ارسالها: 9253
#61
Posted: 17 Feb 2014 02:35
متـــــــــــــــــن و دانــــــــــــلود ترانـــــــــه صــــــدای عـــــــــشق
جدا از تو نمی خواهم ببینم روی د نیا را
بیا تا در شب چشمت ببازم صبح فرد ا را
ببازم صبح فرد ا را ببازم صبح فرد ا را
بیا بگشا سر خون را بیا ور پیش مینا را
به روی زلفهای من بریز عقد ثریا را
بریز عقدثریا را بریز عقد ثریا را
به عطر گل خدا را بین که در گلزار می پیچد
ز نیلوفر که عاشق تر که بر د یوار می پیچد
مخور صاعق فریب فضل و از امامه زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد
بیا با چشم دل بینیم شوق موج دریا را
کدام عشق کهن آلوده پر کرده نفسها را
بیا ای هم نفس در هم بریزیم ا ین نفسها را
بیا با عشق خود آتش زنیم این کهکشا نها را
به عطر گل خدا را بین که در گلزار می پیچد
ز نیلوفر که عاشق تر که بر دیوار می پیچد
مخور صاعق فریب فضل و از امامه زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#62
Posted: 17 Feb 2014 02:42
متـــــــــــــــــن و دانــــــــــــلود ترانـــــــــه مینویـسم از تــــو
» شاعر : شهیار قنبری
» آهنگ ساز : بابک افشار
» تنظیم : بابک افشار
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
گریه این گریه اگر بگذارد با تو از روز ازل خواهم گفت
فتح معراج غزل کافی نیست باتو از اوج غزل خواهم گفت
مینوسم همه ی هق هق تنهایی را
تا تو از هیچ به ارامش دریا برسی
تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی
به حریم خلوت عشق تو تنها برسی
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
مینویسم همه ی با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی
تا مرا باز به دیدار خود من ببری
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#63
Posted: 17 Feb 2014 02:50
متـــــــــــــــــن و دانــــــــــــلود ترانـــــــــه کمـــــــی با من مدارا کــــــــــن
» شاعر : شهیار قنبری
» آهنگ ساز : بابک افشار
» تنظیم : بابک افشار
کمی با من مدارا کن کمی با من مدارا کن
که خود را با تو بشناسم من گم را تو پیدا کن
تو را از شب جدا کردم تو را از قصه آوردم
نمی شد با تو بد باشم نمی شد از تو برگردم
نه از برگم نه از جنگل نه از باران نه از شبنم
نه آن تعمیدی رودم نه آن مریم ترین مریم
منم همسقف دیروزی که عطر خانگی دارد
که دستان تو را باید به شام سفره بسپارد
کمی به من مدارا کن کمی با من مدارا کن
صبوری کن تحمل کن من گم را تو پیدا کن
اگر سختم اگر دشوار اگر سیل مصیبت وار
اگر تلخم اگر بیمار منم از عشق تو بسیار
منم هم خون و هم گریه که بغضش را به دریا داد
که از اوج پریدن ها بر این ویرانه ها افتاد
کمی به من مدارا کن کمی با من مدارا کن
صبوری کن تحمل کن من گم را تو پیدا کن
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#64
Posted: 17 Feb 2014 02:56
متـــــــــــــــــن و دانــــــــــــلود ترانـــــــــه انتظار
صبر دل من سر اومده باز
مهتاب در اومد و نیومده باز
وای که انتظار می کشه منو
دل بی قرار می کشه منو
وای وای می کشه منو
آرزوی یار می کشه منو
منو پریشون می کنه
چشمامو گریون می کنه
فکر پشیمون شدنش
داره منو داغون می کنه
وای که انتظار می کشه منو
دل بی قرار می کشه منو
وای وای می کشه منو
آرزوی یار می کشه منو
من و شب و جام می و نقش دو چشمون تو در باده ناب
دلی پر از عشق تو و یاد تو چشم من و حسرت خواب
دلم براش پر می زنه وای اگه خوابش ببره
بازم بمونه دل من تا به سحر در تب و تاب
وای که انتظار می کشه منو
دل بی قرار می کشه منو
وای وای می کشه منو
آرزوی یار می کشه منو
کاشکی بخونم عشقو تو نگاش
از دلش بگه چشمون سیاش
وای که انتظار می کشه منو
دل بی قرار می کشه منو
وای وای می کشه منو
آرزوی یار می کشه منو
منو پریشون می کنه
چشمامو گریون می کنه
فکر پشیمون شدنش
داره منو داغون می کنه
وای که انتظار می کشه منو
دل بی قرار می کشه منو
وای وای می کشه منو
آرزوی یار می کشه منو
من و دلی عاشق و آزرده که دنیاشه همه چشم سیاش
من و دو چشمی که می گه از دل افسرده و دیوونه براش
دلم براش پر می زنه وای اگه خوابش ببره
بازم بمونه دل من تا به سحر در تب و تاب
وای که انتظار می کشه منو
دل بی قرار می کشه منو
وای وای می کشه منو
آرزوی یار می کشه منو
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#65
Posted: 17 Feb 2014 03:05
متـــــــــــــــــن و دانــــــــــــلود ترانـــــــــه نــــفرین
من از این دل به عذابم دل ز من پر از شکایت
گریه هام خیلی زیاده می تونه باشه حکایت
کار یک روز و دو روز نیست دل یه عمره در عذابه
من تو دست دل اسیرم قصه ما یه کتابه
تو که اسیر هوسی
ترسم به دادم نرسی
منو به دنبالش کشونده
یه روز کنار من نمونده
انگار یه عمره دارم تو سینه دیوونه ای در قفسی
عاشق ترینه کارش همینه آروم نداره نفسی
تو که اسیر هوسی
ترسم به دادم نرسی
الهی تو هم هرگز چو من شب ها سر آروم روی بالش نذاری
تو هم مثل من ای بی وفا کارت بشه عمری دیگه دیوونه
داری
تا که شاید در دل سنگت اشکی براین دلداده بباری
تا که شاید بر لب شیرین اسمی از این دیوونه بیاری
تو که اسیر هوسی
ترسم به دادم نرسی
منو به دنبالش کشونده
یه روز کنار من نمونده
انگار یه عمره دارم تو سینه دیوونه ای در قفسی
عاشق ترینه کارش همینه آروم نداره نفسی
الهی تو هم هرگز چو من شب ها سر آروم روی بالش نذاری
تو هم مثل من ای بی وفا کارت بشه عمری دیگه دیوونه
داری
تا که شاید در دل سنگت اشکی براین دلداده بباری
تا که شاید بر لب شیرین اسمی از این دیوونه بیاری
تو که اسیر هوسی
ترسم به دادم نرسی
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#66
Posted: 17 Feb 2014 03:24
متـــــــــــــــــن و دانــــــــــــلود ترانـــــــــه لـــــــــب خــــــاموش
» شاعر : هوشنگ ابتهاج ( ه.ا.سایه )
امشب به قصه دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی
این دٌر همیشه در صدف روزگار نیست
میگویمت ولی تو کجا گوش میکنی !
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی؟
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هشیار و مست را همه مدهوش میکنی
گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش میکنی
سایه چو شمع شعله در افکنده ایی به جمع
زین داستان که با لب خاموش میکنی
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#67
Posted: 17 Feb 2014 03:28
متـــــــــــــــــن و دانــــــــــــلود ترانـــــــــه صــــــــــبوری
عمر من غارت شد و غارتگر از من دور شد
من صبوری کردم و تاراج گر مغرور شد
عمر من همراه با تکرار روز و شب گذشت
شمع فانوس جوانی دمبه دم کم نور شد
خویشتن را بشکنی ایثار اگر از حد گذشت
پاکبازی هر چه کردم دشمنی منظور شد
راه را از چاه در هر لحظه ایی باید شناخت
یک قدم غافل شدم یک عمر راهم دور شد
ای جوان کی گفته فصل انتهاست ؟
فصل امید استوروز ابتداست
زندگی را با چراغ معرفت آغاز کن
در رکاب دوستی با همسفر پرواز کن
در میان راه اگر هر مانعی ره بر تو بست
عاقلانه با صبوری راه بسته باز کن
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#68
Posted: 17 Feb 2014 03:42
متـــــــــــــــــن و دانــــــــــــلود ترانـــــــــه ســـــــــــفر
سادگی هامو شناختی
از نگاهم قصـه ساختی
تـوی این هـوای غـربـت
رنـگ چشمـامو نباختی
واسه من مـثـل بـهـاری
عطـر خـوب شـالـیزاری
زیــررگــبـار شــکـایـت
مـنـو تـنـهـا نمـی ذاری
تــو دلــیـل خـــوب بــودن
لحظه ها رو ساده خوندن
تــو هـمـه دلـگـرمـی من
تا هـمیـشـه زنـده موندن
تا هـمیـشـه زنـده موندن
ســفــردوبـارهتــو
لـحـظـه ابــری رفـتن
چشم تو دوباره دیدن
گل عشقو تازه چیدن
من و توباید بـمونیم
قدر بودن روبـدونیـم
مـثـلآهـنگ و ترانه
تـا ابـد بـا هم بخونیم
تـا ابـد بـا هم بخونیم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#69
Posted: 17 Feb 2014 03:50
متـــــــــــــــــن و دانــــــــــــلود ترانـــــــــه در اـــین دنــــــــــیاااا
» آهنگ ساز : ( عماد رام )
در این دنیا تک و تنها شدم من
گیاهی در دل صحرا شدم من
چو مجنونی که از مردم گریزد
شتابان در پی لیلا شدم من
چه بی اثر می خندم!
چه بی ثمر می گریم!
به ناکامی چرا رسوا شدم من !
چرا عاشق چرا شیدا شدم من !
من آن دیر آشنا را میشناسم
من آن شیرین ادا را میشناسم
محبت بین ما کار خدا بود
از اینجا من خدا را می شناسم
چه بی اثر می خندم!
چه بی ثمر می گریم!
به ناکامی چرا رسوا شدم من ؟!
چرا عاشق چرا شیدا شدم من ؟!
خوش آنروزی که این دنیا سر آید
قیامت با قیام محشر آید
بگیرم دامنعدل الهی
بپرسم کام عاشق کی برآید
چه بی اثر می خندم ! ؟
چه بی ثمر می گریم!
به ناکامی چرا رسوا شدم من ؟!
چرا عاشق چرا شیدا شدم من ؟!
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#70
Posted: 17 Feb 2014 03:59
متـــــــــــــــــن و دانــــــــــــلود ترانـــــــــه آهـــــــــــوی وحـــــــشی
الا ای آهـوی وحشـی کجـایی
مرا با توست چـنـدیـن آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بی کس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
چه خواهد شد بگویید ای رفیقان
رفـیــق بــی کـســان یـار غریبان
بـــیــا تـا حـال یـکــدیـگـر بـدانیم
مــراد هـم بـجــو یـیـم ار تـوانیم
مـگــر خـضــر مـبـارک پی در آید
کــه ایــن تـنـهـا بدان تنها رساند
دو تنها و دو سرگردان دو بی کس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
فرح بخشی در این ترکیب پیداست
که نغز شعـر و مـغـز جان اجزاست
که این نـافه ز چین جیب حــورست
نه آنآهــو کـه از مـردم نـفورست
که روزی رهروی در سرزمیـنــی
به لطـفش گفت رند رهنشیـنـی
چـنـان بـی رحم زد تـیـغ جدایـی
که گویی خود نبودسـت آشنایی
رفـیــقــان قــدر یـکــدیـگــر بـدانـیـد
چو معلوم است شرح از بر مخوانید
مــقــالات نــصـیـحـت گــو همین است
که سنگ اندازان هجران در کمین است
نـکـرد آن هــمــدم دیــریــن مــدارا
مـسـلـمـانـان مـسـلـمـانـان خدا را
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم