ارسالها: 3194
#11
Posted: 25 Jun 2012 16:49
nazaninsexyy: عکسهای بسیار زیبا و تک از همای مستان ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلمات کلیدی:عکسهای با کیفیت همای ,عکس سعید جعفر زاده,سعید جعفر زاده,همای مستان,دانلود فول آلبوم همای مستان,آلبوم عکس همای مستان,همای مستان,دانلودترانه های همای ,عکسهای دیدنی و با کیفیت همای مستان
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم… نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم… برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
ویرایش شده توسط: nazaninsexyy
ارسالها: 3194
#12
Posted: 25 Jun 2012 16:55
nazaninsexyy: عکسهای بسیار زیبا و تک از همای مستان ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلمات کلیدی:عکسهای با کیفیت همای ,عکس سعید جعفر زاده,سعید جعفر زاده,همای مستان,دانلود فول آلبوم همای مستان,آلبوم عکس همای مستان,همای مستان,دانلودترانه های همای ,عکسهای دیدنی و با کیفیت همای مستان
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم… نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم… برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
ویرایش شده توسط: nazaninsexyy
ارسالها: 3194
#13
Posted: 25 Jun 2012 17:17
nazaninsexyy: عکسهای بسیار زیبا و تک از همای مستان ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلمات کلیدی:عکسهای با کیفیت همای ,عکس سعید جعفر زاده,سعید جعفر زاده,همای مستان,دانلود فول آلبوم همای مستان,آلبوم عکس همای مستان,همای مستان,دانلودترانه های همای ,عکسهای دیدنی و با کیفیت همای مستان
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم… نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم… برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
ارسالها: 3194
#14
Posted: 25 Jun 2012 17:28
nazaninsexyy: عکسهای بسیار زیبا و تک از همای مستان ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلمات کلیدی:عکسهای با کیفیت همای ,عکس سعید جعفر زاده,سعید جعفر زاده,همای مستان,دانلود فول آلبوم همای مستان,آلبوم عکس همای مستان,همای مستان,دانلودترانه های همای ,عکسهای دیدنی و با کیفیت همای مستان
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم… نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم… برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
ارسالها: 3194
#15
Posted: 25 Jun 2012 17:57
عکسهای بسیار زیبا و تک از همای مستان ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلمات کلیدی:عکسهای با کیفیت همای ,عکس سعید جعفر زاده,سعید جعفر زاده,همای مستان,دانلود فول آلبوم همای مستان,آلبوم عکس همای مستان,همای مستان,دانلودترانه های همای ,عکسهای دیدنی و با کیفیت همای مستان
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم… نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم… برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
ارسالها: 3194
#17
Posted: 26 Jun 2012 10:53
سوگنامه ی همای برای استاد فریدون پوررضا درود بر یاران نازنین در هفته ای که گذشت رنج از دست دادن نخستین استاد پرواز همای سبب آفرینش سوگنامه ای برای استادش « استاد فریدون پوررضا » گشت. این سوگنامه که سراینده و آهنگساز آن پرواز همای است و آواز همای با نوای سنتور محمود نوذری همراه شده و تدوین تصویرهای آن را محسن صرافی انجام داده است ، هم بر روی صفحه ی هواداران مستان و همای در فیس بوک منتشر شده است و هم بر روی سایت یوتوب و موسیقی ایرانیان قرار داده شده است. مقاله همای در روزنامه شرق تماشای سوگنامه در یوتیوب VIDEO
http://www.youtube.com/watch?v=pJQtm3_yuX8
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم… نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم… برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
ویرایش شده توسط: nazaninsexyy
ارسالها: 3194
#18
Posted: 26 Jun 2012 15:41
متن مصاحبه پرواز همای با دویچه وله فارسی تیتر مصاحبه: جدال عشق و عقل روی صحنه • گپی با پرواز همای پرواز همای به همراه گروه مستان و ارکستر سمفونیک لولندز سرگرم برگزاری تور خود در اروپا برای ارائه "اوپرت عشق و عقل و آدمی" است. گپی با او درباره کم و کیف این اثر تازه، دشواریهای اجرای آن و ترکیب موسیقی کلاسیک و سنتی. دویچهوله: قبل از اینکه برویم سر اصل مطلب و برویم سراغ مصاحبه، خواستم توضیح کوتاهی بدهم که ما اصلاً کجا داریم این مصاحبه را انجام میدهیم. ما با آقای پرواز همای در ماشین نشستهایم، جلوی ایستگاه مرکزی شهر کلن، جلوی کلیسای Dom در شهر کلن که شاید خیلیها بشناسند. ابتدا میخواستم بپرسم که اصلاً چطور شد که این مصاحبه، اینجا توی ماشین انجام گرفت؟ پرواز همای: قرار بود ما شب کنسرت "عشق و عقل و آدمی" در دوسلدورف، بعد از برنامه با هم صحبت کنیم، ولی آنقدر سرمان شلوغ بود و آنقدر خسته بودیم که اصلاً نشد با همدیگر حرف بزنیم و ترتیبی دادیم که همدیگر را در شهر کلن ببینیم و با هم گفتوگو کنیم. مصاحبهی ماشینی هم فکر میکنم تا کنون نداشتهاید. نه؛ اولین بار است در زندگیام که مصاحبهی ماشینی انجام میدهم. بشنوید: گپی با پرواز همای درباره اپرت عشق و عقل و آدمی به سراغ کار اصلیتان که خواندن است برویم و سراغ اُپرت "عشق و عقل و آدمی". لطفاً کمی در مورد این کنسرت توضیح بدهید. "عشق و عقل و آدمی" یک اُپرت ایرانی است که با سبک تعزیهی ایرانی، ولی مدرن و با داستانی متفاوت و عاشقانه اجرا شده است. این کار را به پیشنهاد استاد علیرضا مجلل که از پیشکسوتان و نامداران بازیگری و تئاتر ایران هستند، روی صحنه بردیم. داستان، ادبیات و سرودههای آن را من نوشتهام، آهنگسازی و تنظیم آن برای ارکستر سمفونیک را نیز من انجام دادهام و با بچههای گروه مستان و ارکستر سمفونیک مشترک بلژیک و هلند، به رهبری آقای والتر پروست، در دوسلدورف بر روی صحنه بردیم. سه اجرای دیگر هم در بروکسل، لندن و هامبورگ خواهیم داشت.ممکن است در مورد محتوای این اپرت کمی بیشتر توضیح بدهید؟ محتوای این اپرت، جنگ بین عقل و عشق در درون انسان، از روزی که به دنیا میآید تا روزی که میمیرد است. انسان از روزی که به دنیا میآید، با عشق زاده میشود و لحظه به لحظه که رشد میکند، عشق در وجودش رنگهای گوناگونی پیدا میکند. در دوران کودکی حس مادرانه و علاقهای که به مادر دارد، یک رنگ از عشق است. وقتی بزرگتر میشود، بازی با عروسکها و بازیهایاش احساس دیگری از عشق است. وقتی به نوجوانی میرسد، پریدن از جویها، باز باران و اینگونه بازیهایاش رنگ دیگری از عشق است که در وجود او است. اما به مرز جوانی که میرسد، عشق رنگ دیگری پیدا میکند و پای عشق دیگری به میان میآید و انسان درگیر و در بند آن عشق میشود. از آنجاست که پای عقل هم به وسط میآید و یک رنگ مصلحتاندیشانه بهوجود میآورد و انسان را از رسیدن به راه عشق دور میکند و به راه دیگری هدایت میکند تا مصلحتاندیش باشد. اما انسان ناخودآگاه کشش و گرایشاش به سمت عشق است و همینطوری عشق و عقل در وجود انسان رشد میکنند، انسان ناخودآگاه به سمت عشق میرود و عشق برای رسیدن، برای انسان شرط میگذارد و آن هم گذشتن از جان است. عقل انسان را منع میکند که به سمت مادیات، آینده و به سمت مصلحت برود. اما عقل هم خودبهخود در پیری با انسان رشد میکند و وقتی انسان به پیری میرسد، عقل گاهی برمیگردد و میگوید: ایکاش من هم عاشق بودم. یعنی در گذشته، عاقلانه و مصلحتاندیشانه مسیر را طی نمیکردم. پوستر اپرت عشق و عقل و آدمی در پایان انسان ناگزیر شرط عشق را میپذیرد و حاضر میشود از جان خودش بگذرد و از جان خودش واقعاً میگذرد و در لحظهی آخری که میخواهد نابود شود، عشق میآید و دست انسان را میگیرد و بالا میآورد و میگوید: تو لایق عشقی. کسی که برای رسیدن به آرمانها و آرزوهایش حاضر باشد از وجودش، جانش و همه چیزش بگذرد، آن لحظه است که لایق و مستحق عشق است. در پایان، انسان از همهی صافیها گذشته و در هیبت پیامبری درمیآید که به مردم نوید عشق میدهد و میگوید: من پیام آوردهام مردم، پیام آوردهام ای مردمان عاشق شوید! من نه زرتشتام، نه موسی من نه فرعونام، نه عیسی من نه در غارم، نه در مسجد نه معبد، نی کلیسا از شمایم، مردمان عاشق شوید! من نه از سوی خدایم، من نه زآن اهل ریایم، من ازین عالم جدایم، از شمایم، مردمان عاشق شوید! کی و چگونه این ایده شکل گرفت که شما چنین کاری بکنید و چقدر طول کشید؟ ایدهی اولیهی آن حدود پنج سال پیش که میخواستم کنسرتی در تالار وحدت در تهران اجرا کنم، به صورت چند بیت به سراغ من آمد. یکی از دوستانم هم شعری آماده کرده به نام "جدال عقل و عشق". این اسم مرا واداشت فکر کنم که چنین داستانی را از اول بگویم و بنویسم. بعدها آن را پرورش دادم و در طول یک سال گذشته روی شعر و ادبیاتاش کار کردم و خیلی روی آن وقت گذاشتم. از پنج شش ماه گذشته، تنظیم آن برای ارکستر سمفونیک را شروع کردم و کار را برای اجرای ۲۹ آوریل در دوسلدورف آماده کردم. کار هنوز خیلی ناپخته و مانند یک نوزاد است. به خاطر همین، هرچند اولین اجرایمان خیلی خوب بود و خیلی راضی بودم، اما به ترتیب این اجراها بهتر خواهند شد. بخوانید: نقدی بر اوپرت عشق و عقل و آدمیدر کنار شما روی صحنه، آقای سلی و خانم دریا دادور نیز حضور داشتند. چطور شد که ایندو را برای کارتان انتخاب کردید؟ وقتی شخصیت عقل را مینوشتم، بهترین گزینه برای اینکه جایگاه عقل را بتواند بهخوبی نشان بدهد و آن شخصیتی را که من میخواستم، نمایش بدهد، با تجربهای که از قبل با آقای سلی داشتم، آقای سلی بود. چون در کار "موسی و شبان" هم با ایشان همکاری کرده بودم و خیلی خوب درخشیده بود. وقتی هم جمله به جمله این شعرها را مینوشتم، تنها کسی که به ذهنم میآمد، سلی بود. در مورد شخصیت عشق هم با بازی و صدایی که از دریا دادور سراغ داشتم، وقتی شخصیت عشق را میخواستم بنویسم، تنها کسی که به ذهنام میآمد، دریا دادور بود و برای صدای ایشان این برنامه را نوشتم. وقتی از او خواستم که این برنامه را با هم اجرا کنیم، ایشان هم با کمال میل پذیرفت، سلی هم همینطور و ما اکیپ خوبی درست کردیم که بتوانیم این کار را با هم اجرا کنیم.با چه مشکلاتی برخورد کردید، وقتی این کار شکل گرفت و تمرینها شروع شد؟ برای بردن چنین کاری روی صحنه، میتواند هزاران مشکل وجود داشته باشد. اولین مشکل اینکه من در ایران هستم، سلی در تورنتو و خانم دادور در پاریس و گاهی وقتها در ونکوور و تورنتو. این دوری ما، برای تمرین یک مسئله است. ارکستر سمفونیک هم در بلژیک بود. داستان نوشتن، آماده کردن و وقت گذاشتن برای این قضیه یک داستان است، اما برای انجام این کار، مشکلات بسیار بزرگتری در برابر ما هست و آن اینکه آوردن چنین کاری بر روی صحنه، خیلی هزینه دارد. ما اگر در یک کشور امریکایی یا اروپایی - به عنوان یک گروه امریکایی یا اروپایی − این برنامه را روی صحنه میبردیم، وقتی میدیدند چنین ایدهای داریم و میخواهیم کار کنیم، شاید به مدت سه ماه سالنی در اختیار ما میگذاشتند که تمرین کنیم. کارگردان و همینطور طراح صحنه در اختیار ما میگذاشتند، امکانات صحنه و ارکستر سمفونیک را هم به ما میدادند، رهبر هم بود، ما وقت کافی هم برای تمرین میداشتیم، هزینههایش را هم خودشان میدادند. ما فقط میرفتیم روی سن اجرا میکردیم. همهی این امکانات هست که یک هنرمند با آرامش خاطر و بدون دغدغه روی صحنه برود و برنامهای به این بزرگی را اجرا کند. ولی برای اجرای کار ما، یک سالن بزرگ و معروف را با منت زیادی به ما میدهند، ارکستر را به سختی میتوانیم اجاره کنیم و پولش را بدهیم، برای تبلیغات هم مشکل داریم و تازه برای پر کردن سالن هم خیلی باید زحمت بکشیم. افزون بر این ما بدون اینکه تمرین زیادی داشته باشیم، با دو تمرین با ارکستر، یکی در روز برنامه و دیگری روز قبل از برنامه در کشور بلژیک، مجبور بودیم با ابتداییترین شکل، این کار را روی صحنه ببریم و در واقع خود اجرای روی صحنه برای ما تمرین تازهای باشد. یعنی کاری که ما روی صحنه اجرا کردیم، اگرچه مردم راضی بودند و خوب بود، اما برای ما حالت تمرین داشت. گروه مستانمعمولا کارهای کمدی را اُپرت مینامند. چرا شما اسم این کار را اُپرت گذاشتید؟ اپرت نه اپرا است و نه اجرای صحنهی معمولی. ما هنوز نتوانستیم برای آن اسمی انتخاب کنیم که مناسب باشد. شاید من بتوانم نام آن را "نوایش" بگذارم. یعنی چیزی بین نمایش و موسیقی. خیلی هم به سبک ایرانی است. ایدهی خود من این است که ترکیب سه هنر ادبیات، موسیقی و تئاتر در کنار هم، میتواند اپرا یا اپرت باشد. نمونهای از یک اپرای معمولی را ما در تاریخ خودمان در ایران، از دوران صفویه به بعد داشتهایم. تعزیه همان ترکیب ادبیات، نمایش و موسیقی بوده است. یعنی وقتی شیعه آمد، اسلام خیلی پا گرفت و موسیقی حرام بود، چون میخواستند موسیقی از بین نروند و برای آنکه آن را از دست ندهند، موسیقی را در دل تعزیه وارد کردند که موسیقی زندگی کند. ناخودآگاه موسیقی شکل غم و روایتهای تعزیه مانند خیلی مذهبی به خود گرفت، اما امروزه، ما آن سبک تعزیه را به شکل امروزی درآوردهایم و این خیلی خوب است.به بازیگری اشاره کردید. کار شما در واقع خوانندگی است. تا چه حد برای شما، کار بازیگری روی سن، سخت و یا آسان بود؟ برای من سخت نبود. چون من هم از سن ۱۰-۱۲ سالگی، در مسابقات دانشآموزی با گروههای تئاتر کار میکردم، هم دورهی آکادمی تئاتری گذراندهام و استادهای زیادی در زمینهی تئاتر داشتم. روی صحنه هم بودهام، هم کار کارگردانی کردهام و هم بازی کردهام. پیش از اینکه در دانشکدهی موسیقی درس بخوانم، در دانشکدهی تئاتر درس میخواندم که انصراف دادم و وارد موسیقی شدم. بنابراین روی صحنه بودن، از لحاظ بازیگری برایم کار دشواری نبود. اما بدنم آنقدر آماده نبود. شاید مقداری سخت بود که بدنم را بتوانم برسانم، اما هنوز هم دارم تمرین میکنم که بتوانم حرکات بدنم را آماده کنم.کار اصلی شما موسیقی سنتی است. ترکیب موسیقی سنتی و کلاسیک تا چه حد سخت و یا آسان بود؟ کار سختی نیست. خیلی از موزیسینها این کار را انجام دادهاند. بستگی دارد، آن ایدهای که میآید را کسی بلد باشد برای ارکستر سمفونیک بنویسد یا نه. من اولین بار بود که برای ارکستر سمفونیک مینوشتم. اما خُب خیلی راضی هستم. به نظرم خیلی خوب نوشته شده بود. کار آنچنان سختی نیست، خیلیها در موسیقی ما و موسیقیهای دیگر دنیا این کار را کردهاند، فقط بستگی دارد که کسی ایدهای در این زمینه داشته باشد یا نه. ریتم اکثر آهنگهایی که من آن شب در کنسرت شنیدم، هفت هشتم بود که ریتم لنگ است. برای نوازندههای خارجی سخت نبود؟ خیلی سخت بود. حتی در شب کنسرت هم پیدا بود که یک ذره مشکل داشتند. آکسانها و تاکیدهای حتی شش هشتمها، چهار چهارمها و ریتمهای عادیای که ما ایرانیها مینویسیم، با آکسانها و تاکیدهایی که خارجیها مینوازند خیلی فرق میکند؛ دیگر وای به حال ریتم لنگ هفت هشتم. شخصیت عقل را با ریتم دوچهارم نشان میدادم، شخصیت عشق را با ریتم ششهشتم و شخصیت آدم را با ریتم هفتهشتم نشان میدادم. به خاطر همین، ریتمها مرتب عوض میشد و ریتمها در هفتهشتم، ششهشتم و دوچهارم خیلی زیاد بود. بهویژه هفتهشتم را ارکستر به سختی اجرا میکرد. تمرینمان هم کم بود. بهخاطر اینکه آنها درک کنند که ما چه میخواهیم، وقت بیشتری نیاز بود، ولی زمان به ما این جازه را نمیداد.گروه "مستان" کی دوباره، با کار گروهی خودتان روی صحنه میآید؟ در لابهلای همین برنامههایی که داریم توری در اروپا داریم که از ۱۴ برنامهای که داریم، چهار برنامهی آن با ارکستر سمفونیک است، ۱۰تای دیگر آن با خود ارکستر "مستان" است که در گوتنبرگ، اشتوتگارت، کپنهاگ، کلن، پاریس و رتردام، برنامههایی با عنوان "بانوی ایرانی" اجرا میکنیم.ممکن است در مورد "بانوی ایرانی" توضیح بدهید؟ "بانوی ایرانی" آن بخش از برنامهی ماست که به گروه مستان مربوط میشود و با همان سبک قدیمیای که همیشه داشتهایم، اجرا میکنیم. پیام "بانوی ایرانی" به آنچه در هزار سال گذشته بر بانوی ایرانی گذشته برمیگردد. یعنی زن در ایران چه جایگاهی دارد، چه جایگاهی داشته و چه روندی را طی کرده است. اینبار سوژه را روی این داستان گذاشتهایم که در مورد جایگاه بانوی ایرانی حرف بزنیم.شما هنوز در ایران ممنوعیت برای کنسرت دارید. چه امیدی هست که در آینده بتوانید در ایران کنسرت برگزار کنید؟ من خیلی تلاش کردم که بتوانم در ایران برنامه اجرا کنم و هنوز هم امیدوار هستم. سعی کردم شرایطی را که آنها اجازه بدهند من در ایران کنسرت بگذارم فراهم کنم. یکی از شرایطشان این است که من مصاحبههای تصویری با شبکههایی مانند صدای امریکا، بیبیسی و حتی رادیو فردا نداشته باشم. من سعی کردم کمتر مصاحبه کنم، کمتر تصویرم پخش بشود که بتوانم شرایط اجرای کنسرت در ایران را به خاطر مردم ایران که ما را دوست دارند، بهوجود بیاورم. بامداد اسماعیلی تحریریه: مهیندخت مصباح پ
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم… نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم… برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
ویرایش شده توسط: nazaninsexyy
ارسالها: 3194
#20
Posted: 26 Jun 2012 16:02
مصاحبه روزنامه شرق با پرواز همای در خرداد نود يكسال پس از انقلاب اسلامي در ايران در ديهاي دورافتاده نزديك دژ اسطورهاي رودخان گيلان در خانوادهاي كشاورز پا به هستي نهاد. هر چند زندگي بر اين خانواده روستايي سخت گرفته بود اما او آموخته بود، به جاي هراسيدن از سختيها با آنها پنجه بيفكند و رودررويشان بايستد. همين مشق، او را برانگيخت تا بيش از آنكه به درد بينديشد، راه درمان بنماياند و از اينروست كه از زبان مرغ سحر به جاي ناليدن از غم و شكوه از جور زمان، نغمههاي شادمانه و مبارزه با بيدادگران ميسرايد. از هشت سالگي رو به نقاشي آورد و از 10 سالگي، چكامهسرايي را آغازيد. هنر آوازياش زماني شناخته شد كه بسان چاووشيخوانان كهنسال در شبهاي نزديك به فراز آمدن نوروز براي همسايگانش، نوروزيخواني ميكرد. اما روستاي كوچك «احمد سرگوراب» كجا و روح بلندپرواز جوينده او كجا؟! به رشت رفت تا در هنرستان آن شهر، كوششهاي هنرياش را پي گيرد. با توشهاي كه از آنجا به دست آورد، راهي پايتخت شد تا در دانشگاه، موسيقي بخواند. پرداخت شهريه دانشگاه او را واداشت تا دست به هر كار شرافتمندانهاي بزند. از فروش نقاشيهايش و دستفروشي در كنار خيابانهاي تهران گرفته تا كارگري و پيك موتوري و كارتنخوابي؛ اينها، آن سختيهايي است كه او تجربه كرد و خم به ابرو نياورد؛ چرا كه ايماني استوار در دل و آرماني بزرگ در سر داشت. اندكاندك به انجمنهاي ادبي راه يافت و در اين مسير با بزرگاني چون دكتر عليقلي محموديبختياري، استاد محمود طياري، استاد علياكبر براتي و استاد هوشنگ ابتهاج (سايه) آشنا شد. آنان از وراي هنر خنياگري، دانش و انديشههايش را در ادب پارسي و عرفان ايراني ژرفتر كردند و از او خنياگري ساختند كه ادامهدهنده راه رامشگران بزرگ اين سرزمين، چون باربد و نكيسا باشد. 24 سال بيش نداشت كه با اين توشههاي گرانبار، گروه مستان را راهاندازي كرد و براي مردم ايران خواند و از آنجا كه آنچه از دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند، بسيار زود در دلهاي ايرانيان هنردوست خانه كرد. پيشباز بيمانند از اجراهاي او در درون و برون ايران، نشانه ژرفناي انديشه اوست؛ انديشهاي جهاني كه برآمده از دل فرهنگ ايران است. سخن از پرواز هماي آهنگساز، چكامهسرا، خواننده و سرپرست گروه مستان است. او كه شنيدن كارهايش براي ايرانيان نژاده، خنياي رودكي، ميهنپرستي فردوسي، خرافهستيزي خيام، خردگرايي ناصرخسرو، عرفان مولانا، رندي حافظ، طنز عبيد، آزادگي و آزاديخواهي عارف و شور و شيدايي علياكبرخان شيدا را يكجا جلوهگر ميكند. از هماي تاكنون، ملاقات با دوزخيان، اين چه جهانيست؟ سرزمين بيكران، پروردگار مست، عجب آب گلآلودي، مهپاره، سرباز، اپراي موسي و شبان و مرغ سحر ناله سر مكن كه دو كار آخر به همراه هنرمند پرآوازه، شهداد روحاني بوده، به دست علاقهمندان رسيده است. در يكي از روزهاي بهاري به ديدنش در يكي از محلههاي مياني تهران رفتيم. آنچه در پي ميآيد، حاصل اين ديدار است. دغدغه و هدف پرواز هماي از راهانداي گروه مستان -گروهي جوان با ميانگين سني نزديك به 30 سال – چه بود؟ دغدغه من از يكسو، اين بود كه سخني گفته شود كه تاكنون در موسيقي ما بر زبان رانده نشده است و از سوي ديگر، چون در زمانهاي زيست ميكنيم كه جامعه ما يك جامعه بسيار دغدغهمند است، اين دغدغهها بايد در كارهاي ما نمود يابد؛ چرا كه هنرمندان، زبان گوياي جامعه خويشاند. پيشباز مردم از گروه مستان، ايمان مرا به درستي راهي كه ميرويم، صد چندان كرد. ما نيز همواره تلاش كردهايم كه بهتر از گذشته باشيم. سستيها و كاستيها خود را بشناسيم، سخنان منتقدان دلسوز را به ديده بگيريم و آني شويم كه بتواند نمادي از فرهنگ ايران باشد. يگانگي شعر، موسيقي و آواز از سنتهاي كهن موسيقي ما و ويژه ايرانزمين است. آيا مستان، برآمده از چنين سنت خنياگريايست؟ آري، چنين است. از ايران باستان كه بگذريم، پس از اسلام، رودكي، فارابي، مولوي، حافظ و بسياري ديگر، چنين شيوهاي داشتند. از همان روزگاران نيز ميتوان به عارف و شيدا اشاره كرد. از چند سده پيش به اين سو، در اروپا نيز موسيقي و ادبيات با هم خلق ميشوند چرا كه هر ادبياتي، موسيقي خودش را دارد. من نيز تلاش كردهام، ادامهدهنده چنين سنتي باشم. اندكاندك كارهاي تازه شما شكل اپرا به خود ميگيرد، مانند اپراي «موسي و شبان» و اپراي «عشق و عقل و آدمي.» آيا دلبستگي و تجربههاي شما در حوزههاي گوناگون هنري مانند ادبيات، موسيقي و نمايش، شما را به اين سمت سوق داده يا مساله ديگري در ميان است؟ چيزهاي ديگري در ميان است. شوربختانه، موسيقي توانمند ما در تصنيف و تكنوازي خلاصه شده است و اپرا –آنچنان كه بايد و شايد- بنا به دلايلي در ايران نيست. البته بزرگاني چون ميرزاده عشقي، احمد پژمان، حسين دهلوي، لوريس چكناواريان و... كارهاي ارزندهاي كردهاند كه برخي اجرا شده است و برخي ديگر، خير. اما در اروپا اپرا بخش مهمي از موسيقي آنهاست. اروپاييان به اپرا، بسان موسيقي ملي كه برسازنده غرور مليشان است، نگاه ميكنند. در اين ميان، همه تلاش من اين است كه ايرانيان را بيشتر با اپرا آشنا كنم و سطح فرهنگ موسيقيايي مردم را بالاتر ببرم و همچنين موجي ميان موسيقيدانان ايراني و حتي آيندگان ايجاد كنم تا آنان نيز به اپرا توجه بيشتري نشان دهند. من برآنم تا كارهايم برآمده از فرهنگ ايران باشد و چون چنين است، مردم اشتياق زيادي براي اين كارها نشان ميدهند. پيشباز مردم از اپرت «موسي و شبان» بيمانند بود. من اين اپرت را با الهام از موسيقي كلاسيك اروپايي و با اندوختههايم از موسيقي مليمان و تعزيه نوشتم. در اينجا بايد اشاره كنم كه اگر اپرا را تركيبي از سه هنر ادبيات، نمايش و موسيقي بدانيم، طبعا تعزيه نيز نوعي اپرا به شمار ميآيد. درونمايه اپراهايي كه مينويسيد - از لحاظ ادبي، نه موسيقيايي - چيست؟ براي نمونه در اپرت موسي و شبان با الهام از فضاي روز جامعه ايران، چهار بيت از داستان موسي و شبان مولانا را برداشتم و ادامه شعر را خودم گفتم و در پايان بخشي را كه برآمده از جهانبينيام است، افزودم. در اپراي «عقل، عشق و آدمي»، داستان برپايه جنگ ميان اين سه، از كودكي تا پيري است. درباره اين اپرا بيشتر ميگوييد؟ اين اپرا كه الهامگرفته از ادبيات كهن پارسي است، بخشهايي از زندگي آدمي را روايت ميكند. اين اپرا، كشاكش عشق و عقل است كه مسير زندگي آدمي را تعيين ميكند. در اينجا، «عقل» در مفهوم عربياش مراد است و مراد از «خرد» در مفهوم ايرانياش نيست. اين عقل كه سويه محافظهكارانه و مصلحتانديشانه دارد، برابر عشق كه سويه از خودگذشتگي و تابآوردن برابر سختيها و شكنجهها را دارد، ميايستد. اين اپرا ميخواهد نشان دهد كه آدمي براي رسيدن به آرمانهايش بايد تلاش فراواني كند و از خود و حتي جانش نيز بگذرد تا در جانش، فروغ شناخت يا نور معرفت رخ بنماياند. پس اين اپراها برگرفته از عرفان ايراني و حكمت خسرواني است؟ آري، اما در پيوستگي با جهان امروز و در راستاي كمك به خودشناسي آدميان است. در كارهاي شما نوعي جهانبيني عرفاني كه برآمده از فرهنگ ايران است به چشم ميخورد. جهانبيني كه شادخواري و شادزيوي اين جهاني، خرافهستيزي و تعبدگريزي، آزادگي و آزاديخواهي، بيدادستيزي و بيآزاري در آن موج ميزند. حال با توجه به آنچه تاكنون از شما ديده و شنيدهايم و اين دغدغه را احساس كردهايم، از ديدگاه شما رابطه موسيقي با ادبيات و فلسفه چگونه بايد باشد؟ موسيقي، اثرگذارترين ابزار در ارتباط با مردم و رساندن پيامهاست، بنابراين ميشود و بايد از موسيقي براي گسترش ادبيات انديشهمند و جهانبيني والا و انسانمحورانه در جامعه سود جست. در اين ميان، رابطه هنرمند و زبان چيست؟ اين پرسش را از آن رو ميپرسم، چون ميدانم شما از آن دست هنرمنداني هستيد كه به زبان پارسي حساسيت ويژهاي دارد. من اميدوارم روزي بتوانيم، تنها به پارسي سخن بگوييم. اين كار هر چند ساده است اما نياز به تمرين دارد. گزينش اين سبك از سوي شما، براي توجهدادن دوستدارانتان به اهميت زبان پارسي است؟ آري، چنين است. من دلم ميخواهد آنهايي كه به كارهايم علاقهمندند به زبان پارسي نيز اهميت بدهند. اكنون بسياري از سرايندگان جوان كه مايلاند شعرهايشان را بخوانم بر پايه دو پيششرط من كه نداشتن واژگان بيگانه در سرودههايشان و ديگري دارابودن جهانبينياي برآمده از فرهنگ ايراني و زبان پارسي است، ميسرايند و برايم ميفرستند كه اين خود، سببساز شكلگيري كوششي در راستاي سرودن چامههايي پارسي با درونمايههايي برخاسته از فرهنگ ايران شده است. من از دو سو به اين امر مينگرم. از يكسو به گفته سيدحسن تقيزاده، يك ايراني پس از يك نسل در كشوري مانند انگلستان، انگليسي ميشود، حال چرا واژگاني كه 1400 سال است در زبان ما استفاده ميشود، ايراني به شمار نميآيد؟! من باور دارم كه اين واژگان كه عربياش ميدانيم، پارسي است، همچنين از ياد نبريم كه اين زبان عربي، دستپرورده ايرانيان است. خطش وامگرفته از ايرانيان است. دستور زبانش را براي نخستين بار سيبويه ايراني نوشته است و ايرانيان برجستهاي چون جاحظ، پورسينا، رازي، بيروني و... آن را پروراندهاند. از سوي ديگر چنين كاري در جايگاه هماي، بسيار پسنديده است و جوانان ايراني را واميدارد تا بر سر زبان پارسي- اين ميراث بزرگ فرهنگ ايران- در اين جهان آشوبناك، بيشتر بينديشند و بها دهند. آري، من نيز بر اساس جايگاه خويش ميانديشم و باور دارم بايد براي واژگاني كه برابر نهاد پارسي دارد از پارسياش به جاي آن واژه بيگانه سود ببريم. اينگونه مردم نيز ترغيب ميشوند كه به چم يا معناي اين واژگان نيز پي ببرند و اين كوششها براي شناخت زبان و فرهنگ، اندكاندك سبب غناي زبان ما ميشود. وظيفه يك هنرمند در برخورد با اجتماع چگونه بايد باشد؟ آيا هنرمند بايد هماره نگاه انتقادي و آرمانگرايانه را در كارهايش بگنجاند يا واژگونه، هنر براي هنر، نزد او از اصالت بيشتري بايد برخوردار باشد؟ من هنر را در خدمت اجتماع ميدانم و در كارهايم اين را لحاظ ميكنم؛ چرا كه هنري جاودان و ماندگار است كه از مردم و براي مردم باشد و نياز آنان را پاسخ گويد. شما اگر ميخواهيد هنرتان صرفا براي هنر باشد و سخنگوي اجتماعي كه در آن زيست ميكنيد، نباشد بايد از مردم بگذريد. شوربختانه موسيقي سنتي ايران نتوانسته در دل نسل جوان ايران، كه شايستگي دارد و بايسته است، رخنه كند. شما به عنواني خنياگري كه توانسته است، جوانان ايرانزمين را با موسيقي مليشان آشتي دهد، چرايي اين امر را در چه ميدانيد؟ اگر توانسته باشم، چنين مهمي را انجام دهم به افتخار بسيار بزرگي در زندگيام رسيدهام. البته گمان ميكنم، دريافت چنين سخني براي بسياري آسان نباشد. مهم نيست؛ چرا كه به گفته ماكس پلانك، فيزيكدان برجسته آلماني، هنگامي كه در فيزيك، نظريه نويني بيان ميشود، معمولا مخالفاني دارد اما در فرجام، آن نظريه از سوي همگان پذيرفته ميشود؛ نه بدان روي كه مخالفان مجاب شدهاند، بلكه بدان سبب كه پير گشتهاند و مردهاند! آري، استاد ذوالفنون نيز ميگفت؛ هيچگاه شمار مخالفان از 16 نفر بيشتر نميشود! اما بازگردم به پرسش شما. در پاسخ بايد بگويم، همه اعضاي گروه ما از نسل امروز ايران هستند و دغدغههاي نسل امروز ايران را بازتاب ميدهند. ما مستقيم به سراغ مولوي، سعدي، حافظ و... نميرويم، بلكه غيرمستقيم با بهره از زبان و انديشههاي آنان، دغدغههاي امروز جامعه ايران را مينمايانيم. شنونده موسيقي سنتي ايراني، سخن تازهاي ميخواهد و از اين همه تكرار مكررات، خسته و بيزار است. من چكامههايي را سرودهام كه بازتاب خواستهاي اجتماعي ايرانيان است و سخن دل آنان را بيان ميكند. ميهن ما اكنون در حال پوستاندازي است و دوران بيمانندي را سپري ميكند. در ايران، مردم به موسيقي پناه ميآورند، بنابراين هنرمندان بايد به نيازهاي اين مردم كه به آنان پناه آوردهاند، پاسخ گويند. هنرمنداني كه آگاهانه اين نيازها را دريابند و به آنها پاسخ گويند، مردم نيز به آنان بها ميدهند و بدون اينكه بخواهند به سويشان ميروند. چنين است، آن جوان ايراني كه پاپ، جاز، راك، رپ و... گوش ميكند به مستان نيز مشتاقانه گوش ميسپارد. حال، شما وضعيف كنوني موسيقي ايراني و آينده آن را چگونه ميبينيد؟ ببينيد، نسل ما با شنيدن كارهاي استاد محمدرضا شجريان، استاد شهرام ناظري، استاد حسين عليزاده، استاد پرويز مشكاتيان، استاد محمدرضا لطفي و ديگران به سوي اين موسيقي آمد. نسل ما نيز پل عبور آيندگان به سوي اين موسيقي خواهد بود. در اين ميان، مهم نيست كه اين خواننده من هستم يا سالار عقيلي است يا عليرضا قرباني و ديگران. مهم اين است كه مردم به سوي اين موسيقي بيايند. فراموش نكنيد رشد موسيقي به پيشرفت جامعه بستگي دارد. جامعهاي كه از لحاظ فناوري، صنعت و تمدن عقبمانده است، خب طبعا موسيقياش نيز چنين عقبماندگياي را دارد؛ چرا كه اينها، زنجيرهوار به هم پيوستهاند. البته اين را نيز بيفزايم كه اگر اينها رشد هم كنند باز ما مشكلاتي ديگري در موسيقي داريم كه جزو فرهنگمان شده و آن خودبيني، نپذيرفتن ايدههاي ديگران و باورنكردن يكديگر است. تا هنگامي كه احترامنگذاشتن به يكديگر، انگزني و اتحادنداشتن، سرلوحه رفتار هنرمندان ما باشد، ما رشد نميكنيم. ما موسيقيدانان برجستهاي داريم، اما دريغا كه نميتوان آنان را در كنار يكديگر نشاند. خب! اين رفتارها به موسيقي ما ضربههاي هولناكي زده است و ميزند. اينجاست كه بايستگي آسيبشناسي فرهنگ ايراني، روشن ميشود؟ موافقم. ما بايد به آسيبشناسي تاريخ و فرهنگمان بپردازيم. اگر آسيبي نبود، اكنون اينجايي كه هستيم، نبوديم. ايرانيان بيشتر روبهروي هم بودهاند تا در كنار هم. ما هرگاه آمديم و در كنار هم حركت كرديم، آنگاه رخدادي رخ خواهد داد. براي نمونه اگر من با شما مخالفم دليلي ندارد، روبهروي شما بايستم يا از شما فاصله بگيرم. مخالف و موافق بايد در كنار هم حركت كنند. اگر مخالفت و موافقت در راستاي يك هدف مشترك باشند و آنگاه نيز بتوانيم در كنار هم حركت كنيم، آن هنگام است كه پيشرفت ميكنيم. در موسيقي نيز چنين است. من موسيقيداناني ميشناسم كه به هيچ روي، يكديگر را قبول ندارند و كار يكديگر را نادرست ميدانند! به باور من، اگر كسي تازه به موسيقي گام مينهد و طبعا ايرادهايي هم دارد بايد اين اشكالها را به خودش گفت و خوبيهايش را به مردم. تا نقاط قوت تقويت شود. اما شوربختانه در سرزمين ما همه چيز وارونه است و همه به دنبال نقطه ضعفهاي يكديگرند تا همديگر را از ميدان به در كنند. اينگونه است كه ميدان خالي مانده است. يكي از مهمترين كارهاي آتي شما، برنامهاي جهاني براي پاسداشت جانداران و محيطزيست است. شما براي اين مشكل بزرگ انسان سده بيستويكم، چه كاري ميتوانيد انجام دهيد؟ ما بايد به زمين بسان مادر كه به آدميان پناه داده است، بنگريم. اين بخشي از مفهوم سپندارمذ در فرهنگ ايران است. ما هر روزه، بيننده سيل، زلزله، توفان، سونامي، آتشفشان و ساير بلاياي طبيعي در گوشهاي از اين كره خاكي هستيم. من گمان ميكنم، زمين از رفتار آدميان كه او را به نابودي ميكشانند و محيطزيست را تخريب ميكنند، بسيار خشمناك است و اينگونه خشم و بغض خود را بروز ميدهد. من به اين انديشه افتادم كه از هنرمندان بزرگ سراسر گيتي دعوت كنم و از آنان بخواهم كه زبان زمين باشند تا با اجراي يك كنسرت جهاني به زمين بگوييم خشمگين نباش. ما كه فرزندان توايم، پيامت را به جهانيان ميرسانيم و به جاي تو از مردم جهان ميخواهيم كه به تو بها دهند و با تو مهربان باشند تا از خشم تو كاسته شود. اين كار يك برنامه پنجساله است و براي اين امر، تاكنون به همه قارههاي جهان سفر كردهام و به جاهاي بسيار ديگري كه زمين در آستانه نابودي است نيز سفر خواهم كرد. من ميخواهم صداي پرندگان مهاجري باشم كه به هنگام سفر شكار ميشوند. به كنار اقيانوسها ميروم و ساعتها به موجهايي كه ميخواهند زمين را ببلعند و از اين امر ناتواناند و چارهاي جز بازگشتن ندارند، خيره ميشوم تا دريابم، چرا اينقدر به زمين حمله ميكنند و چه را ميخواهند به تصرف خود درآورند. گويا دريا ميگويد، اين زمين حق من بوده؛ چون روزي سرشار از من بوده و اكنون خشكي آن را به تصرف خويش درآورده است. از فراز آتشفشانهاي بزرگ با هليكوپتر سفر كردهام تا دريابم اين غرش براي چيست؟ به آبشار نياگارا نگريستم تا ببينم چه پيامي در آبهاي خروشانش موج ميزند. با كشتي به ميان درياها رفتهام و روزها و شبها در آنجا ماندهام تا ببينم اين آب از چه سخن ميگويد و چه پيامي در موسيقي موجهايش نهفته است. اميدوارم بتوانم همه اين پيامها را در كنار هنرمندان برجسته سراسر جهان به زبان موسيقي بيان كنيم تا زبان زمين باشيم و اين كوچكترين كاري است كه ميتوانيم براي مادر خود انجام دهيم. نيلوفر پوراحمد- مسعود لقمان
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم… نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم… برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
ویرایش شده توسط: nazaninsexyy