند
برای مادرم خواهم نوشت
با چرخِ پروانه ای کبودها پریدند
شمعها را فوت ، چراغها را روشن کن
سفر تمام شد ، به خانه باز می گردم
اگر آبی بیاید ، سبز گسترده شود.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#242
Posted: 24 Apr 2014 12:25
فـــهـــرسـت سروده ها
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#243
Posted: 24 Apr 2014 12:26
عطرِ پونه
جایی زیر سوزنهایِ جوان کاج ، قصه فرو می رود
جایی دیگر دوباره چالاک
روی دامنم پُر ، نقشِ یک کتاب
خواب و بیدار با عطر پونه .
دستی در لرز کلامهای نایاب
با ریتم چگونه ، چه هنگام ، قلم رویِ صفحه چرخ می دهد
می بَرَد پرنده را کشان کشان کنار خوابهای پریده ، ندیده
همیشه اینگونه شروع می شد !
اما اینجا خیابانیست تا انتها بن بست
چراغهایش یکی در میان روشن
امشب میانِ این خیابان پشتِ وسوسه های شب
باران با آهنگی بی مکث
نگاه دوخته ام !
تابلوها می آیند !
پاره می شویم !
سر کوچه طوماری از دفتر سیاه من
بیهوده نیست بی امضا به بایگانی می رود.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#244
Posted: 24 Apr 2014 12:26
زنگ ساعت
دیدار ، افق می ماند ، از پس شبی سیاه
خندان ، نزدیک ، نزدیکتر
هزاران پرنده بر سر شاخه ها
همهمه ی شگفت انگیز سوت ها
طراوت اواز صبح .
در انتهای جاده ها ، سرگردانی با پاهای تاول زده
بار تنِ خسته بر زمینی سبز نشانده
دستهای آویزانش ، بلند و باز
به ذوق نگاهی دوباره به راه
در چشمان حیرت زده ی بی خواب
بر بُرجهای مرموز شب
رویِ کوچه های کجایم کجایم
آرام می آید ، دلنشین می تابد
تا زنگی دوباره در ساعت بیست چهار
زمزمه ای از آواز رخوتناکِ تنهایی !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#245
Posted: 25 Apr 2014 12:11
از کجا تا کجا
شب کنار امواجِ خواستن ، سکوت لنگر انداخته
باد می وزد ، بادبانهایِ نگاه را می بندم
رویِ ماسه های بی قرار سنگ می چینم
از بالشی به بالشی ، بو می کشم
زیر پوشتم ، تا مرزها می خزم
با چهار دیوار ، یک پنجره ، دست و پنجه نرم
چشم به آسمان ، از راه شیری عبور
انگشتان تا خواستن سُر می روند ، قیچی می کنم
از کجا تا کجا ، تصویر یک خیال
همه خواب ، همه خواب !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#246
Posted: 25 Apr 2014 12:47
زیرِ پوستِ من
گاه مثل این لحظه ، قایقِ شب کنار من
نفسم دلتنگ ، اما شب کهنه نمی کنم
نهکتاب تاریخ ورق ، نه رویِ فرشِ پوسیده غلت
کلید در قفل ، چخ ، وداع ، نقطه
برای خوابِ شبانه نا دورها ، دور دور
گاه شهر ستاره ها ، گاه به قعر دریاها
گاه کنار همین خطوط
بیدار که می شوم ، سرشار تپیدن ، دلم در تب
حریصِ نانِ داغ و دانه های خشخاش
فریب آتش سیگار ، هوسِ نگاه خورشید
به سوی آینه تا می دوم
دخترکِ زیر پوست ، دستم را کشیده
تا انتهایِ راه رودخانه ، با من دُو، دُو
با عطشهایمان به آب
رو علفهایِ مرطوب ، رقصان
در گوش قاصدکی ، پیغام
بر لب پروانه ای ، بوسه
تا غروب می چرخیم ، می خندیم .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#247
Posted: 25 Apr 2014 13:34
بر خاک
به چشم شما ، من ار تبار گناهکارانم !
آمده از نسل فراریان ، در مرزهای بی قرار
از قصه های شب ، در سینه ی چنگ
سایبان خویش در سنگرهای خاموش
بر خاکِ تن تا آفتابِ رنگارنگ
هر که آمد ، هر که رفت
نه دهان از گلایه پُر ، نه چشم از بغض
آهم که بلند ، نه زمین سیاه ، نه آسمان سپید
غرش ابرهایم ، صدای ساز ، رویاهایم ، نفسهای غزل
نگاهم بدنبالِ واژه ها
من ، زنی از قبیله ی فانوس
معشوقه ی ستارگان ، رقاصه ی بارگاه ماه
شاعره ای بی پروا ، آوازه خوانی هوشیارم
میان لحظه ها که می تپد
پشت پلکهای بسته ام ، غوغای نانوشته هاست
دیر است ، دیر
هرگز نگفتم بمان ، رویِ دامنم بخواب
نگفتم برایِ شمازشِ ستاره ها ، نگاه به چشمم بیار
من نسیمی بی قرار ، پرنده ای در اوج
امروز گمانم رویِ شهری ممنوع بال گسترده
پیشرفتگان، در پسِ رفته ها خیره مانده اند !
نگاه تو شکلی از علامت سوال به رفتار من !
وای به تو ، این رهگذران
چرا تا به گوشه می رسید ، بر خاک می کشید ؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#248
Posted: 25 Apr 2014 13:45
باد می وزد
خطوطِ تنگ روی پوستِ سوخته
پیچ تا دیوار سکوت ، یا انگشت نشانه داغ
ریخته بر آه ، قطره ، قطره
خطها خفه، صداها خفه
پاها فرو ، در خود فرو
بپر، کمی دورتر
بپر ، باد می وزد
◘○◘○◘○◘○◘○◘○◘
سطرها
میانِ جزیره ، زیر چترهای باز ، لمیده با سطرها
شاید و باید ، حرفها ی کهنه
نه در اندیشه ی ساخت ، مه در خیالِ باخت
یک در یک همیشه یک
کنار سکسکه ها ، قلم بی طاقت ، رنگش عوض
سر به سرم میگذارد ، نمی گذارد
گذر از کوچه نمی کنم ، پاهایم
بر شماره ای نمی کوبم ، دستهایم
زیر این چترها ، ای وای ، هنوز سطرهایم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#249
Posted: 25 Apr 2014 19:22
پرنده
تیک تیک می آیی ، ایست نمی دهم !
لمس حفره ها ، با ما ، بی ما ، چگونه می شود ؟
این دستها یا آن چشمها ، اینگونه پر شتاب
لای موهایت ، رویِ سینه ام ، چگونه می دوند؟
خوابیم یا بیدار ؟
باز روان می رویم ، نمی مانیم
کسی ما را جا می گذارد .
شعرم کنایه نیست
در نبودنت آینه کور، کور
شعرت ، بی صدا نیست
تمام شب جایی دامنها می سوزند
عقربه ها همینطور گیجِ گیج
شاید هوای دهان تو را بو کرده اند !
خودت که می دانی !
هی نوشتم ، هی نوشتم
سرک کشیدی ، خواندی ، خندیدیم
آخرش چه ، هان ؟
روزی کسی جهان را در من
من را در قاب خلاصه می کرد!
همیشه دنبال انگیزه های خواستنش ، خواستنم
دور خانه بو می کشیدم
تا قاب جهان کوچکتر
رنگها ، پریده تر
نگاه هایمان کوتاه تر
ما کهنه تر شدبم
اما امروز تو می آیی
با پبراهنی سفید روی سپید من
جهان می شوی ، نمی خواستم
پسر شعرو غزل بودی ، نمی دانستم
همان جا ایستاده ای ، هنوز می خندی
برای دیدنت نور کافیست
از همان جا ، عکسی برایم بگیر
یکی دیگر
یکی دیگر
زود باش !
من جهان را خلاصه نمی کنم
فقط عکست را در قاب می نشانم
کنار رنگها ، رویِ سبزها
برای درازترین خوابها
حالا عزیزم ،
کمی گوشهایت را تیز
چشمهایت را باز
آرام ، آرام ، دوباره بخوان
بعد رویِ شاخه ، نشانی بگذار
آن پرنده که می آید ، خودش می داند ، خودش می خواند .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#250
Posted: 25 Apr 2014 19:27
اینگونه سبز
جایی کنار شب، چراغی روشن
فراتر از بام ، پیشِ ستارگان
جایی کنار خوابها ، پروانه ای خندان
فراتر از علف ها ، بالایِ شاخه ها
جایی کنارِ سکوت ، کلامی آشنا
فراتر از لبها ، میانی نگاه ها
سبز سبز سبز
اینگونه می رسی !
من بی طاقت
رویِ چشمهایم خیس
دستهایم خیس
لبهایم خیس
تو
فقط نگاه می کنی ، لبخند می زنی !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...