ارسالها: 2517
#281
Posted: 23 Oct 2012 12:35
بهترین سکس من و سایه
سلام دوستان گرامی من ایلیا هستم و 24 سالمه میخوام داستان سکس خودم و سایه را واستون بگم.سایه دختر قشنگ و خوش تیپ و خوش استیلی هست.به
طوری که هرچی ازش بگم کم گفتم.اون 22 سالش بود و با هم تو خیابون های اصفهان آشنا شدیم.تو بهره داستان بیشتر باهاش آشنا میشید.
بچه ها زیاد اهل حاشیه نیستم و میخوام زود برم سره اصل مطلب.بعد یک هفته آشنایی تونستم اونو متقاعد کنم تا روزی که تنها بودم بیاد خونمون.شاید از اول بدش نمیومد ولی این طور نشون میداد که زیاد هم مایل نیست.
از صبح با هم گرمه صحبت بودیم و بعد از خوردن نهار.نزدیکای ساعت 1:38بود که:
:باشه یک بار این کار و میکنیم خوشم نیومد دیگه تکرار نمیکنیم.باشه؟
:سایه اینا چیه تنت کردی؟
:اول بگو باشه خوب؟
:باشه خوب خوشکل من.
:من بیشتر این بولیز و شلوار که دوست دارم تنم می کنم.
:ولی من حالا چون گرمم هست فقط یک شرت پام کردم و همین طور که میبینی یک پارچه رو خودم انداختم.ولی سایه بازم گرمم شده.
:آها
:میخوای خودم پارچه را برات بزنم کنار؟?
:خوب اون طوری لای پاهام عرق میکرد گرمم بود .
:خوبه.
:نه سایه جون, خودم میزنم کنار.فقط اگه میتونی تو شرتم و از پام در بیار که حسابی عرق کردم.؟
:سایه تو چی عزیزم گرمات نیست؟
:پات و باسنتو ببر بالا تا درش بیارم.
باشه سایه جونم.
:من نه خنک خنکه اگه در بیارم یخ میکنم.
:خوب فقط سریع خیلی گرممه .تو چی هنوز گرمت نشده؟
:من یخ میزنم اگه در بیارم.
:چیکار میکنی چاهام خسته شد.شرتم در بیار.
:خوب دیگه درش اوردم.
:آخیش.زودتر.راحت شدم.یه لحظهصبر کن.
:چی؟
:هیچی میرم با دستمال کاغذی کمی دوره کیرم و که عرق کرده بود پاک کنم.تو راحت باش.
:خوب باشه.حالا چی کار کنم؟
:هیچی عزیزم هر کاری میخوای بکن.
:خوبه.
:؟حالا کیرم که تمیز شده قبلش هم که حموم بودم نمیخوای بهش دست بزنی
:اوهوم.
:هواست به شرتم بود؟
:چه قد قشنگه.
:حالا من چی کاره شرتت دارم میخوام کیرت و بخورم .اول لیسش بزنم یا همینجوری بکنم تو دهنم.؟
:یه کم لیسش بزن بعد بخور.
:سایه داری چیکار میکنی؟هواست به کیرم هست؟
:مگه چشه؟
:خوب بسه دیگه زیاد لیسش زدم میخوام بخورمش.اوووممم.
:آه آآه ادامه بده عزیزم آه
:منم گرمم شده وای چه گرمه.
:سایه جون میخوام پیرنت و در بیارم.
:نه خودم در اوردم تو کمک کن سوتینم و دربیارم.
:حالا قشنگ شدی فقط یه سوتین تنت با یه شلوار.(سوتینش رنگه پوستش بود و شلوارش هم مشکی)
وای عزیزم چه سینه هایی داری اینا که هر کدوم به زور تو دستم جا میشند.
:نوکه یکی از سینه هاش تو دهنم بود و با دست راستم هم داشتم سینه طرف چپش را میمالیدم.
:هی جان.جاااااانم.
:سایه تو داری چی کار میکنی بیا کمک کن شلوارت و از پات در بیارم.
:من خودم شلوارم و در میارم تو شرتم و در بیار.
:من که شلوارم و در آوردم.
:وای شرتش کمی نم داشت .رنگش هم مشکی بود با کمی صورتی پررنگ توش بود.
:های سایه حالا جفته مون لخت لختیم.
:آره حالا بهتر شد.
:سایه حالا تو باسنتو بده بالا پاهاتم بنداز دوره گردنم.
:باشه ای جان.
:حالا با نوک زبونم رو کسش میمالیدمو با یکی از دستام هم سینه هاشو اون یکی دستم هم زیر باسنش بود و داشتم میمالیدمش واقعا که عجب باسنی داشت.
:ای ای آی ی ی ی ی
:وای سایه دارم کاملا خط کونت هم لمس میکنم حالا میگی چیکار کنم؟
:نمیدونم.هر کاری میدونی بکن.
:دیگه زبونم و برداشتم و سر کیرم و گذاشتم رو کسش میمالیدمش اونجا.چند تا ضربه آروم هم زدم رو کسش.
:های های های دیگه داشتم نفس نفس میزدم.
:پاهاش و انداختم رو شونه هام و با دو تا دستام روی دو تا ماهیچه های پاهاش و مالش میدادم.سایه من نمیتونم دستم بنده کیرم و بذار جلو کست.
:ای جااااان آه
:وای سایه ببین میتونی کیرم و با دستات بذاری جلو کست راهنماییش کن عزیزم.
:.کیرتو گرفتم گذاشتم رویه کسم بقیش و خودت انجام بده.
:های سایه تا نصفه کردم تو کست خیلی تنگه.آها حالا شد خوب جا باز کرد..آه آه آه سایه ببین چه خوب روون شد.آه ه ه ه
:آی آ ی ی ی ای ای ای
:آی واااااای
:ای جانم ای جان.جااااان.آه
:سایه بیا جامون و عوض کنیم نظرت چیه؟
:خوبه
:من میخوابم رو تخت و تو بیا بشین رو کیرم و پاشو..
:میتونی عزیزم چی کار کردی؟
:باشه تو کونم و بگیر من روت میخوابم تو تو کونم و بالا پایین کن.
:وای سایه راست میگی این طوری خیلی بهتره.
:های های
>آه ه ه ه ه ه ه ه
:سایه میخوام دیگه از پشت بکنمت.میشه آخه خوب باسنی داری؟.
:وای نه اون طوری خیلی دردش بد تره همین کسم و بکن.
:چی شد عزیزم فقط چند لحظه بر میگردم میام رو کست.
:باشه.فقط...
:عزیزم آروم میکنم دردت نگیره به پشت بخوال خانمی.
:باشه
:وای که سایه جون چه کونی داری ی ی..نوک کرم و کردم تو کونش و کم کم میرفتم جولو.
:های ی ی ی ...
:آخ خ خ آ ی ی ی ی ی
وای حالا کیرم تا نصفه تو کونش بود..
:آخ آخ آیی...
: واقعا که باسنش مثل برف سپید بود.وای دیگه حالا کیرم تا ته کرده بودم تو کونش خایه هام چسبیده بود به باسنش.
:ای وااااااااای.....
دیگه سرعتش را بیشتر کردم.هااااااااااااااااااااااای
واااااااااااااااااای ایلیا جون بسه دیگه جونه خودت تمومش کن.آیی ییی ی...
آخ اخ یواشتر..
سایه؟
بله؟
خوبی عزیزم؟
وای وای ایلیا جان تمومش کن.
سایه دارم میام چیکار کنم؟کجا بریزم.توکونت؟
:آره عزیزم فرق نمیکنه بریز هر جا میخای بریز.بریز تو کونم.
منم همه آبمو رختم تو کونش. تا 10 دقیه هم روی هم افتاده بودیم وبدش هم باهم رفتیم و دوش گرفتیم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#282
Posted: 25 Oct 2012 11:29
عسل فیس بوک
سلام گفتم بیام داستانمو براتون تعریف کنم
داستانی که کاملا واقعیه
من نیما هستم و 18سالمه این داستان مربوط میشه به3 سال پیش وقتی که من تازه با عسل آشنا شدم
دوستی ما اول از فیس بوک شروع شد...
چند وقتی تو ادلیستم بود اما یادمه یه روز داشتم new feed هارو تو homepage ام میدیم
دیدم عکس جدید گذاشته وای خدای من باورم نمیشد...
عسل یک عکسی گذاشته بود که....
من کف کردم پیش خودم گفتم چی میشد اگه این ماله من بود. راستی من پسری هستم که اصلا لاشی بازی در نمیارم و به دخترا تیکه نمیندازم دیگه چه جوری بشه با یک دختر آشنا بشم
خلاصه بعد چند وقت به قول خودمون کس لیسی کردم همش براش کامنت میگذاشتم و عکساشو لایک میکردم
خلاصه یک روز دلو زدم به دریا و گفتم بهش من از شما خوشم اومده میتونم با شما دوست بشم
که جواب داد اعتماد به سقفت تو لوزالمعدم منم که پیش خودم فکر کردم ریدم دیگه بهش پیام ندادم بعد 2ساعت دیدم پیام داده بچه کجایی ، منم گفتم تو اول بگو ، اونم گفت
من با فهمیدن محل زندگی اون حالی به حالی شدم
باورم نمیشد خونشون3 تا کوچه از ما بالاتر بود قرار گذاشتیم هم دیگه رو ببینیم
گفت 4شنبه ساعت7شب بیا پارک سارا منم گفتم باشه
4شنبه شد و من تیپ کردمو رفتم دیدم نیست 15دقیقه اونجا منتظرش بودم
که دیدم دختری خوشگل با بدنی رو فرم و کفش های پاشنه بلند و با این شلوار رنگی ها که صورتی بود اومد
حرف زدیم تا شب شد با هم آشنا شدیم.
شمارشو گرفتم و باهاش خداحافظی کردم
چند روزی گذشت و من متوجه شدم این نیمه گمشده که همش مسخرش میکردمو پیدا کردم
بعد چند روز دیدیم دیگه جواب نمیده نگرانش شدم رفت در خونشون و دیدم بله
بابای عسل سکته کرده و مرده منم که اوضاع رو دیدم
درکش کردم
خلاصه چند هفته ای گذشت که دوباره با هم حرف زدیم و اینا....
دوستی مون هم فقط در حد زنگ و اس بقل کردن بود بعضی وقتا اگه جای خلوت پیدا میکرد از من بدونه اینکه بفهمم لب میگرفت منم که از خدا خواسته
این ماجرا ادامه پیدا کرد تا این که یه روز بهش گفتم بیا باهم بریم بیرون بچرخیم
اون هم خیلی راحت قبول کرد.... من کمی تعجب کردم آخه اون پارک که جلو در خونشون بود به زور میومد
من رفتم سر قرار و منتظر بودم که دیدم از یک جنسیس زرد پیاده شد و اومد بعد از اون هم یک زن میانسال اومد (که فهمیدم مامانشه ) تا عسل منو دید اومد و بقلم کرد و منو بوسید
مامان عسل اومد به من دست داد و گفت من مامان عسلم شما همونی هستی که دله دختر منو بردی منم که از استرس سرخ شده بودم بهش گفتم شما مامانشی؟؟ من فک کردم خواهر بزرگشی!!؟ بعد ها فهمیدن این جملم چه قدر مفید بود!!
خلاصه اون روز هم باهم پیش مامانش بودم تا اینکه منو گذاشتن سر کوچمون و رفتن
یک روز بعد دیدم اس داده
مامانم میگه بیا خونمون منم که از خدام بود رفتم
رفتم خونشون مامانش با یک تاپ سفید و شلوارک سیاه اومد درو باز کردن
بعد سلان و احوال پرسی گفتم عشقه من کجاست؟ مامانش گفت تو اتاقه فک کنم هدفون تو گوششه نفهمیده اومدی
منم یک راست رفتم طرف اتاقش دیدم یک هوری بهشتی توی یک شلوار صورتی و یک تاپ خوشگل سفید تنش بود
دیدم هدفون گذاشته چشماشم بسته و داره آهنگ میخونه صبر کردم تا آهنگ تموم بشه. از لب زدنش فهمیدم آهنگ تموم شده
منم از فرصت استفاده کردم و لبامو گذاشتم رو لباش....
شوکه شده بود بعد هدفونشو برداشت
دوباره شروع کردیم به لب بازی منم دستمو حلقه کردم دور کمرش و چسبوندمش به خودم دیدم یهو یکی میگه O, O. بله ....
مامان عسل بود که برامون دلستر آورده بود بعد که مارو تو این. وضعیت دید یک نگاه چپ چپی کرد و رفت
چیزی نگفت چون بهم اعتماد داشت ولی اون روز یکمی سرو سنگین. شده بود باهام.........
چند وقتی گذشت تا اینکه قرار شد دوباره برم خونشون دوباره تیپ کردم و از خونه رفتم بیرون
رفتم زنگ زدم گفت کیه...؟ گفتم عشقم خونه است گفت عزیزم... بیا بالا
رفتم دیدم یک تاپ قرمز با لوگوی پپسی پوشیده با یک شلوارک چسبون رفتم و نشستیم تو حال روی مبل
اونم اومد بقلم کرد و نشست کنارم
ازش پرسیدم مامانت کجاست گفت رفته پیش خالش شب میاد
داشتیم با هم فیلم میدیدیم که دیدم یک دفعه برگشت و گفت من با تو 9ماه دوستم واقعا هم همه ی زندگیم شدی
بقلش کردم و گفتم عزیزم خیلی دوست دارم بعد یک لب طولانی از هم گرفتیم
گفت نیما من دارم دیوونه میشم خیلی دوست دارم
خیلی دوست دارم باهات سکس داشته باشم....
منم که تعجب کرده بودم گفتم نه...
این کار باعث زده شدن میشه. قبول نکرد
خلاصه پرتم کرد رو تخت و گفت لوس ..
خوابید رو من و ازم لب گرفت بعد لباسامو در آورد
بلندش کردم و بقلش کردم بردم بردمش تو تخت اومد ساک بزنه نگذاشتم این کارو بکنه منم که میدونستم نمیخوام پردشو بزنم و یا از کون بکنمش سرمو گذاشتم رو کسش و لیسیدم براش
همین طور صدای آهش بلند شده بود 2تا از انگشتامو کردم تو کسش
خیلی با احتیاط آخه شنیده بودم سریع پاره میشه
بعد 20 دقیقه مالیدن و لیسیدن ارضاء شد
بعد من کیرمو گذاشتم لای پاش و بالا پایین کردم بعد چند دقیقه هم آب من اومد و ریخته شد
بعد 2تایی رفتیم حموم تو حموم فقط لب بازی کردیم و هیچ اتفاقی نیوفتاد.....
تا اینکه من برگشتم خونه...
وای حس اون شبو اصلا نمیتونم فراموش کنم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#283
Posted: 25 Oct 2012 11:31
اولین سکسم با نگین
من 17 سالمه با قدی 173 و 70 کیلو وزن رنگ پوست سفید خلاصه بد نیستم از حدود 7 ساله پیش مامانم با یه زنی دوست شد که یه دختر داشت حدودا 3 سال از من بزرگ تر بود اولا ازش خوشم نمیمد البته بچه بودم و زیاد هم سرم نمیشد چند سالی به این منوال گذشت(اوه حس نویسندگی گرفتم چه چیزای میگم) تا اینکه خونواده هامون سره موضوعاتی با هم قهر کردن این قهر تا 6 یا 7 ماه پیش ادامه داشت تا اینکه یجا هم رو دیدن و با هم آشتی کردن من از اشتی کردنشون خیلی خوشحال بودم چون دوباره نگین رو میدیدم (اسم دختره ) شب روز اشتی کردنشون من با خونوادم رفتیم خونشون وای پسر دختره چقدر سکسی و بزرگ شده بود ولی من خودمو خیلی ریلکس نشون دادم و اصلن نگاهش نمیکردم چون هم بابام وهم مامانم zoom کرده بودن روی حرکات من حدودا 2 ماهی گذشت و من عاشق این نگین شده بودم ولی اصلا نمیتونستم بروش بیارم چون هم از من بزرگ تر بود و هم شنیده بودم دوست پسرای خیلی شاخی (پولدار) داره البته ما هم وضعیت مالیمون خوب بود ولی من نه قیافه ای داشتم و نه ارزه ی بر زدن دختر به همین دلایل عشقم رو تو دلم نگه داشتم واصلن بروش نیاوردم که لااقل بعضی وقتا ببینمش (چون میترسیدم منو مثله داداشش بدونه و اگه بدونه دوسش دارم از من متنفر شه )
تا اینکه یه روز مامانم و بابام برای یه کاری با هم رفتن مسافرت من هم چونکه توی امتحانات خردادم بود نبردن . چونکه نه درس میخوندم و حوصله ام سر میرفت به دوستام زنگ زدم گفتم چند تا فیلم بگیرن بیان پیشم نشستیم همگی یه فیلم صحنه دار توپ دیدیم (اورجینال سین) و قلیونی اینجور چیزا چون فیلم سکسی بود همه بعد فیلم داشتیم در مورد دوست دخترامون و اینکه چطوری خرشون کنیم حرف میزدیم منم جریان نگین رو گفتم بچه ها بهم گفتن باهاش قرار بزار و جریان رو بهش بگو منم یه لحظه خر شدم و زنگ زدم خوشبختانه جواب نداد تا اینکه دوستام رفتن ساعت حدودای 8 و 9 بود داشتم تو سایتای سکسی کس چرخ میزدم تا اینکه زنگ زد گفت کاری داشتی منم یه سئوال کیری در مورد گوشیش پرسیدم
گفت :هنوز تنهایی
گفتم : اره
گفت : اخی شام چه میخوری
گفتم: میرم بیرون
گفت خوب منهم تنهام بیا با هم بریم
اخه خونه هامون با هم زیاد فاصله نداشت من هم گفتم باشه و برای ساعت 9/30 قرار گذاشتیم رفتم یه دوش بگیرم چون هم سوپر دیده بودم و هم میخواستم جلوش سوتی ندم و راست کنم یه جق زدم و امدم لباس هامو پوشیدمو راه افتادم چونکه انرژی نداشتم یه نوشابه انرژی زا خوردمو رفتم دره خونشون وای چه تیپی زده بود پیش خودم گفتم این برا من همچین تیپی نمیزنه حتما با دوست پسرش قرار داشته پسره کیرش کرده نیومده گفته یزار یا پارسا برم لااقل اینقدر تیپ زدم یه استفاده ای بکنم رفتیم یه پیتزا فروشی شام خوردیم من تخمی گفتم من چند تا فیلم دوستام برام آوردن بیا بریم ببینیم گفت باشه بزار به مامانم بگم بعد بریم (اخه خیلی خونواده ی راحتی بودند و تفکرات اروپایی داشتند ) اقا این کیری کیری امد خونه ما لباس راحتی بهش دادم پوشید وبعد نشستیم پای فیلم شرایط (جریان 2 تا دوختره هم جنس باز) داشتیم فیلم رو میدیدیم که من ازش پرسیدم مگه تو ایران هم دختر هم جنس باز هست (میخواستم ببینم راحت جواب میده یا نه) نشست سیر تا پیازشو برام تعریف کرد منم با اینکه جق زده بودم ولی داشت نفس هام تند تند میشد و به قول معروف شهوتی میشدم داشتیم ادامه ی فیلم رو میدیدیم که من راست کردم اونم خندید و گفت خاک بر سر بی جنبت نمیدونم چطوری پور رو شدم و گفتم هر خری با یه دختره سکسی بشینه پای یه فیلم سکسی شق میکنه اینو گفتم ساکت شدیم حدودا 2 دقیقه هیچی نگفت اون 2 دقیقه اندازه ی 1 سال بهم استرس وارد شد قلبم مثله گنجیشک میزد گفتم نکنه از حفم ناراخت شده باشه که یک دفعه گفت به نظرت من سکسیم (یه نفس را حت کشیدم) بهش گفتم فکر کردم از حرفم نارحت شدی و بعد دستشو گرفتم (حرارت دستش هنوز بادم نرفته ) و یا صدایی که میلرزید گفتم تو زیبا ترین دختری هستی که من دیدم نگاهم فقط به لباش بود (اول از همه باورم نیشد تویه همچین موقعیتی هستم دوما ترسیدم اگه کاری نکنم همین موقعیتم به گا بدم) گفتم یا شانس لبام رو اروم بردم به سمت لبش اونم حرکتی نکرد منم با قوت قلب بیشتری رفتم ولباش رو بوسیدم واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی جه قدر اون موقعین سکسی بو دستم رو بردم توی مو هاش و گردنش رو بوس میکردم جونه روی کاناپه بودیم جا برای خوابیدن بود من به صورت افقی خوابوندمش رو ی کاناپه و همینطور که گردنشو میبوسیدم با دستم از زیر لباس شکمش رو لمس میکردم داشتم دستم رو میبردم تو شرتش که لباسشو در اورد(اون لحظه به خودم گفتم یا این جندس یا خیلی شهوتی شده یا شاید من هم سکسی ام ولی احتمال آخریه کمتره ) منم پیرهنم رو در اوردم و وقتی بی لباس چسبیدم بهش شهوتم 100 درصد شد دیگه قابل کنترل نبودم شلوارم رو در اوردم و شلوار اونم گشیدم پایین چون که حموم بودم کیرم تمیز بو و اونم خورد اون لحظه خیلی عجیب نود ولی الان که فکر میکنم میبینم باید خیلی قدر اون لحظه رو میدونستم خلاصه کیرم رو ساک زد انصافا اگه قیافه ندارم کیرم خیلی بزرگه و حدودا 17 یا 18 سانته ولی اون روز خیلی هم کلفت شده بود منم سوتیتش رو در اوردم وسینه هاش رو میمالیدم شورتشو در اوردم از هر چی کس تا حالا دیدم خوشگل تر بود (اخه من بیشتر جنده میکردم) ولی حیف دختر بود با زبون دور کوسش رو میلیسیدم اونم هی صدا های (ووی و اه اه و.. ) در می اورد با انگشت در کونش رد مالیدم و انگشتم رو تو کونش کردم (منتظر بودم جیق بزنه ولی فقط صدای اه اهش بیشتر شد )منم کیرمو گذاشتم دره کونش و فشار دادم کمی بیتابی میکدرد ولی کونش میخارید نمیگفت نکن منم چند بار کردم و در اوردم تا دیگه بی تابی نمیکرد (ولی به من ساک زدنه بیشتر حال داد) خلا صه یه 10 تا تقه زدم و بعد ابم امد من ریختم روی شلوارم باز من کسش رو خوردم وبا اینکه ابم امده بود بازم لاپا یی میکردمش و سفت تو بغلم گرفتمش دیگه کیرم خوابید ولی من با دست کسش رو میمالیو 10 دقیقه ای گذشت که گفت من باید برم یه جور هایی انگار شرمنده بود از کاری که کرده ولی من احساس غرور میکرد و بش گفتم خیلی حال دادی از اون روز به بعد بازم با هم سکس داشتیم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 61
#284
Posted: 26 Oct 2012 15:30
عاشقش بودم
سلام به همه دوستان نگین هستم 22 سالمه میخوام بهتریین خاطرامو براتون بگم کاملان واقعیه برام مهم نیست ک باور نکنید فقط میخوام داستانمو براتون بگم
از بچهگی عاشق یکی از پسرای تو محلمون بودم اون وقتا 12 سالم بود وقتی برای نان خریدن مادرم منو میفرستاد نانوایی از سمت خونه سعید (اسم عشقم سعید بود) میرفتم که بتونم ببینمش آخه تون همیشه تو اون ساعت از خونه میزد بیرون به بهانه بازی تا بتونه منو ببینه ولی نه من علاقمو به زبون می آوردم نه سعید تو چشمهای هم کاملا دوستداشتنو میدیدم همیشه قبل رفتن نانوایی یکم با هم بازی میکردیم بد من میرفتم . کم کم با بزرگ شدنمون فاصله بینمون بیشتر میشد خیلی کم همو میدیدیم و فقط سلام احوال پرسی میکریدیم قتی میدیدمش قلبم تند میتپید انگار میخواست از دهنم بزنه بیرون از پیشش ک رد میشدم اشک تو چشمام جمع میشد دلم میخواست داد بزنم بگم دوستت دارم سعید دوست داداش کوچکم بود بعضی وقتی که با داداشم میومد خونمون اون روز بهترین روز زندگیم بود به بهانه میوه و آبمیوه میرفتم میدیدمش انقدر این اتفاقها گذشت تا یه شب دیگه داشتم بای داشتنش دیوانه میشدم شماره سعیدو از گوشی داداشم برداشتمو یه تک انداختم بعد 2مین سعید زنگ زد جواب دادام گفت سلام ببخشید شما به گوشم زنگ زدید میشه بدونم کی هستید قلبم داشت میزد بیرون مثل بارون گریه می کرم بهش گفتم آقا سعید منم نگین خوبین شما سعید زبونش بند اومده بود من من کنان گفت خخخخخخخخووووبمممم نگین خانم واقعا شماید گفتم آره منم اگه مزاحمم قطع کنم سریع جواب داد ن ن مزاحم چیه این چه حرفیه نگین جان اتفاقی افتاد بهم زنگیدی گفتم آره اتفاق بدی افتاد با ترس گفت توروخدا بگو چی شده دارم سکته میکنم گفتم سعید جان آروم باش تا بگم بهت گفتم تا حرفم تموم نشده حرف نزن اونم گفت باشه بگین سریعتر شروع کردم از علاقه ای که از بچه گی داشتم تعریف کردم گفتم سعید امشب دیگه طاقت نیاوردم میخوام برا همیشه با تو باشمو کنارت نفس بکشم گریم امان نمیداد گفتم سعید من عاشقتم دوستت دارم توروخدا بزار کنارت باشم ک یهو وسط حرفم پرید گفت بسه عزیزم گریه نکن خودشم گریه میکرد وقتی بهم گفت عزیزم همه وجودم آروم گرفته بود شاید مسخرم کنید ولی من خیلی عاشقش بودم بگذریم بهم گفت گریه نکن منم همیشه دوست داشتمو دارم منم عاشقتم ولی همیشه میترسیدم به زبون بیارم الان خدارو شکر میکنم که دارم صداتو میشنوم بهش گفتم سعید جدی میگی گفت آره عزیزم اون شب تا صبح ساعت 6ما راجب خاطراتمن حرفیدیمو خوش بودیم با مواففت هم بعد این همه حرفیدن بای دادیم بدش خوابم برد ساعت 11 از خواب بیدار شدم سریع آماده شدم که برم مدرسه سعید تازه 1ترم دانشگاه میرفت منم سال آخرم بود از ترم بد میتونستم برم دانشگاه خواستم برم که اس دادم گفتم بیداری جواب داد گفت آره عزیزم میخوام برم یونی ج دادم گفتم چه خوب منم دارم میرم مدرسه گفت پس آرومتر برو تا منم بیام سر یه 3 راهی همو دیدیم یه لبخندی به هم زدیمو من سمت راست خیابون بودم سعد سمت چب هر چند ثانیه یه نگاه به هم میندختمو لبخند میزدیم باورم نمیشد که سعید کنارم بود رسیدیم ایسگاه تاکسی یه مرد مسن جلو نشسته بود یه خانم پشت با دیدن این صحنه زوق کردم آخه باید کنار هم میشنستیم اول من نشتم بعد سعید تمام وجودم از خوشحالی میلرزید بو عطر تنش آرومم میکرد وقتی آخر مسیر پیاده شدیم از هم خداحافظی کردیم من رفتم مدرسه سعید رفت دانشگاه بهترین روز زندگیم بود بعد 2ساعت اس داد خوبی گلم کجایی گفتم تو حیاطم خوبم تو خوبی ؟ جواب داد آره نگین یه چیزی بگم گفتم بگو عزیزم گفت میتونی ببای بیررون با هم باشیم من دلم داره پاره میشه واسه کنارت بودن منم سریع ج دادام آره عزیزم چرا که نه بگو کجا بیام آدرس یه قلیون سرارو داد منم از معلم اجازه دستشویی گرفتم سریع رفتم دفتر مدیر مدرسم 29 سالش بود با هم خیلی صمیمی بودیمو همیشه راجب سعید بهش مییگفتم در ضمن مدرسم خوصوصی بود تا رسیدم دفتر پریدم تو بغل مدیرم نفس زنان ماجرارو براش خلاصه توضیح دادم اونم از شادی من شاد بود اجازه داد برم رفت تو کلاسم کیفمو آورد منم یه کم آرایش کردمو با عجله رفتم خیلی خوشحال بودم وقتی رسیدم دیدم سعید دم قلییون سرا منتظرمه دویدم سمتش نیشم باز بود نفس نفس میزدم بهش دست دادمو سلام کردیم وارده قلیونسرا شدیم انگار رویا بود سعید دستمو محکم گرفته بود احساس خوبی داشتم یکی از کارگرا گفت الاچیق 12 بشینین رفتیم نشستیم کناره هم هنوز دستامون تو هم بود سعید با یه لبخند قشنگی نگام میکرد نفسم سخت بالا میومد دوباره کارگر اومد سفارش گرفت تا رفت سعید منو کشید سمت خودشو محکم بغلم کرد فشار محکمی به تنم وارد میکردو نفس عمیقی میکشید منم خیلی آروم بودمو سرمو گذاشتم رو شونش یهو سعد بهم گفت نگین عزیزم قول میدی همیشه کنارم باشی و تا آخر عمرمون مال من باشی منم ج دادم آره عشقم قول میدم لبخند زدو سرمو بوسید گفت خدایا شکرت بعد بخاطر مکانش یه کم فاصله گرفتیم تا ساعت 6 غروب کنار هم بودیم خیلی خوش گذشت کار هر روزمون همین شده بود خیلی بهم نزدیک شدیم واسه هم جون میدادیم تو این مدت همو میبوسیدیمو فقط بغل میکردیم تا اینکه یه شب راجب سکس حرف زدیم ازم خواست تا با هم سکس داشته باشیم منم چون دیوانه وار دوسش داشتم قبول کردم ک هر وقت موقعیتش پیش اومد سکس کنیم مدرسم تموم شده بود منم بخاطر اینکه کنار عشقم باشم بدون کنکور رفتم دانشگاه سعید ثبتنام کردم حالا بیشتر با هم بودیم همه میدونستن ما عاشق همیم یه شب سعید بهم گفت نگین دوستم یه ویلا داره با هم فردا میریم اونجا از صبح میریم غروب بر میگردیم منم قبول کردم فردا صبح ساعت 6 از خونه زدم بیرون سعیدم با قلیونشو کلی خوراکی او غذا برا ناهار اومد دنبالم ماشین باباشو آورده بود با هم رفتیم 1 ساعت او 40 مین تو راه بودیم تا رسیدیم رفتیم تو ویلا وسیله از ماشین خالی کردیمو رفتم تو همه چیزو جابجا کردم احساس میکردم زنو شوهریم اینجا هم خونمونه شاد بودم سعیدم لباسشو عوض کرد یه شلوارک او یه رکابی پوشید منم داشتم تو آشپزخونه کتری آبجوش میذاشتم تا صبحانه بخوریم سعید داشت نگام میکرد بعد که کارم تموم شد اومد بغلم کردو گفت بیا کنارم دراز بکش اول کمکم کرد تا لباسمو در آوردم یه تاپ مشکی او یه شورتک مشکی پوشیدم راستی من عاشق رنگ مشکیم بعد رفتیم تو بغل هم دراز کشیدیم سعید آروم آروم میبوسید تموم صورتمو اولش خجالت میکشیدم بد کم کم برام عادی شد چون من با سعیدم جون میدادم بعد لبمو میخورد بهم گفت تو هم بخور منم لبشو میخورم سعید بهم گفت نگین پاشو برو فعلا اجاقو خاموش کن زود بیا منم رفتم سریع اومدم تو بغلش شروع کردیم به لب خوردن سعید یه دستش رو سینم بود فشارش میداد یه دست دیگش زیر سرم بعد 5 مین دستمو گرفتو بر سمت کیرش یه لحظه از بزرگیش ترسیدم متوجه شد گفت نترس عزیزم پسره خوبیه دوباره شروع کردیم لب میخوردیم منم کیرشو میمالوندم هوس تموم وجودمو گرفته بود صدا آه آه کردنم در اومده بود سعد تموم لباسمو در آوردو ازم خواست لختش کنم منم اینکارو کردم بعد اومد رو تنم دراز کشید کیرش رفته بود لایه پاهام انقدر خیس کرده بودم تموم رون پام خیس شده بود سعید سینه هامو میخورد منم از هوس زیادی چشمام بسته شد با صدا بلند آه ه ه ه ه ه ه آه ه ه ه ه ه ه ه میکردم سعید میگفت جووووووووووووووووووووننننننننن فدا هوست بشم کم کم رفت پایینترو شکمم نافمو لیس میزد دییگه داشتم از هوس میمردم اومد پایین ترو کسمو لیس میزدو همه جاشو میزاش تو دهنش من داشتم میترکیدم نفسم بند اومد بعد یه مین خوردن ارضا شدم از اینکه ارضام کرده بود خیلی خوشحال بود کلی بوسید منو کنارم دراز کشید تا یه کم آروم بشم یهو بهم گفت نگین من میخوام بکنم تو کست میخوام پرده تو پاره کنم تو مال خودمی باید بهم اجازرو بدی اولش قبول نکردمو بعد کلی حرف زدن راضیم کرد دوباره شروع کرد کسمو میخورد ازم خواست کیرشو بخورم تا گذاشت تو دهنم یهو داشتم بالا میاوردم سریع درش آورد دوباره گذاشت بازم اوقم گرفت ازم خواست اول بلیسمش بد بکنم تو دهنم منم کیرشو با دستم گرفتم سرشو زبون میزدم کم کم گذاشتم تو دهنم دیگه خودمم خوشم آومده بود کیرشو تا ته میخوردمو آبدهنمو میریختم روش میکردم تو دهنم سعید سینمو میمالوند میگفت نگین دوستت دارررررررررررمممم دارم برا کوست میمیرم منو خوابند و پاهامو وا کردو سر کیرشو آب دهن زد میمالوند به کوسم خیلی حال میداد تو یه دنیای دیگه بودم که یهو کیرشو گذاشت اول سواخ کسمو به آرومی فشار آورد خیلی دردم اومد جیغ زدم بوسم کردو گفت آرم باش عزیزم دوباره با یه فشار محکم کیرشو کرد تو کسم داشتم از درد کور میشدم کیرشو در آوردو تموم کیرش خون بود خودمو دیدم تمو کسم لایه پاهام خون شده بود بغلم کرد با هم رفتیم تو حمام تنمونو شستیم همونجا تو حمام دراز کشیدم کیرشو گذاشت تو کسم عقب جلو میکرد درد زیادی داشتم و همینتور بهم حال میداد هوسم زده بود بالا آه ه ه ه ه ه ه ه آه ه ه ه ه ه ه ه میکردم سعید سریعتر عقب جلو میکرد یهو کیرشو کشید بیرون آبشو با فشار ریخت رو تنم خودشم ولو شد رو تنم دوش گرفتیم اومدیم بیرون کسم میسوخت قطره قطره خون می اومد لباس پوشیدیمو یه صبحانه خوردیم تو بغل هم یه 1 ساعتی خوابیدیم خیلی حال داد اون روز 4 بار سکس داشتیم بعد 1 ماه با خانوادش اومد خواستگاریم الان 6 ماه عقد کردیم زندگی خیلی خوبی داریم................
درد من حصار برکه نیست
درد زیستن با ماهی های است که فکر رود خانه به ذهنشان خطور نکرده
ارسالها: 2517
#285
Posted: 26 Oct 2012 22:07
[b]اولین سکسم با جی اف خائنم[/b]
سلام
اسمم رامین,25 سالمه,طراح گرافیکم.
خاطرم از روزی شروع میشه که یک ماه بود سربازیم تموم شده بود که از طریق بلوتوث بازی تو اتوبوس شمارمو دادم به یه دختر ناز که از خوشگلی لنگه نداشت.بعداز چند روز بم زنگ زد,صداش فوق العاده بود...
نمیخوام سرتونو درد بیارم,عین احمقا عاشقش شدم,بیشتر توی یه پارک همو میدیدیم و همش لب میخوردیم...
تا اینکه یه روز بم گفت دوس داری کیرتو واست بخورم!!؟
داشتم شاخ در میاوردم,آسمون رو سرم خراب شد...
آدمی نبودم که راضی شم زنم کیرمو بخوره,یه لحظه فکر کردم و گفتم واقعآ!!!
گفت آره و دستشو گذاشت رو کیرم,دیگه نفهمیدم چی شد یهو به خودم اومدم دیدم عین دیوونه ها داره ساک میزنه!!
یه ربعی ساک زد تا آبم اومد و ریختم رو زمین,که بعد سالها لکش رو زمین هنوزم باقیه..
بگذریم:یه روز قرار بود با ماشین برم با هم بچرخیم که خونواده با ماشین رفتن بیرون,خیلی اعصابم خورد شد,وقتی زنگیدم و بش گفتم تازه خوشحال شد و گفت بهتر,میام خونتون,گوشیو قطع کردم یه ربعی شوکه بودم که تل زد گفت یه ربع دیگه میرسم,خودمو مرتب کردم و رفتم در خونه رو باز کذاشتم تا اومد...
داشتیم از پله ها بالا میرفتیم که از بس حول بود پاش سر خورد نزدیک بود بیافته,رفتیم بالا,انقد حشری بود که لباساشو در آورد و خوابید,منم در آوردم و نشستم جلوش و شرو کردم با کیرم با کسش بازی کردن,پاهاشو دادم بالا و شرو کردم با انگشتم با کونش ور رفتن...
چون جفتمون عجله داشتیم,کیرمو خیس کردم و گذاشتم رو سوراخ کونش....
چون کیرم کلفت و کونش تنگ بود خیلی ور رفتم و به سختی کردم توش...
همش با صدای ضعیف میگفت درد میکنه و میلرزید..
بعد چند دقیقه ی کوتاه آبمو ریختم تو کونش و افتادم روش,هردو مون یه ساعتی خوابیدیم و بعد دو باره شرو کردیم...حالا اون کثافت شوهر کرده و بچه دار شده...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#286
Posted: 28 Oct 2012 12:17
پری رویایی
سلام اسم من امیر علی اول از همه فحش ندین من پسری با قد ۱۸۹با بدنی کاملا ورزیده رنگ پوست سبزه هستم چون بیشتر هفته می رفتم کینگ بوکس همیشه از امادگی قبلی برخوردار بودم ماجرا برمیگرده به چند ماه پیش که طبق معمول با پدرم سر روندن ماشین دعوام شد پدرم یه کارخانه داره وعضمون هم خوبه طبق معمول نصیحت می کرد اروم برون و من گوشم بدهکار نبود دعوام شد زدم بیرون داشتم تو خیابون های تهران پرسه می زدم که چشمم به دو تا دختر خورد وای پری رویایی هر چی از خوشگلی و اندامشون بگم کم گفتم رفتم جلو با ماشین یه بوق زدم تحویل نگرفت افتادم دنبالشون جالب این بود یه پرشیا تمام اسپورت افتاده بود دنبال یه پراید اخر سر تو چراغ قرمز وایستاد و من باهر مکافاتی بود شماره رو دادم بعد از چند روز دختره زنگ زد و گفت اسمم ترکانه منم گفتم خوشبختم از همون اول با هم بدجوری صمیمی شدیم حتی می شد ماشینمو می دادم می برد یا مثلا به داداشم گفته بودم اونم داداشم ر و دیده بود یه روز گفت امیر تو تا حالا چرا حرف سکس رو پیش نیوردی منم نمی خواستم من بگم می خواستم خودش پا بده گفتم چون خواستم اگه تو بخوای بگی وگرنه نه گفت یه چیز بگم ناراحت نمی شی گفتم نه گفت من پرده ندارم پسر عموم تو یه ۱۲سالگه پارش کرده منم که تو کونم عروسی بود تو دلم گفتم جرت می دم خانوم از اون به بعد کارمون شده بود سکس تل و گاهی وقتا یه بوس و یه لب تو کوچه خلوت زد و با مجوز پدرم درباره زدن یه کارخونه تو اصفهان موافقت شد و من که با پدرم دعوام شده بود نرفتم با ها شون اصفهان من و یه خونه خالی زنگ زدم به ترکان گفتم میایی خونه یه قلیونی بزنیم یه حالی کنیم چند روز گفتم به بابات بگو با دوستام چند روزی میریم شمال گفت باشه قرار شد بعد از ظهر برم دنبالش رفتم حسابی تر تمیز کردم کیر و تخمامو برق انداختم رفتم دنبالش وای یه لباس سکسی با حال پوشیده بود از اون مانتو خفاشی های چسبون رفتیم خونه رسیدیم درو باز کردیم همسایه ها با هم کاری ندارن رفتیم تو گفتم راحت باش چند روزی مهمون مایی قلیون حاضر کردم اونم داشت کانال های ماهواره رو نگاه می کرد رفتم بیرون اومدم دیدم داره تو سیروس پی جی می بینه قلیانو درست کردم نشستم پیشش گفتم ترکان دوست داری این اتفاق هم برا تو بیفته ناز کرد ولی معلوم بود حشرش زده بالا دستمو انداختم دور گردنش از هم لب گرفتیم تا دلتون بخواد دستم انداختم به سینه هاش واااااااااای چه سینه های سفتی مانتو شلوار رو همه چیزشو در اوردم لخت مادر زاد بودیم افتاده به جون سینه هاش تا می تونستم خوردمشون امدم پایین و نافشو لیس زدم تا رسیدم به کسش وای داشتم لیسش می زدم انگار تو یه بهشت بودم دستم کرده بودم توش و با یه دستم پستونشو گرفته بودم صدای نالش کل حالو گرفته بود شهوت داشت از چشاش بیرون می ریخت یهو دیدم داره خودشو جمع می کنه که ارضا شد گفتم حالا نوبت منه ببینم تو چطور به من حال می دی افتاد رو کیرمو تا می تونست خورد گفتم بسده افتادم روش و کیرمو مالیدم به کوسش انقدر لیز بود که سر خورد و رفت ترکان یه جیغ کشید و گفت نکن امیر ایییییی درد می کنه نکنننننن منم داشتم دلداریش میکردم که الان تموم می شه خیلیییییی تنگ بود ولی حال می داد داشتم تلنبه می زدم و حال می کردم که ترکان لرزید فهمیدم دوباره ارضا شده دیگه داشت ابم میومد که تا خواستم خودمو جمع و جور کنم همشو ریختم تو کس ترکان بی حال افتادم روش و یه کم همدیگه رو بوس کردیم و ترکان یه قرص زد بارداری انداخت ببخشید که طولانی شد

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#287
Posted: 28 Oct 2012 12:19
اولین تجربه با دختر هلو
سلام به همه ی دوستان.من اسمم امیر 20 سالمه قدم179 وزنمم 60 لاغر ولی ورزشکار قیافمم معمولیه این ماجرا مال 1ساله پیش....
من بچه مشهدم و خونمون تو قاسم اباده.بریم سره اصل ماجرا:من 1 سالی بود که باکسی دوس نبودم خب شاید کسی سمتم نمیومد بخاطر این بود ک دنبالش نبودم...بگذریم خرداد همین پارسال بود(1389)ساعت 12:30 بودو داشتم از دانشگاه بر میگشتم که تو ایستگاه اتوبوس یکی چشممو خیلی گرفت...1 دختر 18،19 ساله لاغر مثه خودم و قیافش هم خیلی بانمک بود خلاصه چند ثانیه خیره شدم بهش.... اتوبوس ک اومد سوار شدم دیدم اونم سوارشد اتوبوس تقریبا پر بودو جا نبود بشینی.جا زن هم همینطور پر بود و اونم واستاده بود.من رفتم اخر جایی ک مردا و زنا جدا میشه واستادم.بی اختیار سرمو برگردوندم دیدم داره ب من نگاه میکنه.چشمامو دوختم تو چشاش و یه لبخنده خیلی ملیحی به من زدو سرشو انداخت پایین.......اتوبوس جایی ک من میخواستم پیاذه بشم واستاد.پیاده ک شدم یهو چشم خورد به همون دختره دیدم اونم داره پیاده میشه..پیشه خودم گفتم امیر اقا مال خودته...!
وقتی اومد پایین دوباره چشمش بهمن خوردو خیره شد بهم منم ذل زدم تو چشاشو یه چشمکم بهش زدم اونم با یه لبخند جواب داد.دنبالش رفتمو از خیابون ک رد شدیم رفت تو یه کوچه و واستاد.منم رفتم جاش:
_سلام
-علیک سلام.بله کاری دارین دنباله من راه افتا دین؟
(نازو عشوش بود)
_میتونم چند لحظه وقتتونو بگیرم؟
-سریع دیرم شده .بفرماید؟
_من اسمم داریوشه.راسش من از همون لحظه ای ک دیدمتون ازتون خوشم اومد. میخواستم اگه اشکال نداره باهاتون اشنا شم؟
-مممممممممممممممممممم...راستش منم ازتون خوشم اومده ولی......؟
_ولی چی؟با کسی دوستین؟
نه نه.ببینید من قبلا یه بار از دوست پسرم پا ی بدی خوردم و بخاطر همین دیگه به خودم اجازه ندادم با کسی باشم.-
(البته این حرفارو در حین راه رفتن میزدیما)
بله درکتون میکنم .باشه هر طور که راهتین اصرار نمیکم._
- شرمنده بازم.
_ خواهش میکنم.خداحافظ
- خداحافظ
بعداومدم خونه.شب وقتی رفتم بخوابم یکدفه یاد اون دختره افتادم نمیدونم چرا انقد به دلم نشسته بود همینظو تو فکرش بودم ک خوابم برد.صبح ساعته 6 از تو کوچمون میرفتم سمت ایستگاه اتوبوس ک یرم دانشگاه ک دیدم یه دختره خیلی خوش تیپ یا ب قول خدمون هلو سر کوچه وایستاده رامو کج کردم( اخه خوشم نمیاد از جلوی همچین کسایی رد بشم) یدفه دیدم یکی داره از دور میگه:امیر اقا.....امیر اقا....صداش انگار به گوشم اشنا بود برگشتم دیدم همون دختره دیروزیس وااااااااااااای چقد خوشگل شده بود...
-سلام.خوبین؟
_سلام شماین؟ممنون شما خوبید؟
-مرسی.وقت دارین؟
_اره بفرماین؟(دیرم شده بود ولی کنجکاو شدم بدونم چی کارم داره)
-من دیشب نتونستم از فکرتون بیام بیرون خیلی فکر کردمو.....
هنوز حرفش تموم نشده بود که پریدم وسط حرفش:
_خب نتیجه؟؟
-میخوام باهاتون دوس بشم
منو میگی داشتم بال در میاوردم
_جدی میکین؟
-اره. خب شاید همه پسرا مثله هم نباشن.راستی من اسمم یاسمین
اون روز کلاسو بخاطر یاسمین پیچوندم.تا ساعته 1:30 بیرون بودیم ک مامانش زنگ زدو رفتیم خونه.
تا شب اس بازی کردیم....1،2 هفته ک گذشت فهمیدم بهش وابسته شدم چون واقعا دختر خوبی بودو واسم هیچی کم نذاشته بود تو این 1،2 هفته.از خرج کردنش وقتی بیرون میرفتیم گرفته تا لبولوبش.حالا میفهمیدم چرا از اون دوس پسرش پا خورده....روزها و هقته ها میگذشت. 8 ماه از دوستیمون گذشته بود.....یه شب ک داشتیم اس بازی میکردیم بهم گفت:
-امیر یه چیزی بگم؟
_جانم؟بگو عزیزم؟
-دوست دارم.خیلی دوسیت دارم اصلا عاشقتم
_منم دوست دارم خانمم
-جدی؟واقعا دوسم داری؟
_اره بخدا دوست دارم
-امیر خیلی خوشحالم
همینطور حرفای عشقولانه زدیم ک شارژش تموم شدو خداحافطی کردیم.
نزدیکای عید نوروز بود ک مربی فوتسالم زنگ زدو گفت:از 8 فروردین مسابقه ها شروع میشه و خونواده منم 7 میخواستیم بریم مسافرت(بخواطر کاربابام از 7 زود تر نمیشد بریم)منم ک مسابقه داشتم نرفتم.
یاسمین وقتی فهمید خیلی خوشحال شد.2،3 روز از رفتن خونوادم میگذشت ک یه روز یاسمین بم گفت ک دلش برام تنگ شده و میخواد ببینتم.منم لباسامو تازه شسته بودم و هنوز خیس بودن.به یاسمین گفتم و دیدم ک خیلی ناراحت شد همون لحظه به ذهنم رسید ک من خونه تنهام:
_یاسمین من ک خونمون تنهام اگه دوس داری پاشو بیا اینجا؟
-ممممممممم......اخه.......؟
_اخه چی؟مگه نمیگی دلم تنگ شده؟
-چرا.باشه الان راه میوفتم عشقم
30 دقیقه بعد رسید .زنگ زدو درو باز کردم.وقتی منو دید زد زیر خنده(اخه من با لباس تو خونه بودم)
خلاصه بعد کلی مسخره کردن اروم شد .رفتتم تو آشپز خونه و واسه هر2مون 2تا آب میوه اوردم وقتی اومدم لباساشو در اورده بود.1 تاپ قرمز و 1 شلوارک مشکی ک خیلی به تاپش میخورد پوشیده بود(خودمونیم ولی عجب جیگری شده بود)
اب میوه رو که گذاشتم رو میز پرید تو بغلم بعد کلی از هم لب گرفتیم .دیگه ظهر شده بود وتا ب خودمون اومویم ساعت2 شده بود
_یاسی عشقم ناهار پیشم میمونی؟
-معلومه ک میمونم مگه میشه ترو تنهات بزارم؟
بعد زنگ زدم به یه اشپزخونه به هر بدبختی بود 2 تا غذا سفارش دادم.
غذارو ک خوردیم یاسیمین گفت:امیر میخوام تو بغلت بخوابم. و خیلی سریع اومد تو بغلم بلندش کردمو بردمش تو اتاق رو تخت تو بغل هم دراز کشیدیم(تا اون موقع تو بغل هیچ دختری نخوابیده بودم)حس خیلی خوبی داشتیم از هم لب میگرفتیم همینطور داشتی لب میگرفتیم(نمی دونم مدتی ک لب گرفتیم چقدر بود اخه زمان دیگه برام معنا نداشت)ک صداهای اهم......اهم یاسمین ک به زور شنیده میشد بلند شد.منم با شنیدن ای صداها کنترل خودمو از دست میدادم دستمو کم کم بردم سمته کونش (تا اون موقع اصلا ب سکس با یاسمین فکر نکرده بئدم) وااااااااااااااای عجب کونی داشت مثه پمبه نرم بود هرچی کونشو میمالوندم صداش بلندتر میشد دیگه دسته خودمون نبود یاسمین کاملا رو من بود منم کونشو میمالوندم شهوت انقد بهم فشار اورد ک یاسمینو ازرو خودم کشیدمش کنارو رفتم سراغ سینه هاش هیچی نمیگفت کم کم تاپو سوتینشو در اوردم .وااااااااااااااااااااای خدا سینه هاش میثه مروارید میدرخشید گردوتپلی بود شروع کردم ب خوردن سینه هاش صدای ام......اه.....یاسی دیگه در اومده بود یکم ک سینه هاشو خوردم رفتم سراغ شلوارش اونم در اوردم شرتش خیس خیس بود هنوز ب صورتش نگاه نکرد بودم از روی شرت با کسش ور رفتم شرتشو ک در اوردم دیدم پاهش داره میلرزه یه نگاه بهش کردم دیدم لوپاش گل انداخته.یه بوس از لباش کردم لرزش پاهش اروم شد.حالا یاسمین لختلخت جلوم بود من هنوز لبتسام تنم بود. پاهاشو تا جای ک میشد وا کردم یه کس سفید مثله برف بهم چشمک میزد یه لیس به کسش زدم چشاش بسته شد شروع کردم ب خوردن کس نازش دیگه او صدای ضعیفو نمیشنیدم ولی ب جاش اه کشیدنای از نوع ناله گوشمو کر کرده بود همینطور ک میلیسیدم حس کردم بدن یاسمین شل شد بع دهنم پر اب شد ب هر بدبختی بود قورتش دادم رفتمو کنارش دراز کشیدم اروم ک شد گفت نوبت منه.بعد ب جونه لباسام افتاد همه لباسامو در اورد کیرمو دادم دستش گفت ساک نمیزنه بدش میاد از من اصرار از یاسمین انکار خلاصه راضی شد ک فقط سرشو بخوره یکم ک خورد گفت داره حالم به هم میخوره بلندش کردمو گذاشتمش روی تخت رو ب شکم خوابوندمش لوپای کونشو باز کردم سوراخشو لیسیدم صداش 2باره در اومد انقد لیسیدم ک تقریبا باز شد کیرمو با اب کسش خیس کردم سر کیرمو گزاشتم سر سوراخ کونش یه فشار کوچولو دادم چنان جیغی زد ک گوشام کر شد حس کردم داره گریه می کنه گفتم ببخشید گفت مگه منو دوس نداری؟
_چرا دوست دارم
-پس چه دلیلی داره ک منو از پشت بکنی ها؟ پردمو بزن بهم ثابت کن که دوسم داری
_اخه........
-اخه ماخه نداره .پس ینی دوسم نداری
بعد شروع کرد ب گریه کردن منم خب واقعا دوسش داشتم ارومش کردمو کیرمو دباره خیس کردم سرشو گذاشتم لب کسش فشادادم دادش در اومد سری یه بالشت برداشتو گذاشت دم دهنش بعده کلی کلنجار بلاخره پردش باز شد کیرمو کشیدم بیرون خونارو تمیز کردم دباره کردم تو صداش در اومد ااااه....ااااااااااااااااااااااااااااه.........عاشقتم امیر............اوییییییییییی.......نمی دونم چند دقیقه کمر زدم ولی زیاد طول نکشید پاهاشوحلقه کرده بود دوره کمرم وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای بهترین لحظه زندگیم بود ابم داشت میومد و اه و ناله یاسمین کمک میکرد کیرمو کشیدم بیرونو همزمان با یاسمین ارضا شدم...........
ما الان تقریبا2 ساله ک با همیم و بعد از اون ماجرا تفاهم کردیم تا موقع ازدواجمون دیگه سکس نکنیم..........

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#288
Posted: 29 Oct 2012 16:31
سکسی که باعث آبروریزی شد
سلام .
این داستان پارسال واسم اتفاق افتاد که آبرومو جلو چند نفر برد .
من اسمم سجاده الآن 19 سالمه که این جریان تو 18 سالگیم واسم افتاد .
حدودا دو سال پیش تو عروسی دختر یکی از فامیلامون بودم .تو حیاط نشسته بودم که یه دختر اومد ازجلوم رد شد که خیلی چشمو گرفت .از اونجایی که من با برادر عروس (محمد)که زن وبچه داشت خیلی طبیعی بودم آخر شب که دیگه عروسی تموم شده بود داشتم با محمد صحبت میکردم که دوباره اون دخترو دیدم واقعا چهره ی زیبا و اندام خیلی خوبی داشت .اونو به محمد نشون دادم و گفتم نمیدونی کیه ؟؟؟؟اونم گفت که این خواهره دامادمونه اسمش میناست .بعد خندید و گفت خبری شد ما هم هستیم .
دیگه من مینا رو ندیدم تا این که سال بعدش یکی از فامیلای مشترک رفت مکه و بعد برگشتن مارو دعوت کرده بود تو مجلس نشسته بودیم .من موبایلمو تو ماشین جا گذاشته بودم از اونجایی که جو مجلس خیلی تخمی بود و همه داشتن هم دیگرو نگاه میکردن من پاشدم که بیام هم یه هوایی بخورم هم گوشیمو از تو ماشین بردارم وقتی اومدم پایین دیدم که مینا جلوی یه ماشین واستاده و داره با سویچ ماشینه ور میره میخواست دره ماشینو قفل کنه ولی دزدگیر کار نمیکرد من ترسیدم چیزی بگم موبایلمو که برداشتم خودش بهم گفت ببخشید آقا سجاد (نمیدونم اسم منو از کجا میدونست آخه ما سال به سال همو نمیدیدیم )گفت که میشه ببینید این چش شده .
منم از خدا خواسته سریع سویچو گرفتم داشتم باهاش ور میرفتم که دره ماشینو قفل کنم که اون سر صحبتو باز کرد و پرسید کدوم مدرسه میری منم بعده جواب دادن همین سوالو ازش پرسیدم اونم اسمه مدرسشو گفت من که آدرسه مدرسشو میدونستم گفتم آها بلدم جاشو بعد اون گفت حتما دوست دختر داشتی اونجا میومدی دنبالش منم گفتم نه بابا کی با ما دوست میشه اونم گفت که خیلی ها هستند!! اینو که گفت فهمیدم منظورشو بهش گفتم میشه شماره موبایلتونو داشته باشم اونم بدون هیچ سؤالی شمارشو داد من بهش زنگ زدم که شماره منم بیفته .
از اونجا بود که دوستی ما شروع شد پیامای عاشقانه به هم میفرستادیمو بعد دوهفته دیگه بدجور به هم وابسته شدیم .
نزدیک 3 هفته بعد مامان وبابام واسه کاری رفتن مشهد و قرار بود 2 روز واستن منم بهترین فرصت دیدم که با مینا یه حالی بکنم .بهش زنگ زدمو گفتم مامان بابام فردا صبح میرن مشهد فردا میای خونمون با هم باشیم اونم گفت فردا ساعت 5 بعد از ظهر میام منم از خوشحالی تو کونم عروسی بود فرداش ساعت پنج و ده دقیقه بعد ازظهر آیفون صدا داد .
دیدم بله مینا اومده .اومد داخل و سریع رفت اتاقمو ببینه منم رفتم آشپزخونه 2 تا لیوان شربت درست کردم اومدم داخل اتاق بهش تعارف کردم برداشت.
بعد یک ربع صحبت کردن راجبه دکوراسیون اتاقم که بدچیندی رفتم نزدیکش و دستشو گرفتم بعد بهش گفتم دوست دارم و لبامو گذاشتم رو لباش اول اون لب نمیگرفت ولی بعد یه دقیقه اونم شروع کرد. همو بقل کرده بودیم من همین طوری که ازش لب میگرفتم دکمه های مانتوشو بازکردم . یه تیشرت سفیدتنش بود در اوردم .وای چه سینه های رو فرمی داشت حالا اون فقط با سوتین وشلوار بود ولی من همه لباسام تنم بود بهش گفتم نمیخوای لباسای منو در بیاری گفت:سجاد میترسم منم بقلش کردمو گفتم تو عشق منی آسیبی بهت نمیرسه .
حالا اون لباسامو در اورد و من فقط مونده بودم با یه شرت که داشت از برآمدگی کیرم پاره میشد خوابوندمش رو تختم و شلوار اون و شرته خودمو دراوردم بعد شروع کردم به خوردنه سینه هاش چقدر خوشمزه بود بدنشومیخوردم و این کارا دیوونش میکرد برگردوندمشو به کیرم یه کم تف زدم و سرشو فرستادم تو یه جیغ بلند کشید آروم عقب جلو میکردم واون التماس میکرد که درش بیار .در اوردم کیرمو رفتم کرم برداشتم زدم رو کیرم این بار که فرستادم داخل هیچی نمیگفت تلمبه زدنو شروع کردم داشتیم به ارگاسم میرسیدیم که کیرمو در اوردم و بردم جلو صورتش اونم شروع کرد به خوردن .
داشت میخورد که یه دفه صدای بسته شدنه دراومد زود پاشد مانتوشو فقط تنش کرد نه شرت داشت نه هیچی دیگه فقط مانتو منم که فکر کردم پدرمه داشتم میمردم .
شلوارمو پام کردم که دیدم دره سالن باز شد و اومد داخل گفتم الآن بابام باید مشهد باشه که دیدم داییم سرشو اورد تو اتاقو مارو دید من با داییم زیاد طبیعی نبودم یه نگاهی کردو گفت راحت باشین و رفت تو حال نشست .
نگو مامان بابام به داییم کلید داده بودن!!!!!!!!!!!!!
مینا لباساشو تنش کرد کامل و اومد بیرون بعد من راهیش کردم که بره و بعدش رفتم واسه خایه مالی داییم .
اونم گفت به کسی نمیگم خیالت تخت ولی کسکش رفته بود به 2 تا دایی دیگم گفته بود یکی دیگه از دایی هامم رفته بود قضیه رو واسه محمد که تو اوله داستان گفتم تعریف کرده بود اونم یه روز مارو دیدو گفت قرار بود دست مارو بگیری چی شد؟؟؟؟
بعده یه مدت با مینا سره یه موضوع دعوام شد و همون سکس نیمه کاره و بی آبروییش واسم موند البته باعث شد که من با دایی هام طبیعی بشم . ممنون

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#289
Posted: 29 Oct 2012 16:35
رعنا زیباترین دختر دنیا
داشتم ازکتابخونه برمیگشتم خونه طبق روال هر روز باید از پارک رد میشدم یه وسطای پارک رسیده بودم که دیدم دوتا دختر از روبرو به سمتم میان دوتا دختر کم سن وسال و ازون دخمرایی که تازه جوجوهاش دراومده یکیشون چشم ابرو مشکی و نمکین سبزه و اون یکی یه دختر مانکن فوق العاده ناز سفیدو قد بلند با چشمای درشت سیاهو لبای تقریا درشت و بینی تراشیده که با نظر اول آدم به جراح زیباییش احسنت میگفت اما بعدا فهمیدم که جراحش خدا بوده و چه چیزی خلق کرده...
چند قدمی که جلوتر رفتم نگاهم تو نگاهشون گره خورد دختر اولی قصه ما بهم نگاه کرد و خندید اما اون فرشته زیبا نگام کرد و سرش انداخت پایین.از همون ابتدا من عاشق دخترایی بودم که تو نگاه اول یه جورایی خودشون ازم میدزدیدن بودم...
از کنارم رد شدن اما من عزم و جزم کرده بودم که اونروز اون ماهی زیبا رو توی تور خودم داشته باشم بنابراین تغییر مسیر دادم ازسمت دیکه پارک رفتم تا دوباره مسیرمون بهم تلاقی کنه اینبار که بهشون رسیدم سلام کردم و اون دختر سبزه که بعدها فهمیدم اسمش مریم بوده نیشش تا بناگوش باز شده بهم سلام کرد اما من نگاهم به سمت دختر زیبای قصمون بردم و دوباره سلام کردم ایندفعه نگام کرد و اروم گفت سلام لان که یاد اونروز می افتم قلبم سریعتر میزنه...
بعد از کمی مقدمه چینی شمارم بهش دادم و به امید تماس اون راهی خونه شدم.
یکی دو روز گذشت ساعت سه ظهر بود که یه شماره غریبه روی گوشیم افتاد از ابتدای شماره مشخص بود که مال منطقه خودمونه قند توی دلم آب شد . به امید اینکه اون باشه جواب دادم...
سلام
سلام بفرمایید
آقا حمید؟
بله شما؟
من رعنا هستم اون شب توی پارک یادتونه؟
وای که توی پوست خودم نمی گنجیدم
شروع کردم به صحبت کردن و تمام فنونی که توی چندسال دختربازی یادگرفته بودم رو کردم تا به قول گفتنی همون اول میخم سفت کوبیده باشم و چون به قول دوستام مخ زن ماهری هستم مثل همیشه توکارم موفق بودم جلب شدن رضایتش توی صداش میفهمیدم..
یه نیم ساعتی باهم حرف زدیم و بعد خداحافظی کردیم و من از مخی که زده بوم به خودم احسنت میگفتم.
روزها و هفته ها گذشت و من با تمام وجود تلاش میکردو که خودم بیشتر توی دل رعنا جاکنم.
از مدرسه که تعطیل میشد اولین کاری که میکرد این بود که با من تماس بگیره و کلی باهام حرف بزنه
یه خورده که بیشتر صمیمی شدیم ککم کم سر شوخی رو باز کردم براش جکای سکسی میفرستادم اوایل جوابم نمیداد اما خوب بلد بودم که چیکار کنم یا وقتی میرفتیم بیرون دستم مینداختم دور گردنش دزدکی سینه های کوچیک اما سفتشو میمالیدم کم کم داشت رامم میشد...
واقعا توی خط آوردن دختری که آدم اولین دوست پسرش باشه واقع دشواره...
اما زمان و ممارست تمام کارارو آسون میکنه
دیگه شبا موقع خواب جوری با اس ام اسام دیونش میکردم که ارزو میکرد اونموقع تمام زیباییهاش در اختیارم بذاره
یادمه اولین فیلم پورنویی که بهش دادم فیلم بازیگر نقش زهره بود.
ازون روز به به بعد سوالات مختلفی بود که ازم میپرسید راجع به اندام تناسلی و سکس از جلو یا سکس از پشت و من با ح.صله به تمام سوالاش پاسخ میدادم.
دولین باری که رفتیم سینما خوب یادمه
فیلمی بود که محمدرضا فروتن توش نقش یه آدم عقب افتاده رو بازی میکرد گلاب آدینه هم همبازیش بود اما من فکرم جای دیگه بود ومیخواستم نهایت استفاده رو ازون موقعییت ببرم
جایی که واسه نشستن انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود تقربیا گوشه ی انتهایی سالن و طوری که یه ستون بین ما و بقیه تماشاچی هاقرار داشت ..
دستم انداختم دور گردنش و کم کم شروع کردم به مالیدن جوجوهاش وای که چه کیفی داشت اروم دکمه بالای مانتوش باز کردم ابتدا مخالفت کرد و گفت مردم میبینن اما دستش پس زدم دکمه رو باز کردم و اروم دستم بردم داخل تاپش...
وای که چه حرارتی داشت وای چه پوست لطیف ونرمی دیگه داشتم از خود بیخود میشدم شروع کردم به مالیدنشون..
وای
بافت چربی رو زیر اون پوست نرم احساس میکردم
نگام افتاد به رعنا
چشاش بسته بود آروم لباش میخورد
جراتم بیشتر شد
دستم گذاشتم لای پاش اروم دستم لای پاش فشار دادم دیگه از خود خود بیخود شده بود اروم دکمه شلوارش باز کردم به سختی دستم وارد شلوارش کردم
شورتش به همین زودی خیس خیس شده بود و کاملا به بدنش چسبیده بود
وای الان که یادش می افتم دلم بد هواش میکنه
دستم بردم داخل شورتش وای چه لعبتی بود
اولین باری بود که لمسش میکردم
یه کس تپل و داغ
دستم گذاشتم رو چوچولش واروم فشار دادم
دیگه اصلا حواسم نبود که کجا هستم
و این همه آدم اطرافم
کمربندم باز کردم و دستش بردم داخل شورتم
کاملا مشخص بود که برای بار اول که داره کیری رو لمس میکنه
توی چشماش شرم و ترس و شهوت رو میشد کاملا دید
واقعا لمس کردن یه هلوی 14 ساله به تمام نعمت های دنبا می ارزه
دختری که واقعا دلم رو برده بود
دستم گذاشتم رو دستش و دستش رو کیرم فشار دادم وای حرارت کیرم داشت از دست اون رد میشد به دستت خودم میرسید
با اشاره بهم فهموند که سینه هاش بمالم
شروع کردم به مالیدن اون جوجوهای بهشتی
اما توی فکرم چیز دیگه ای بود
به این فکر میکزدم که آیا میشه این لبای زیبا کیر تشنه و سرکش من لمس کنه...
اروم گفتم رعنا؟
جوووووونم؟
این پسررو میخوری؟
وای نه..
خواهش میکنم رعنا
یه نگاهی به دور و ورش کرد گفتک کسی حواسش نیست
دیدم سرش خم کرد روی پام
کیر داغم ازتوی شرتم درآورد شروع کرد به بوسیدنش
دیگه داشتم از حال میرفتم برای اینکه جلب توجه نکنیم بسته چیپس برداشتم و شروع کردم به خوردن
من چیپس میخوردم و رعنام کیر من
میدونستم که از تمام خوردنی های دنیا واسش خوشمزه تره
سر کیر کلفتم تو دهن رعنام بود با چه حدتی مک میزد
گاهی دندوناش فرو میرفت و دردم میگرفت آخه بار اولش بود
داشت از تجربه کردنش لذت میبرد و من از لذت بردن اون بیشتر
سرش رو کیرم فشار دادم تا جایی که جا داره کیرم داخل دهنش فرو بره داشت عق میزد دستم از رو سرش برداشتم
دیگه داشت یاد میگرفت که چطور بخوره
من به شخصه عاشق اینم که واسم ساک بزنم وبعدها رعنارو طوری بار آوردم که بهترین ساک دنیارو برام میزد
دوست داشتم اون لحظه هرگز تموم نشه دیگه داشتم حرکت آب توی کیرم احساس میکردم
دهن رعنا از پیش اب من پر شده بود
اروم سرم به گوشش نزدیک کردم گفتم عزیزم به این میگن پیش آب.
این وقتی بیاد پشت بندش سیل میاد
با حرفم محکمتر کیرم خورد با دستش تخمام میمالید
ای جان که چه لذتی داشت
کم کم احساس کردم که سیل داره تمام سدهای جلوش میشکنه
گفتم رعنا داره میادا؟
با علامت سرش فهمیدم که بذار بیاد
وای چشاش پر از شهوت بود
چشایی که من عاشقشون بوم و هستم.
وای داشت دیگه آبم می اومد
کیرم مثل سنگ سفت شده بود
رعنا تند تند سر کیرم فرو میکرد داخل دهنش و تا نصفش پیش میرفت داشتم طوری بدنم تنظیم میکردم تا وقتی کیرم تا نصفه رفت تو آبم خالی کنم
واااااااااااااااای ی ی ی ی
رعنا داره میاد...
انگار تمام وجودم ازتوی کیرم اومده بود بیرون
آخ که چه لذتی داشت......
وای دیگه داشتم از حال میرفتم
رعنا خواست از تو دهنش دربیاره که گفتم بذار کامل بیاد اونم بعد از چند ثانیه صبر دراورد و تمام ابم توی پاکت چیپسی که دستم بود خالی کرد
تازه یادم اومد که دارم داخل سینما این کارارو میکنیم
اما وقتی که کیر آدم راست میشه دیگه جا و مکان و موقعییت مفهومی نداره.........

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#290
Posted: 30 Oct 2012 10:31
مینا کس و کون طلا
سلام من امیر هستم 21 ساله ساکن تهران .قد174 وزن 75 اما خوش استیل.بچه ها میگن .من gfهای زیادی داشتم که شااااااااخ همشون مینا بود وهست و سعی دارم حالا حالا ها بکنمش.خاطره ی اولین سکسم با مینا بر میگرده به 1سال بیش .امتحاات خرداد بود .منکه ترک تحصیل کرده بودم اما مینا 2دبیرستان بود و تو درس زرنگ ی روز ک من تنها بودم و مینا هم بعد چند ساعت اس بازی قرار شد درس بخونه.من با خوندن داستان سکس ضربدری امید و سعید شهوتی شدم و ب مینا ک باهاش چند بار لب بازی کرده بودم اس دادم بیا خونه من تنهام گفت دارم تاریخ میخونم گفتم من حوصله ام سر رفته بیا گفت باشه میام اونجا میخونم .خانواده رفته بودن خونه ی خالم ک از دختراش متنفرم و قرار بود بعد شام بیان.ساعت 4بود مینا اومد با کتاب تاریخ ک مثلا درس بخونه امااااااااااا.نشست کنارم منم تابلو نکردم داشتم داستان جندگی شراره رو مقابل برادرش میخوندم گفت امیر چی کار میکنی کلت تو گوشیه گفتم با مامانت دارم اس بازی میکنم (مامانش کسسسسس حقیییههههه)گوشی رو ازم گرفت و خوند خندید گفت کلک توام؟؟//فهمیدم ک اونم تو کار داستان سکسیه بعد اومد کنارم و سکس چند تا از بچه ها رو تعریف کرد.گفتم بدت نمیادا گفت اگه بعدش ارضا نشم اره بدم نمیاد چون مجبورم برم حمام .گفتم مینا گفت جااااااااانم گفتم لبات چند؟گفت قیمتش بالاست (عشوه چسکی)منم بیش خودم گفتم قیمت نگاییدم رفتم تو لباش بعد یکم لب بازی از رو مانتو دست انداختم روسینه هاش بدرسگ انکار سینه های زن شیرده است انقد بزرگ بود منم که عاشقققققققققققققققققققققققققققققققق سینه ام شروع کردم به مالیدن و لب گرفتن مانتوشو ک در اوردم ی تاب سکسی تنش بود ک من و عاشق تر کرد شروع کردم به مالیدن و لب بازی کردن .تابشو از تنش ک دراوردم ی سوتین بنفش سکسسیییی تنش بود .شروع کردم از وسط میک زدن سینه هاش چقددددددددد دااااااااااااااااااغ بود بدنش .منم فقط میک میزدم .سوتینشو در اوردم 2تا از سکسی ترین سینه ها ی عمرمو دیدم .با ولع شروع کردم به خوردنشششششششششششش داشت میترکید از شهوت و با سرم بازی میکرد و اه اهههههههههههههه میکرد منم شهوتی تر میشدم با بوس کردنه سینه هاش اومدم بایین سمت نافش و لیس میزدم و بو میکردم (بوی هرچی بود من شهوت ترجمه اش میکنم )رسیدم به شلوارش.دکمه هشو باز کردم مینا ک تو فضا بود ممانعت نکرد شلوارشو دادم بایین حالا شرتش مانع رسیدن من به اون 250 گرم گوشت لذیذ بود با دندونام دادمش بایین و به اون 250گرم رسیدم اما تازه اول کار بود با زبونم اول لیسیدمش ک یکم شور بود اما هرچی بود منو شهوتی میکرد .شروع کردم به لیس زدن و بوسیدن اون کس طلایی که با کس هیلاری داف عوضش نمیکنم.با زبون چوچولوشو تحریک کردم وبا دستم سینه هاشو بازی میدادم انقدی مست بود از شهوت که متوجه کارای من نبود.با انگشت وسطی اون یکی دستم و با خیس کردن توسط اب کسش شروع کردم سوراخ کونشو بازی دادن .انقد نرم بود که انگشتم میرفت تو بدنش بالاخره به زور سوراخش خورد به انگشتم شروع کردم به نوازش کردن اون کوووووووون نررررررررررررررررررررم تر از بالشت.1انگشتم رو که جا کردم تو از درد ی لحظه یه اهههههههههه کشید و ب ارگاسم شدن نزدیک شد .انصافا همین کارامون 15دقیقه طول کشید اما ب طور واقعی ارضا نشد.من با شدم و کامل لخت شدم و ب صورت فرغونی خابوندمش و با کرم مای که رو میز کناریمون بود کیرمو لیز کردم و اروم گذاشتم دم سوراخش و نوکشو ب زور دادم تو مینا از شدت درد یه اهههه بلند کشید بعد اهسته بیشتر دادم تو ب اندازه ای که میشد تلنبه زد یکم ک ادامه دادم راهش باز شد و مینا هم میگفت بازززززززززززززززمم کننننننننن منم از خود بی خود شدم و سرعتم رو بیشتر کردم من کلا کمرم 20 دقیقه سکس رو جواب میده اما بخاطر تنگ بودن کون مینا داشت ابم می اومد درش اوردم و مینا رو خابوندم و کوسسسششششووووووو با دهنم بلیعدم تا کیرم اروم بگیره .مینا هم داشت دیگه بی هوش میشد.چند دقیقه ای ک خوردم بعد رفتم بالا و لباشو خوردم رفتم گردنشو خوردم ویهوووووووو داد زد امیر بکن جرم بده دارم میترکم. منم سریع برش گردوندم و با ی تف ک انداختم رو کیر 13 سانتیم شروع کردم به گاییدن مینا از اووووووووووووون کووووووووووووون نررررررررررررررم همش ناله میکرد که من هوسی تر میشدم ب اندازه ای ک ضرباتم انقد تند تند شد که تخمام با اصابت به کوس مینا درد گرفت. مینا با ی لرزش شدید ارضا شد اما من هنوز مونده بود ارضا شم.کیرمو دراوردم و برشگردوندم و گذاشتم لایه سینه های گندش با 7.8بار عقب جلو کردن ابم فواره زد رو صورتش .افتادم روش و بی حال بودم اما دوست نداشتم بعد سکس بوی بدنشو تحمل کنم و فرستادمش بره خونشون حموم.من از حمام با دختر بدم میا .منم رفتم ی دووش گرفتم و تا شب منتظر بودم اس بده اما نگو از شدت درد خوابش برده بوده.اخر شب ک اس داد ازم تشکر کرد و گفت این سومین سکسی بود ک انجام داده بود منم بی جنبه نیستم که بگم چرا قبل از من سکس داشتی اما الان تو این 1سال دقیقا14بار کردمش

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash