انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
موسیقی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

Homaye Mastan | همای مستان


زن

 
گفت و گوی همای با رسانه ی قانون



بسیار از مخاطبان ما پرسیده‌اند، مگر همای در ایران است؟! راستی مگر همای، ایران است؟


خُب! بله، ما در ایران هستیم (می‌خندد).


شاید این پرسش را از این بابت پرسیده‌اند که شما کارهای هنری خود را در خارج از کشور انجام می‌دهید، اما زندگی شما در داخل ایران جریان دارد،‌ این زیست دوگانه از چه روست؟


اینکه آدمی بخواهد در وطن خودش کنسرت برگزار کند، اما موقعیت برای او فراهم نباشد یا محدودیت‌های اجتماعی این اجازه را به او ندهد؛ این‌ها چند دلیل دارد. کمی به شیطنت‌های خود ما در زمینه‌ی ادبیات برمی‌گردد. پیام‌هایی که در کار ماست، انتقاداتی که در کار ما هست یا سوژه‌هایی که ما داریم،‌ به هر حال محدودیت‌های اینجا اجازه نمی‌دهد که بتوانیم به راحتی آن‌ها را بیان کنیم. البته ما در ایران هم کنسرت داشتیم و کارمان را از اینجا شروع کردیم، اما چهارسال بود که اجازه اجرای برنامه در ایران را نداشتیم و الان در تلاشیم که بتوانیم مجوز بگیریم و همینجا برنامه‌های خود را اجرا کنیم.


امیدوارم این مشکلات مرتفع شود و این خبر خیلی خوبی خواهد بود ...
این نوید را می‌دهم که این فضا در حال فراهم‌شدن است.


به تازگی از یک تور بزرگ اروپایی به ایران برگشته‌اید. از این تور برای ما بگویید.
شاید مهم‌ترین تور این سال‌های گذشته ما، همین تور اروپایی بود که از 29 آوریل شروع شد. در این تور، ما چهار برنامه بزرگ با ارکستر سمفونیک و حدود 12 برنامه با گروه مستان داشتیم. دو برنامه، متفاوت بود؛ یک برنامه، اپرای «عشق و عقل و آدمی» بود که با ارکستری بزرگ، برای اولین بار روی صحنه می‌رفت و کار دیگرمان هم با گروه مستان با عنوان «بانوی ایرانی» بود که در مورد زن ایرانی و جایگاهش بود و آنچه در هزار سال گذشته با آن مواجه بوده است.


استقبال چطور بود؟


خدا را شکر، خیلی خوب بود. همه‌ی کنسرت‌های ما معمولاً با استقبال خوبی روبه‌رو بوده‌اند.‌ این کنسرت‌ها هم از این قاعده مستثنی نبودند. در یکی-دو شهر فقط اطلاع‌رسانی خوب نبود، اما در بقیه شهر‌ها عالی بود.




اکثر حاضران، هم‌میهنان ایرانی بودند یا خارجی‌ها هم حضور داشتند؟


این دفعه بیشتر خارجی‌ها حضور داشتند؛ به دلیل اینکه ارکستر سمفونیک داشتیم. هر سال که می‌رویم، تنوع بیشتری از لحاظ مخاطبان به وجود می‌آید، بالطبع هر سال هم خارجی‌ها، بیشتر آشنا می‌شوند و بیشتر به برنامه‌ها می‌آیند.


با چه گروه‌های خارجی‌ای در این تور همکاری داشتید؟

ما در این تور با ارکستر سمفونیک مجلسی (=ارکستر بزرگ بالای 60-50 نفر) "The low land orchestra" به معنای «ارکستر سرزمین‌های پست» همکاری داشتیم که نوازندگان مختلفی از کشور‌های بلژیک و هلند در آن می‌نواختند. رهبر ما آقای والتر پروست بود و چهار اجرای پشت سر هم با این ارکستر در اروپا داشتیم.


همکاری یک گروه ایرانی با یک گروه خارجی، آن‌هم‌ با دو سبک متفاوت موسیقیایی، چه دستاوردهایی هم برای شما و هم برای آن گروه خارجی داشت؟


برای گروه‌ خارجی که خب، آنان تصور می‌کردند، قرار است نتی جلوی خود بگذارند و آن را بنوازند؛ یعنی یک برنامه‌ای طبق آداب خودشان می‌نوازند و می‌روند. از طرف دیگر تصور می‌کردند که این کار خیلی برای آنان آسان است،‌ اما وقتی پای تمرین رفتیم و کار را آغاز کردیم، تازه آنان دریافتند که ریتم‌های ایرانی و نوع موسیقی ایرانی و اثرگذاری موسیقی ایرانی با موسیقی کلاسیک متفاوت است.
روز اول و دوم در تمرین با مشکلات زیادی مواجه بودیم تا بتوانیم درک خوبی از موسیقی ایرانی به آنان بدهیم، به ویژه ریتم ایرانی. اجرای اول ما متوسط بود، خوب نتوانستیم این میکس را به وجود بیاوریم، اما از اجرای دوم، سوم و چهارم بسیار عالی بودیم. ارکستر، خیلی خوب از پس این ریتم‌ها و موسیقی برآمد. این کار برای آنان خیلی جالب بود و تجربه بسیاری خوبی برای آن‌ها بود؛ خودشان گفتند و در تبلیغات و در رسانه‌های مختلف هم این را عنوان کردند. خیلی با موسیقی ما ارتباط برقرار کردند، به ویژه با زمینه و سوژه کار که جنگ بین عقل و عشق در درون انسان بود و سه بازیگر داشت. استقبال مردم و ارتباط مردم با این موزیک، خیلی برای آن‌ها جالب‌تر بود. خودم البته تجربه ارکستر بزرگ با گروه مستان را داشتم، اما این بار چون خودم، آهنگ ارکستر بزرگ و گروه مستان را نوشته بودم و اولین بار بود که آهنگ یک ارکستر بزرگ می‌نوشتم، برای من خیلی تجربه مهمی بود که خوشبختانه خیلی بازتاب خوبی داشت. روز به روز که کار اجرا می‌شد من چیزهای جدید به آن اضافه می‌کردم.
کار که آماده شود، می‌توانیم بیشتر در مورد آن صحبت کنیم.







گمان می‌کنم اپرای «عشق و عقل و آدمی»، نقطه‌عطفی در موسیقی معاصر ایران به شمار آید، نظر شما چیست؟


ببینید البته در تاریخ موسیقی کلاسیک ایرانی، از این دست‌کارها انجام شده است؛ یعنی برای ارکستر بزرگ نوشتند، اما هیچ وقت تم، داستان یا سوژه‌ای نبود. البته از داستان‌های شاهنامه یا مولانا،‌ خانم پری صابری یا لوریس چکناواریان چیز‌هایی نوشته بودند و قبل از انقلاب هم آقای احمد پژمان، بیژن و منیژه و داستان‌های دیگری را نوشتند، اما هیچ وقت، این کارها اجرا نشد و نمی‌توان چندان در مورد آن‌ها سخن گفت.


