ارسالها: 7673
#61
Posted: 7 Oct 2012 21:08
شعری فقط برای دختران دم بخت !!
دختری با مادرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب
گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم بر سرم روی دستت باد کردم مادرم
سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس مجنون این لیلا نشد شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته
مادرش چون حرف دختر را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت
دخترم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن این همه شوهر یکی را تور کن
گفت دختر:مادر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و با وقارم هر کجا
کی نگاهی می کنم بریک پسر مغزیابو خورده ام یا مغز خر؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سعید و یاسر و ایضا ً صفر
با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری ، هم صحبت یاسر شدم او خرم کرد، آخرش عاشق شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشق من شد بله
بعد هوتن یار من فرهاد بود البته وسواسی و حساس بود
بعد از این وسواسی پر ادعا شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشق مانی شدم بعد مانی عاشق هانی شدم
بعد هانی عاشق نادر شدم بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دگر ای فتنه جو
گرچه من هم در زمان دختری روز و شب بودم به فکر شوهری
لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر دل نمی دادم به هر کس این قدر
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز مادر را زدی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#62
Posted: 7 Oct 2012 21:10
شعری فقط برای پسران دم بخت !!
پسری با پدرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب
گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم توی سر روی دستت باد کردم ای پدر
سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس لیلای این مجنون نشد همسری از بهر من مفتون نشد
غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته
پدرش چون حرف هایش را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت
پسرم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن این همه دختر یکی را تور کن
گفت آن دم :پدر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و چشم پاکم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر دختران مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر با شهین و مهرخ و ایضاً سحر
با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری ، بر گل پری عاشق شدم او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید
آزیتای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشقش گشتم بله
بعد اوهم یار من آن یاس بود دختری زیبا و پر احساس بود
بعد از این احساسی پر ادعا شد رفیق من کمی هم المیرا
بعد او هم عاشق مینا شدم بعد مینا عاشق تینا شدم
بعد تینا عاشق سارا شدم بعد سارا عاشق لعیا شدم
پدرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دیگر فتنه جو
گرچه من هم در زمان بی زنی روز و شب بودم به فکر یک زنی
لیک جز آنکه بداری مادری دل نمی دادم به هر جور دختری
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز بابا را زدی!!!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 3747
#64
Posted: 7 Oct 2012 22:14
shaya1368: شما که جنسیتتون دختـر هست !!!!!!!!!!
برای چی از نداشتن دوست دختر ناراحت هستین
ببخشید شما هرکول پوارو رو ندیدی؟؟؟
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3747
#66
Posted: 7 Oct 2012 22:17
shaya1368: خودمم کاری داشتین
ا سلام خوبی ببخشید میخواستم قاتل بروسلی رو پیدا کنم گفتم بیام پیش شما
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3747
#68
Posted: 7 Oct 2012 22:21
shaya1368: نوچ خوب نیستم حالمم خیلی بد میباشد
خودم بروسلی رو کشتم ، کار بعدی رو بگو که وقت ندارم
هیج الفرار
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 152
#70
Posted: 13 Oct 2012 23:29
اینجا یه سوال دارم از دخترای...
پسرو واسه چی میخواید؟
تقصیر برگ ها نیست آدم ها همینند،
نفس میدهی له ات میکنند...
به افتخار کوروش بزرگ = دریای هچا پارس ای تی
نه عرب نه فارس