ارسالها: 593
#201
Posted: 15 Aug 2012 16:33
شاهین... به غم مظلوم نگاهت قسم، ما هواداران واقعی تو، هرگز پشتت را خالی نخواهیم کرد. بی رحمانه شریم آبای
اینم لینک:
Download Server1 - 120 MB
http://fs1.filegir.com/bargmusic/_Shahin_Najafi_BBC_Be_Ebarati_Digar_(Bargmusic).wmv
Download Server1 - 120 MB
http://dl.bargmusic26.com/clip%20New/Shahin%20Najafi%20BBC%20Be%20Ebarate%20Digar(Bargmusic)%20120.wmv
Download 60 MB
http://dl.bargmusic26.com/clip%20New/Shahin%20Najafi%20Be%20Ebrate%20Digar%20Low%20(Bargmusic).mp4
Download Medifier 120 MB
http://www.mediafire.com/?r4741omifbwbdt6
You know what don't be killed? an Original VAMPIRE
" به وسعتت جهانمو ، «شکنجه زار» میکنم "
ارسالها: 89
#203
Posted: 16 Aug 2012 09:58
متن مصاحبه شاهین نجفی با برنامه به عبارت دیگر بی بی سی
پیش گفتاری از عنایت فانی (مجری برنامه)
من یک شاعر و موزیسین هستم و نمیتوانم خود را سانسور کنم،اونقدر وحشی بودمو هستم که برای آنچه گفتم سیلی خوردم و ترد شدم و امروز هم اگر از طرف عده ای لعن شوم اهمیتی ندارد.این گوشه ایی از حرف های مهمان جوان من است که نام مستعار خود را در موسیقی رپ شر گذاشته،میگوید هیچ نهاد و سازمانی اجازه ندارد بگوید هنرمند درباره ی چه چیزی حرف بزند یا نزند،شرافت انسانی از نظر او به این است که آنچه را میگویی باور داشته باشی و از اون چه که باور داری حرف بزنی و دروغ نگویی و خود را پنهان نکنی.آنچه او در این سال ها آشکارا گفته برایش تا پای جان دردسر ساز شده، این بغض ترکیده اجتماعی از کجا نشٔت میگیرد؟؟؟؟او با شکستن مرزها به کجا میخواهد برسد؟؟؟ آیا برای او مرزی برای گفتن یا نگفتن وجود دارد؟؟؟؟
.
.
.
ادامه دارد...
ویرایش شده توسط: saba_hehe
ارسالها: 8724
#205
Posted: 23 Aug 2012 11:36
مجری : آقای نجفی شما درگفتگویی که پیش تر باهاتون شده اشاره کردید اعتراض در هنر برای من شعار دادن نیست شما به چه چیزی اعتراض میکنید ؟؟؟
شاهین نجفی : من حتی به خودم هم اعتراض میکنم به اون چیزی که هست و نباید باشه اعتراض میکنم
جهانو به دو قسمت اگه تقسیم کنی یه مرز باریکی وسطش ترسیم کنی
حکمن یه عده خوبن و بقیه بدن چند تا رفیقنتو بقیه همه دشمنن
طرف تو همه صافن و لوتی و با مرام طرف دیگه حتما پلیدن و هیولان
ولی دروغه وقتی بفهمی یه جنسن دوطرف این وسط فقط تورو بازی دادن
تو میشی پله بقیه بالا میرن ازت تو چشات نیگاه میکنن و بهت میخندن
میشه دائم باهات از امید و اعتماد بگن تو باور میکنی اونا تو رو به گور میسپارن
تو یه دستمال چرکی تو دستشون همین لجن روحشون و با تو پاک میکنن
نگاه میکنی به دورو برت میبینی همه گیر کمر و شکم اینه مرام رمه
هورا میکشن برات میشی شاعر ملی ارزش داری براشون آره خیلی
مثل تو اومدن و حالا اسمی نیس دیگه ازشون هی پس چی؟
یعنی همه چی دروغه فقط تویی و خودت یعنی همه دروغه خودت و گول نزن
هر کی دسته راستشو دراز کرده توی دست چپش خنجر خوب ببین
یعنی همه چی دروغه حتی تو حتی من یعنی ببین و بمیر ولی بیخود جوش نزن
حتی تو که تو بغلمی و از عشقی دم میزنی و اشکت دم مشکی
هست ولی فکرت پیش کسیه که وقتی گیج میشی پولشو میبینی آره مشتی
هر کی دنبال یه چیزیه تو کسی دیگه رابطه یعنی یه معامله که سود بده
تا جایی که مصرف بشی ارزش داری اینو میگن ارزش انسان آره حاجی
یعنی همه چی دروغه عشقت حرف مفته میفروشی راحت منو اگه پاش بیفته
دروغه همه چی جز اشکای اون مردی که تو آینه خودشو میبینه و گردی
نشسته رو موهاش همه چی شو باخته توی سلولی که دنیا واسش ساخته
یعنی همه چی دروغه جز خون سعید دامادی که تو حجله عروسشو ندید
یعنی همه چی دروغه جز خرمشهرو مردای تیکه تیکه و زنای بی شوهرو
دروغه اون که زیر تانک رفت رهبر نبود رهبر در گوشش لالایی مرگ میخوند
همه چی دروغه جز شاعری که نیومده همه چی دروغه جز شعری که کسی نسروده
همه چی دروغه جز پاکت سیگارم نتی که یه روز گم شده رو گیتارم
همه چی دروغه جز فصل سرد فروغ یعنی همه چی دروغه حتی دروغه این دروغ
یعنی همه چی دروغه حتی تو حتی من حتی....
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#206
Posted: 27 Aug 2012 08:32
به همان عکسمان دمِ چادر
به شبِ در نگاهِ «ریچی» پُر
قسمت میدهم که خسته نشو،
خسته از مغزهای بسته نشو!
یـــــغــــمــــا گلــــروئــــی
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#207
Posted: 24 Sep 2012 16:35
شاهین = عشق
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#210
Posted: 22 Oct 2012 10:01
نام: بکنیم
خواننده:شاهین نجفی
شاعر:فاطمه اختصاری
آهنگ: شاهین نجفی
تنظیم:بابک خضائی
شاهین نجفی می گوید:
« آنچه در شعر فاطمه اختصاری مرا تحت تاثیر خویش قرار داد وجود و نیز عدم جنسیت اش بود. آیا مولف با ما بازی می کند. چگونه من ناممکن خویشتن خویش را در موقعیت توصیفی او قرار می دهم و یا شاید از همین روی در ترجیع بند (با چشم های بسته تا ته جهان…) من به او (مولف) پاسخ می دهم .
در این سفر خیالی و حقیقی،در این مسیر مدام و خسته.باری من در “بکنیم”همسفر شاعر شدم و با او به گفت و گو نشستم.از تو به توی کسی که بوی کفن می داد وجهان لیلی بود و جنسیت اش را نفهمیدن.شعر فراجنسیتی و مشخصا از یک جنسیت مشخص می گوید و تو در این تعلیق باقی می مانی و من ماندم و اینگونه لذت اش را نوشیدم. “تریپ هاپ” به کمک من آمد و با تیزهوشی “بابک خضایی” در تنظیم کار همانی شد که تصور می کردم.سولوی گیتار از مجید کاظمی ست و گوش را آماده می کند برای فریاد انتهایی.کار با نجوا آغاز می شود و به نعره ای می رسد که دیگر جهان را در سفریدن که در ریده شدن می بیند.مرگ واژه انتهایی برای تمامی چیزهاست. »
ترانه “بکنیم” نمونه ای از “غزل پست مدرن” ، از مجموعه شعر “یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی ها” اثر فاطمه اختصاری میباشد که شاعر چیره دست با توجه به نقش “فعل” در بیان مفاهیم ، و شاهین نجفی با ظرافت تمام در اجرای این ترانه در موسیقی “تریپ هاپ” ,تجربه ی متفاوتی از تجربیات روزمره ی انسان ها را به تصویر میکشند که در این نوشتار به تاویل قسمت هایی از آن میپردازیم.
شعر از بیت اول با یک تصویر شبه فانتزی شروع می شود. «پالام پولوم پلیچ…» (که نوعی «هر کی تک بیاره…» است برای تعیین گرگ ِ بازی!).و از بیت دوم مخاطب را با تفاوت استفاده از فعل “بکنیم” مواجه میکند! آری!قرار را نمی کنند.قرار را «می گذارند». و این به نوعی «کنتراست در سطح ارکان دستوری» است که بکنیم های شعر پررنگ تر می شوند.
حالا چرا بکنیم؟ طبیعی است!چرا که از دو آدم «ولنگار» انتظار دیگری نمیرود! دو نفر که اولش بدون بلیط و مقصد و از «کجا» سوار اتوبوس می شوند و آخرش زیر پل همدیگر را بغل می کنند.
در واقع در این شعر ردیف های بکنیم بدون درنظر گرفتن اینکه فعل «بکنیم» برای جمله درست یا نادرست انتخاب شده، آورده شده است. فعلی که معانی مختلفی را می تواند در خود داشته باشد اما در زندگی روزمره، ما از این فعل به عنوان جایگزین فعل «سکس کردن» نیز استفاده می کنیم. در واقع بسیاری از بکنیم های شعر صرفا با همین هدف آورده شده اند.
“ژان بودریار” به عنوان یکی از متفکران مشهور پست مدرن معتقد است که : «در عصر جدید پست مدرن، سکس مُرده است ، زیرا تمام چیزها به صورت سکس در آمده اند.در آگهی های تبلیغاتی، در مد، در تلویزیون، ویدئو و سینما، “سکسوآلیته “دیگر رفتار یا عملی شخصی، خصوصی، و محرمانه نیست. بلکه رفتاری است آزاد، باز، همه جایی، نامحدود، بی قید و بند، مورد تشویق و ترغیب و با حالتی تحکم آمیز و امریه ای فرمان یا دستوری برای رها ساختن تنش ها و امیال جنسی (که از طریق نمایش همه جایی سکسوآلیته ایجاد می شوند) به کمک کدهای جنسی، بدین ترتیب بودریار چنین نتیجه گیری می کند که همه چیز سکسوآلیته است. »
در این شعر انواع المان های مدرنیته و زندگی شهری، به نوعی از هویت خود خالی شده و توسط شخصیت های شعر به تمسخر گرفته می شوند.
همین مساله را می توان با توضیح «شبه روایت دایره ای اثر» کاملتر فهمید. در واقع در حال خواندن این شعر، مخاطب وارد یک داستان با درون مایه های سانتی مانتال شده که از بازی نوستالژیک «گرگم به هوا» شروع میشود و در طول متن، رفتارهای یک روزِ یک جفت عاشق عاصی را نمایش می دهد. از قرار گذاشتن در جایی دورتر از حیاط (که حتی می شود این حیاط را «حیات» هم تصور کرد و مفهوم فراتری را برداشت نمود) و خانه تا اتوبوس سواری با هدف هدفون گوش کردن و قدم زدن در اتوبان شلوغ و محدود کردن شام و ناهار به یک ساندویچ… و نهایتا با همان بازی پایان می یابد.
ما در تصویرهایی که در عین «سادگی» سرشار از شاعرانگی اند با رخدادهای غیرمنتظره ای روبرو نمی شویم و اتفاق ها کاملا روزمره و معمولی اند. ولی همین روزمرگی ها آنقدر بجا پرداخت شده اند که تا آخر کار مخاطب را درگیر می کنند.
مثلا در بیت دوم، قرار گذاشن یک عمل معمول و ساده است. ولی وقتی ما این کار را کنار جاده ی فرعی و دور از حیاط و خانه می کنیم (فرار از سنت ها) شاعرانگی کار پررنگ میشود. این بررسی را می توان روی تک تک بیت ها انجام داد.
در بیت ششم «دوتایی هدفون گوش کردن» (که احتمالا به نوعی بیانگر حفظ هویت فردی در میان جمع است.) شاید کار بزرگ و جذابی نباشد. ولی وقتی همین هدفون، قرضی است و تازه بر اساس بقیه ی شبه روایت، این جفت بدون بلیط و مقصد سوار اتوبوس می شوند و هدفون گوش می کنند، این تصویر ساده پربارتر میشود.
بیت هفتم تصویری جالب از شهری مدرن ارائه می دهد. احتمالا به نظر هیچکس شلوغی و رفت و آمد مردم شهر چیز عجیبی نیست. ولی وقتی همین حرف به نتیجه ای مثل مقایسه ی تلویحی غار (نماد بربریت) با متروی شلوغ می رسدمیتوان به مفاهیم عمیق تری دست یافت.
در بیت بعدی از المان هایی مثل «شلوغی اتوبان» و خط چین هایش استفاده شده تا به «استاندارد سازی» و «یکسان سازی» در دنیایی مدرن اعتراض کند و بعد با پیاده روی همین المان ها به این جبر ساختگی بتازد.
علاوه بر این که تصویر «خط چین ها» نوعی تابو و مرز مشخص را در ذهن متبادر می کند و در ادامه عبور شخصیت های شعر از این خط چین ها و مرزهای قراردادی و عصیان آنها در مقابل جبر حاکم بر فضا «اختیار را کردن!».
بیت نهم شعر در یک ساندویچی اتفاق می افتد. طبیعتا در ساندویچی نمی توان کاری غیر از ساندویچ خوردن انجام داد. اما شاعر با یک «آشنایی زدایی» و «تصرف در نحو» خواننده اش را شوکه می کند. آنجا که کاراکتر ها در ساندویچی نمی خورند، بلکه خورده می شوند!
در بیت دهم، می رود که با یک شیب ملایم شبه روایت را تمام کند. چون شب است و با توجه به موقوف المعانی بودن بیت، ما نه تنها به «یک خواب خوب» محتاجیم، بلکه به «همدیگر را با فشار بغل کردن» هم نیاز داریم. در این بیت داریم «هر ۲ به ۱ خواب خوب مجتاجیم» و به این ترتیب در فضای زیر پل که باز هم نمایی از زندگی شهری و مدرنیته ی آن است دو شخصیت شعر به یگانگی رسیده و در بغل هم به آرامش می رسند. این آرامش و سکون و خواب بعد از بیت های پر از حرکتی است که از اول شعر مخاطب با آنها مواجه است. فرار کردن، رفت و آمد مردم، سوار اتوبوس و قطار و مترو شدن، پیاده از اتوبان گذشتن و حتی اگر از نمایی بالاتر به شعر نگاه کنیم خود بازی گرگم به هوا.
و بیت بعد که به نوعی چکیده ی کل شعر است. اینکه ما بی خیال تمام چیزهای اضافه و آدم ها (تن ها)، بی خیال این زندگی شهری و فضای دودآلود و سیاه جامعه، به تنهایی و به شکلی کاملا تکراری «زندگی خنده دار» و مسخره ی مان را بکنیم .
و البته بیت آخر جمع کردن کل شبه روایت، و از طرفی بستن فرم دایره ای کار است. به این ترتیب که شخصیت اول روایت که تمام مدت گرگ بود دستش را به شخصیت دوم روایت (راوی) می زند و به اصطلاح او را گرگ می کند: «یواش می خورد از پشت سر به من دستی/ که گرگ هستم و…» و حالا راوی در موقعیت انجام تمام روایت قرار می گیرد، اما به جای عمل به تمام چیزهایی که در بیت های قبل گذشته است می پرسد: «چه کار را بکنیم؟»
به نوعی کاراکتر ها در زندگی روزمره شان کلی گرگم به هوا بازی کرده اند، که در آخر به این سوال برسند که گویا در متن بی جواب می ماند (هرچند خارج از متن هم نمیتوان جواب چندانی برایش یافت!)
امیدواریم آنچه را که لازم بوده در این نوشته آموخته باشی و به آنچه که باید با نگاهی ژرف در این اثر دست یابی !
حالا واقعا چه کار را بکنیم؟!
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***