و البته آقای حسین دهلوی...
بله آقای دهلوی هم چیزهایی نوشتند، اما ما چیزی ندیدیم که بخواهیم در مورد آن حرف بزنیم. یا حداقل اگر نوشتند بر روی صحنه نیامده و اجرا نشده است. مردم هم چیزی نشنیده‌اند.
کارهای ما در واقع «از تولید به مصرف» است! بلافاصله بعد از نوشتن، کار را برای اجرا می‌برم و کار در اجرا، روز به روز رشد می‌کند و اگر در ایران نتوانستم اجرا کنم در خارج، بر روی صحنه می‌برم. می‌توان گفت که برای اولین بار است که این تم و این نوع سوژه در موسیقی ایرانی اجرا می‌شود. نمایش‌های موزیکال در اروپا، گاهی تا یکی-دو سال روی صحنه است و بازیگران بدل نیز دارد. اگر این کار اخیر ما نیز در ایران اجرا رود، شاید بتوان به آسانی آن را دو-سه ماه، روی صحنه نگه داشت.


شما چگونه به چنین سبکی از موسیقی ایرانی رسیده‌اید و چه چیز شما را بر آن داشته است تا این راه را ادامه دهید؟


البته سبک من، آوازخوانی موسیقی ایرانی یا خوانندگی است، اما برای اینکه کارم یکنواخت نشود و تنوع داشته باشد،‌ همیشه به دنبال شیوه‌ای بوده‌ام که بتوانم یک کار تازه‌ای انجام دهم و از طرفی، اینکه خودم نمایش خوانده بودم و بخشی از دوران زندگی‌ام را مشغول نمایش و تئاتر بودم و به موسیقی نیز علاقمند بودم،‌ همیشه دلم می‌خواست ترکیبی از موسیقی و نمایش در کنار هم قرار بگیرد. اسم این شیوه را نیز «نوایش» گذاشته‌ام.


این واژه برساخته خود شماست؟


بله، اگر نام ایرانی بخواهیم برای آن بگذاریم،‌ همین نوایش مناسب است. ضمن اینکه وقتی در گذشته به اروپا و امریکا سفر داشتم،‌ به دیدن برنامه‌های اپرا می‌رفتم و می‌دیدم که این اپرا چقدر در خارج از ایران طرفدار دارد. مردم آخر‌ هفته‌های خود را صرف اپرادیدن می‌کنند؛ چون اپرا هم برای آنان جنبه تجاری و هم جنبه هنری دارد و مردم برای آن وقت می‌گذارند. اما ما در ایران چیزی به عنوان اپرا نداریم. بیشتر دعوا بین هنرمندان داریم تا پرداختن به چنین قضایایی. برای همین تصمیم گرفتم این کار را با تمام دشواری‌هایش شروع کنم. حتی در مقابل نقد‌های بسیار زیادی هم قرار گرفتم. کار اولم «موسی و شبان» بود که مردم خیلی با آن ارتباط برقرار کردند،‌ کار دوم را هم آغاز کردم و خوشبختانه خیلی اثرگذار بود.


بنابراین طبق آنچه که شما اشاره کردید، نبودن اپرا در ایران بیش از همه به همکاری‌نکردن میان هنرمندان برمی‌گردد؟


خیر، ببینید، ما داشتیم.


بله، مرادم رونق‌نداشتن بود.
اگر بخواهیم شیوه خیلی ابتدایی آن را در نظر بگیریم، ما نمایش موزیکال در ایران داریم که نام آن «تعزیه» است. در این نمایش، موسیقی و بازیگری در کنار هم قرار گرفته است، اما ابتدایی و به شیوه مذهبی اجرا می‌شود. این هم برمی‌گردد به اینکه از دوره صفویه به بعد، نوعی نگاه مذهبی خیلی بسته‌ای حاکم شد و حتی موسیقی را حرام می‌دانستند و حتی اگر دست کسی، ساز می‌دیدند، او را محاکمه می‌کردند. در این میان، هنرمندان تصمیم گرفتند، موسیقی را حفظ کنند. به همین دلیل آن را در قالب مذهب آوردند و با بیان نگرش‌های مذهبی سعی کردند، موسیقی را حفظ کنند و برای نگه‌داشتن موسیقی، به نظر من چه تدبیر خوبی اندیشیدند. در این حین موسیقی ما کمی شکل غم‌انگیز به خود گرفت؛ چون به دلیل اتفاقات و حادثه‌های مذهبی که در تاریخ ما وجود داشته است و برای بیان‌ آن‌ها، ناخودآگاه شکل غم‌انگیز و مذهبی به خودش می‌گیرد. این شکل موسیقی و ردیف‌ها سینه به سینه توسط تعزیه‌خوانان حفظ شد. خیلی از ردیف‌های آوازی همین الان در خاطر تعزیه‌خوانان قدیمی وجود دارد که البته نسل آنان نیز در حال منقرض‌شدن است؛ یعنی تعزیه هم در حال حاضر متاسفانه وضعیت خوبی در ایران ندارد. این هم یک سنتی است که از سال‌های قبل بوده است.
بنابراین فکر می‌کنم که همین شیوه قدیمی تعزیه، می‌تواند یک اپرا باشد. اگر از زمان صفویه؛ یعنی از آن موقع که به این موسیقی پرداختیم، این، شکل تعزیه به خود نمی‌گرفت،‌ اکنون شاید یک اپرای خیلی مدرن در ایران وجود داشت، اما خب به شکل خیلی سنتی و تعزیه‌وار ادامه پیدا کرد. الان هم شاید به ذهن کسی نرسیده بود که چنین کاری کند. ما‌ اپرای عروسکی داشتیم که آقای چکناواریان نوشته‌اند، خیلی خوب هم نوشته‌اند یا هنرمندانی، اپرای شمس و مولانا را به شکل عروسکی روی صحنه بردند و از صدای خوانندگان جوان هم‌سن و سال خود ما استفاده کردند، اما اپرا هنوز جلوه و جایگاه خودش را در موسیقی ما پیدا نکرده،‌ شاید به خاطر بسته‌بودن فضای موسیقی یا نبودن امکانات یا نبودن سالن مناسب اپرا در ایران، چنین اتفاقی افتاده است. علاوه بر این هم، ما از لحاظ تاریخی و فرهنگی با اروپا خیلی متفاوتیم. گرایش به سمت اروپا وجود نداشته،‌ دغدغه‌های دیگری نیز وجود داشته که به آن‌ها پرداخته شده است.


البته این پرسش دال بر تحقیر فرهنگ ایرانی نیست. همین تعزیه هم که شما به درستی اشاره کردید‌، یک شبه به وجود نیامده و ریشه در آیین‌های کهن هزارساله در این سرزمین دارد.
بله،‌ من در واقع اعتبار آن را فراتر هم می‌دانم و می‌گویم که تعزیه در واقع اپرای ایرانی است.


ولی از ژانر مذهبی...
از نوع مذهبی و متاسفانه آنهم در حال از بین رفتن است. سال‌های نه چندان دور، تعزیه‌خوانان با یکدیگر می‌چرخیدند و شهرهای مختلف را می‌دیدند. در هر شهری، توقف داشتند و برنامه اجرا می‌کردند. جالب است که موسیقی در آن وجود داشت و جالب‌تر اینکه سازی که در آن استفاده می‌شد، ساز کلاسیک بود. یعنی یا کلارینت یا ترومپت استفاده می‌شد و این جالب است؛ چون در موسیقی اپرا هم از ساز‌های کلاسیک استفاده می‌شود. ترومپت یا کلارینت، سازهایی بود که در تعزیه استفاده می‌شد، بازی هم که وجود داشت،‌ طراحی لباس خیلی جالبی هم داشتند و لباس‌های تاریخی و جنگی می‌پوشیدند. نکته جالب دیگر این بود که هر نفر، نقش سه نفر را بازی می‌کرد. شعرهایی که در آن خوانده می‌شد،‌ 50 درصدش مذهبی و 50 درصدش ادبی بود؛ یعنی شعری خاص برای آن گفته می‌شد. پس می‌توان نام اپرا بر روی آن نهاد. درست است که صحنه‌ی تئاتر نداشت،‌ جنبه موزیکال آن از لحاظ ارکستراسیون چندان خوب نبود، اما بی‌تردید نوع خیلی کوچک و خفیف‌شده اپرا بود.


در حقیقت می‌توان گفت که علت استقبال مردم از کارهای شما، این نوآوری است که در سنت گذشتگان کرده‌اید ...
خب، هر چیزی که تازه باشد، مردم از آن استقبال می‌کنند.


شاید هم صرفاً تازگی نبوده است و‌ محتوای کار شما هم به هر روی اهمیت دارد.
بله،‌ مردم از نوع کارهای من یک شناختی داشتند. معتقدم حالا که به یک محبوبیتی رسیده‌ام، کار من فقط این نیست که از آن محبوبیت استفاده مالی کنم. من اگر نوآوری کنم، مردم از من می‌پذیرند. شاید اگر کسی بخواهد برای اولین بار این کار را بکند،‌ چندان با استقبال مواجه نشود. ولی خب، از من می‌پذیرند و من می‌توانم با فکر و کیفیت خوب این کار را برای مردم شنیدنی جلوه دهم.


یعنی در اینجا هدف شما از موسیقی این بود که می‌خواستید،‌ یک فرهنگ را از طریق موسیقی نشان دهید.
بدون شک، اول از همه علاقه شخصی من به موسیقی، سبب پیگیری این مسیر شد. هر کسی به هر حال گرایش‌هایی دارد. من شخصاً به هنر خیلی علاقه داشتم. با نقاشی شروع کردم، با شعر ادامه دادم، وارد تئاتر شدم و پس از آن، موسیقی و همه این‌ها را در طولانی‌مدت به شکل حرفه‌ای کار کردم و برای آن‌ها وقت گذاشتم. بعد که به درکی از هنر رسیدم،‌ تصمیم گرفتم از هنر به مثابه یک ابزار برای رساندن پیامی امروزی استفاده کنم.
تنها چاره هنرمند برای اینکه راه خود را ادامه دهد، این است که سوژه‌های خوب و پیام خوب برای شنیدن داشته باشد. وظیفه‌ام این است که یک پیام خوب را آماده کنم و به گوش مردم برسانم.



دانلود فایل صوتی از مدیا فایر

دانلود کنید
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  ویرایش شده توسط: nazaninsexyy   
زن

 


نظر همای درباره ی نقدهایی که این روزها به گروه مستان و همای داشته اند


نظر همای درباره ی نقدهایی که این روزها به گروه مستان و همای داشته اند
با وجود اینکه ما تازه کارمان را آغاز کرده ایم خوشحالم که این روزها خیلی ها در باره ی ما حرف می زنند. وقتی گروهی طرفداران زیادی داشته باشد حتما مخالفانی هم دارد. ما تنها با دو کنسرت توانستیم نظر بسیاری از مردم را به گروه مستان جلب کنیم با وجود کارهایی که می دانم خالی از اشکال های آوازی و گروهی نیست و همه ی انتقادها را پذیرا هستم و همیشه کوشیده ام روز به روز این اشکالها را کمتر کرده و در راه بهتر شدن گام بردارم که در کنسرتهای تور آمریکا، کانادا و ضبط هایی که به تازگی داشتم بر آن کوشیدم تا بهتر از گذشته باشم.
خوشحالم که روز به روز نقدهای کارساز، جالب و گاه گاهی عجیب را از خبرها، چه از راه اینترنت و چه از زبان مردم می شنوم و می دانم تنها راه بهتر شدن و به جایگاه بالا تر رسیدن انتقادپذیر بودن است، حتی اگر منتقد اندیشه ی تخریب در سر داشته باشد.

کاستی های کنسرتهای تالار وحدت و ملاقات با دوزخیان اگرچه به چشم منتقدان آنقدر بزرگ می نماید که حتی در برخی از نقدهاشان بی رحمانه حاضر به توهین نمودن به من گشته اند، اما گویی نمی خواهند باور کنند که دارای ویژگی هایی نیز هست که اینگونه حمایت مردم را به دنبال داشته است !

به نظر من تنها زمان بیانگر واقعیتهاست و هنرمندانی که در راه مردم گام بر می دارند جاودانه خواهند ماند، و آنانی که مردم را کوچک می شمرند خود، از یاد می روند.

من به دور از تمام حاشیه ها، به کارم عشق می ورزم و راهم را ادامه خواهم داد با حمایت استادان نیک اندیشم، خانواده ی مهربانم، دوستانم در گروه مستان و مردمانی که به ما عشق می ورزند آواز خواهم خواند.

به کسانی که موفقیت همای و گروه مستان را غیر حمایت مردم و عجیب می دانند خرده نمی گیرم، زیرا " چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند "

آری

" همای از آن بر همه مرغان شرف دارد که استخوان خورد و جانور نیازارد "
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
زن

 



تلاش می کنم دوباره نام تالش در کنار نام گیلان، به نقشه ی جغرافیای ایران باز گردد ...


همای : در گفتگو با مجله ی گیلوا که در دی ماه گذشته به چاپ رسیده است، در بخشی که درباره ی موسیقی تالش سخن گفته ام گمان میبرم که خبرنگار در نگارش و انتقال گفته های من دچار اشتباه گشته است. اندیشه ی من در باره ی موسیقی تالش در فرهنگ گیلان بدین گونه می باشد که می نویسم.

من خود را از خاندان تالش و گیلک می دانم و نیز به آن افتخار می کنم که می توانم در کنار موسیقی پارسی و گیلکی، تالشی هم بخوانم. منظور من از آنکه گفته ام کسی نباید موسیقی تالش را از موسیقی گیلان جدا کند این است که، موسیقی تالش، دیلمان، شرق و غرب گیلان، از یک فرهنگ سرچشمه می گیرد، که بخشی از آن رنجها و تلاشها و بخشی شادی ها و آداب زندگی مردم گیلان بوده است. اما من بارها شنیده ام برخی از موسیقیدانان گیلک و تالش موسیقی تالشی را از موسیقی گیلان جدا می دانند. به نظر من موسیقی تالش، دیلمان، کوهپایه های درفک، ماسال، ساحل دریای خزر، فومنات، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب همه فرزندان فرهنگ بهشتی ست سرسبز به نام استان " گیلان و تالشان " که در قرن گذشته نام " تالشان " از آن جدا گشته و اکنون تنها نام " گیلان " در نقشه ی جغرافیای ایران بجا مانده است.

من به عنوان فرزند این بهشت سر سبز تلاش خواهم کرد که نام تالشان را در کنار نام گیلان دوباره به نقشه ی جغرافیای ایران باز گردانم زیرا از دبر باز این بهشت سرسبز را سرزمین " گیلان و تالشان " می خواندند. در ایران به سرزمینهایی که دارای لحجه ها و زبانهای چند گانه بودند اینگونه نام می نهادند همچون سرزمین سیستان و بلوچستان، چهارمحال و بختیاری و ...

من هیچ گاه در هیچ گفتگویی با آن لحنی که در گیلوا به چاپ رسیده است درباره ی هیچ فرهنگی سخن نگفته ام و حتی در بخشی که به زرتشت اشاره داشتم بدان منظور بوده که فرهنگ تالش آنقدر غنی و باقدمت است که حتی برخی برآمدن زرتشت را از این سرزمین می دانند.

بدان امید که همه گیلکان و تالشان از یاد مبرند که روزگاری، هم بستگی چنان در میانشان بود، که دشمنان راه یافتن به این سرزمین را رسیدن به بهشتی دیگر می دانستند.

دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
زن

 
غوغای پرواز همای و شهرداد روحانی در والت دیزنی کنسرت هال ...

اپرت موسی و شبان همراه با تازه ترین ساخته های همای روز 16 آگست در والت دیزنی کنسرت هال اجرا شد.
این اپرت به وسیله ی پرواز همای نوشته و ساخته شده بود که با ارنجمان و رهبری شهرداد روحانی برای اولین بار در شهر لس آنجلس به روی صحنه رفت و آنگونه اجرا شد که از آغاز تا پایان اپرا ، مردم در بهت و شگفتی فرو رفته بودند.
داستانی را که همه ی ایرانیان از کودکی در کتاب مولانا به یاد داشتند ، همای به گونه ای سروده بود که گویا چوپان کوه های تالش با خدایش سخن می گفت.

در آغاز برنامه صدای نی چوپانی که به وسیله ی پاشا هنجنی نواخته می شد همراه با صدای زنگوله ی گوسپندان ، نمایی از کوه های گیلان بود.

پس از آن ارکستر سمفونیک به رهبری شهرداد روحانی بخش نخست را آغاز کرده و با سخنان راوی در بخش دوم زخمه های تار آزاد میرزاپور در بیات ترک نمایشگر دشتی بود سرسبز و بهار گونه.

آغاز بخش سوم ورود همای همراه با لباس چوپانان کوه های تالش همراه با سردادن آواز " ای خدایا کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم زنم شانه سرت " تالار والت دیزنی سرشار از فریادهای تماشاگران بود که گوییا هیچ گاه موسیقی را بدین گونه نیافته بودند که بخشی از فرهنگ ایران را با زبان امروزبدین گونه می دیدند و می شنیدند.
سلی خواننده ی بلند آوازه ی اپرای سال های گذشته به قدری زیبا در لباس موسی نقش می آفرید که گویا تماشاگران او را به پیامبری باور داشتند.
در این اپرا همای تنها از 4 خط سروده های مولانا استفاده کرده و بقیه ی سناریو را از نو سروده بود و به صورت نمایش اپرا نوشته و اجرا کردند.

در هنگام اجرای این اپرا مردم گاه گاهی با شادی های چوپان شاد گشته و با ناله ها و اندوه های چوپان اشک می ریختند و گاه گاهی غرق سکوت بودند و در اندیشه ی گفته های چوپان خدا را جستجو می کردند.با پریشانی های موسی پریشان می شدند و با سخنان راوی در فکر فرو می رفتند.

بخش هایی از سروده های همای در بخش پایانی که چوپان در جواب موسی خواند را می آورم :



خدا از هرچه پنداری جدا باشد

خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد

نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد

که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ی وحشت نما باشد

هراس از وی ندارم من

هراسی زین اندیشه ها در پی ندارم من

خدایا بیم از آن دارم

مبادا رهگذاری را بیازارم

نه جنگی با کسی دارم نه کس با من

بگو موسی بگو موسی پریشانتر تویی یا من؟

نه از افسانه می ترسم نه ازشیطان

نه از کفر و نه از ایمان

نه از دوزخ نه از حرمان

نه از فردا نه از مردن

نه از پیمانه می خوردن

خدا را می شناسم از شما بهتر

شما را از خدا بهتر

خدا را می شناسم من


پس از پایان این آهنگ هفت ضربی که پایان بخش اپرای موسی و شبان بود با فریادهای تماشاگران گویا انفجاری در تالار رخ داد که به گفته ی کارکنان دیزنی ، تالار تا کنون از آغاز کار تا امروز چنین هیجانی را به خود ندیده بود .

پس از این برنامه ساخته هایی از شهرداد روحانی که در بخش هایی خود هم پیانو می نواخت و هم رهبری می کرد فضا را به سمتی دیگر برد و مردم تماشاگر هنرنمایی شهرداد روحانی بودند.
و در 50 دقیقه ی پایانی برنامه ، همه در انتظار تازه ترین ساخته های همای بودند که پس از ورود گروه مستان در میان غوغای مردم ، همای در کنار شهرداد روحانی با رخساری دیگرگونه همراه با پوششی دیگر در برابر چشمان مردم قرارگرفت که گوییا در راه های تازه تری از موسیقی گام نهاده بود.

آهنگ های "مه پاره" ، " مرغ سحر ناله سر مکن " ، "راست بگو" ، " می بده " و " سرزمین بی کران " همراه با ارکستر سمفونیک به رهبری شهرداد روحانی رنگی زیبا و جاودان به خود گرفته بود که این بخش از برنامه خود نیز با شور و هیاهو و ابراز احساسات همراه بود .

در پایان آهنگ " سرزمین بی کران " غرور سرشار از ایران را در قلب ها و چشمان مردم به همراه داشت.






گزارش تصویری


دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
زن

 
گزارشی تصویری از تور همای ومستان در آمریکا((سن دیگو و سان فرانسیسکو))




دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
زن

 
همای و پیام پرستو ...


پیام «پرستو» :


من دانش آموز پیش دانشگاهی هستم. دو روز قبل دبیر عزیزم درس مست و هوشیار را درس داد قبل از شروع درس آهنگی را که آقای همای خوانده بودند، برایمان گذاشت( محتسب مستی به ره دید....) باور کنید کلاس غرق در سکوت بود اولین بار بود این صدا را می شنیدیم. بچه ها می گفتند کیه؟ کجا خونده ؟ ایرانه ؟ خارجه؟ دیگه چی خونده؟ همه کلاس مثل تشنگانی بودند که بعد چند روز تو کویر یک چشمه آب پیدا کنن . همه التماس کردیم یک آهنگ دیگه و دبیرمون درست زد به هدف . "به گردی کعبه میگردی پریشان....." نمی دونی چه حالی شد کلاس ؟ اسم همای رو نگفت دبیرمون. فقط آخراهنگ گفت:"هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش " گفت: دختر های گلم سلیقه شما و ذات شما اون آهنگ های بی ربطی که گوش میدید نیست. آهنگ و آواز اصیل ایرانیه که روح تشنه شما رو سیر آب می کنه. این خواننده مثل شما جوونه و دردش درد شماست. حاضره به خاطرهدفش و کشورش جانش رو هم بده. این فرق می کنه با اونایی از سر خوشی و بیکاری هر چرت و پرتی رو میخونن .
زنگ خورد و دبیر من روی تخته کلاس نوشت:
و ما رو با انبوهی از سوال در ذهنمان رها کرد. بیشتر بچه ها به این سایت رفته بودن و آهنگ های همای رو گیر آوردن بودن . این دو روز تو کلاس ما فقط حرف همای بود همای گیلانی

اول از دبیر خوبم که ما رو باهمای و هنراو آشنا کرد سپاس گزارم و بعد از همای عزیز که ما را با اصل خودمان آشتی داد، متشکرم.




پیام «همای» :




درود بر تو دوست خوبم پرستو

که پرستوی خوش خبری هم برای من شدی . پیامت را خواندم و برجا ماندم. باورش برایم سخت و شیرین بود ، لذتی گرم قلبم را فرا گرفت و وجودم را گداخت.

هرگز نمی توانستم بیندیشم که شایسته ی آن باشم که آموزگاری در کلاس درس ، برای شاگردانش از من بگوید ... کودک خردسال پارسی زبانی در گوشه ای از سرزمین بی کرانم چکامه هایم را از بر بخواند و یا مادری چامه ی من را برای فرزندش زمزمه کند و ... .

پرستوی پیام آور من

آیا اینها و آیا پیام تو نشانه ایست برای من؟ نشانه ای که بگوید راهم را درست انتخاب کرده ام ؟! اندیشه ام و راهی را که برای رسیدن به آن برگزیده ام درست است؟!






آیا توانسته ام ترنم نوای ایرانی را ، آنگونه که در قلب من می نوازد و شور و مستی برمی انگیزد با دیگران قسمت کنم؟!

نوای ایرانی آنگونه که در فکر و قلب من پژواک دارد ، توانسته سبب سازِ شادمانی و شور در دیگران شود؟!

آیا پیام های من آنگونه که در روح من با ترنم ایرانی در می آویزد ، توانسته بر جان دیگران بنشیند؟!

آیا این نوایِ آشنایِ همراهِ هر لحظه ی رنج و تنهایی و شادیِ ... من ، مرهم لحظه های دیگران شده؟!



خرسندم از آنکه چنین آموزگارانی هستند که ایگونه عاشقانه به شما می آموزند.

من هم خود چنین آموزگارانی داشتم و امروز به آنها می بالم. آنها زمانی به ما می آموختند که سرزمین ما ، دستخوش حادثه های ناگواری چون دگرگونی ، جنگ ، فقر و بدبختی بود. بسیاری از آموزگاران ما خود نیز نگران آینده ی شاگردانشان بودند ، چرا که بسیار اندیشه ها در سر داشتند که برای آموختن آن به ما هراس داشتند. از یاد نبرده ام آموزگار ادبیات ما ، همیشه و هر زمان که به ما درس می داد ، پایان درس همیشه می گفت : آنچه که امروز آموختید را به یاد داشته باشید و همیشه این درس را هم از بر باشید « هرجور که می خواهید زندگی کنید ، به شرط آنکه آزارتان به کسی نرسد » .

ای کاش هنوز دانش آموز بودم و در کلاس درس آموزگارت می نشستم و دوباره درس محتسب را از او می آموختم.

پرستوی کوچکم از یاد مبر که تنها خوب درس دادنِ آموزگارت شرط پیروزی تو نیست بلکه خوب یاد گرفتن تو مهم تر از تلاش آموزگارِ توست.

دست های آموزگارت را از سوی من ببوس چرا که آموزگار تو روشنگر آینده ی درخشان توست.

آموزگارانی که من همیشه آنها را به یاد دارم و به آنه افتخار می کنم :

آقای «رضا شاد» ( درس هنر ) ، آقای «فاضل حیدری» ( املا و انشاء ) که همیشه از من می خواست تا به جای انشاء چکامه بنویسم و به من نمره ی 20 می داد . آقای «فیاضی» که از من خواست به هنرستان بروم. استاد «علی اکبر لایق» که مدیر هنرستان غیرانتفاعی« کمال الملک» بود و چون از خانواده ای تهیدست بودم از من شهریه نمی گرفت. استاد «محمد تقی مرتاض هجری» که به من نقاشی درس می داد و همیشه به من امید می بخشید تا هدفم را دنبال کنم . استاد «صفایی» و ... دیگر آموزگارانم ...



همای و استاد علی اکبر لایق



همای و استاد محمدتقی مرتاض هجری

....

پرستوی پیام آور

من با ایمان به آموزگارانی همچون آموزگار تو ویارانی همچون تو و آینده ای که با هم خواهیم ساخت ، همواره سخنم را بر زبان خواهم راند و از گفتن پیام های مهر و عشق و آزادی ، دوستی و برابری و برادری ، شادی و یاری و آبادی ؛ لحظه ای فروگذار نخواهم بود.
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
زن

 
غرش پادشاه جنگل




پس از به پایان رسیدن سفرهای همای در تور اروپا و آمریکا و کانادا و کنسرت های او در شهرهای گوناگون و باز گشتش به ایران ، دیری نگذشت که همای به خارج از ایران سفر کرد تا نشست مهمی با یکی از بزرگترین خواننده های اپرا ی جهان داشته باشد. با خبر شدیم که او پروژه ی تازه ای را آغاز کرده که به زودی از آن بسیار خواهیم شنید.

این بار همای با رویایی دیگرگونه و اندیشه ای تازه تر ، پای به دنیای موسیقی نهاده است و او بناست به زودی با یکی از بزرگترین خوانندگان اپرای زمان ما ، کنسرتی برگزار نماید برای حمایت از« حیات وحش» و مبارزه با نابودی جنگلها و اعدام ، تلاش برای نجات زمین و چرخه های آن.

در خبری غیر منتظره با خبر شدیم که ایشان برای آماده سازی این برنامه ی جهانی در حمایت از موجودات کره ی زمین ، سفرهای بسیاری به نقاط مختلفی از دنیا ، در برنامه اش دارد و آن ها را آغاز نموده است و هم اکنون در «آفریقای جنوبی» به سر می برد.

فرزند کوهپایه ها و جنگل های گیلان در حمایت از جنگل ها و موجودات زنده و «حیات وحش» ، به جنگل های آفریقای جنوبی سفر کرده است تا در کنار حیوانات و مردم بومی آنجا زندگی کرده و کارهای تازه ای با نگاه خود برای شنوندگانش بسازد .

تصور همای در میان جنگل های آفریقا و آنچه در فکر و روحش می گذشت ، آنچه او را تا بدان جا کشیده بود و پرسش های بسیاری که در باره ی این برنامه ی بزرگِ جهانیِ او برایمان پیش آمد ، ما را بر آن داشت تا پرسش هایمان را از همای بپرسیم و او پاسخش را برای ما فرستاده است.



ص : درود بر شما و با آرزوی پیروزی برای شما . از شما می خواهم که از پروژه ی تازه ای که آغاز کردید برای ما بگویید و برای طرفداران خودتان بیان کنید که کجا هستید و چه هدفی دارید همای ؟


همای : به نام یزدان و با درود بر شما و همه ی هواداران همای و گروه مستان . من هم اکنون در جنگل های آفریقای جنوبی ، در کنار رودخانه ی «سابی» و در نزدیکی شهر «کیپتاون» اقامت دارم و به اینجا سفر کردم تا در کنار حیوانات و مردمان بومی اینجا زندگی کنم و از زبان اینان چکامه ها و آهنگ هایی بسازم تا از این راه با همه ی مردم دنیا حرف بزنم تا برای جلوگیری از نابودی جنگلها و این حیوانات زیبا گام بردارم. می دانید که دنیا روز به روز در مسیری حرکت می کند که از رنگ ها و شکل های آغازین خودش دور می شود که این روز ها در همه جای دنیا سخنش به میان می آید.با شکار این حیوانات برای استفاده از گوشت و پوست و نابودی جنگل ها برای استفاده از چوب آنها ، خطر بزرگی کره ی زمین را تهدید می کند و به ویژه که نابود کردن و کشتن و خوردن این حیوان ها ، روح انسان ها را به سوی خشم و اندوه هدایت کرده و هر روز از جایگاه حقیقی انسانی دور می کند . من سال دومیست که به گیاه خواری روی آورده ام و تصمیم دارم کاری انجام دهم تا بتوانم گامی در راه نگهداری و حمایت از «حیات وحش» بردارم.


ص : آقای همای چگونه و از چه راهی می خواهید این کار را انجام بدهید؟


همای : من سفرهای زیادی را برای خودم برنامه ریزی و آغاز کرده ام تا بتوانم در کنار مردم بومی سراسر دنیا زندگی کنم تا بینش و رفتارهای آنها را با طبیعت بررسی کنم و یاد بگیرم ؛ اگرچه خودم در روستاها و کو هپایه های گیلان زاده شدم و در زادگاهم درس های زیادی دراین باره آموختم و رفتار مردمان بومی را با طبیعت دیده ام ؛ درس های زیادی هست که می توانم در گوشه های دیگری از زمین بیاموزم. سفرم را از جنگل های آفریقای جنوبی آغاز کردم و پس از آن به هند جنوبی خواهم رفت و پس از آن به برزیل ، آمازون ، سیبری و تبت و چند نقطه ی دیگر سفر خواهم کرد . داستان های زیبا و چیزهای جالبی از زبان حیوانات و موجودات زنده بیان خواهم کرد که در آینده از آن بسیار خواهید شنید.

ص : آقای همای دنبال چه پیامی هستید؟



همای : دوست دارم نگاه دنیا را به کشتن و نابود کردن جان موجودات زنده عوض کنم اگرچه خود در سرزمینی زندگی می کنم که در آن انسان ها نیز به آسانی کشته می شوند. ای کاش همه می فهمیدند که چگونه می توان از موجود زنده جانی را گرفت که خدا وند بخشیده است؟ آیا آنها که جان می گیرند می توانند حتی به مورچه ای جان ببخشند؟



ص : بریمان از آفریقای جنوبی و احساس خودتان بگویید و بگویید آنجا چه می کنید با موسیقی؟



همای : اینجا خیلی از رنگ ها و حیوانات بی شباهت به زادگاه من گیلان نیست اما مردمانی در اینجا هستن که بینش و رفتارزیبایی نسبت به طبیعت دارند . من اینجا حیوانات زیادی را می بینم که به آسانی در کنار مردم زندگی می کنند و هم مردم به آنها احترام می گذارند و هم آنها به مردم ! اینجا نمایی از طبیعت را دیدم که هیچ وقت فکرش را نمی کردم . من بهشت را هم در اینجا می بینم ، قدرت خداوند و گوشه ای از چرخش روزگار و زمین را در اینجا می بینم
ص : پروژه ای متفاوت با سروده های خود آغاز کردید ، آیا تصمیم دارید که سبک گذشته را ادامه ندهید؟



همای : چرا ادامه می دهم و همان شیوه ی خودم را به کار می برم . اما این پروژه ، پروژه ای جهانیست و نیاز به زمان دارد تا به بهترین رنگ برای اجرا آماده بشود.



ص : متوجه نشدم ، آیا قرار است موسیقی این کار، موسیقی ملی ایران باشد یا موسیقی کلاسیک جهان ؟ و نوازندگان سنتی ما هم در آن نقش خواهند داشت یا خیر؟



همای : این برنامه ، یک برنامه ی جهانیست و موسیقی آن موسیقی کلاسیک جهانیست و تنها در بخش هایی از آن از سازها و نوازندگان موسیقی ایرانی ، استفاده می کنم.



ص : پس این برنامه را با چه ارکستری و در کجا و با چه کسی اجرا می کنید؟



همای : من کارم را برای این پروژه آغاز کردم و قرار است که در «هالیوود بال» آمریکا ، لس آنجلس ، در آفریقا و چند جای دیگر با یک خواننده ی بزرگ ، کنسرت اجرا کنم که الان هنوز زود است که دربار ه ی آن حرف بزنم ، اما این نوید را به هواداران می دهم که در انتظار برنامه ای بسیار بزرگ باشند .



ص : آیا هیچ به احتمال این اجرا در ایران اندیشیده اید؟



همای : خیر ، امکان اجرای آن در ایران وجود ندارد.



ص : با این سفرهایی که برای این پروژه دارید ، برنامه ی کنسرت های گروه مستان چگونه خواهد بود؟



همای : ما برنامه های خودمان در گروه مستان را داریم و از ماه آوریل در اروپا این کنسرت ها را آغاز می کنیم و پس از آن به آمریکا و استرالیا خواهیم رفت و من هرزمان که برنامه ای نداشته باشم به این سفرها ادامه خواهم داد تا بتوانم این برنامه را تا سال 2011 برای ارکستری بزرگ آماده کنم.



ص : آیا شهرهای این تور اروپایی که در آن به اجرای برنامه خواهید پرداخت مشخص شده است؟ و آیا کارهای جدیدی را اجرا خواهید نمود؟



همای : بله ، برنامه های ما مشخص است و علاقه مندان می توانند به سایت همای و مستان بروند و برنامه و شهرهای تور اروپا ی ما را در آنجا ببینند . کارهای ما در این برنامه ها ، همه جدید خواهند بود.



ص : نمی خواهید از کسانی که در این پروژه با شما هستند ، برایمان بگویید؟



همای : نه ، هنوز خیلی زودست ؛ اگرچه پیمان اولیه برای این برنامه بسته شده است و تمام شرکتهای خارجی ترتیب این برنامه ها را خواهند داد و من هم سفرهایم را آغاز کرده ام اما هنوز زودست دربار ه ی کسانی که با من همکاری می کنند حرف بزنم ، چون در آغاز باید به کارهایی که دارم آماده می کنم و می سازم ، فکر کنم.



ص : این گونه که به نظر می آید فکر و روحتان به شدت در گیر این جریان شده است و با وجود سفرهای گروه مستان و در کنار آن سفرهای شما برای این برنامه ی جهانی ، به زودی نباید در انتظار اجرایی در ایران از شما باشیم ؟ و آیا زمانی و مجالی برای شما می ماند که به آماده سازی اجراهای گذشته تان به شکل cd , dvd و ... برای ورود به بازار ایران بپردازید؟



همای : هروقت که زمان و شرایط مناسبی در ایران به وجود بیاید که ما بتوانیم کارهایمان را بدون سانسور به دست مردم برسانیم ، بی شک این کار را انجام خواهیم داد.



ص : همای آیا در سرودن چکامه ها و فکر کردن به روند کلی برنامه ، تنها هستید؟ یعنی جز خود حیوانات و مردم بومی ، همدمی ، هم فکری ندارید؟کسانی که از فکر و احساسشان بهره بجویید؟ حتی همکارانتان در این برنامه ؟یعنی آنها همه قرار است افکار همای باشد؟



همای : خوب کسان زیادی در این پروژه مرا یاری می کنند ، هم در تنظیم موسیقی ، هم در ترجمه ی چکامه ها به انگلیسی و هم برای عکس برداری و فیلم برداری ؛ کسانی هم مانند کنسرت گذاران خارجی این برنامه را مدیریت می کنند. من این موسیقی را با یکی از بزرگترین خواننده های اپرای جهان اجرا می کنم که ایتالیایی ست . اما همه ی اندیشه ها و آهنگ ها را خودم می سازم . در حقیقت این برنامه ، اندیشه و کار من است که با کمک دیگران برای حمایت از مردمی که جانشان را می گیرند و «حیات وحش» که دارد نابود می شود ، اجرا خواهیم کرد


ص : گمان می کنید در این لحظه از تاریخ ایران و جهان که مردم با مشکلات بسیار جدی - گاه برای ادامه زندگیشان - روبه رو هستند ، به ویژه مردمانی که در کشورهای جهان سوم زندگی می کنند و حرف هایی مانند نجات حیات وحش و حیوانات و زمین ... چندان در زندگی روزمزه شان نیست ؛ این برنامه ی شما را تجملاتی و یا دور از درد های خودشان نخواهند یافت؟



همای : کسی که به فکر نجات حیوانات و چرخه ی زمین است ، کسی که از کشتن حیوان ها رنج می برد و غمگین است - پس کشتن انسان ها او را بیشتر رنج می دهد- و می خواهد برای مبارزه با کشتن مبارزه کند ، هیچ گاه مردم را از یاد نخواهد برد و هر کاری که می سازد برای آنهاست. اما برای بیان پیام هایش از راه های گوناگونی استفاده می کند . کسانی که این پیام ها را می شنوند باید خودشان پی ببرند که چه هدفی در آن نهفته است و من چرا این کار را انجام می دهم ؟!! من می خواهم که یک کار جهانی انجام بدهم و نجات طبیعت و زمین ، نجات انسانهاست.

ما برای آموختنِ حرمت گذاشتن و پاسداری از جان و زندگی و آزادی انسان ها ، بـــــــــــــاید تمرین هایمان را از همین نقطه ، یعنی پاسداری از بی آزار ترین ، دوست داشتنی ترین ، زیباترین و لازمترین بخش زندگیمان ، یعنی موجودات زنده ، حیات وحش و زمین آغار کنیم !!



ص : خوب همای حالا که ما را در هیجانی شیرین فرو بردید ، تک تک مان نیاز به اندیشیدن و سخن گفتن با یکدیگر از این برنامه ی جهانی و انسانی داریم تا آن را کامل حس کنیم ....

بی گمان از ین پس باید زیاد از آن بگوییم و بشنویم ، نمی خواهید بگویید که این برنامه را چه بخوانیم و با چه نامی از آن یاد کنیم؟ و آیا امکانی برای همکاری و حضور هواداران و یا علاقه مندان در این برنامه ی جهانی وجود دارد؟



همای : در سایت بخشی داریم با نام « fan club » که در آن پروژه ی « Roar of the king» معرفی شده است و هر کسی دوست دارد که عضوی از این پروژه باشد و پیامی دارد که اندیشه ی مردم را به سوی حمایت از حیات وحش ، باز می کند ؛ می تواند در این بخش عضو شود و اندیشه ی خود را که می تواند عکس ، نوشتار و پیام و ... باشد در آنجا بگذارد.

ما دوست داریم که مردم جهان را به سوی پاسداشت « حیات وحش » و مبارزه با کشتن و نابودی جنگل ها و موجودات زنده و «حیات وحش» ، هدایت کنیم و در این زمان و از همین جا از همه دعوت می کنیم که هرکس در این راه می خواهد گامی بردارد بیاید و در این پروژه عضو شود و آمادگی خود را اعلام نماید !

نامش هم که آشکار شد : « Roar of the king» یعنی غرش پادشاه جنگل ، شیر .

ص : با آرزوی شادی و پیروزی های بیش از پیش شما ، درود ما را به مردم خوب و حیوانات زیبا و بی نظیر آفریقا برسانید.




گزارش تصویری


دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
زن

 
می خواهم پرنده ای باشم پرواز کنم در برابر باد...



در پهنای بیکران آسمان پرواز کردن و از نگاهی دیگرگونه به جهان نگرسیتن آنقدر شادی بخش و مهر آفرین بود که آرزو کردم همیشه پرنده ای باشم پرواز کنم در برابر باد.

اگر بنا باشد روزی دوباره پای در این جهان بگذارم آرزو می کنم عقابی باشم بلند پرواز تا بر فراز آسمان ها و صخره ها و کوه ها پرواز کنم و یا پرنده ی مهاجری که بر بلندای آسمان از آبها می گذرد از دشت ها می گذرد.

ای کاش گنجشکی باشم بنشینم روی سیم های تیر چراغ برق زیر باران پاییزی.

و یا چکاوکی باشم که در بامداد اردیبهشت بر فراز شاخه ای آواز بخوانم .

ای کاش پروانه ای باشم و هرگاه که می گذرد روی گلی تازه بنشینم ، اگر پروانه هم نشدم راضیم قاصدکی باشم تا پرواز کنم و پیامبر مهر و دوستی باشم.

پرواز تنها خواسته و آرزوی من برای یک زندگی تازه است.






پرواز را به خاطر بسپار ، پرنده مردنیست

پرواز را به خاطر بسپار...........
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
زن

 
پرواز همای...پژوهش زندگی وحش...هندوستان


پس از سفر به آفریقا ، هندوستان را برای ادامه ی پژوهشم درباره ی زندگی وحش برگزیدم و همراه با دو یار همیشگی ام سحاب و اسفندیار رهسپاراین کشور بزرگ شدیم

پس از سفر آفریقا در طول 1 سال گذشته اندیشه های گوناگونی را برای ساختن و سرودن آهنگ هایی درسر پروراندم و ایده های گوناگونی را آفریدم ؛ درباره ی کمک به چرخه ی زمین و زندگی وحش

در این سفرها درس هایی می آموزم و رنگ هایی از جهان را می بینم که گاهی برایم شگفت انگیز و گاه گاهی نگران کننده است

در پروژه ی نجات چرخه ی خاکی از زبان درختان و حیوانات و جنگل ها و آتش فشان ها و آب و باد و خاک و آتش و زمین با انسان ها سخن گفته می شود ، درباره ی شگفت انگیز بودن و زیبایی زمین و موجوداتی که در آن زندگی می کنند ، همه می دانیم و بارها و بارها دیده وشنیده ایم ، اما آنچه که این روزها جهانیان را نگران کرده است ، رفتار ناشایست انسان ها با این زیبایی هاست

همه ی ما این روزها درباره ی زیاد شدن گازهای گلخانه ای و نابودی جنگل ها و و حیوانات و دگرگونی اکوسیستم زمین ، بارها و بارها شنیده ایم اما درک کردن این داستان به قدری وحشتناک و زجرآور است که ما را واداشته تا در این باره به اندازه ی خود گام هایی برداریم

بارها شنیده بودم که 2 کشورچین و هندوستان با در بر داشتن یک سوم جمعیت کره ی زمین ، بزرگ ترین نقش را در ویرانی زمین بازی می کنند و با استفاده ازماشین آلات و کارخانه ها و سوخت های گوناگون فراورده های نفتی و اتمی نفش بسزایی در آلوده کردن هوا و زمین دارند

اگرچه درکشور هندوستان به حیوانات و طبیعت بهای بسیارداده اند و حتی بسیاری از حیوانات برایشان بسیار مقدس هستند و از سوی دیگر در زمینه ی عرفان و یوگا و خودسازی نیز زبانزد دنیا گشته اند ؛ اما به نظر میرسد آنقدر به خودسازی پرداخته اند که از پیرامونشان بی خبرند نخستین نیاز انسان و دیگر موجودات زمین برای زیستن ، اکسیژن است و مهمتر از آن درختان و طبیعت که سازنده ی اکسیژن هستند اما آنچه در این سرزمین به سختی یافت میشود اکسیژن است و آنچه فراوان و دست یافتنی بوده ، ماشین ها و موتورها که سوخت گازوئیلی استفاده می کنند وهوای آلوده است که مردم چاره ای جز نفس کشیدن آن برای زیستن ندارند در میان این هوای آلوده که حتی انسان ها نمی توانند از خود نگهداری کنند ، چگونه می توان به حمایت از زندگی وحش و زمین پرداخت؟!پاسخی ندارم... اما می دانم که نابودی زمین و این نظم و اکوسیستم ، برابر است با نابودی انسان ها

سفر ما به هنوستان همزمان بود با برگزاری کنسرت نوازنده و موسیقیدان بزرگ موسیقی هند «ذاکر حسین» که همراه با تنی از نوازندگان دیگر در شهر پونا به هنرنمایی پرداختند. برنامه ای بسیار زیبا و هیجان انگیز در برابر دیدگان 5000 نفر که حتی به کام ما که با زبان هندی آشنا نبودیم ، بسیار خوش نشست همان گونه که پیشترها گفته بودم بناست تا کنسرت بزرگی را در کنار چندین هنرمند بزرگ دنیا در سال 2012 در آمریکا به نمایش بگذاریم و در باره ی حمایت و نجات چرخه ی خاکی (زمین) سخن بگوییم و به همین دلیل من برای ساختن آهنگ ها و سروده هایم در این باره سفرهایم را به آفریقا ، هندوستان ، چین ، تبت ، سیبری و آمازون ...آغاز کرده ام و در این باره به هنرمندان بزرگی پیشنهاد همکاری داده ام

پس از گفتگو با « آندره بوچلی» از ایتالیا و خانم « موآ شاهوی» از چین ، این بار کسی را مناسبتر از « ذاکر حسین» از کشور هندوستان ندیدم و با ایشان نیز درباره ی این پروژه سخن گفتم و پیشنهاد همکاری دادم که او نیز گام برداشتن در این راه و کمک به این پروژه را افتخاری برای یک هنرمند دانست


گزارش تصویری


دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
زن

 
تمرین همای و گروه مستان با ارکستر سمفونیک به روایت تصویر


گزارش از تمرین های همای ، سلی ، دریا دادور و گروه مستان با ارکستر سمفونیک « سرزمین های پست » به رهبری والتر پروست برای اپرت « عشق و عقل و آدمی » در تور 2011اروپا به روایت تصویر .


دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
صفحه  صفحه 3 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
موسیقی ایرانی

Homaye Mastan | همای مستان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA