انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 61 از 112:  « پیشین  1  ...  60  61  62  ...  111  112  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


زن


 
اولین خاطره سکسی من با هامون

سلام.اسم من هاناست دلم میخواد داستان اولین روز آشناییم و اولین روز سکسم با هامونو براتون بنویسم!روز 3شنبه بود که یکی از دوستای دوران دبیرستانم بهم زنگ زد و منو واسه مهمونی بزرگی که تولدش به حساب میومد دعوت کرد و تاکید کرد که حتما تو این مهمونی شرکت کنم.می گفت مهمونی مختلطه و بساط مشروب و به قول بچه ها لهو ولعب برقراره و تا ساعت 2:5 3 آخره شبم ادامه داره.راستش خیلی دلم می خواست به این مهمونی برم چون تا حالا نرفته بودم.یعنی نه اینکه تا حالا دعوت نشده باشم نه ولی تا اون لحظه موقعیت رفتنش برام پیش نیومده بود.تنها مشکلم این بود که المیرا دوستم اصرار داشت که یا خودم ماشین ببرم یا آژانس بگیرم.یعنی منظورش این بود که خونوادم نیان منو برسونن و منظره اونجا رو ببینن و همه چی لو بره.آخه خونواده من آدمای مومن و با خدایی هستن ولی خشک و متعصب نیستن که زندگی رو برام جهنم کنن ولی راستش خودمم دلم نمی خواست که اونا منو برسونن چون آدرس اونجا رو پیدا می کردن و زود میومدن دنبالمو من مجبور بودم زود برگردم خونه.خلاصه همه چی دست به دسته هم داد تا من به این مهمونی برم و از شانس خوبم یکی از دوستای دانشگام که برای دیدنم اومده بود خونمون گفت که ماشین خریده و منم بهش پیشنهاد کردم که به این مهمونی بیاد و اونم از خدا خواسته قبول کرد و روز موعود شد و ما ساعته 6:5 راه افتادیم.آخه اون باغی که گرفته بودن خارج از شهر بود و با احتساب ترافیک یک ساعتی تو راه بودیم.ولی خوشبختانه خیابونا اصلا شلوغ نبودو ما زود رسیدیم ولی هنوز وقت داشتیم واسه همین رفتیم یکم دور دور کردیم ساعت 8 شب رسیدیم به اون باغ.باغ بزرگ و مجللی بود و ما جز سومین گروهی بود که رسیدیم اونجا.من اون شب یه پیرهن ماکسی بلند سرخابی پوشیده بودم با یه کفشای پاشنه بلند مشکی.از رنگ همون پیرهنم یه دستمال سر داشت که روی موهام بستم و چون موهامو فر درشت کرده بودم و موهامم مشکی بود اون دستمال هم سرخابی یا صورتی خیلی جیغ بود خیلی بهم میمود و چون تازه بینیمو هم عمل کرده بودم اون شب چهرم کاملا عوض شده بود و حتی یه سری دوستای دوران دبیرستانم که منو با اون تیپ و قیافه دیدن نشناختنم.البته از خودم تعریف نمی کنم اینا چیزایی بود که همه اون شب بهم می گفتن که مثلا شبیه سیندرلا شدی یا خیلی خوشگل شدی ...لباست عجب رنگی داره و....از این حرفا و به قول دوستم مهسا اون شب با همه فرق می کردم وقتی راه می رفتم نگاه خیلی هارو رو خودم حس می کردم و اون شب 6نفر خواستن که باهام دوست شن ولی من همه رو دست به سر کردم تا......خلاصه لباسامونو عوض کردیم . خواهر دوستم المیرا گفت که مشروب بیارم براتون؟ منم تو رودرباسی قرار گرفتم و گفتم بیار.راستش من مشکل معده دارم نمی تونن مشروب بخورم و تا حالا هم لب نزده بودم ولی اون شب جو گرفت یه قلپ خوردم که معدمو آتیش زد و تا آخره شب معدم می سوخت.خلاصه هر چی ساعت به سمت جلو می رفت تعداد مهمونا هم زیاد می شد و ما هم وسط مشغول رقصیدن بودیم.که یه پسره که اسمش اهورا بود اومد جلو خواست یه کمی با هم برقصیم.؟منم گفتم باشه یه کمی با هم رقصیدیم ولی بعد چند دقیقه تمام هوش و حواسم رفت پیش یه پسره که واقعا تو جمع پسرای اونجا از تیپ و قیافه یه سر و گردن بالاتر بود و داشت با 2 3 تا از دوستاش می رقصید.منم با دوستم خودمو بهشون نزدیک کردیمو از شانس خوبم انگاری اونا هم بدشون نمیومد با ما برقصن.بعد ده دقیقه یا یه ربع رقصیدن وقتی خیلی پاهام درد می کرد منو مهسا رفتیم بیرون که دیدم اونا هم بلافاصله از تو ویلا اومدن بیرون پیش ما و با هم آشنا شدیم و چرت و پرت گفتیم و خندیدم و حتی موقع شام هم از پیش ما تکون نخوردن.خلاصه ساعت 2:5 اینطورا بود یه عکس دسته جمعی انداختیمو هامون ازم خواست که منو برسونه خونمون.از شانس خوبم اونا هم 2تا کوچه بیشتر با ما فاصله نداشتن و سره کوچمون هم باباش داشت یه آپارتمان می ساخت و در کل همسایه از آب در اومدیم.خلاصه اون شب شمارهامونو رد و بدل کردیم و تا یک هفته بعدش دو سه بار همو بیرون دیدیم.خیلی ازش خوشم اومده بود.هم وضع مالیش خوب بود...هم درسشو خونده بود...هم شغل پر درآمدی داشت(بساز بفروش بود)هم قیافه اش خیلی خیلی خوب بود و به دلم نشسته بود .از همه مهمتر اینکه خیلی مهربون بود و می گفت که خیلی از من خوشش اومده.بعد از چند روزی که گذشت من دانشگاه کار داشتم و چون دانشگام خیلی دوره صبح ساعت 6 راه افتادم رفتم کارامو کردم و وقتی برگشتم ساعت 2 اینطورا بود که چون از قبل باهم هماهنگ کرده بودیم که وقتی من برگشتم از دانشگاه همو ببینیم ولی نمی دونستم کجا که تا رسیدم زنگ زد گفت بیا دفترمون تو فلانجا منم گفتم چون شرکته عیبی نداره یه آژانس گرفتم رفتم سمت آدرسی که بهم داده بود.به قدری دفترشون شیک و با کلاس بود که تا چند دقیقه فقط داشتم اونجارو برانداز می کردم و به آهنگ شادمهر که از لب تابش پخش می شد گوش می دادم که منو رو مبل نشوند و دستشو انداخت دور کمرمو سرشو آورد جلو آروم در گوشم گفت مشروب می خوری ؟با اشاره سر گفتم نه و اونم دیگه اصرار نکرد.منو همینجوری تو بغلش گرفته بود و هراز گاهی محکم فشارم می داد و هی تند و تند بوسم می کرد و قربون صدقه ام می رفت.اولین باری بود که انقدر راحت تو بغل یه پسر تسلیم شده بودم و هیچی نمی گفتم.بعد چند دقیقه رفت چراغارو خاموش کرد و دوباره اومد کنارم نشست و منو برگردوند سمت خودش یه لب کوتاه گرفت و منم الکی مسخره بازی در میاوردم و سرمو تکون می دادم.ولی هامون هیچی نمی گفت و همش می خندید.بعد همینطور راحت و معمولی روی مبل نشسته بود همش سعی داشت دسته منو ببره طرف کیرش ولی من مقاومت می کردم.آخه اونروز خیلی خیلی خسته بودم هم به خاطره اینکه راه زیادی و تا دانشگاه که حدودا 160 170 کیلومتر راه بود و رفته و برگشته بودم یعنی 320 کیلومتر هم شبه قبلش یک ساعت بیشتر نخوابیده بودم واسه همین اصلا حس و حال سکس و پس و پیشش و نداشتم آمادگیشو کاملا داشتم و راستش بدمم نمیومد یه حالی با هم بکنیم ولی متاسفانه اصلا حوصله شو نداشتم.اونم از این موقعیت استفاده می کرد و چند بار لبامو میک زد و چند بارم سینه هامو فشار داد.در حین لب گرفتن دکمه های مانتومو باز کرد و دستشو از زیر لباسم کرد و تو و با سینه هام ور رفت.سینه هام کوچیکه ولی سفت و گرد و سفیدن منم چون حوصله دفاع از خودمو نداشتم هیچی نمی گفتم.بعد از چند دقیقه لب گرفتن و با سینه هام ور رفتن دیدم نشست و دکمه های شلوارشو باز کرد.چند بار ازش خواستم که همچین کاری نکنه ولی حشرش زده بود بالا و اصلا نمی فهمید دارم چی میگم.یکی 2بار دستمو گرفت گذاشت رو کیرش منم الکی یکم بالا پایینش کردمو بعد کلا شلوارشو کشید پایین.وقتی کیرشو دیدم کلا خواب و هوش و حواص از سرم پرید.دوباره دستمو گذاشت روش و خودش یکمی بالا پایینش کرد و گفت پریودی؟منم الکی گفتم آره چون اصلا حس اینکه بخوام لباسامو در بیارمو نداشتم دستشو گذاشت رو کوسمو گفت پس چرا نوار نداری؟گفتم تو دهات شما نوار بهداشتیاتون قطرش کلفته؟ما نازکشو استفاده می کنیم اونم دیگه هیچی نگفت و سرمو خم کرد رو کیرشو گفت بخور.سرمو بلند کردم گفتم نه از این کار خوشم نمیاد دوباره یه لب دیگه ازم گرفت و گفت من امروز بلاخره باید ارضا شم پس باید برام بخوری پس زود باش الان هر لحظه امکان داره منشیم بیاد منم هر وقت به اون چشمای درشت و عسلی اش که حالا خمار و حشری هم شده بود نگاه می کردم نمی تونستم در برابر خواسته اش مقاومت کنم گفتم بهش زنگ یزن ببین کجاست اونم از خدا خواسته گوشیشو برداشت و زنگ زد به منشیشو گفت که نیم ساعت دیرتر بیاد.بعد منم سرمو بردم نزدیکشو خیلی آروم کیرشو تو دهنم بالا پایین می کردم.کیرش حدودا 17 18سانتی می شد با قطر تقریبا 3 4 سانت که به زور تو دهنم جا می شد.اولش سعی کردم که تا آخرش بکنم تو دهنم ولی نمی شد و می گفت که تیزی دندونام گیر می کنه به کیرش.پشت سره هم براش بالا پایین می کردم اونم از اونور کوسمو می مالوند.بعد از حدود 5 6 دقیقه گفت آبمو می خوری گفتم نه گفت نگه دار تو دهنت بعد برو دستشویی نذار بریزه رو مبل.منم باز هیچی نگفتم و بعد یکی 2 بار ساک زدن آبش با شدت ریخت تو دهنم.البته آبش زیاد نبود ولی بوی خوبی نداشت.همیشه از همچین بویی حالت تهوع بهم دست می داد واسه همین زود رفتم سمت دست شویی و اونم پشت سرم اومد تو وقتی دولا شده بودم که دهنمو بشورم از پشت کیرشو محکم فشار داد تو کونم که یه حس خیلی خوبی بهم داد.بعد که اومدیم بیرون داشتم مانتومو می پوشیدم که یه بار دیگه بغلم کرد و صورتمو بوسید و با مهربونترین حالت ممکن گفت که عشقه منی تو.....

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس با دختر لاغر

این خاطره ماله سال پیش و سکس من با یه دختر ظریف اندام و لاغر هست .
سال قبل من یه مجتمع تجاری کار میکردم و کنار مغازمون پنج شش تا همسایه داشتیم . یه روز که تو مغازه بودم تلفن زنگ خورد و شماره یه تلفن عمومی افتاد . یه صدای خوشگل که بعدا فهمیدم خودش نبود بهم گفت شمارتو بده بهت زنگ بزنم . ازش اسمش رو پرسیدم که یه اسم همینطوری بهم گفت من هم با وجود صاحب مغازه یکم موذب بودم و سعی میکردم شماره ندم تا بفهمم کیه که آخرش مجبور شدم شماره بدم تا سر و ته قضیه رو بفهمم . اون شب بهم زنگ زد و باهم صحبت کردیم .بگذریم از اینکه حدوددو ماه ما هنوز نه ایشون رو دیدیم نه خیر سرمون فهمیدیم کدوم دختری عاشق ما شده . تا اینکه یه روز یه کار با مغازه همسایه داشتم . حوالی ساعت 7 بود توی مغازش خونوادش بودن و میخواستن با هم مغازه رو تعطیل کنن برن برای همین لفطش ندادم یه دختر جوانی داشت که 19 سالش بود البته از بس لاغر بود که هیچکس بهش نگاه نمیکرد از قیافه هم معمولی بود نه زشت نه خوشکل ولی کاملا سفید بود سینه هایی با کمی برجستگی و البته از پشت هم یکم برجستگی داشت. حالا داخل مغازه این دختره با گوشی حرف میزد من هم منتظر بودم تا پدرش کاری که گفتم رو برام انجام بده یه لحظه متوجه صداش شدم که با دوستش داره حرف میزنه و الفاظی که استفاده میکنه و میخنده برام آشناس . یکم گیج بودم عین کسخل ها رفتم بیرون یکم فک کردم دیدم اوه اوه اوه این همون دختره که باهاش میحرفم . خلاصه گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم و از دور نیگاش کردم دیدم داره گوشیشو نیگا میکنه من هم متوجه شدم پشت خطیش هستم. اطرافش رو نیگاه کرد و منو رد کرد. عصبانی شدم .خلاصه اون شب رفتیم خونه و بهش زنگ زدم گفتم
+تینا ( اسم مستعار) تویی ی؟
یکم دستپاچه شد و بهم گفت :
+ تینا کیه ؟ عوضی گرفتی؟
- خر خودتی و هفت جد آبادت الاغ منو مسخره کردی از اول میگفتی کدوم خری هستی .
+ اشتباه نکن سعید
ماجرا رو بهش گفتم و اعتراف کرد که آی من تورو دوست دارم و میخوام مال من باشی و از این خزعبلات من هم فاتحه اشو خوندمو گفتم اگه یه بار دیگه بزنگی به بابات میگم.
خلاصه چند روز گذشت دیدم اس داد سعید من عاشقتم .
دیدم این انگار ول کن نیست گفتم الان میرم به بابات میگم تا دیگه عاشق من نشی .
یکم ترسید بهم گفت تو چند روز بیا همو ببینیم اگه بد بود بگو برم دیگه هم پشتمو نیگاه نمیکنم.
بعد کلی تفره رفتن آخرش راضی شدم بریم بیرون .خانوم کلاس داشتن و به بهونه کلاس گفت بیا من بیرونم رفتم پیشش و بردمش تو یه پارک که حداقل کسی نبینه آبرومو ببره . کمی حرف زدیم من هم فقط دنبال چیز ارزشمندی بود توی هیکلش که چیزی ندیدم . دو ماه گذشت و من بی اعتنایی میکردم و ایشون هم زنگ میزد و مثلا حالمون رو می پرسید . تا اینکه یه روز گفت بیا خونمون میخوام تو خونه هم رو ببینیم . گفتم خونوادت کجان ؟ ( یه تا داداش کوچیک هم داشت ) گفت باباش مغازس و مامانم و داداش هم رفتن خونه خاله . گفتم عجب خری هستی من بیام و از اونطرف یکی بیاد چه خاکی میخوای تو سرت بریزی گفت مطمئنم نمیان چون شب قراره بریم خونه خاله .من هم برای اینکه گفتم شاید یه فرجی بشه و دوستش پیشش باشه قبول کردم مغازه رو سپردم دست صاحبش و به سمت خونشون رفتم.
..............................
عین سگ می ترسیدم در رو زدم یکم طول کشید در رو باز کنه رفتم تو و یکم تو راه سر صحبت رو باز کردم و دنبال سوراخای خونه میگشتم تا برای خودم جا پیدا کنم. رفتیم تو اتاقش و تازه متوجه شدم که خانوم حموم رفته و به خودش رسیده و یه شلوارک و یه بلوز سفید پوشیده و اون اندام ظریفش بیرون بود . گفتم این چه وضعیه خجالت نمیکشی گفت من تو خونه خودم میخوام راحت باشم یکم صحبت کردیم و من بهش نیگاه میکردم خوشگل شده بود و من هم بدم نمیومد ترتیبشو بدم .
ازم پرسید نظرت در باره لباسم چیه؟ من هم یه گوشه لباسشو گرفتم و کمی بلند کردم تا مثلا جنسشو نیگاه کنم ولی در اصل میخواستم پایین رو بببینم گفتم بد نیست خیلی خوشکل کردی خودتو خبریه میخوای بری عروسی ؟ گفت میخوام برم خونه خاله . صحبتاش یواش یواش به زیر کمر رسید گفت ناخن پام شکست و پاشو گذاشت جلوم گفت ببین چیکارش میتونی بکنی از بس لاغر بود و شلوارک یکم بزرگ بود که رونشو دیدم . فهمیدم ایشون میخواد دستمالی بشه و خارش داره . از نیتش خبردار شدم و من هم پاشو گرفتم کشیدم سمت خودم طوری که پاش بخوره به کیر . اونم فهمید من نیتم چی بود و اون یکی پاشو هم بلند کرد من هم شروع کردم به تعریف کردن ولی عجب پاهایی داشت سفید و بدون مو یکم نوازشش کردم گفتم چطوری این موهاتو میزنی که اینقدر صافه گفت اگه قرار بود تو بدونی که دیگه زن و مرد فرقی نداشتن . گفتم مثلا چه فرقی ؟ گفت همین که تو یه چیزی اون زیر داشته باشی که من ندارم گفتم تو چی میدونی از این؟ مگه دیدی تا حالا ؟ گفت تو فیلما دیدم . گفتم تا حالا دوستی داشتی و باهاش رابطه داشتی ؟ گفت نه من فقط تونستم با تو تا الان حرف بزنم . گفتم برای چی منو آوردی خونه و پاهاشو گذاشتم پایین و رفتم چسبیدم بهش دستاشو گرفت خیلی داغ شده بود بدن داغی داشت منم بدنم گرم شد گفتم میخوای بشینی روم بدون هیچ رو در وایستی نشست روم منم حشری شده بودم و دیگه حس تنفری بهش نداشتم کشیدمش روی کیرم و شلوارکشو در آوردم هیج چیز نمیگفتی و فقط منتظر من بود لباسشو رود درآوردم و سینه های کوچیکشو دیدم سوتین نبسته بود بردمش رو تختش و گفتم میخوام امروز برات فیلم بازی کنم گفت باشه اشکالی نداره و سینه هاشو مالیدم و خوردم رفتم پایین سمت کوسش هیج عکس العملی نشون نمیداد و فقط منتظر بود تا ارضا بشه من هم احساس کرد میخواد خودشو بندازه بهم برای همین شرتشو کشیدم پایین و کوس سفید و بلوری نازش رو دیدم یکم بوسیدمش با هاش ور رفتم و بهش گفتم حالا نوبت توئه و شلوارمو در آوردم گفتم بیا اینم واقعیش ببینم چیکار بلدی بکنی ؟ شروع کرد به ناز کردنش گفتم بخورش کرد توی دهنش ولی فقط سرشو و یکم شروع کرد به مالوندن و خوردن بی تجربه بود کمکش کردم و سرش رو گرفتم و فشار دادم تو دهنش . دندوناش پدرمو در آوردن گفتم لباتو جمع کن روی دندونات زخمش کردی . با هر مصیبت شد یکم مالوندش تا کاملا سیخ شد . گفت نمیخوای بذازی تو کوسم گفتم مگه پرده نداری گفت دارم اما حلقویه (تو کونم عروسی بود ) گفتم از کجا معلوم انگشتش رو کرد توش و در آورد گفتم اینو از همون اول میگفتی دیگه افتادم روش و شروع کردم به خوردنش و انگشتمو میکردم توی کوسش به خودش میپیچید گفتم حالا وقتشه بذارم توی کوست کاندوم دارین ؟گفت باید برم اتاق بابام ببینم چیزی پیدا میشه پاشد بره که دیدم عجب بدن سکسی داره راه میرفت آدم حال میکرد . یه کاندوم پیدا کرد و کشید روش وگفت فقط آروم بزار . کیرمو که 17 سانت بود سرشو آروم مالیدم به دهانه کوسش و با یه فشار سرشو فرستادم داخل دراز کشیدم روش وشروع کردم به خوردن لب و گردنش به بغل خوابوندمش و اینبار با یه فشار کل کیرمو فرستادم داخل کوسش خیلی گرم بود شروع کردم به تلمبه زدن بدنش رو کاملا تو دستام داشتم خیلی ظریف بود جیغ میکشید دستمو بردم طرف کوسش و مالیدم یه لحظه یه آه کشید و خودشو شل کرد من کیرمو کشیدم بیرون و به صورت سگی نشوندمش و کیرمو دوباره هل دادم توی کوسش و تلمبه زدم دیدم داره آبم میاد کشیدم بیرون و ابمو ریختم روی کمرش گرمای آبم رو حس کرد و یه آه دیگه کشید .بلند شد یه بوس از لبام گرفت و کیرمو مالوند گفت حال کردی منم بغلش کردم و گفتم خیلی خوشم اومد بدن خیلی خوبی داری جون میدی برای سکس. و بهش گفتم دوست دارم از کونت هم بکنمت و انگشتمو یکم با کرم ارایشش چرب کردم و کردم تو کونش دردش اومد گفت نکن . میدونستم نه نمیاره ولی بهش گفتم تا دفعه بعد بهت فرصت میدم که کونتو گشاد کنی اونم قبول کرد .لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون .توی راه به این فک میکردم که دختر لاغر کردن خیلی بیشتر از کردن دخترای چاق یا متوسط حال میده . خیلی خوشم اومد .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

SexyBoy
 
پس از جدایی

سکه های شاه ولایت دست از پا دراز تر به خونه پدریشون بر گشتند . من سودابه 23ساله وداداش ساسان 25 ساله پس از یه سال زندگی متاهلی ناموفق دوباره مجرد شدیم . تو این جفت طلاقها میشه گفت که به نوعی مردها مقصر بودند . داداشم که از همون عزبی دنبال خوش گذرونی و تفریح بود شوهر منم یه آدمی مثل برادرم . منتها من یه خورده تحملم از زن داداشم کمتر بود . تحت تاثیر این داستانهای سکسی تو اینترنت گفتم حالا که شوهرم شب و روز داره بهم خیانت می کنه منم برم یه لاس خشکی بزنم .. فقط یه دوست پسر پیدا کردم که تلفنی باهاش صحبت می کردم و گاهی هم که وضع خراب بود با هم چت می کردیم . شایدم کار که به اونجاها می رسید حاضر می شدم کوس و کونمو هم بهش بدم ولی حالا که نرسید می تونم بگم پاک پاک بودم که شوهرم طلاقم داد . گند قضیه در اومد وآقا جناب با این همه دو ست دختر و زن شوهر داری که باهاشون رابطه داشت گیر نیفتاد و این یه صحبت معمولی با یه پسر غریبه شد بلای جونم و شوهر کوس کش غیرتی منو طلاق داد البته هر دوتا راضی بودیم تو این یه سالی فقط ده دفعه منو گاییده بود که هفت تاش مال هفته اول بود . شوهرمی خواستم چیکار ؟/؟!.میرم خونه بابا بالاخره یه زن مرده ای یه پیرمردی یه کوس خلی اگه هم نشد یه خیار بادمجونی که پیدا میشه باهاش حال کنیم . چسبیدم به اینترنت و ماهواره و از این سرگرمیها . از بس که داستان سکسی خوندم و فیلم سوپر دیده بودم روم باز شده بود . داستانهای خانوادگی سکسی فامیلی هر چند همه شون کشک و خیالیه و شاید سالی چند تا از اینا توی جامعه اتفاق بیفته و اونم نه به این صورت ولی خیلی وسوسه شده بودم که به داداشم یه حالی بدم . هر چی خودمو ردیف می کردم و لباسای جور واجور می پوشیدم توجهی به من نمی کرد . همه تو خونه طوری می گشتیم که انگار تو ساحل دریاییم . یه خونه ویلایی کلنگی هم تو تجریش داشتیم که از مرحوم پدر بزرگ به پدرم رسیده بود وگرنه بابا با این شغل معلمی و مامان با شغل خونه داری عمرا اگه خونه بخر بودن . داداشمم که یه بقالی کوچولو همین دو رو برا داشت که اگه نمی گفتیم سوپریه بهش بر می خورد . یه خورده هم سود سپرده ای رو که از بابا بزرگ به بابا رسیده بود خرج خونه می کردیم . بگذریم بریم سر اصل مطلب . بد جوری تو نخ این داداشه بودیم . بابا عباس یه شب رفته بود کرج که با دوستاش خوش باشه و قرار بود که شبو هم خونه نیاد . اینو هم بگم که بابام با این که یکی دو سال مونده که به پنجاه برسه و یه پنج سالی هم از مامان بزرگتره ولی خیلی جوون و خوش تیپ نشون میده . تصمیم گرفتم که شبو وقتی مامان خوابیده برم سراغ داداش و هر طوری شده راضیش کنم منو بگاد . دیگه نمی تو نستم تحمل کنم . خوندن این داستانهای سکسی هم ذهن و روان و حتی تمام جسم ووجودمو آماده کرده بود تا خودمو خیلی راحت در اختیار داداشم بذارم . خودمو زدم به خواب که کسی سراغ منو نگیره . وقتی مطمئن شدم هیچ صدایی نمیاد و همه خوابن از اتاقم خارج شدم و درو هم قفل کردم که اگه یه موقع با ساسان مشغول شدم و مثلا مامان خواست بیاد اتاقم سر کشی نتونه متوجه شه که من نیستم . در اتاق ساسان باز بود ولی اثری ازش نبود . رفتم هرچی تو حیاط گشتم پیداش نکردم . مرغ از قفس پریده بود . معلوم نبود نصفه شبی رفته بود کدوم خونواده رو بد بخت کنه . ناامیدانه بر گشتم که بگیرم بخوابم یهو از تو هال که رد می شدم از تو اتاق خواب مامان یه صداهایی شنیدم رفتم گوشمو به در چسبوندم صدای پچ پچ مامان و ساسان بود . نکنه دزد اومده باشه . یک درمیون می فهمیدم که چی میگن . همینو فهمیدم که در مورد اطمینان از خواب بودن من دارن میگن و از قفل بودن در ..یه لامپ فلورسنت یا به اصطلاح خودمونی مهتابی تو هال روشن بود و تو اتاق خواب مامان هم همین طور . از سوراخ کلید نگاه کردم . خوب و واضح نمی تونستم ببینم . حرکتشون یه جا نبود . فقط می دیدم ساسان دهنشو گذاشته رو کوس مامان زیبنده و مامانو وادار به ناله کرده . صدای ناله مامان بالا رفته بود و یه خورده واضح تر صحبت می کرد .-جووووون ساسان کوسسسمو بخور گازززشش بگیر همش مال تو .. کاشکی می تونستم از نزدیک برم جلو و شاهد این صحنه های هیجان انگیز باشم . نه این وضع دیگه قابل تحمل نبود . پریدن به وسط اونا و عیششونو کورکردن هم صحیح نبود و اونا رو کینه ای می کرد . من باید طور دیگه ای زهر خودمو بریزم باید بابا رو تحریک کنم و اونو وادار به تلافی کنم . من هر جوری شده باید امشبو به کیر برسم حالا مال داداش نشد مال بابا . ساسان نامرد !درسته که مامان ازم تپل تره ولی من جوون تر و تازه ترم . شاید زیاد عشوه گری نکرده کلاه سرم رفت . زود از محل حادثه دو رشده و زنگ زدم به بابا که چه نشستی بیا که اتفاقی ناموسی داره تو خونه میفته اگه نجنبی زنت از دستت میره یعنی از دست که رفته واسه این که هم مضطربش کنم هم مضطرب ترش نکنم بهش گفتن بابا جون راستش اونو ساسان دارن با هم سکس می کنن بی سرو صدا بیا خونه باهم میریم مچشونو می گیریم .من با توام بابایی . هواتو دارم . باید تلافیشونو سرشون در بیاریم . اگه بخوای جبران کنی کمکت می کنم .چه جوری ؟/؟-حالا تو بیا یه جوری حلش می کنیم . خون پدرو به جوش آورده بودم . خدا کنه بکش بکش نشه و این کوس و کیر یه فتنه دیگه ای به راه نندازن . دوباره رفتم پشت در ایستادم و از سوراخ خوب ورانداز کردم . آخ دیگه بیحال بیحال شدم . مامان قمبل کرده بود و ساسان هم کیر خر مسلکشو گذاشته بود تو کوس مامانو تند و تند می کردش و در می آ ورد . دستم رفته بود لای شورتم و بیحس فقط به صحنه نگاه می کردم -مامان زیبنده من فقط تو زیبنده منی . مامان قرصاتو که ول نکردی دلم میخواد بازم آبمو بریزم تو کوسسسسست -ساسان جون من که بهت گفتم پدرت خودشو کشت واسش قرص نخوردم ولی واسه این که تو کمرت سبک شه با کوسم حال کنی همه کاری واست می کنم . دیگه خیلی بلند بلند صحبت می کردند . و ساسان هم تند تند مامانو می گایید . همینو فهمیدم که مامان ارضا شد و داداش هم آب کیرشو ریخت تو کوس مامان . همه این صحنه هارو کلی می دیدم . بعد هم متوجه شدم که کیر ساسان هم رفته تو دهن مامان و اون داره واسش ساک می زنه . یهو نمی دونم چه طور شد که صحنه قطع شد .اولش مامانو دیدم که تنها شده بعد اونم غیبش زد و یهو صدای کلیدی شنیدم و باز شدن در اتاق و تا برم فرار کنم در باز شد و پرت شدم تو اتاق خواب مامان اینا . به جای این که اونا خجالت بکشن من داشتم آب می شدم . آخه فضولی و جاسوسی و تفتیش تحت هر شرایطی خیلی بد و ناپسندیده و غیر قابل توجیهه . -به ..خواهر گلم زیارت قبول خوب دید زدی ؟/؟حالت جا اومد ؟/؟دوست داری به جای تماشا چی بودن هنر پیشه بشی ؟/؟اومد طرف من و منم که غافلگیر شده بودم نمی دونستم چیکار کنم و قصد فرار داشتم که افتاد روم . خوشم میومد که به زور دنبالم باشه . ولی وجود مامانو اضافه می دیدم . دست و پا می زدم . اون خواست دگمه های بلوزمو به زور باز کنه که نتونست با فشار پاره اش کرد و از تنم در آورد . سوتین منو هم با خشونت بازکرد و چند تا سیلی هم به من زد . من کیییییفففففف می کردم ولی مقاومت الکی هم می کردم تا به این شیوه خود ادامه بده . شلوار منو هم به زور از پام کشید و درآورد و با شورت منم همین کارو کرد و بازم قصد فرار داشتم که کمر منو گرفت و گفت جنده حالا واسه ما فالگوش وای میستی و جاسوسی مارو می کنی .؟/؟جوابتو الان با این کیر کلفت و درازم میدم . کمر و کونمو بالا آورد و بدون این که وسط کون و لاپامو باز کنه کیییییررشو یک ضرب گذاشت تو کوسسم -جنده کونی این که آماده آماده بود تو کیر می خواستی یک شب دیگه میومدی بهم می گفتی . از اون طرف مامان هی قر قر می زد حالا نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار ؟/؟-مامان این دخترته . کوسش میخاره . تقصیر نداره یه خورده ادبش کنم دوباره میام پیشت . کیرم که فرار نکرده تازه آدم که به دخترش حسادت نمی کنه . هر چی باشه خواهر و برادر به گردن هم حق دارن . از حرکت سریع کیرررشش توکوسسم فوق العاده لذت می بردم -ساسان منو بکن همین جوری بذار تو کوسسم خیلی خوبه بذار این نصفه شبی جیغ بکشم به همه بگم کیییییررر می خوام داداششی خیلی وقته کوسسس من منتظر همچه فرصت و همچه کیییرررریه .-زودتر اینو می گفتی . منم چشام مدتیه که دنبال تو و کوسسته -راست میگی ساسان ؟/؟-به جون مامان به کون و کوس تو و مامان قسم راستشو میگم . پس تا میتونی منو بکن جرررم بده پارررم کن من الان حشری حشریم . یه پرس باید منو بکنی . بعد بری سراغ مامان . تازه اون یه بار ارگاسم شده . نوبتی هم باشه دیگه نوبت منه . ساسان دیگه منو وحشیانه نمی کرد این بار داشت عاشقونه منو می گایید .-واییییییی چه صفایی می کنم سودابه !دو تا کوسس و کوووووووون مفت و مجانی -یعنی ما این قدر بی ارزشیم ؟/؟-نه منطورم این نبود منظورم این بود که حی و حاضر و آماده تا شما دو تا هستین من چرا بی خود خودمو تو خیابونا علاف کوس کنم .-آبجی من فقط از کاندوم ماندوم بدم میاد دوست دارم آبمو بریزم تو کوسست -امروزه رو چون تازه از شر پریود خلاص شدم عیبی نداره از ماه دیگه مث مامان واست قرص می خورم -قربون تو آبجی چیز فهم بشم .از فردا پس فردا تا دوره بعدی فقط می ریزم تو کونت . تازه یادم اومد که بابا با شمشیر میر غضب تو راهه . مامان که با دیدن سکس بچه هاش داشت با خودش ور می رفت و منتظر نشسته بود و ساسان هم جفت سینه هامو چسبیده و کیرشو با حداکثر فشار ولی عاشقونه به کوس من می کوبید وبه اوج شهوت رسیده بودم بعضی جاهاشو فکر می کردم کوسم از وسط داره دو تیکه میشه .-ساااااساااان ولم نکن ولم نکن همین جوری خوبه سیستمو به هم نزن . کیییرررتو با فشار بزن خوبه خوبه خوبه یه کم دیگه جااااااااان اههههه کوسسم خالی کرد ریختمش جووووووووون ساسان هم معطل نکرد و با چند تا شلیک ریخت تو کوس تشنه ام . هنوز فرصت نشده بود که اب کیر ساسانو از دورو بر کوسم پاک کنم که بابا عباس عبوس شده پس از دوساعت مثل اجل معلق سر رسید به به به به خانواده با ایمان ونمونه من .بد که نمی گذره . زنیکه جنده پتیاره یه عمره که هواتو داشتم . اگه نیاز داشتی بهم می گفتی بیشتر بهت می رسیدم اگه کیر من کفاف تو رو نمی کرد می گفتی دو پینگ می کردم . یه جوری سفت تر و دراز ترش می کردم . پسر تو خجالت نمی کشی حیا نمی کنی ؟/؟زنتو که نتونستی نگه داشته باشی . حالا اومدی رو ننه ات سوار شدی ؟/؟واما تو سودابه از تو یکی دیگه انتظار نداشتم زنگ می زنی که بیام و غافلگیرشون کنم و اون وقت هم می خواستی جبران کنی برو اول آب کیر داداشتو از رو کوست پاک کن بعدا کوس شر بگو . خیلی ناراحت شده بودم . احساسات پدر جریحه دار شده بود . نباس می ذاشتم از در بره بیرون . یهو دیدم سه سوته خودشو لخت کرد و افتاد روم . با خشونت هر چه تمامتر هم افتاد روم .-زیبنده ببین منم دارم دخترتو دخترمو می کنم تا ببینی . می تونی با دیدنش کیف کنی . پدر قوی هیکل منو انداخت زمین و در جهت عکس کوس دادن قبلی داشتم کوس می دادم . این بار رودرروی کوس کن قرار داشتم . منو انداخته بود رو زمین دو تا دستامو محکم داشت و کیرشو تا ته محکم فرو می کرد تو کوسسم و در میاورد -اووخخ بابا بابا جووووون باباجونم دردم گرفت یواش تر باور کن من می خواستم وقتی اومدی خودم کوس و کون ناقابلمو تقدیمت کنم . ساسان افتاد روم و نتونستم کاری بکنم . باورکن تقصیری ندارم -ولی تو حالتو کردی -چیکار می کردم کییییییییررررره دیگه شوهرم که سرحالم نمی کرد . دوستت دارم بابا از این به بعد هر وقت دوست داشتی مال توام .منو بکن . کوسسم مال تو کووونم مال تو همه جام مال تو . تو اگه بخوای دیگه طرف ساسان هم نمیرم .(این یکی رو تعارف می کردم )بابا عباس اروم شده بود .حالا اونم داشت عاشقونه کوسسمو می کرد .-بابا جووونم کوسسسم آب شد آبش ریخت اومد بیرون حالا آب تو رو میخواد بابایی آب کیر تو رو میخواد .-فدای دختر گلم میشم ساسان کیر به دست منتظر بود تا یه رحمی بهش بشه . چشاش به سوراخ کونم بود . کسی به مامان تو جهی نمی کرد. پدر هم همینو می خواست . و می خواست لجشو در بیاره . یه رودستی هم به ساسان زد . آب کیرشو که تو کوسم خالی کرد از ساسان خواست که بره زیر من . منم قمبل کنم و یه گارد تقریبا سگی بگیرم و اونم یعنی بابا از پشت رو کونم سوار شه و بذاره تو سوراخ کونم . ساسان سگرمه هاش رفت تو هم -بابا کوس که بیشتر حال میده -پس حالشو ببر من که رفتم طرف کون . سوراخ کونمو با کرم آماده کرد و خیلی ملایم و جنتلمنانه کیرشو گذاشت بره تو سوراخم . از اون طرف ساسان موشک زمین به هواشو می فرستاد تو کوسم . دو تایی منو محاصره کرده بودند . خودم قاطی کرده بودم . نمی دو نستم کدوم کیر بهم لذت بیشتری میده .-سودابه دخترم چند ساله که همچه کیفی نکردم . خیلی باحالی دخترم .-بابا جونم من دیگه شوهر نمی کنم . تو شوهرم باش . میخخوام که فقط و فقط کیییرررتو بالا سرم باشه تاج سرم باشه -تو ملکه منی دخترم کوسسستم تاج سرماست -دوباره بگو بابا -کوسسستم تاج سرماست . از اون ورم به کمک گاییدن ساسان یه بار دیگه ارگاسم شدم و اونا هم آبشونو ریختن تو کوس و کونم . مامان یه گوشه ای کز کرده و بغضش در حال تر کیدن بود . لبمو گذاشتم رو لب بابایی و گفتم بریم از دلش در بیاریم اگه اون نبود ما امروز این محفل گرم خانوادگی ضربدری ماراه نمی ا فتاد . سه تایی رفتیم طرف مامان و نازشو کشیدیم و دو دقیقه نشد که ردیف ردیفش کردیم . بابا عباس گذاشت تو کوسش و ساسان کون دوست هم از عقب کرد تو کونش . منم با سینه های مامان ور می رفتم تا بیکار ننشسته باشم .و مامانو هم ردیف ترش کنم . دستمو از سینه های مامان به کمرش رسونده تا پدر کارشو راحت تر انجام بده .-عباس منو بخشیدی ؟/؟-اگه نمی بخشیدمت که دونفری کوس و کونتو هوا نمی دادیم . از این به بعد باید همین جور محفل ما گرم و دوستانه باشه .-عباس بازم بگو که کوسسم ضعف رفت . دیگه همه چی متنوع میشه . الان هرکدوممون دوتا زوج داریم -آره عزیزم تو دوتا شوهر داری منم دو تا زن دارم . ولی باید تا اونجایی که می تونیم باهم و در کنار هم حال کنیم . دو تایی مامانواز زمین بلند کرده این دفعه بابا گذاشت تو کون مامان و ساسان هم تو کوسش . -وایییییی کونننم کوسسسم آخ من از دست شما آتیش گرفتم من از کیییررشما دوتا آتیش گرفتم کوسسم دیگه مال من نیست من دو تا شوهر دارم . مال شمام جرررم بده عباس . پارررم کن ساسان . عباس کونننمو به آتیش بکشش ساسان کوسسمو ریزریزش کن . وایییی مرد من راضی شدم ساسان جون ارگاسم شدم . با دو تا کیییررراتون حمله اخرو انجام بدین . مامان زیبنده رو گذاشتن زمین و دوتایی کوس و کون مامان جونو آب پاشیش کردن . من و مامان هم یه خورده از این آبارو خوردیم و خودمونو تقویت کردیم . چهار تایی همدیگه رو بغل زدیم . قرار شد یه تخت چهار نفره بخریم و بذاریمش تو هال که مخصوص سکسهای ضربدری خونوادگی ما باشه . ساسان به من میگه که زن و شوهر اصلی من و تو هستیم . بابا هم همین حرفو به من می زنه . انگاری هر دو تا دنبال زن جوون می گردن . بیشتر شبا با هم سکس گروهی داریم . بابا عباس به من میگه که مبادا یه موقع من نیستم بری سراغ ساسان -چشم بابا من بی اجازه شما آب نمی خورم . ولی خب زیر آبی خیلی میرم . مامانم هم هوامو خیلی داره لوم نمیده . مگه میشه یه کیر بی دردسر کنارم باشه و ازش بهره نگیرم ؟/؟!اگرم بابابفهمه میگم تقصیر من نبود اون یعنی ساسان مجبورم کرد . اونا هردوتاشون دوست دارن که از من بشنون که کیرشون از اون یکی بهتر و حال بده تره . منم هروقت تنها میرم پیششون همچه حرفی رو بهشون می زنم.
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

SexyBoy
 
داستان سكسی من و دوست دخترم منصوره

سعید هستم 23 سالمه از بوشهر درس میخونم دانشجویه برق صنعتی هستم واسه مهندسی میخونم خوشگل هستم البته دیگران نظر دادن این داستان ماله 4 ماه پیش هستش یك سالی بود كه من پارك بادی گذاشته بودم تو یكی از پارك های شلوغ. یك شب كه عید سال 90 تازه فرا رسیده بود شب ششهم عید بود كه خیلی شلوغ بود دختر و زن های خشگلی بچه هارو میاوردند نشسته بودم رو میزم كه آخر شب بود و هوا خیلی سرد بود من داشتم میلرزیدم كه یهو 2 تا دوختر خوشگل و زیبا كه اندامه بسیار زیبا و جذاب و آتیشی داشتند كه من كاملا گرمم شده بود كه كیرمو لای پاهاشون لمس میكردم خلاصه اومدند داخل و گفتند نفری چنده گفتم 2000ت كه گفتم بعد كه خاستین برید حساب كنید یكی از دخترا 2 تا داداشه 2 قلوه داشت كه 6 سال سن داشتند چون آخر شب بود زیاد شلوغ نبود و من از یكی از دخترا خیلی خوشم اومده بود و اونی كه من ازش خوشم اومده بود نگاه نمیكرد و خیلی خودشو میگرفت بر خلاف دوستش كه خیلی منو نگاه میكرد و خیلی پا میداد ولی من با اون زیاد حال نكردم خلاسه گفتم برم كه 1خود شیرینی كنم رفتم و به دخترا گفتم میخواید واستون فیلم سینمایی بزارم و قبول كردند و با جذابیته زیادی حرف میزدم و فقط با اونی كه من ازش خوشم اومده بود حرف زدم و واسش 1 لبخند زدم و اون با 1 لبخنده جذاب جوابه منو داد و رفتم فیلم هارو واسش آوردم كه ببینه انتخاب كنه منم شمارمو گذاشتم وسط فیلم ها و دادم به اون دختری كه من خیلی رفته بودم تو كفش و بهش 1 چشمك زدم كه اون هم خندید فیلم هارو كه ورق زد شمارمو دید و درجا شمارمو برداشت و گذاشت تو جیبش و فیلمو انتخاب كرد و من واسشون گذاشتم و دوسته اونی كه من شماره دادمش خیلی حسودیش شده بود و دوستایه منم اونجا بودن و میگفتن وای سعید چه پرنسسی رو بلند كرد بعد كه داشتن فیلمو میدیدن منم روبرو دخترا نشستم و نگاهه پرنسسم میكردم اونم منو نگاه میكرد قیلم دیگه مفهومی نداشت و دیدم كه داره دست میكنه تو جیبش و شماره را در آورد و زنگید و من به شدت تو چونم عروسی بود خودشو معرفی كرد اسم خودش منصوره بود و اسم دوستش فاطمه بود منصوره 19 سالش بود كه با فاطمه هم كلاسی بود و دیگه بچه ها خسته شدند و وقتی خواستن برن به هر كدوم 1 بادكنك دادم و منصوره جونم 1 بوس از راهه دور بهم داد و منم باش بای بای كردم و وقتی رسید خونه منم تعطیل كردم و رفتم خونه و اول 1 ساعتی با هم حرف زدیم كه تو 1 ساعت دلشو برده بودم ازش پرسیدم كجا میشینید كه اونهم گفت و من شاخ در آوردم آخه بالایه محله خودمون ساكن بودن و شروع كردیم به مسیج دادن و لاو میترکوندیم داشتم از لباش صحبت میکردم آخه لباش مثله لبایه آنجلینا جولی بود جون میداد قورتش بدی و چشایه درشت و کشیده ای داشت که مشکی رنگ بود و پوسته نرم و لطیفی داشت که مثله برف سفیدیش میدرخشید خلاصه سرتونو درد نیارم واسه فرداش قرار گذاشتیم که گفت موتورداری منم با تعجب گفتم آره ولی چرا با ماشین نریم بیرون گفتش میخوام با موتور بیای آخه میخوام بهت بچسبم و منم با شوق گفتم آره و با هم گپ میزدیم و بهش میگم اگه العان پیشت بودم چیکار میکردی اونم گفت تو بغلت میخوابیدم و گردنتو میخوردم و نوازشت میدادم منم کمکم داشت کیرم راست میشد و گفتم تا حالا سکس داشتی اونم گفت آره ولی خیلی وقته سکس نکردم منم گفتم تا اونجایی که میتونم جلو شهوتمو میگیرم خلاصه فردا رسید و من کلیده پارکو دادم دوستم که اون مدیریت کنه و رفتم دنبالش وااااای چه آرایشی کرده بود از دور میدرخشید وقتی راه میرفت کونش ایور اونور که میشد مغزم تکون میخورد عجب کون و سینه هایی داشت سلام کرد و سوار شد و جسبید به من وااای سینه هاش کامل چسبید به من و حرف که میزد نفسش منو شهوتی کرده بود و منم دسته چپمو گذاشتم رویه رونش و 1 ساعتی دور میخوردیم که بهش گفتم بریم خونمونو نشونت بدم رفتم دم خونه گفتم بریم داخل اونم قبول کرد و رفتیم داخل و گفت من شراب خیلی دوست دارم منم منظورشو فهمیدم و رفتم شرابی که خودم انداخته بودم رو آوردم که 7 سال گذاشته بودم روسری و مانتو و شلوارشو در آورد که که یک تاپه سفید و یک شلوارکه سفید که با تاپش جور و خیلی خیلی چسبون بود و موهاش بور و بلند که تا باسنش اومده بود و سینهاش داشت تاپشو پاره میکرد منم رفتم شلوارک پا کردم و 1 آهنگه اسپانیایی گذاشته بودم با نظر خودش و شروع کردیم به خوردن شراب چند پیک خوردیم که گرم شدیم بعد من شروع کردم به مدل سکسی خوردن من شرابو ریختم رویه گودیه لبه پاینیش و همراه با لباش مکیدمش وااااای به اندازه ی 5 تا لیوان منو مست کرد و اونم همین کارو کرد و شرابو ریخت رو لبم و شروع کرد به خوردن شرابو لبام و دیگه ول نکرد و خودشو انداخت روم در حالی که بد جور نفس نفس میزد و منم لباشو میخوردمو زبونمو خیلی ماهرانه میچر خوندم و دستمو بردم طرف سینه هاش واااااایی چه سینه های نرمی داشت و داشت منو لخت میکرد منم شلوارکه چسبونشو با زور کشیدم پایین و یهو دیدم شرتش خیسه خیسه و منم شرو کردم به خوردن گردنش و از رو شرت کسشو میمالوندم و اون با صدایه بلنده آآه ه ه ه ه ه آه ه ه ههههه میکرد و دادو فریاد میکرد که منو بد جور دیوونه کرده بود بد اونو از رو کمر خوابوندم و با یه دستم کسشو میمالوندم و با دست دیگه تاپشو در میووردم و بعد سوتینشم در آوردم جووووووووون عجب سینه هایی زد بیرون داشتم از حال میرفتم و سینه هاشو میخوردم و اونم بلند میگفت سعییییییید کیییییرتو میخوام حالتی که میگفت واقعا من دیوونه شده بودم چشام اصلا باز نمیشد اونم کامل منو لخت کرد و با دستش کیرمو میمالوند من از خوردن سینه هاش اصلا سیر نمیشودم اونهم با فریاداش منو بدجور تحریک میکرد و باز گفت سعید قربونت برم کییییر میخوام منم با زور چشامو باز کردم فکر کنم منصوره جونم2یا 3 باری ارزا شده بود بعد شرتشو هم در آوردم واااااای چه کسی داشت تپل و خیلی زیبا که سفیدیش برق میزد من نمیدونستم نگاه کونش کنم یا کسش که گفت سعید دارم میمیرم زودتر بعد خابیدم و اون حالت 69 رو گرفت و شروع کرد با شهوته زیاد کا چشاش سفید شده بود کیرمو ساک میزد منم منم دریغ نکردمو داشتم از رون میخوردمش و رسیدم با کسش و لبای کسشو داشتم ساک میزدم و اونم داشت با مهارته زیاد کیرمو ساک میزد من رسیدم به چوچولش و یهو جیقش رفت هوا و نشونه ضعفشو فهمیدم و باز ارزا شد و بعد از حالت 69 در اومدیم و اونو با حالت سگی در آوردم آخه گفته بود منو تا آخر از کون بکن منم کرمو برداشتمو مالمندم دمه کیرم و دمه کونش کشیدم و با انگشتام کردم تو کونش و اون فریاد میزد وااااای خیلی کونه نرمی داشت بلند گفت سعید تا آخر بکن سعیییید زودتر بکن کونمو جر بده و منم با حرفاش دیگه خودمو نشناختم گذاشتم در کونش و یهو فشار دادم داخل آآآآآآه ه جووووون خیلی تنگ بود بعد اون گفت سعید تا تح تا تح تا تح منم محکم زدم تا آخر که جیقی که زد همه ی همسایه ها مطلع شدن و من اینقدر آمپرم بالا بود که از درد اون چیزی حالیم نبود شروع کردم به تلمبه زدن و اون با صدایه بلند آه میکشید و یه 3 دقیقه تلمبه میزدم بعد تغییره حالت دادیم و من خوبیدم و اون نشست رو کیرمو خیلی حشری و با فریاد بالا پایین میکرد و دیدم کم کم داره آبم میاد بهش گفتم و با فریاد گفت بریز داخل میخام آبتو تو کونم حس کنم و آبمو ریختم هم زمان با هم ارزا شدیم و آبه من با فشار ریخت تو کونش و بیحال افتادیم و یه چرته 1 ساعته زدیم که مامانش زنگ زد آخه شب شده بود و مامانش نگران بود گفت میرم خونه دوش میگیرم و گفت پیاده میرم آخه خونشون نزدیک بود و 1 لبه طولانی گرفت و رفتش. این هم اولین داستانه سکسیه من امیدوارم خوشتون اومده باشه
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
مرد

SexyBoy
 
سیامک و ساقی

سلام به همه بچه های لوتی، اسم من سیامک هستش و می خوام داستان یکی از سکسهام با همسرم ساقی رو براتون بگم. من و ساقی 28 سالمونه و سه ساله باهم ازدواج کردیم و اصفهان زندگی می کنیم. اما داستان مربوط میشه به دیروز، چند روزی بود که با هم سکس نداشتیم و هر دومون حسابی داغ بودیم. ظهر که از کار برگشتم دیدم ساقی یه دامن کوتاه تا زیر کونش پوشیده و یه تاپ مشکی تور. این تیپش رو خیلی دوست دارم چون رونای خوش فرمش رو حسابی نشون میده. خلاصه از همون اول که وارد شدم فهمیدم امروز قراره حسابی حال کنیم. بعد از روبوسی ازش پرسیدم خانمی غذا چی داریم و اونم جواب داد حاضری! من تعجب کردم آخه صبح زود بیدار شده بود. ازش پرسیدم پس از صبح چیکار کردی؟ اونم گفت زنانگی! من منظورش رو نفهمیدم اما گیر ندادم. خلاصه نهار رو خوردیم و یکم پای تلویزیون نشستیم. ولی دیدن هیکلش بدجوری تحریکم میکرد. ساقی قد متوسطی داره و وزنش به قدش میاد، پوستش گندمیه و ورزش میکنه. ولی سکسی ترین جای بدنش کون و روناشه. بعد از تموم شدن فیلم رفتم یه دوش سریع گرفتم و لباس مورد علاقه ساقی رو پوشیدم و اومدم توی حال دیدم نشسته پای فیسبوک. پرسید می خوای بخوابی؟ گفتم می خواستم اما مگه با دیدن این هیکل دیگه خوابم میبره؟! بغلش کردم و بردم گذاشتمش روی تخت و خوابیدم کنارش. تو چشماش حشر بودن رو میدیدم. شروع کردم مالیدن رونهاش و بوسیدن لب و گردنش. تمام بدنش داغ بود و من خیلی از داغیش لذت می بردم. یکم که بهم پیچیدیم و همو بوسیدیم. ساقی پاشد و دامن و تاپش رو در آورد. زیرش یه ست مشکی لامبادا پوشیده بود که من خیلی دوست دارم و همش نگام به چاک کسش بود که ازون وسط خودنمایی میکرد. آخه بندش میافته لای کونش و چاک کس کوچیکش. بهم گفت امروز دلم میخواد خودم هر جور دوست دارم بهت حال بدم، گفتم هر جور تو بخوای عشقم. لباسای منم در آورد و شروع کرد بوسیدن سینه ام و خوردن شکمم. خیلی خوب با اینکارش آدم رو تحریک میکنه. کیرم کم کم داشت سفت میشد که نشست رو سینه ام و یکی از سینه هاشو از سوتین در آورد و گذاشت تو دهنم، تا لبم رو گذاشتم روش و بوسیدم یه آه ه ه ه از ته دل کشید که کیرم حسابی شق شد. خواستم براش بیشتر بخورم اما رفت پایین و تخمام رو بوسید و شروع کرد ساک زدن. وووووااااای که چه ساکی میزد، اوایل تو ساک زدن ناشی بود اما الان شش ماهی هست که دیگه حسابی وارد شده و حسابی آه ه ه آدم رو در میاره. تخمام رو می بوسید و زبونش رو از ته کیرم میکشید تا بالا بعد کیرم رو میکرد تو دهنش و حسابی ساک میزد. کیر من حدود 16-17 سانته ولی ساقی معمولا سه چهارمش رو بیشتر نمی تونه بکنه تو دهنش. آب از دهن هر دومون راه افتاده بود. رو آسمون بودم و سعی می کردم زود آبم نیاد. خواستم منم براش بخورم اما نذاشت و گفت تا اون آهی که دلم می خواد بکشی رو نشنوم ول نمیکنم. خلاصه بعد 10 دقیقه ساک زدن بالاخره رضایت داد که بذاره من کارم رو شروع کنم. شرت و سوتینش رو در آوردم و بعد از یه لب جانانه رفتم توی گردنش. کاملا ضربان قلبش رو احساس می کردم. بوسیدم و اومدم پایین و رسیدم به بالای سینه هاش. ساقی اوایل سینه هاش کوچیک بود اما بعد از ورزش رفتن، کم کم سینه هاش بزرگتر و تو دست بیا شدن و دیگه می تونن کیر منو وسط خودشون جا بدن. خلاصه شروع کردم خوردن سینه های نازش...سینه هاش خیلی نرم و داغ بود، ساقی آه ه ه می کشید و بخودش می پیچید. گفتم خوشت میاد گفت خیلییییی، تو چی دوست داری سینه هامو واست بزرگ کردم و من با سر تایید کردم. همونطور که سینهاش رو می خوردم روی رون پاش دست می کشیدم و گاهی با انگشتم یه تماس کوچیک به لبه های کسش میدادم که از ته دل آه ه ه می کشید. کسش آب افتاده بود که بهم گفت سیامک برو پایین. منم یواش یواش شکمش رو بوسیدم و رفتم پایین. شاید تعجب کنید ولی خانمها از فکر اینکه داری میری پایین کسشون رو بخوری بیش از خوردن کسشون حشری میشن. منم با استفاده از همین قانون مدام داخل رونها و بالای کسش رو می خوردم و می لیسیدم و فقط گاهی نفس داغم رو روی کسش پخش می کردم. دیگه حسابی دیوونه شده بود و آب از کسش جاری بود. بهم گفت بیا از کس و کونم عکس بگیر، دوربین رو برداشتم و برام ژست گرفت و منم حسابی چندتا عکس ازش گرفتم. چیزی که اون لحظه توجهم رو جلب کرد این بود که کونش یکم از هم باز شده بود. آخه ساقی خیلی کونش تنگه و کلا تو این سه سال من پنج بار کونش رو نکردم چون خیلی دردش میاد و وقتی هم میکنم فقط یکم از کیرم رو میکنم توش. خلاصه خیلی تحریک شدم از دیدن سوراخ کونش خوابوندمش و یکم زبونم رو کردم توی کونش و خوردم براش، کلا ساقی کون خیلی توپی داره نرمه و مثل ژله میلرزه وقتی بهش ضربه میزنی. بعد هم لبام رو گذاشتم روی کس داغشو شروع کردم خوردن کسش که یکدفعه خودش رو کشید بالا و گفت نهههه.. نمی خوام اینجوری ارضا شم. بیا بکن تو کسم که دارم میمیرم. تا ژل لوبریکانت رو آماده کنه کیرم رو گذاشتم تو دهنش که خوب خیسش کنه. آخه ساقی پرده اش حلقویه و اگه چند روز نکنمش کسش حسابی تنگ میشه. خوابیدم رو تخت و گذاشتم خودش بشینه رو کیرم، خانمها اینجوری رو خیلی دوست دارن چون خودشون کنترل کار دستشونه. کم کم کیرم رو تو کسش جا داد و در حالی که ناله میکرد خوابید رو سینه ام. بازم حس خوبه کردن یه دختر باکره بهم دست داد. نه که باکره بودن برام مهم باشه اما واقعا تنگ بود و داشتم حال می کردم. کم کم شروع کرد به تلمبه زدن. نشستم و گرفتمش تو بغلم و آروم تو کسش تلمبه میزدم. آه ه ه آهش تمام فضای اتاق خواب رو پر کرده بود. حسابی تو بغلم ووول می زد و بالا و پایین می پرید. همینطور که آه ه ه ه می کشید بهم گفت امروز برات یه چیزی دارم که خیلی دوست داری. آخه من عاشق سکس کامل از کس و کونم ولی معمولا به کون نمیرسه. حدث زدم خودش با کونش بازی کرده و برام آماده اش کرده و منظورش از زنانگی کردن صبح همین بوده. خودم رو زدم به اونراه و گفتم جووون چی می خوای بهم بدی؟.. با عشوه گفت می خوام امروز با دست خودم کیرت رو بذارم توی کونم...آه ه ه ه
داشتم دیوونه میشدم.. ساقی گفت فقط یه قول بده، وقتی حالت رو بردی یه کاندوم بذار و از کس بکنم و آبت رو بریز تو کسم تا باهم ارضا شیم. منم گفتم باشه. پا شد و کیرم رو گرفت تو دستش و یکم ژل زد به کیرم و کون خودش بعد نشست اما نتونست خودش کیرم رو جا بزنه. آخه همونطور که گفتم خیلی تنگه. دیدیم نمیشه، حالت سگی نشوندمش و کیرم رو روی سوراخ کونش تنظیم کردم و یکم فشار دادم تا سرش رفت تو. اجازه دادم تا ماهیچه هاش عادت کنه و باز بشه و کم کم فشار دادم تا نصف کیرم رفت تو... ووووااای که چه حالی میداد..داغ و تنگ... کیرم و در آوردم و سوراخش رو نگاه کردم.. باز مونده بود و یکم از بافت صورتی داخلش دیده میشد. دوباره ژل زدم و کیرم گذاشتم تو کونش.... اما اینقدر تنگ بود که بیش از نصف تو نرفت. واقعا دیوونه شده بودم.. با هر تلمبه سوراخ کونش تو و بیرون میشد. بهش پیشنهاد دادم که به پشت بخوابه. پاهاش رو گذاشتم سر شونه ام تا کس و کونش حسابی بیاد بالا و بعد باز کیرم رو داخل کردم.. توی صورتش یکم درد رو میدیدم اما انگار تصمیم نداشت کوتاه بیاد.. خوشم میاد از اخلاق ساقی.. وقتی تصمیم بگیره یه کاری رو بکنه و براش مهم بشه در هیچ حالتی جا نمیزنه. تصمیم گرفتم امروز کیرم رو تا ته بکنم تو کونش.. آروم آروم فشار رو بیشتر کردم و کشاله های رونش رو مالیدم.. ساقی با دستاش حسابی کونش رو باز کرده بود و ناله میکرد. همینطور که ناله میکرد گفت چقدر از کیرت رفته تو؟ به تهش رسیده؟ گفتم نه...گفت یه عکس بگیر می خوام ببینم تا کجای کیرت توی کونمه؟... براش یه عکس گرفتم هنوز یکی دو سانت مونده بود. دیدن عکس هر دومون رو حشرتر کرد و بی خیال دو سانته باقیمونده شدم و شروع کردم تلمبه زدن... ساقی هم مدام داد میزد آره، بالاخره کیر کلفتت رو تا تهش کردی تو کون تنگم.. آره ه ه داری حال میکنی با کونم... آ آ آ ه کون تنگم رو جر دادی ... بکن کونمووو ... جوووون چند دقیقه ای اینجوری کونش رو کردم ولی دلم هنوز می خواست امروز کیرم رو تا دسته بکنم تو کونش... بهش گفتم مدل سجده بخوابه و حسابی کونش رو بده پایین.. رفتم پشتش و کیرم و کردم تو کونش و تا ته کردمش تو...یه آه ه ه از ته دل کشید و با دست کونش رو بیشتر باز کرد. باز شروع کردم به تلمبه زدن... خیلی تنگ و لزج شده بود و از کسش هم آب می چکید بیرون... خودشم داشت حال میکرد... مدام میگفت جر بده ه ه ... بکنننننش.... یالا کونم رو بکنننن.... جوووون بکنش... داشتم حسابی حال میکردم که گفت سیامک دارم ارضا میشم میذاری توی کسم؟ گفتم آره عزیزم هر جور که تو بخوای.... خلاصه یه کاندوم کشیدم رو کیرم و به پشت خوابدوندمش و پاهاشو توی شکمش جمع کردم و دوباره کیرم رو گذاشتم تو کسش. آه و آوووهش بلند شد... خیلی حال میداد..کسش حسابی خیس و داغ بود. دیگه نمیفهمید چی داره میگه... سیامک تو کونم رو جر دادی... حالا کسم رو جر بده...آ آ آ ه ه ه.... آبت رو بریز توش.... جنده ات رو بگاااااا .... پاره اش کن... یکدفعه شروع کرد تند تند نفس کشیدن منم تلمبه هام رو ریزتر و سریعتر کردم... ساقی شروع کرد جیغ زدن و منو محکم بغل کرد و داد میزد بکننننن....تندتر بزن....تند تر ..... یالا تندتر بزن... ذهنمو رو متمرکز کردم و بیشتر تلمبه زدم که این باعث شد آب خودم نیاد... ساقی یکی دو دقیقه تو حالت ارگاسم مونده بود و بعد کاملا بی حال افتاد رو تخت
منم آروم کیرم رو در آوردم و گرفتمش تو بغلم... یکم که گذشت پرسید تو کجایی؟ گفتم بالام می خوای بزارم لای سینه هات و بیام؟ گفت اگه دلت کون می خواد بازم میتونی بکنی تو کونم و آبت رو بریزی توی کاندوم..آخه ساقی از اینکه آبم رو بریزم تو کونش خیلی عصبی میشه... خیلی این حرفش حال داد... بهش گفتم کاندوم رو در میارم که حالم کم نشه اما موقع اومدن میکشم بیرون... اونم قبول کرد... کاندوم رو در آوردم و باز کیرم رو گذاشتم توی کونش...وای خیلی حال میداد... ساقی هم دوباره شروع کرد حرفای دیوونه کننده زدن.... دیگه روی آسمون بودم و دلم نمی خواست آبم زود بیاد... داشتم کون تنگ ساقی رو بدون درد و ناراحتی هایی که قبلا داشتیم و نمیذاشت لذتم رو ببرم میکردم... داشتم حسابی از دیدن کون دادن ساقی لذت میبردم که تیر خلاص رو زد و گفت امروز می خوام بهت یه حال دیگه بدم، اگه دلت خواس آبت رو بریز توی کونم... وای شنیدن این جمله کارم رو ساخت و با فشار آبم رو توی کونش خالی کردم... تمام بدنم عرق کرده بود و صورتم خیس عرق بود... خیلی خیلی حال داد...نفسم بالا نمیومد... کم کم کیرم رو کشیدم بیرون و با یه دستمال کون ساقی رو تمیز کردم... بهش گفتم با فشار آبم رو از کونت بده بیرون... اما چون کونش حسابی گشاد شده بود خیلی موفق نبود و بیشتر آب خودش از کسش میامد بیرون... ساقی بهم گفت یکم باهام حرف بزن تا دوباره عصبی نشم... خلاصه یکم با هم معاشقه کردیم و نوازش کردم و بعد تو آغوش هم خوابمون برد....
.What's life? Life is love
.What's love? A kissing
.What's kissing? Come here and I'll show you

Sexy
     
  
زن


 
کاش هرگز صبح نمیشد

خیلی خوابم میومد،تا اومدم چشام رو روی هم بزارم صدای زنگ گوشیم باعث شد که از تختم بیام پایین و گوشیمو از روی میز کامپیوترم بردارم،شماره ناشناس بود،وقتی به گوشی جواب دادم هیچ صدایی نیومد و بعد از چند ثانیه قطع شد،کلی عصبی شدم و به اون کسی که زنگ زده بود کلی بد و بیراه گفتم.نشستم رو تختم و چشام رو مالیدم تا اومدم دوباره دراز بکشم صدای پیام گوشیم در اومد،با عصبانیت بلند شدم که پیامو بخونم،همون شماره بود؛نوشته بود((ببخشید مزاحمتون شدم،این شماره قبلا مال دوستم بود ولی صدای شمارو که شنیدم نشناختم میشه بپرسم من به کی زنگ زدم؟؟؟))اولش میخواستم بهش زنگ بزنم و بگم خر خودتی ولی بعد بیخیال شدم و جوابشو ندادم،از اون جایی که میدونستم دوباره اس میده گوشیمو بردم کنارم و دراز کشیدم.درست حدس زده بودم بعد از چند دقیقه اس داد((خواهش میکنم جواب بدید بدجور فضولیم گل کرده که بدونم با کی حرف زدم))فهمیدم از اون دخترای عوضیه که خودشونو قالب میکنن و با هزار نفر همزمان دوستن،حالم از این دخترا به هم میخورد،قبلا یه بار ازشون ضربه خورده بودم،به خاطر همین هم بازم جوابشو ندادم،اما یه حسی بهم میگفت بزار این یه دونه رو امتحان کنم،شاید از این تنهاییه لعنتی خلاص شم و یه امیدی پیدا کنم،اما نمیخواستم خیلی بهش رو بدم بهش اس دادم بایه بنده خدا حرف زدی. دیگه جواب نداد،خیلی ناراحت شدم که از دستم پرید کلی به خودم فحش دادم که آخه احمق،کلاس گذاشتنت چی بود؟تا شب اعصابم خورد بود،ساعت دوازده و نیم بود که دوباره اس داد،خیلی خوشحال شدم نوشته بود(منم یه بنده خدام،راستش نمیدونم چه طوری بگم ولی من خیلی تنهام و میخوام از تنهایی در بیام)).منم که از خدام بود،گفتم منم تنهام ولی نمیخوام از تنهایی در بیام،یعنی دیگه به دخترا اعتماد ندارم. گفت بهم بزنگ.بهش زنگ زدم -سلام -سلام،خوبی -آره خوبم،واسه چی گفتی بهت زنگ بزنم؟؟ -میخوام باهات صحبت کنم و بگم که مث بقیه ی دخترا نیستم -هه،همه همینو میگن،تو هرچه قدر خوب باشی نمیتونم بهت اعتماد کنم -ولی باور کن میتونم اعتمادتو جلب کنم،چطوری این کارو کنم؟ -برای آزمایش کردنش گفتم:فردا من تنهام،بیا خونمون باهات صحبت کنم -جانم؟؟؟چه قدر پررویی؟فکر کردی من چه جور دختریم؟ -چه ربطی داره؟مگه قراره هرکی بره خونه ی یه پسر باهاش کاری کنه؟ -آخه من نه تورو میشناسم نه میدونم چه جور پسری هستی! -شوخی کردم میخواستم امتحانت کنم،راستی اصلا تو اهل کجایی؟اسمت چیه؟چند سالته؟ -من اسمم مریمه 17 سالمه و اهل مازندرانم -کجای مازندران؟ -ساری -بایه مکث:فکر کردی من خرم؟آخه چطور ممکنه تو این همه شهر تو دقیقا تو شهر کناریه منی؟؟ها؟؟شماره ی منو کی بهت داده؟اون مهنازه عوضی داده نه؟بهش بگو کثافت اگه ببینمت یه جای سالم تو بدنت نمیزارم. گوشیو قطع کردم و انداختمش رو فرش؛بدجور قاطی کرده بودم و داشتم دیوونه میشدم.یاد خیانت اون آشغال میشدم و تما بدنم داغ میشد.دوباره زنگ زد اما جواب ندادم،چن باری که زنگ زد و جواب ندادم اس داد و گفت((به روح پدرم من اون مهنازی که میگیو نمیشناسم و شماره ی تورو هم اشتباهی گرفتم)) جوابشو ندادم و خوابیدم. صبح شده بود بازم ساعتو که نگاه کردم عقربه ها نشون میدادن که دیر کردم و سر کار نرفتم،ایندفعه دیگه اخراج میشدم،بیخیال کار شدم و رفتم یه چیزی کوفت کنم،گوشیمو که برداشتم دیدم هشت تا اس داده بهم،پیاماشو که خوندم دلم براش سوخت تفلک خیلی تنها بود و وقتی با من حرف میزده خیلی خوشحال بوده که دیگه تنها نیست،بی اختیار بهش زنگ زدم. -الو -چی شد آقای مشکوک،چرا زنگ زدی؟ -بابت دیشب ببخشید یه لحظه فکر کردم تو از طرف دوست قبلیم که باهاش به هم زدم بهم زنگ زدی تا بیشتر داغونم کنی،چون اون خیلی عوضی و پست فطرت بود. -من که گفتم شمارتو کسی بهم نداده و خودم بهت زنگ زدم خلاصه با هم حرف زدیمو قرار شد ادامه بدیم.باهاش قرار گذاشتم که ببینمش گفت دوروز بعد میاد پارک آفتاب ساری و رو صندلیه کنار کشتی سبا میشینه،منم ظهر دوشنبه حسابی به خودم رسیدم و رفتم ساری،تو راه همش فکر میکردم که چه شکلیه؟؟تا چشم به هم زدم دیدم ورودیه پارک آفتابم،رفتم جایی که بهم آدرس داده بود،رو اون صندلی یه رختر خوش استیل و کم سن نشسته بود که واقعا چهره ی خوبی داشت،دو دل بودم برم طرفش یا نه؟چون من خوش قیافه نیستم و بین دخترا زیاد طرفدار ندارم.دلو زدم به دریا و رفتم طرفش،وقتی منو دید سلام کرد و بهم دست داد،کلی صحبت کردیم و برگشتیم خونه هامون. عاشقش شده بودم،واقعا چهره ی خوبی داشت و دختر متینی بود،بدجور بهش وابسته شده بودم شش ماه تمام باهاش رفت و آمد داشتم و با هم حرف میزدیم.تمام دنیام شده بود اون و یه لحظه هم از فکرش بیرون نمیومدم.تا روزی که تمام شرایط جور شده بود که بیاد خونمون و من واسه اون روز لحظه شماری میکردم،تمام خونه رو معطر کردم و خودمو کلی صافو صوف کردم،صدای زنگ خونه تمام آدرنالین بدنمو ترشح کرد.رفتم درو باز کردم،وای خدا یه فرشته جلوی خونه ی ما بود،داخل خونه کع اومد بسته شدن در و تو هم رفتن لبمون یکی شد،نمیدونم چند دقیقه بهش چسبیده بودم ولی واسم به اندازه ی یه ثانیه گذشت،وقتی لبامونو جدا کردیم با هم چشم تو چشم شدیم،گفت عاشقتم منم همینو گفتم و دوباره لبامون رفت تو هم،ایندفعه زودتر جدا شدیم،نشوندمش رو مبل و رفتم که نوشیدنی بیارم،دو ساعت برای خوردن و حرف زدن گذشت،بعد از این که خرت و پرتا رو خوردیم،یه آهنگ رمانتیک گذاشتم و نشستم جلوش بهش گفتم اجازه هست؟اون با بستن چشاش بهم اجازه رو داد،بغلش کردم و بردم رو تختم؛دکمه های مانتوشو دونه دونه و با شهوت تمام باز کردم،اون داشت تو چشام نگاه میکرد و میشد شهوت همراه با عشق رو تو چشاش خوند،زیر مانتوش یه تاپ صورتی بود که روش عکس قلب داشت،مانتوشو از تنش در آوردم رفتم سراغ سینه هاش و از روی تاپ مالیدمشون نفساش بلند و عمیق شده بود؛معلوم بود به سینه هاش حساسه؛تاپشو در آوردم و سوتین قرمزشو در آوردم،سینه هاش واقعا زیبا بودن،زیاد بزرگ نبودن ولی خیلی گرد و سفید بودن،یه مقدار سینشو خوردم،رفتم بالا و یه لب ازش گرفتم،از گردنش شروع کردم به خوردن تا پایین نافش،به شلوارش که رسیدم دو باره ازش اجازه گرفتم،اونم بهم اوکی داد،دکمه ی شلوارشو باز کردم و شروع کردم به پایین کشیدن شلوارش،تا آخر که شلوارشو در آوردم،یه جفت ساق صیغلی جلوی چشام دیدم که به دوتا رون سفید تر از خودشون و یک بهشت زیبا ختم میشد،بی اختیار شروع کردم به بوسیدن ساقش و با بوسه های ریز و سریع میرفتم سمت رونش،به رونش که رسیدم،بوسه هام به لیس تبدیل شد،صداش داشت در میومو،رسیدم به قسمت اصلی،با دندونم شرتشو کشیدم پایین،و با دستم درش آوردم،واقعا کس زیبایی داشت؛به خاطر پایین بودن سنش و دست نخورده بودن کسش،خیلی زیبا و بدون مو بود،زبونم رو بردم سمتش و به محض این که بهش برخورد کرد،مریم یه نفس عمیق کشید و کمرشو برد بالا،اینقدر حشری شده بود که وقتی زبونم به کسش خورد یه شک قوی بهش وارد شده بود،شروع کردم به خوردن کسش و با ولع تمام این کارو میکردم،آبش راه افتاده بود،زبونم خسته شده بود از بس مکیدم،بالاخره،ارضا شد و جیغش رفت هوا؛رفتم بالا و گفتم عشقم ازم راضی بودی؟سرشو بلند کرد و چچبید به لبمو منو کشوند روش،بهش گفتم تو چطوری ارضام میکنی؟گفت نمیدونم!تو بگو باید چیکار کنم؟گفتم اگه میتونی برام ساک بزن،گفت یعنی واسه تورو بخورم؟گفتم آره،البته اگه دوست داری،گفت امتحان میکنم،اگه بدم اومد نمیخورم،لباسمو در آوردم،و جلوش وایسادم،یکم خجالت کشید اما من صورتشو ناز کردمو دستشو گذاشتم رو کیرم،چند لحظه سرش پایین بود و دستشو تکون نمیداد،ولی من با دو تا انگشتم سرشو آوردم بالا و بهش گفتم شروع کن عزیزم،اونم در حالی که تو چشام نگاه میکرد شروع کرد به تکون دادن دستش،سرشو با دست گرفتم و به کیرم نزدیک کردم،چشاشو آوردم پایین و به کیرم خیره شد،لبشو باز کرد و آورد جلو،وقتی کیرم خورد به لبش صورتش رفت تو هم فهمیدم که بدش اومده و منم برای این که اذیت نشه بلندش کردم و آوردمش رو تخت،یه لب ازش گرفتم و گفتم نمیخواد خودتو اذیت کنی،رفتم کرم نرم کننده رو آوردم و بهش گفتم که دمر بخوابه،اول حسابی کون و سوراخشو ماساژ دادم و باهاشون ور رفتم وقتی که آماده شد کرمو مالیدم به سوراخش و کمی هم کیرمو چرب کردم آروم لپای کونشو باز کردم و بهش گفتم نگهشون داره،اونم همین کارو کرد،بهشگفتم من شروع میکنم هرجا احساس کردی خیلی داری اذیت میشی بهم بگو،گفت باشه عزیزم،من کلاهکمو گذاشتم دم سوراخش و به دلیل چرب بودن زیاد با یه فشار سرش رفت تو،مریم تا اومد جیغ بزنه سرشو کرد تو پشتی،منم تو همون حالت موندم تا عادت کنه،خیلی آروم شروع کردم به جلو رفتن،تقریبا تا نصفه رفته بودم تو که دیدم داره از درد میپیچه به خودش،منم سریع کیرمو در آوردم،تا اذیت نشه اما اون برگشت ک گفت تو کارتو بکن عزیزم من دارم لذت میبرم،یکم خیالم راحت شد، و دوباره شروع کردم،ایندفعه وقتی کلاهکم رفت داخل زیاد دردنکشید،و داشت حال میکرد،منم شروع کردم به تلمبه زدن،لذتی که داشتو هیچ وقت فراموش نمیکنم،دو سه دقیقه که تلمبه زدم احساس کردم آبم داره میاد،بهش گفتم چیکار کنم گفت نمیدونم هر کاری که به خودت بیشتر حال میده،منم تمام آبمو خالی کردم تو کونش،افتادم روش و احساس قشنگی داشتم که با عشقم سکس داشتم اونم سکسی که هر دومون باهاش حال کردیم،بلند شدم فرستادمش حموم،خودمم باهاش رفتم اما تو حموم،فقط از هم لب گرفتیم،بیرون گه اومدیم یه معجون حسابی بهش دادم تا جون بگیره،ازم بابت همه چی تشکر کرد و به خاطر این که دیرش شده بود ازم خداحافظی کرد و رفت،اون شب تاصبح خوابم نبرد و فقط به اون فکر میکردم،چند هفته ای از اون ماجرا گذشت،ولی تو این چند وقت یه زمزمه هایی ازش میشنیدم که باعث میشد بترسم،میگفت باباش داره میره ایتالیا پیش خواهرش،و میخواد اونم با خودش ببره،تا اونجا،با پسر خالش آشنا بشه و اگه از اون خوشش اومد با هم ازدواح کنن،داشتم دیوونه میشدم،قرار شد پنج شنبه با پرواز ایتالیا که ساعت 5:30 بلند میشد بپرن،اون شب همش دعا میکردم که هیچ وقت صبح نشه اما هیچ فایده ای نداشت،عقربه های ساعت سرعتشون رو به رخ من میکشیدن ساعت 5 صدای گوشیم منو به خودش آورد،آره خودش بود،پیام خداحافظی برای یک ماه یا شاید هم برای همیشه،پیامشو که خوندم اشکام بدون این که ازم اجازه بگیرن سرازیر شدن و سر خوردن روی گونه هام،برای این که بهش دلداری بدم بهش پیام دادم و گفتم تو برمیگردی و من خودم میایم خواستگاریت،خداحافظی کرد،و گوشیش خاموش شد.
از اون ماجرا شیش ماه میگذره و من هنوز منتظر یه پیامم که بگه:سلام عشقم،من برگشتم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
دوست دخترمو کرد
.من حمیدم میخوام ماجرایی که درباره دوست دختر یا بهتر بگم زن آیندم اتفاق افتاده بگم.چند وقت پیش 2تا از بچه های محل اومدن پیشم یکیشون با خنده گفت حمید نبودی کیوان.الهه رو بزور کرد((خبر نداشت قصده ازدواج داریم))گفتم کی؟؟گفت 3روز پیش تو خونشون تعجب کردم گفتم رضا جدی میگی گفت منو احسان باهم دیدیم.دنیا رو سرم خراب شد خیلی بده قبل از خودت زنتو کرده باشن آآروم آروم رفتم سمت خونه.واسم خیلی عجیب بود منی که قبلش حس انتقام داشتم حالا داشتم سکس اونارو تجسم میکردم.گفتم زنگ بزنم الهه از اون بشنوم بعد از سلام و احوال پرسی گفتم الهه چرا صدات گرفته گفت هیچی گفتم ساک زدن بلد نبودی؟؟گفت چی؟؟گفتم فیلمتو با کیوان دیدم اشکال نداره من که میدونم بی تقصیریو کس و شعر....گفتم کامل بگو قضیه رو شروع کرد:صبح خواب بودم در زدن بلند شدم گفتم شاید مامانمه رفته خریدو برگشته داشتم با تاپو شلوارک کوتاه میرفتم درو باز کنم باز کردم درو دیدم کیوانه که اومده بره پیش احسان ولی اشتباهی در مارو زده.(کیوان یکی از لاشخورای محله و احسان یکی از دوستام که تو ساختمون الی ایناس)چند لحظه نگام کرد که متوجه وضعم شدم سریع اومدم تو و درو بستم.یادم اومد که مامان سره کاره.یربع بعد دوباره درو زدن دزو که باز کردم کیوان مثله برق اومد تو و دهنمو گرفتو درو بست.برد تو اتاق و شروع به مالیدنم کرد بدم میومد که بهم دست بزنه(الی بزور میذاشت خود من بهش دست بزنم سکسم نداشتیم)ولی جاره ای نبود.تاپمو در اوردو سوتینمو پاره کرد(الهه لاغره پستوناش سایز 60ولی کونش تپلتره یه مقدار)خلاصه پستونامو خوردو کیرشو در اورد کیرش زیاد بزرگ نبود ولی کوچیکم نبود.کیرشو مالید به سینه هامو گفت بخور گفت نخوری آبمو بزور میریزم تو دهنت ترسیدم یه ذره خوردم بدم اود اوغ زدم گفت شورتتو بکش پایین گفتم من دخترم گفت نترس پردت واسه بکنات.کشیدم پایین کلشو گذاششت لای پام کسمو خورد منم کم کم داشتم حشر میشدم ولی بروی خودم نمیووردم که پررو نشه کیرشو مالید به کسم از ته دل آرزو داشتم این حرکتو تند تند انجام بده چون خیلی حال میداد کیوان دقیقه شادم کمتر مالیدو شروع کرد لبامو خوردن کارش عالی بود منم یذره کم بهش حال دادم.پستونامم داشت میمالید(پستوناش با کوچیک بودنش یدونس)بعد منو خوابوندو کیرشو تف زد کون منم باز کردو گفت همینطوری نگه دار منم گوش کردم که یهو کیر داغشو تو کونم حس کردم خیلی درد داشت کیوانم دره گوشم میگفت کونت خیلی تنگه و جنده ی منی.چندتا تلمبه زد گفت کسی که نمیاد خونه منم چون دوست داشتم ادام بده گفتم نه 2باره اومد رو کسم و داشت میخوردش خیلی حشر بودم کسمو خوردو کیرشو گزاش لای سینه هامو بزور سینه هامو بهم رسوند و شروع کرد به تلمبه زدن منم حال میکردم ولی ساکتو بی حرف فقط آه آه میکردم بعدش 2باره اومد رو کونم با خودم گفتم آلان 2بار کونمو پاره میکنه ولی دیدم کلشو گزاشت لای کونمو لیسید دیوونم کرده بود ؟آب از کسم راه افتاده بود.یزره لیسیدو 2باره کرد تو کونمو تلمببه زدو آّشو ریخت رو کمرم بعدش پاشد و گوشیشو در اوردو یه عکس ازم گرفت ولی قیافم معلوم نبود چون دستم روس بود.بعدشم گفت بازم مزاحم این کون تنگت میشمو گشادت میکنمو رفت....

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
کردن مینا دانشجوی مامانم

سلام علی هستم.
اول از خودم میگم قدم 181 وزنم 96 مربی پرورش اندام تو شیرازم
سکسم از جایی شروع میشه که مادرم اینا تهران زندگی میکنن و فرهنگی هستند اما چون اصالتا شیرازی هستیم من شیراز تنها زندگی میکنم.
دوران سربازیم تهران افتادم و با ماشین مامانم میرفتم پادگان یه روز از زمستون مامانم زنگ زد از راه پادگانم برم دم دانشگاه دنبالش وقتی رفتم داشت با یکی از دانشجوها حرف میزد, اندام دختره خیلی تو چشم میزد دختری با قد حدودا 170 چشمای مشکی و پوستی گندمی با لبای خوردنی... کیرم راست شد!
تو راه اسمش رو از مامانم پرسیدم گفت اسمش میناست منم شب شمارش رو از گوشی مادرم برداشتم و شروع کردم به اس دادن...
خلاصه بعد از چند روز ک راحت شدیم باهم و حرفای نیمه سکسی میزدم باهاش خودم رو معرفی کردم شوکه شد! اما رابطش رو قطع نکرد.. بعدا بهم گفت اون روز منو دیده بوده و از هیکلم خوشش اومده,
چون من تک فرزندم واسه همین راحت میتونستم بکشونمش خونمون. چند روز تو مخش بودم تا راضی شد بیاد مامانم کلاس داشت و میدونستم نمیاد خلاصه شب قبلش رفتیم ترو تمیز کردیم و
آماده فردا شدم...
اولین بارم بود سکس میکردم اون موقع 25 سالم بود اما بی نهایت سکسی بودم و حشری از در که اومد کیرم راست شد اندامش بی نهایت سکسی نشوندمش تو کاناپه ها و گفتم راحت باش اونم مانتو و شالش رو باز کرد .. وای هنوز لخت نشده بود داشتم دیوونه میشدم کونه جنیفری سینه هاشم از زیر تاب بدجوری تو چشم میزد یه کم باهم شوخی کردیم و دستامو گذاشتم روی رونش نزدیک کوسش دیدم تا اومد تکون بده لبامو گذاشتم رو لباش... اوووف داغه داغ بود لباش دستامو انداختم دور کمرشو و لباش رو میخوردم اونم همراهی میکرد دستمو بردم پایین تر لپای کونش رو گرفتم اما چون شلوار لی بود نمیتونستم اون هندونه هاشو بمالم بغلش کردم بردمش تو اتاق مامانم اینا ک تخت دونفره بود یه کم لاس زدم باهاشو گردنش رو لیسیدم یه ادکلن خیلی سکسی زده بود ک بیشتر حشریم میکرد, اول لباسش رو در آوردم و زبونم رو کردم تو نافش کمرشو بلند کرد از زمین فهمیدم خوشش اومده دکمه ی شلوارش رو باز کردمو شلوارشو کشیدم پایین پاهای کشیدش دیوونم میکرد همه جاشو لیس زدم دیگه صداش در اومد و آه آه میکرد و موهامو چنگ میزد کیرم دیگه داشت منفجر میشد روی شرت کوسش رو با زبون گاز گازی کردم و اون جیغ میزد بسه علی اووووووه درش بیار آآآآه جووووووونم قربونت برم منم بیشتر میمالیدم میخواسم دیوونه شه شورتشو آروم در اوردم جووووووون چی هلویی میدیدم چ کس سفیدی چه چوچوله نازی اووووووف چوچولش رو بین انگشتام گرفتم و میمالیدم دیگه ناله هاش شده بود جیغ رفتم پسوناشو کردم تو دهنم سایزش 80 بود خیلیم گرد و خوردنی آب کسش دیگه در اومده بود ک منم شورتو رو در اوردم کیرم 16 سانته اما خیلی کلفت زانوهامو این ورو اون وره سرش گذاشتم و کیرمو مالوندم به صورتش خیلی لذت میبردم وقتی میمالوندم به اون لبای نازش یه کم کردم تو دهنش تف زد سرشو لیزش کرد منم رفتم واسه کردن.. به شکم خوابوندمش و دوتا بالش گذاشتم زیر شکمش تا کونش قشنگ واسم قنبل شه
از کنار میز کرم برداشتم مالوندم به دوره سوراخ کونش خیلی تنگ نبود معلوم بود بازم داده خلاصه کردم تو کونش جیییییغ میزد ک داشتم کر میشدم دستامو کنار پهلوهاش گذاشتم و تلمبه میزدم تو کونش آه آه آه آه آه آه جوون سفت قربون کیرت برم جوون اشکش در اومد فضای اتاق پر شد از صدای ناله هاش اما کم نمی آورد, لپای کونشو با دستام باز میکردم و کیرمو ک عقب جلو میشد توش رو میدیدم داشت آبم میومد ک کشیدم بیرون نمیخواستم بیاد نمیشد از کس کردش اما گذاشتم لا پاش پوزیشن رو عوض کردم به کمر خوابوندمش لب تخت خودم رفتم از تخت پایین با یه دست کف پاهاشو گرفتم بردم بالا فقط یه چاک میدیدم با یه کس کیزمو گذاشتم لا کوسش یه کم تکون دادم سر کیرمو مالوندم بخ چوچولش ک دیگه تختو چنگ میزد و هی میگفت کیرت تو کوسم کیرت مال منه آه جوون کیرتو بمال بهم اوووووه کیرتو بخورم یه جیغ کشید و بدنش لرزید دیدم ارضا شد منم بلند شدم نشوندمش پایین تخت و کیرم و کردم تو دهنش اوق میزد اما باید ساک میزد تو دهنش مثل کس کردن تلمبه میزدم زمستون بود شفاژ ها روشن با اینکه لخت بودیم اما داشتیم عرق میریختیم, کیرم تو دهنش تلمبه میزدم تخمام میخورد زیر چونش خیلی حال میداد دیگه داشت آبم میومد گفتم میخوام خالی کنم تو حلقت ک قبول نکرد منم در اوردم ریختم رو صورتش و با سر کیرم میزدم رو آبام ک رو بینی و لپاش بود و میکردم تو دهنش.....
یه ربع تو بغلم خوابید یه کم نازو نوازشش کردم و لباشو بوسیدم اما چون دیگه نزدیک برگشتن مادرم بود آماده شد رفت..
تا چند وقت بعدش ک سربازیم تموم شد , الان 2ساله برگشتم شیرازو توی این دوسال خیلی سکس داشتم اما هیچ کدوم سکس با شاه کس تهرون نشد اونم رفت استرالیا زندگی کنه..
امیدوارم از ماجرای اولین سکسم خوشتون اومده باشه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس زنم شیدا با دوستم

سلام من حمیدم 28ساله یه دوست داشتم اسمش پدرام بودکه ازدوران راهنمایی باهم رفیق بود اینم بگم و بگذرم که پدرام ازهمون اول خیلی شهوتی بود بارها قصدکردن منو داشت که من مخالفت میکردم ولی دوم دبیرستان بودیم که منو بردکوه اینقد بهم مالیدکه من راضی شدم و فرداش منو بردخونشون و توکونم کردکه بعدها دیگه عادت کردم برگردیم سراغ داستان اصلی که پدرام دانشگاه قبول شد رفت ساوه اونجا با شیدا رفیق شده بودمن هم تویه اداره استخدام شدم ولی پدرام رومیدیدم یاتلفنی باهم صحبت میکردیم اون ازدوستیش با شیدا میگفت ناگفته نمونه که پدرام استعداد عجیبی تو ریاضیات داشت یه روز ازمن خواست برم ساوه که من قبول کردم ویه روز جمعه رفتم بعدازظهر شیدا زنگ زد و از پدرام خواست بره پیشش پدرام ازمن خواست باهم بریم توپارک همدیگرو دیدیم ازدیدن شیدا به پدرام حسودیم شد اون هم خوشگل بودهم خوش قدوقامت اونا خیلی باهم راحت بودند

خلاصه اونروز من برگشتم خونه توفکر شیدا بودم یه روزکه داشتیم باپدرام صحبت میکردیم بهش گفتم خوش بحالت چه کسی طورکردی پدرام گفت من دوست زیاددارم من به شوخی بهش گفتم یکیشو بده به مااون گفت شیدا مال تو من فکرکردم شوخی میکنه که حرفامون تموم شد فردا شیدا زنگ زدبه گوشی من وگفت پدرام ازمن خواسته بات رفیق بشم خلاصه این اتفاقات باعث شدکه من باشیدا رفیق بشم شیدا بخاطر اینکه من خونه کاردارم شیفته منشده بود که منم عنان ازکف دادموراضی شدم پدرام ازاین اتفاق تعجب کرده بودکه یه شب زنگ زدوگفت بچه کونی حالامیخوای بادوست دختر من ازدواج کنی بعدخندیدو به من تبریک گفت بعدباکنایه گفت شیدا براتوزیادیه مواظبش باش اخه اون قبلا وقتی منومیکردمیدونست من کیرم کوچیکه(هشت سانت)خلاصه ماپدرمادرروراضی کردیم شدیم شوهرشیدا اون همچنان پدرام ودوست داشت چون ازمن خواست بعدازدواج باپدرام رفت وامدداشته باشیم شیدا هیچ وقت ازسکس بامن راضی نمیشدوعلنن میگفت ولی به هربهونه ای باپدرام صحبت میکردواس ام اس ردوبدل میکرد حتی سکسی پدرام رودعوت میکرد خونمون باهم درس میخوندنداون خیلی ارایش غلیظ میکردوجلوپدرام باسکسیترین لباس حاضرمیشدکم کم فهمیدم شیدا میخواد به من بفهمونه که نیاز به سکس باپدرام داره که بعدا بهم گفت دوران قبل از ازدواج باهم سکس داشتن خلاصه هرروز باهم ردحتترمیشدن حتی یه روز تلفنی پیش من داشت باپدرام صحبت میکردوبهش میگفت بخاطر پریودبودن حال نداره یه روز شیدا خیلی سکسی شده بودوکلافه بودبه من گفت کونم میخاره من چیزی نگفتم ورفتم بخوابم که زنگ زد به پدرام باحالت سکسی ازاون خواست بیادخونمون باهم درس بخونندبعدیک ساعت باصدای در ازخواب پریدم که تواتاقم خواب بودم پدرام بودشیدا مثل ادمهای درحال انفجار ازپدرام استقبال کردومن که تواتاقم بودم تعجب کردم من فقط صدای اونارو میشنیدم که شیدا به پدرام گفت دارم میمیرم خلاصه اونا مشغول شدن وصدای تلمبه زدن پدرام وصدای اخ اخ شیدا بلند شد بعدا دیگه برامون عادی شده بودحتی یه با رپدرام جلومن شیدا از کون کرد من الان به پدرام حسودیم میشه اون هم منوکرده هم زنمو در واقع شوهراصلی شیدا پدرام من فقط هزینه زندگی ولوازم ارایش اونو تهیه میکنم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
داستان کون دادن خواهرم

اسم من سيامکه و اسم خواهرم سمانه اس اين داستان مربوط ميشه به چندين سال پيش که من بچه بودم
اون موقع خواهرم 21 سالش بود و تو يک مطب منشي دکتر بود.يه روز مادر و پدرم جايي کار داشتن و من مجبور شدم با خواهرم به سرکارش برم.اون روز خواهرم از اين ماجرا خيلي عصبي شده بود و هي بهانه گيري مي کرد و با کوچک ترين بهانه اي منو ميزد . ساعت کاري عادي خواهرم تا 8 شب بود ولي اون روز وقتي بهش گفتم ساعت هشته پاشو بريم خونه با عصبانيت گفت من کار دارم . ميخواستي نياي . حالا که اومدي بايد بموني . دکتره که صداي ما رو شنيده بود از اتاقش اومد بيرون - قد بلندي داشت و حدودا 50 - 55 سالش بود . آروم اومد طرف من و بهم گفت بيا بريم برات کارتون بذارم ببين تا کار خواهرت تموم بشه منم باهاش رفتم سالن انتظار و برام تام و جري گذاشت و دست خواهرمو گرفت و برد تو اتاقش و درهم قفل کرد .بعداز6-5 دقيقه حوصلم سر رفت.به خاطر همين بلند شدم و رفتم پشت ميز خواهرم . يه تلويزيون کوچيک اون پايين بود خيلي دلم مي خواست ببينم برا چه کاري اونجاست به خاطر همين روشنش کردم . يهو خواهرمو ديدم که مانتوشو دراورده و رو تخت خوابيده و دکتر هم داره تاپشو در مي آره. تازه فهميدم اون دوربين مخفيه مطب بوده که تو اتاق دکتر کار گذاشته شده بود . همونطور که دکتره باهاش ور مي رفت خواهرم ناز و عشوه ميکرد و دستشو به سر و صورت دکتره مي کشيد. دکتره هم شلوار خواهرمو در آورد و شروع کرد به ور رفتن با شکم خواهرم . خواهرمم خوشش مي اومد. خواهرم نسبت به سنش کونش گنده بود و عادت داشت شورت هاي پاچه دار تنگ بپوشه بخاطر همين کونش تو تنگي شورت قرمزش ديدني شده بود . من تا بحال خواهرمو لخت نديده بودم . بدن سفيد و لطيف خواهرم زير بدن سياه و پير و چروکيده دکتر مثل الماس مي درخشيد. دکتره سوتين قرمز خواهرمو دراورد و شورت خودشم دراورد . کير شق شده اش رو ماليد رو کون خواهرم که از تنگي شورت قلنبه شده بود و با دستاش پستونهاي سفيد و خوش فرم خواهرمو مي چلوند. کم کم شورت خواهرمو و درآورد و چند ضربه به کون خواهرم زد . با هر ضربه اون کون قلنبه خواهرم مثل ژله مي لرزيد بعد دهنشو گذاشت لاي کپلهاي کون خواهرم و يه خورده ليس زد . خواهرم خيلي کيف مي کرد و ناز و عشوه مي کرد و به خودش مي پيچيد . بالا خره دکتر کير سياه و گندشو کرد تو سولاخ خواهرم. منم کيرم شق شده بود اما اين چيزا حاليم نبود و فقط نگاه مي کردم.خواهرم زير دکتر حال مي کرد و کونشو قمبل تر مي کرد و دکتر موهاي خواهرمو بي رحمانه مي کشيد. خيلي سريع تلمبه مي زد اما يه دفعه کيرشو کشيد بيرون و آب کيرشو که من اون موقع نمي دونستم چيه ريخت روي کمر خواهرم . بعد خواهرمو برگردوند و پاهاشو باز کرد و از کشوي ميزش يه اسپري در اورد و پاشيد رو کس خواهرم و خواهرم يه دفعه جيغ کشيد طوري که صداش تا بيرون اومد و من متوجه شدم اما يه دفعه آروم شد . دکتر آروم سر کيرشو گذاشت لاي کس خواهرم و يه خورده بالا پايين کرد و آروم آروم سر کيرشو کرد تو سولاخش خواهرم آه و ناله مي کرد و دکتره هم همين طوري سرعت تلمبه زدن رو زياد مي کرد . خواهرم به خاطر اينکه ژيمناستيک مي رفت کسش پرده نداشت و دکتره هم اينو مي دونست به خاطر همين تند تند تلمبه ميزد و با کس قلمبه خواهرم حال مي کرد. بعد از حدودا يه ربع کيرشو سريع کشيد بيرون و گذاشت دم دهن خواهرم و تمام آب کيرارو خالي کرد تو دهن خواهرم . خواهرمم با حرص و ولع تمام آب کير رارو مي خورد و حال ميکرد. وقتي کارشون تموم شد خواهرم با عجله آب کير هاي رو کمرشو پاک کرد و لباساشو پوشيد و از اطاق اومد بيرون منم سريع تلويزيونو خاموش کردم و رفتم جاي قبلي و خودمو زدم به خواب . وقتي دکتره ديد من خوابم به کون خواهرم ضربه زد و گفت منشي خوب به تو ميگن و خواهرم سريع منو بيدار کرد و گفت پا شو بريم که خيلي خسته ام .

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 61 از 112:  « پیشین  1  ...  60  61  62  ...  111  112  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده (آرشیو شماره یک)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA