ارسالها: 10767
#1
Posted: 1 Jun 2014 00:22
نام تاپیک: اشعار شهریار یاربخت متخلص به (( نوذر اصفهانی ))
در تالار شعر ادب
image upload no ads
موضوع : اشعار نوذر اصفهانی و زندگی نامه او
کلمات کلیدی: نوذر+شهریار یار بخت+ شعر+ ترانه+ دلنشین+ پهلوان شاعر
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#2
Posted: 8 Jun 2014 00:13
بیوگرافی
شهریار یاربخت متخلص به ((نوذر اصفهانی )) یکی از ترانه سرایان متبحر و متعهد و صاحب نام عصر حاضر است
که در چهاردهم فروردین ۱۳۱۶ خورشیدی در شهر شاعر پرور
و هنر خیز اصفهان دیده به جهان گشود
نام پدرش قربانعلی که از طایفه زرآسوند بختیاریست و مادرش سکینه از اهالی بروجن و طوایف کیان است
نوذر اصفهانی دارای دو استعداد خدادادی است:
یکی نیروی شعور و دیگیری نیروی بدن
که با درایت کامل از این دو موهبت الهی بهره مند است با نیروی شعور به گفتن شعر پرداخته و با نیروی جسمانی
خود را پهلوان و ورزشکار ساخته است
تاکنون بیش از یکصد و بیست عنوان کتاب ادبی . اجتماعی . ورزشی و طنز به نثر و نظم از او چاپ و هرکدام چندین
بار با سرمایه ناشرین معتبر و با تیرازی زیاد منتشر شده است
در مقام ورزش سالها قهرمان بوده و بدرجه پهلوانی رسیده و همانگونه که از اشعارش استنباط می شود
پهلوانی جوانمرد و شاعری پرهیزگار می باشد که خود چنین سروده است:
ز ورزش گر شدی چون رستم زال
ضعیفان را حمایت کن به هر حال
و همچنین در غزلی چنین آورده است:
هرکسی طالب ورزش زدل وجان باشد
همچو گل چهره او خرم و خندان باشد
عقل سالم بود اندر تن سالم آری
دل عاقل بخدا مخزن ایمان باشد
حافظ ملک همان بازوی ورزشکارست
که ز وجدان هم دم حافظ ایران باشد
((نوذر)) از پتک حوادث نکند قامت خم
پافشاریش به هرکار چو سندان باشد
شایگان گشت اگر قافیه های غزل اش
طلب بخشش از استاد سخن دان باشد
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#3
Posted: 8 Jun 2014 00:18
اشعار نوذر اصفهانی
من از شش سالگی می گفته ام شعر
بجای در گوهر سفته ام شعر
ولی دیدم که بعد از شصت و یکسال
چنین بنموده است آشفته ام شعر
@@@@@@
غمی در زندگانی محرم ماست
که تا آن واپسین دم همدم ماست
نمی دانم چه نامم این غمی را
که دور از سیره مستحکم ماست
@@@@@@
خداوندا بیانم را اثر بخش
نهال آرزویم را ثمر بخش
بده طبعی که تا گویم ثنایت
به نوذر قدرتی بالنده تر بخش
@@@@@@
به نور معرفت افروز جانم
توانا کن خداوندا بیانم
زرحمت خاطرم را شادمان کن
که من از شاعران اصفهان
@@@@@@
خداوندا توئی فرمانده دل
به هر مشکل توئی حلال مشکل
توئی فرمانروای این دل من
که باشد لطف تو بر بنده شامل
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#4
Posted: 8 Jun 2014 00:34
اشعار نوذر
اگر جان دلت گردیده بیمار
ترا آینه دل کی شود تار؟
مشو غافل ز الطاف الهی
که چشم حق بود پیوسته بیدار
@@@@@@
نظر از غیر حق از ما سوا پوش
برای حفظ دین از جان و دل کوش
برآور حاجت خلق خدا را
تو از صهبای وحدت جرعه ئی نوش
@@@@@@
به نور ایزدی دل کن منور
که تا روشن کنی خورشید خاور
دل مردم به خوشروئی بدست آر
که این باشد رضای حی داور
@@@@@@
بزن دیو هوا را بر سر سنگ
بکن با ازدهای نفس خود جنگ
منور کن دل از انوار یزدان
بزن بر دامن پیک خدا چنگ
@@@@@@
چو می میرم مرا خاکم نمائید
ولی هرگز سر خاکم نیائید
نمی خواهم که بعد از مردن من
سر خود را به خاک من بسائید
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#5
Posted: 8 Jun 2014 13:55
اشعار نوذر اصفهانی
مده بر سنبل مو تاب بسیار
ندارد غنچه دل تاب بسیار
مکن گریه که ترسم نرگس چشم
بخشکد عاقبت از آب بسیار
@@@@@@
جوانان وطن هشیار باشید
بری از دود هر سیگار باشید
تنفر دارم از این دود سیگار
شما هم همچو من بیزار باشید
@@@@@@
بکن پند مرا چون حلقه در گوش
بکن سیگار روشن را تو خاموش
مکن هرگز تو روشن دیگر آنرا
بکن کلا تو نامش را فراموش
@@@@@@
ز سیگار ای عزیز من حذر کن
حذر از این متاع پر ضرر کن
خطر دارد به مولا هر نخ آن
توجه بر کلام این پدر کن
@@@@@@
هرآنکس در پناه پادشاه است
یقینا تا ابد در اشتباه است
پناه بی پناهان جز خدا نیست
که غیر از این اگر باشد گناه است
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#6
Posted: 8 Jun 2014 13:57
اشعار نوذر اصفهانی
من آن مرغم که در دامی اسیرم
رسیده هرکجا بانک نفیرم
جهان دیگر برایم جز قفس نیست
که از این آب و دانه سیر سیرم
@@@@@@
دل اندر سینه ام تا جا گرفته
غمی در کنج آن ماوا گرفته
غم و دل هردو با هم در ستیزند
که این جنگ و جدل بالا گرفته
@@@@@@
اگر در ورزشی سازش نباشد
جوی ارزش در آن ورزش نباشد
بکن ورزش که تا خود را بسازی
که بی ورزش ترا ارزش نباشد
@@@@@@
دلی دارم که با هر غم قرینه
که سوز شعر من هم از همینه
بدان شعری که از دل مایه گیرد
چنان اشعار ((نوذر)) دل نشینه
@@@@@@
بنای بخت من گرچه بلنده
بسی محکم تر از کوه سهنده
ولی با این جلال و استقامت
به تار موی باریک تو بنده
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#7
Posted: 8 Jun 2014 14:00
اشعار نوذر اصفهانی
بیا با من دمی رقص سما کن
دلت را از غم دنیا رها کن
بزن چرخی میان حلقه ذکر
به ذکری قلب خود را باصفا کن
@@@@@@
خداوندا توئی یار و معینم
توئی امید روز واپسینم
ببخشا هر خطائی سر زد از من
که من عبدی خطا کار و حزینم
@@@@@@
خداوندا تو ستار العیوبی
زستاری تو محبوب القلوبی
ببخشا بر خطاکاران خطا را
ندیدی گر تو از هر بنده خوبی
@@@@@@
خدایا آنچه هستی ارزش توست
همه نور ولا از تابش توست
ببخشا از کرم یا رب گناهم
که امیدم به لطف وبخشش توست
@@@@@@
امید رستگاری در نمازه
که این از بهر مومن امتیازه
بجا آری اگر پیوسته آنرا
در لطف خدا روی تو بازه
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#8
Posted: 8 Jun 2014 14:03
اشعار شهریار یاربخت متخلص به نوذر
ز بسکه سینه ام تنگه خدایا
دلم با سینه در جنگه خدایا
نمی دانم چه سازم با دل خویش
که پای عقل من لنگه خدایا
@@@@@@
دلم مشتاق دیدار تو باشد
اسیر چشم بیمار تو باشد
نقاب از چهره برگیر ای دلارا
که ((نوذر)) مست خمار تو باشد
@@@@@@
منم آن آهوی سرگشته در دشت
که صیاد از پی صیدم همی گشت
نباشم در امان از بیم صیاد
که در خوف و رجا عمرم هدر گشت
@@@@@@
شدم از باده غقلت چو سر مست
جهالت دست و پایم را بهم بست
چه سازم زین تغافل ای خدایا
که رفت این عقل دور اندیشم از دست
@@@@@@
چون من در این جهان آواره ای نیست
ز من بیچاره تر بیچاره ای نیست
چرا در آسمان بخت ((نوذر))
خداوندا یکی استاره ای نیست
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ویرایش شده توسط: rajkapoor
ارسالها: 10767
#9
Posted: 8 Jun 2014 14:06
اشعار نوذر
من آن نخلم که بارم جز رطب نیست
مرا این بار شیرین بی سبب نیست
کشیدم سر به درگاه خداوند
که سر بردن به درگاهش عجب نیست
@@@@@@
من آن مرغم که در هرجا پریدم
کسی را غیر صیادم ندیدم
که از بهر نجات از دست صیاد
خودم کنج قفس را برگزیدم
@@@@@@
منم آن بلبل باغ محبت
که باشد بر دلم داغ محبت
از آن پیوسته در آه فغانم
که می ترسم از ابلاغ محبت
@@@@@@
دلم آتش گرفت از داغ حسرت
شده بختم سیاه چون زاغ حسرت
که تا این ساعت ای یاران همدل
نچیدم خود گلی از باغ حسرت
@@@@@@
دلم آئینه یزدان نما شد
دلیلش آیه های انما شد
درون سینه دیدم نور حق را
دلم آکنده از مهر خدا شد
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ویرایش شده توسط: rajkapoor
ارسالها: 10767
#10
Posted: 8 Jun 2014 14:14
اشعار نوذر اصفهانی
من آن نیلوفر باغ امیدم
که در هر باغ و بستان پای بیدم
سحرگاهان که می پیچم به هر شاخ
کنار گلعذاران روسپیدم
@@@@@@
مرا در سر هوای سروری نست
هوای خوردن و تن پروری نیست
که در امواج فکر روشن من
بجز اندیشه نو آوری نیست
@@@@@@
بسان لاله ئی می سوزم امشب
که سو سو میزنم مانند کوکب
فروغم همچو امواجی شکسته
بتابد بر سر گلها مرتب
@@@@@@
من از عشق تو خرسندم خدایا
به وصلت آرزومندم خدایا
مرا آسوده کن از محبس تن
که با موجت بپیوندم خدایا
@@@@@@
منم آن لاله دلخون باغی
که از من کس نمی گیرد سراغی
رخم زرد است و قلبم مملو از خون
که می سوزم بمانند چراغی
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...