ارسالها: 826
#51
Posted: 15 May 2012 11:51
» ترانه سرا
( باباطاهر )
« خواننده : محسن نامجو
« آلبوم : سنتی ها
« آهنگ : ای یار یارم
به صحرا بِنگرُم صحرا تِه وینُم صحرا تِه وینُم
به دریا بنگرم دریا تِه وینم دریا تِه وینم
به صحرا بنگرم صحرا تِه وینم صحرا تِهوینم
به دریا بنگرم دریا تِه وینمدریا تِه وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشتکوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تِه وینمرعنا تِه وینم
ای یارم ای یاریار یارم ای یار
یار یارم ای یارای یارم ای یار
دو زلفونت بود تار ربابمتار ربابم
چه میخواهی از این حال خرابمحال خرابم
تو که با مو سر یاری نداری یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی به خوابمآیی به خوابم
ای یارم ای یاریار یارم ای یار
یار یارم ای یار ای یارم ای یار
نسیمی کز بُن آن کاکل آیو آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو سنبل آیو
چو شو گیرم خیالت را در آغوش در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو بوی گل آیو
ای یارم ای یاریار یارم ای یار
جان یارم ای یاراییارم ای یار
ویرایش توسط نازنین
لینکها پاک شدند
بــه کــوتــاهــی آن لحــظــه شــادی کــه گذشــت،
غصــه هــم خــواهــد رفــت
ارسالها: 826
#52
Posted: 15 May 2012 11:52
دو زلفونت بود تار ربابمتار ربابم
چه میخواهی از این حال خرابم حال خرابم
تو که با مو سر یاری نداری یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی به خوابمآیی به خوابم
ای یارم ای یار یار یارم ای یار
یار یارم ای یارای یارم ای یار
به صحرا بِنگرُم صحرا تِه وینُم صحرا تِه وینُم
به دریا بنگرم دریا تِه وینم دریا تِه وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشتکوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته وینم رعنا ته وینم
ای یارم ای یاریار یارم ای یار
جان یارم ای یار اییارم ای یار
بــه کــوتــاهــی آن لحــظــه شــادی کــه گذشــت،
غصــه هــم خــواهــد رفــت
ارسالها: 826
#53
Posted: 15 May 2012 11:59
این کژ و راست می رویاین کژ و راست می روی ،
باز چه خورده ای بگو
مست و خراب می رویمست و خراب می روی ،
خانه به خانه کو به کو
خانه به خانه کو به کو
خانه به خانه کو به کو
خانه به خانه کو به کو
بــه کــوتــاهــی آن لحــظــه شــادی کــه گذشــت،
غصــه هــم خــواهــد رفــت
ارسالها: 826
#54
Posted: 15 May 2012 12:40
« خواننده : محسن نامجو
« آلبوم : سنتی ها
« آهنگ : دلا دیدی
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر بر آورد
زمین و آسمان، گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقایق گشت ازین خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
نگر تا این شب خونین سحر کرد
نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کردز هر خونِ دلی، سروی قد افراشت
ز هر خونِ دلی، سروی قد افراشت
به هر سروی، تذروی نغمه برداشت
به هر سروی، تذروی نغمه برداشت
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر بر آورد
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقایق گشت ازین خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد
نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
ز هر خونِ دلی، سروی قد افراشت
ز هر خونِ دلی، سروی قد افراشت
به هر سروی، تذروی نغمه برداشت
به هر سروی، تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است
دلا این یادگار خون سرو است
دلا این یادگار خون سرو است
بــه کــوتــاهــی آن لحــظــه شــادی کــه گذشــت،
غصــه هــم خــواهــد رفــت
ارسالها: 826
#55
Posted: 15 May 2012 12:56
« خواننده : محسن نامجو
« آلبوم : سنتی ها
« آهنگ : بگو بگو
بگو بگو
که چه کارت کنم بگو
که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را
بگو بگو
که شکارت کنم بگو
که شکارت کنم به غمزه مویم و آه
ببین ببین
که فغانت کنم ببین
که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را
ببین ببینکه نشانت کنم ببین
که نشانت کنم ز فتنه کینم و آه
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم
بیا بیا
که نگارت شوم بیا
که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را
بیا بیا
به زیارت شوم بیا
به زیارت شوم چو خسته پایم و آه
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعهی دولت به نام ما افتد
شکن شکن
که شیارت کنم شکن
که شیارت کنم ز شرح شاهد و شور آه
بــه کــوتــاهــی آن لحــظــه شــادی کــه گذشــت،
غصــه هــم خــواهــد رفــت
ارسالها: 826
#56
Posted: 15 May 2012 12:59
شکن شکن
چه شرارت کنم شکن
چه شرارت کنم ز شمس شاهد و شور
بیا بیا
که نگارت شوم بیا
که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را
بیا بیا
به زیارت شوم بیا
به زیارت شوم چو خسته پایم و آه
ببین ببین
که فغانت کنم ببین
که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را
ببین ببین
که نشانت کنم ببین
که نشانت کنم ز فتتنه کینم و آه
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
به نیمهشب اگرت آفتاب میباید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
بگو بگو
که چه کارت کنم بگو
که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را
بگو بگو
که شکارت کنم بگو
که شکارت کنم به غمزه مویم و آه
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
به نیمهشب اگرت آفتاب میباید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
بــه کــوتــاهــی آن لحــظــه شــادی کــه گذشــت،
غصــه هــم خــواهــد رفــت
ارسالها: 826
#57
Posted: 28 May 2012 17:29
آلبوم آخ
» خواننده : محسن نامجو
» آلبوم : آخ
» آهنگ : همش
محسن نامجو:
روزی شدم به نوره ، نور پخش و هوا رفت
روزی شدم به سوله ، سوله ریخت و به گا رفت
روزی شدم به تهی ، غش کرد و دلش گرفت و رفت
روزی شدم به صداقت ، وای وای وا وای ، کجا رفت
وای وای وا وای ، کجا رفت
وای وای وا وای ، کجا رفت
وای وای وا وای ، کجا رفت
وای وای وا وای ، کجا رفت
محسن نامجو،گلشیفته فراهانی:
همش دلم می گیره، همش تنم اسیره
خنجر زدم خوب نشد ، بل بل زدم جور نشد
همش دلم می گیره، همش تنم اسیره
خنجر زدم خوب نشد ، بل بل زدم جور نشد
محسن نامجو:
ما را به جام هندی ، ما را به رسم رندی
ما را به رنج دوری ، ما را به عشق و شوری
ما را به راز فاشی ، ما را به آش و لاشی
ما را به حامله ی باکره ، ما را به شهید زنده
ما را به حامله ی باکره ، ما را به شهید زنده
محسن نامجو،گلشیفته فراهانی:
همش دلم می گیره ، همش تنم اسیره
خنجر زدم خوب نشد ، بل بل زدم جور نشد
همش دلم می گیره ، همش تنم اسیره
خنجر زدم خوب نشد ، بل بل زدم جور نشد
ما را به شیخ موبایل دار ، ما را به بسیجی فایل دار
ما را به نهضت حسین ، ما را به فرودگاه خمین
محسن نامجو:
ما را به رهبر صوفی ، ما را به تایپ کوفی
ما را به حامله ی باکره ، ما را به شهید زنده
ما را به آسفالت سوراخ ، ما را به لذت آخ
ما را به حامله ی باکره ، ما را به شهید زنده
محسن نامجو،گلشیفته فراهانی:
همش دلم می گیره ، همش تنم اسیره
خنجر زدم خوب نشد ، بل بل زدم جور نشد
همش دلم می گیره ، همش تنم اسیره
خنجر زدم خوب نشد ، بل بل زدم جور نشد
محسن نامجو:
they shot us down BANG BANG
we hit the ground BANG BANG
that awful sound BANG BANG
all babys shot us down
محسن نامجو،گلشیفته فراهانی:
خنجر زدم خوب نشد ، بل بل زدم جور نشد
همش دلم می گیره ، همش تنم اسیره
محسن نامجو:
we always win the fight BANG BANG
they shot us down BANG BANG
we hit the ground BANG BANG
that awful sound BANG BANG
all babys shot us down
we always win the fight BANG BANG
بــه کــوتــاهــی آن لحــظــه شــادی کــه گذشــت،
غصــه هــم خــواهــد رفــت
ارسالها: 826
#58
Posted: 28 May 2012 17:38
» خواننده : محسن نامجو
» آلبوم : آخ
» آهنگ : دلا دیدی
محسن نامجو:
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد
هم خوانی:
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان ، دشت شقایق گشت از این خون
محسن نامجو :
نگر تا این شب خونین سحر کرد ، نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دل ها گذر کرد ، چه خنجرها که از دل ها گذر کرد
ز هر خون دلی سروی قد افراشت ، ز هر خون دلی سروی قد افراشت
به هر سروی تذروی نغمه برداشت ، به هر سروی تذروی نغمه برداشت
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان ، دشت شقایق گشت از این خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد ، نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دل ها گذر کرد ، چه خنجرها که از دل ها گذر کرد
ز هر خون دلی سروی قد افراشت ، ز هر خون دلی سروی قد افراشت
به هر سروی تذروی نغمه برداشت ، به هر سروی تذروی نغمه برداشت
هم خوانی:
صدای خون در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است
دلا این یادگار خون سرو است
دلا این یادگار خون سرو است
دلا این یادگار خون سرو است
دلا این یادگار ، این یادگار خون سرو است
دلا این یادگار خون سرو است
نگر تا این شب خونین سحر کرد ، چه خنجرها که از دل ها گذر کرد
ز هر خون دلی سروی قد افراشت
دلا این یادگار خون سرو است
ز هر خون دلی سروی قد افراشت ، به هر سروی تذروی نغمه برداشت
دلا این یادگار خون سرو است
بــه کــوتــاهــی آن لحــظــه شــادی کــه گذشــت،
غصــه هــم خــواهــد رفــت
ارسالها: 826
#59
Posted: 28 May 2012 17:41
» خواننده : محسن نامجو
» آلبوم : آخ
» آهنگ : قشقایی
ای فسانه ،فسانه، خسانند آنان
که فرو بسته ره را و ره را به گلزار
خس به صد سال طوفان ننالد، ننالد
گل ز یک تند باد است و بیمار ، بیمار
تو مپوشان ، مپوشان سخن ها که داری
تو مپوشان ، مپوشان سخن ها که داری
جز سرشکی به رخساره ی غم
جز سرشکی به رخساره ی غم
ای دل من ، دل من ، دل من
ای دل من ، دل من ، دل من
بینوا ، مضطرا ، قابل قابل من
باهمه باهمه خوبی و قدر و دعوی
از تو آخر چه شد حاصل من
عاشقا خیز که آمد، که آمد بهاران
چشمه کوچک از ، کوچک از کوه جوشید
گل به صحرا در آمد در آمد چو آتش
رود تیره، تیره چو توفان خروشید
گل به صحرا در آمد در آمد چو آتش
رود تیره، چو توفان چو توفان خروشید
دشت از گل شده هفت رنگه
در شب تیره، دیوانه ای کاو
دل به رنجی گریزان سپرده
در دره ی سرد و خلوت نشسته
همچو ساقه ی گیاهی فسرده
می کند داستانی غم آور
می کند داستانی غم آور
ای فسانه فسانه فسانه
ای خدنگ تو را من نشانه
ای علاج دل ای داروی درد
هم ره گریه های شبانه
با من سوخته در چه کاری
دشت از گل شده هفت رنگه
دشت از گل شده هفت رنگه
بــه کــوتــاهــی آن لحــظــه شــادی کــه گذشــت،
غصــه هــم خــواهــد رفــت
ارسالها: 826
#60
Posted: 28 May 2012 17:43
» خواننده : محسن نامجو
» آلبوم : آخ
» آهنگ : بی نظیر
گفت ما دو دراز کشندهگان بودیم در آن لحظه با زیرشلوار و جین خشک که سخت فرو میبارید بر ما آسمانی که نبود از برای بیریشگیمان و چشمانش را باز کرده بود مبهوت آسمان و من چشمانمرا بستهبود، او. بمال، بمالامالم کن، بمالامالم کن. گفت این دست که میسایی دم شیر است و شیر طغیان میکند گاهی و پنجولک بر پشتت میخشکند و من را بسته بود. ببین، بمالامال شویم تا دوتایی. بودم چشمبسته دسته دسته مویم را خرمن میکرد وجینشده و جین درآورده و آبرا ول داده روی زمین بود او که نرم سرش را سفتِ سفتِ سفت میفشراندیم میفشراندیم راندیم راندیممان خود خویشمان را از هر جایگاه که تاریک باشد و من نبینم که نمیدیدم و من چشمانمرا بسته بود، او. بمال، بمال و بیامای، بمال
سرش را سفت کردم که پنجره انگار کوتاه شد و هیچکس ما را ندید نمیدانم نمیدیدم در پنجرهی سرش که آن دراپهها کوتاه شده بود انگارکی بلند بود گاهی و من نمیدانم درست که من چشمانم را دستانم را بسته بود، او. مهارسنزو مهارسنزو زوزوزوز زودباش زودباش چه کنم؟ آه آه بمال بمال آه واوه و آه و اوه میکردو من سرش سفت در دستم که چه میخواهی که من چشمانم را بستهای تو اینجایم که نمیشنید و برحلقهی درِگوشم دقالباب میکرد و من چشمانم را باز نمیکوهی ساختیم زیر آنچه رویمان میآمد پتو نامی و رامحلقههایی دنده به دنده روبرویش گذاشتیم یکدیگر را هی فشراندیم هی فشراندیم راندیم و من نمیدانم کوهها کنار کی رفتند و غارهایشان مانده که باشیممان در آن و تاریک بود و من نمیدیدم که من چشمانم را بسته بود، او.
کمی رانده بودیم دیم دیم و ول کرددیم و کردم ول من مالامالیدنم را سرش را آورد و نرمآلالنده بر صورتم نرمآلالنده مالید از بناگوش تا گوش بنا شده با یکی گوشواره که آویخته بودم من برایش از این سر سیتی تا آن سر سیتی و سوت و سوت صورتم را جاروی موهایشزنان که دست بر من زارا شده آه و اوه و آآی و آآیی که من نمیدیدم درد صورت خویش را که من چشمانم را بسته بود، او.
هآآی.. راحتی؟ راحتی؟ میخواهی یکوری شوم؟ اند دریایی شوم و تو در هر دریا که خواستی سد شوم و آبگیر شود ساخته و شنا کند، که شنا کرد و بر آب من چنگولک کشید بر پشتم چارچنگاله چنگ زد و چینگ چینگ با ناخنهایش و آخ و اوه میشنیدم و نمیدیدمش من که من چشمانم را بسته بود، او.
گفتم سرخروی که دیده بودمش یکلحظه دوچشم گشوده دوپایش را حالا من بر سد او شناور و آه و اوه کنان لب آب من میآمد و من دستم بهزیر هزار پردهی مشکین مالیدم و مالامال شدیم که مشکین بود و نمیدیدم که من چشمانم را بسته بود، او.
مایلی بمال، مایلی بمال، بمال، راحتی؟ راحتی؟ که گفت: آری عزیز زبرزدهموی با دم شیر بازیکن بینظیر شناینده بر این دم که با آن بازی میکنی که من طغیان میکنم گاهی و طوفانی میشود آبت طوفانی شد و من بر آن دریا اسب میراندم و شلاقم یخزدگی بود دستم را که بر گلویش جارو میدادم هی چه میخواستی از من؟ چه میخواستی از من راحتی؟ راحح من صبر کن من لبانت آه آه بما... بما... زبانت فرصتی بما... بما... لبالب میشوم هی بما... بما... سفت دارد بالا میآمد بما... بما... کوچیکهی راحت بالا پایین... بما... بما... لبانت کو... کو... کاغ... کو... کاغ... کو... کاغ... چرا؟ چرا مینا... کو کاغ... چرا؟ چرا مینا؟... چرا مینا؟ مینا؟ مینا... مینای من لبانت، مینای من لبانت... آخ یافتم... موچ... راحتی؟ ... یافتم... راحتی؟ یافتم... راحتم... یافتم... راحتم... یافتم... راحتم... یافتم... یافت... یافت... راحفت... .
دماسنج اگر بگذاری که میترکد آب تمام جهان، پشتم را بنگر که چارپنجولی کردهای شده است از تو وای بویی گرفتهام من که چشمانم را بسته بودی دا. بازش کرد مشت باز کردنی را، بازکنم؟ باز کنم؟ هاهاها... و خندیدیم دوتایی دراز کشنده که گفت: ما دو دراز سیگار کشندهگانیم و هرهر هرهر و دست یکدیگر را خواندهایم آواز خوانا... گو جو رقا رو سینه را هفتا بوشو از کینه.
بیا فتیله را بگذار که تا کربلا و قدس برویم همینطوری هرهرکنان و زرزر چرندگویان بینظیریم ما می محسن عزیز گرا....
بالبال میزنم از همین حالا چشم بسته در شهر که چشمانم بودمی بودیدا دو دا... دالی... دالی... دالی.
بــه کــوتــاهــی آن لحــظــه شــادی کــه گذشــت،
غصــه هــم خــواهــد رفــت