انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شوخی و سرگرمی
  
صفحه  صفحه 34 از 174:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  173  174  پسین »

دهكده طنز


مرد

 
يك بابايي چيزش خيلي بزرگ بوده (بزرگ تر ازين حرفها!) بهش ميگن تو فلان جنگل استراليا يك قورباغه هست، كه اگه بتوني ازش يك سوال بپرسي كه بگه نه، واسه هر يك نه ده سانت چيزت كوتاه ميشه. خلاصه يارو با هزار بدبختي و مصيبت خودشو ميرسونه به قورباغه، ازش ميپرسه: خاله قورباغه، زن من ميشي؟! قورباغه ميگه: نه و يهو چيز طرف ده سانت كوچيك ميشه. يارو يك نگاه ميكنه، ميبينه هنوز خيلي بلنده، باز ميرسه: خاله قورباغه زن من ميشي؟ باز قورباغه ميگه: نه و چيز طرف ده سانت ديگه كوچيك ميشه. يارو يك نگاه ميكنه، ميبينه تقريبا خوبه، ولي يك ده سانت ديگه جا داره كوتاه شه. دوباره ميپرسه: خاله قورباغه، زن من ميشي؟ قورباغهه حوصلش سر ميره، ميگه: گفتم كه، نه نه نه نه نه


يه فارسه و يه لره لب دريا يه چراغ جادو پيدا ميکنند. دست که بهش ميزنن غول چراغ مياد بيرون و ميگه: داشتم با يه فرشته حال ميکردم. حالا مزاحم کارم شديد ترتيب شما دوتا رو همين الان ميدم! فارسه ميگه آقا غوله اون ور نيگا. تا غوله اون ور نگاه ميکنه فارسه ميزنه به چاک. غول برميگرده ميبينه فارسه در رفت. به لره ميگه حالا که رفيقت در رفت تو رو همين جا الانه خشک خشک ترتيبتو ميدم. لره ميگه آقا غوله اون ور نيگا. تا غوله اون ور نگاه ميکنه لره تف ميکنه توي دستش و سريع ميماله در ک-و-ن-ش


يک روز يک يارو اصلا هيچي حاليش نبوده و چشمو و گوشش بسته بوده به اسم احمد . خلاصه احمد ازدواج ميکنه و يک زن ميگيره به نام مريم . يک سال از ازدواجشون ميگذره که مريم ميبينه اين احمد اصلا باهاش حال نميکنه . اين موضوع رو به مادرش ميگه و مادرش ميگه تو لخت بشو و برو زير پتو و بگو احمد بياد پتو رو از روت برداره وقتي ببينه لختي حتما شروع ميكنه. مريم شب اين کار رو ميکنه و به احمد ميگه تا بياد و پتو رو از رويش برداره خلاصه اينقدر مريم اصرار ميکنه تا احمد مياد و پتو رو برميداره و مريم رو لخت ميبينه و يه هو ميگه: هو هو ... مريم دودول نداره
     
  
مرد

 
روزی به رهی مرا گذر بود
خوابیده به ره جناب خر بود
از خر تو نگو که چون گهر بود
چون صاحب دانش و هنر بود
گفتم که جناب در چه حالی
فرمود که وضع باشد عالی
گفتم که بیا خری رها کن
آدم شو و بعد از این صفاکن
گفتا که برو مرا رها کن
زخم تن خویش را دوا کن
خر صاحب عقل و هوش باشد
دور از عمل وحوش باشد
نه ظلم به دیگری نمودیم
نه اهل ریا و مکر بودیم
راضی چو به رزق خویش بودیم
از سفرۀ کس نان نه ربودیم
دیدی تو خری کشد خری را؟
یا آنکه برد ز تن سری را؟
دیدی تو خری که کم فروشد ؟
یا بهر فریب خلق کوشد ؟
دیدی تو خری که رشوه خوار است؟
یا بر خر دیگری سوار است؟
دیدی تو خری شکسته پیمان؟
یا آنکه ز دیگری برد نان؟
دیدی تو خری حریف جوید؟
یا مرده و زنده باد گوید؟
دیدی تو خری که در زمانه؟
خرهای دیگر پیش روانه
یا آنکه خری ز روی تزویر
خرهای دیگر کشد به زنجیر؟
هرگز تو شنیده ای که یک خر؟
با زور و فریب گشته سرور
خر دور ز قیل و قال باشد
نارو زدنش محال باشد
خر معدن معرفت کمال است
غیر از خریت ز خر محال است
تزویر و ریا و مکر و حیله
منسوخ شدست در طویله
دیدم سخنش همه متین است
فرمایش او همه یقین است
گفتم که ز آدمی سری تو
هرچند به دید ما خری تو
بنشستم و آرزو نمودم
بر خالق خویش رو نمودم
ای کاش که قانون خریت
جاری بشود به آدمیت..........
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
     
  
مرد

 
یه پدربزرگ دارم سیگاری خفن روزی دوبسته دودمیکنه
بردیمش دکتر،دکتره میگه بایدترک کنه
نشستیم فکرکردیم بابابزرگ عاشق ابنباته سیگارروباابنبات جایگزین کنیم
چندماه بعددکترجواب ازمایشها رودیده میگه قندخونش درحدخطرناکی بالاست
مارومیگی پدربزرگ نوکرتیم بیاسیگاربکش ابنبات روترک کن
برنده می گوید مشکل است، اما ممکن
و بازنده می گوید ممکن است، اما مشکل ...
     
  
مرد

 
مردان قبیله سرخ پوست درایالات متحده آمریكا، از رییس جدید قبیله می پرسن: آیا زمستان سختی در پیش است؟
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برای احتیاط برید هیزم تهیه کنید»
بعد به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
پاسخ: «اینطور به نظر میاد».
پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «شما نظرقبلی تون رو تایید می کنید؟»
پاسخ: «صد در صد».
رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر جمع کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آیا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟«
پاسخ: بگذارید اینطوری بگیم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!!

رییس: از کجا می دونید؟
پاسخ: چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن!!
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
     
  
مرد

 
.


.



.

.

.

طرف قد 2 متر و نیم، وزن 140، بازوش دور کمر من، فاقد هرگونه چربی تو تلویزیون اومده می گه توصیه من به جوونا اینه که از مکمل ها استفاده نکنند
خودِ لامصبت آخه با نون و پنیر اینجوری شدی؟

.

.

.

از مارمولک له شده زشت تر، پسربچه تو سن بلوغه. اصلا مثل کوبیسم می مونه، هیچیش به هیچیش نمیاد

.





.

.

.

یه سوال ذهن منو مشغول کرده
چرا شلوار سفید می پوشی خاکی میشه رنگش سیاهه؟
ولی وقتی شلوار مشکی می پوشی خاکی میشه رنگش سفیده؟

.



.

.

.

کاش یکی بود که توی کوچه ها داد می زد:
خاطره خشکیه، خاطره خشکیه
اونوقت همه خاطراتتو،همونایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارن می ریختم تو کیسه و می دادم بهش و می رفت ردِ کارش

.

.

.

اونقدری که من بالش زیر سرمو تا صبح می چرخونم، اگه به جاش توربین بود می تونستم برق کل روستاها رو تامین کنم!

.

.

.

یکی از بزرگترین لذت های دوران کودکیم این بود که دستمو تا آرنج بکنم تو کیسه برنج! آی حال می داد.

.

.

.

اینایی که با یه جمله مسیر زندگیشون عوض میشه، فرمون زندگیشون هیدرولیکه فک کنم

.

.

.

«شام چی درست کنم؟»
اولین جمله مامانم در حین جمع کردن سفره ناهار

.

.

.

بابابزرگم لپ تاپم رو دیده می گه چندتا قُوّه می خوره؟!
     
  
مرد

 

‎-------------- (‌ وصيت نامه ی من )------------------


وقتي اين نامه را مي خوانيد من ديگر در اين دنيا نيستم ، بلكه در اون دنيا هستم !
مادر جان خواهش مي كنم روز خاكسپاريم از اون خرماها كه گردو داره توش نده ، چون دوستاي من يه سري نديد بديد هستن كه ميريزن رو خرماها دخلشونو ميارن تو این گرونی!
در اولين فرصت بعد از فوتم كامپيوترم را در آتش سوزانده ، و خاكسترش را با اسيد بشوئيد كه چيزي از ان باقي نماند ، ( از گفتن علتش معذورم! )
...
چنتا سي دي زير تختمه كه روش نوشته اهنگاي مجاز،‌
ولي گول نخوريد و خواهشن نديده بشكونيدشون !!يه دوس دختر داشتم كه هميشه ميگفت : ايشالله بميري كه يه دنيا از دستت راحت بشه ،
اگه اون زنگ زد بهش نگيد من مُردم ، بگيد رفته پارتي تا كونش بسوزه !
در آخر هم سفارش می کنم مراقب باشید که مو به مو به وصیتم عمل بشه!!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
داستان جالب خبر بد

مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:
-جرج از خانه چه خبر؟
-خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد.
-سگ بیچاره پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟
-پرخوری قربان!
-پرخوری؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟
-گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد.
-این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟
-همه اسب های پدرتان مردند قربان!
-چه گفتی؟ همه آنها مردند؟
- بله قربان. همه آنها از کار زیادی مردند.
-برای چه این قدر کار کردند؟
-برای اینکه آب بیاورند قربان!
-گفتی آب آب برای چه؟
-برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان!
-کدام آتش را؟
-آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد.
-پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزی چه بود؟
-فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد. قربان!
-گفتی شمع؟ کدام شمع؟
-شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!
-مادرم هم مرد؟
-بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سزش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان.!
-کدام حادثه؟
-حادثه مرگ پدرتان قربان!
-پدرم هم مرد؟
-بله قربان. مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت.
-کدام خبر را؟
-خبر های بدی قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت تو این دنیا ارزش ندارید. من جسارت کردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!
YEMARD

ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
     
  
مرد

 
طنز واقعی از خدمات مشاوره مایکروسافت
مطالبی که می خونید مکالمات تلفنی واقعی ضبط شده در مراکز خدمات مشاوره مایکروسافت در انگلستان هست.
***
مرکز مشاوره : چه نوع کامپیوتری دارید؟
مشتری : یک کامپیوتر سفید…
***
مشتری : سلام، من «سلین» هستم. نمی تونم دیسکتم رو دربیارم
مرکز : سعی کردین دکمه رو فشار بدین؟
مشتری : آره، ولی اون واقعاً گیر کرده
مرکز : این خوب نیست، من یک یادداشت آماده می کنم…
مشتری : نه … صبر کن … من هنوز نذاشتمش تو درایو … هنوز روی میزمه .. ببخشید …
***
مرکز : روی آیکن My Computer در سمت چپ صفحه کلیک کن.
مشتری : سمت چپ شما یا سمت چپ من؟
***
مرکز : روز خوش، چه کمکی از من برمیاد؟
مشتری : سلام … من نمی تونم پرینت کنم.
مرکز : میشه لطفاً روی Start کلیک کنید و …
مشتری : گوش کن رفیق؛ برای من اصطلاحات فنی نیار! من بیل گیتس نیستم، لعنتی!
***
مشتری : سلام، عصرتون بخیر، من مارتا هستم، نمی تونم پرینت بگیرم. هر دفعه سعی می کنم میگه : «نمی تونم پرینتر رو پیدا کنم» من حتی پرینتر رو بلند کردم و جلوی مانیتور گذاشتم ، اما کامپیوتر هنوز میگه نمی تونه پیداش کنه…
***
مشتری : من توی پرینت گرفتن با رنگ قرمز مشکل دارم…
مرکز : آیا شما پرینتر رنگی دارید؟
مشتری : نه.
***
مرکز : الآن روی مانیتورتون چیه خانوم؟
مشتری : یه خرس Teddy که دوست پسرم از سوپرمارکت برام خریده.
***

بقیه در ادامه مطلب …
مرکز : و الآن F8 رو بزنین.
مشتری : کار نمی کنه.
مرکز : دقیقاً چه کار کردین؟
مشتری : من کلید F رو ۸ بار فشار دادم همونطور که بهم گفتید، ولی هیچ اتفاقی نمی افته…
***

مشتری
: کیبورد من دیگه کار نمی کنه.
مرکز : مطمئنید که به کامپیوترتون وصله؟
مشتری : نه، من نمی تونم پشت کامپیوتر برم.
مرکز : کیبوردتون رو بردارید و ۱۰ قدم به عقب برید.
مشتری : باشه.
مرکز : کیبورد با شما اومد؟
مشتری : بله
مرکز : این یعنی کیبورد وصل نیست. کیبورد دیگه ای اونجا نیست؟
مشتری : چرا، یکی دیگه اینجا هست. اوه … اون یکی کار می کنه!
***
مرکز : رمز عبور شما حرف کوچک a مثل apple، و حرف بزرگ V مثل Victor، و عدد ۷ هست.
مشتری : اون ۷ هم با حروف بزرگه؟
***
یک مشتری نمی تونه به اینترنت وصل بشه…
مرکز : شما مطمئنید رمز درست رو به کار بردید؟
مشتری : بله مطمئنم. من دیدم همکارم این کار رو کرد.
مرکز : میشه به من بگید رمز عبور چی بود؟
مشتری : پنج تا ستاره.
***
مرکز : چه برنامه آنتی ویروسی استفاده می کنید؟
مشتری : Netscape
مرکز : اون برنامه آنتی ویروس نیست.
مشتری : اوه، ببخشید… Internet Explorer
***
مشتری : من یک مشکل بزرگ دارم. یکی از دوستام یک Screensaver روی کامپیوترم گذاشته، ولی هربار که ماوس رو حرکت میدم، غیب میشه!
***
مرکز : مرکز خدمات شرکت مایکروسافت، می تونم کمکتون کنم؟
مشتری : عصرتون بخیر! من بیش از ۴ ساعت برای شما صبر کردم. میشه لطفاً بگید چقدر طول میکشه قبل از اینکه بتونین کمکم کنید؟
مرکز : آآه..؟ ببخشید، من متوجه مشکلتون نشدم؟
مشتری : من داشتم توی Word کار می کردم و دکمه Help رو کلیک کردم بیش از ۴ ساعت قبل. میشه بگید کی بالاخره کمکم می کنید؟
***
مرکز : چه کمکی از من برمیاد؟
مشتری : من دارم اولین ایمیلم رو می نویسم.
مرکز : خوب، و چه مشکلی وجود داره؟
مشتری : خوب، من حرف a رو دارم، اما چطوری دورش دایره بذارم؟
YEMARD

ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
     
  
مرد

 
آخرین کلمات و جملات قبل از مرک

آخرین کلمات یک الکتریسین : خوب حالا روشنش کن…

آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی توی این غار چیه؟
آخرین کلمات یک بندباز : نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره…

آخرین کلمات یک بیمار : مطمئنید که این آمپول بی خطره؟
آخرین کلمات یک پزشک : راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه…
آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره…

آخرین کلمات یک جلاد : ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد…
آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست…
آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟


آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرفمون میاد…
آخرین کلمات یک خلبان : ببینم چرخها باز شدند یا نه؟
آخرین کلمات یک خون آشام : نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه!

آخرین کلمات یک داور فوتبال : نخیر آفساید نبود!
آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی…
آخرین کلمات یک دوچرخه سوار : نخیر تقدم با منه!


آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام!
آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟…
آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره…


آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم…
آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم…
آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند…

آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید!
آخرین کلمات یک کامپیوتر : هارددیسک پاک شده است…
آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه ی شلیک کردن نداری…

آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره…
آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه…
آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!


آخرین کلمات یک ملوان: من چه می دونستم که باید شنا بلد باشم؟
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم…
آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟
YEMARD

ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
     
  
مرد

 
متن خوشامد گویی جدید در هواپیمایی جمهوری اسلامی

با سلام و صلوات بر روح تمام مسافرین عزیز
و با درود به وزیر محترم راه و ترابری
ورود شما را به پروازلایتناهی هواپیمایی جمهوری اسلامی خوشامد می گوییم

خداوندا مشیت خودت را در رسیدن و لقا بخود برما قرار داده و سرعت آن افزون كن.

مقصد ما به احتمال 99%بهشت موعود و احتمالا 1%مقصدی كه بر روی بلیط درج شده می باشد.

خلبان پرواز مرحوم شهید كاپیتان بهشت زاده و گروه پروازی ؛سفری خوش برای شما آرزومند است.

لطفا به علامت نكشیدن سیگار اصلا توجه ننموده و آخرین سیگار زندگیتان را به خوشی دود نمایید.

بستن كمربندها اصلا ضروری نیست و كاملا بدرد نخور است.

در صورت بروز اشكال درسیستم هوای كابین ماسكهایی از بالای سر شما آویزان خواهند شد كه شما قبل از آن رایحه ی خوش ملائك را احساس خواهید كرد.

این هواپیما مربوط به هزاره دوم میلادی بوده و دارای دو درب اضطراری در جلو ،دو در در كنارین و یك در عقب می باشد كه چندین سال است اهرم های آن كار نمی كند.

ارتفاع پرواز به احتمال قریب به یقین تا آسمان هفتم بوده و هوای بهشت بسیار عالی می باشد.

سفر خوشی را برای شما ارزو مندم.
...
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
صفحه  صفحه 34 از 174:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  173  174  پسین » 
شوخی و سرگرمی

دهكده طنز

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA