ارسالها: 2517
#441
Posted: 15 Apr 2013 13:54
رویا همکلاسی ام
اسم من امیده.دانشگاه آزاد رودهن درس میخونم. اونجا اکثر دانشجوها دخترن و تک و توک پسر پیدا میشه اونجا با یه پسر بودن افتخاره مخصوصا اگه مثل من پولدار و خوشتیپ هم باشه.بین دخترا سر لاس زدن با آدمهایی مثل من رقابت بود بین همه دخترا یکی بود از همه با جنبه تر و گرم تر بود اسمش رویا بود من از خودم خونه مجردی داشتم پدر و مادرم تو شهرستان زندگی میکردند و این خونه رو برام اجاره کرده بودن. رویا خونشون تو زعفرانیه بود خانوادشون مذهبی بودن یه داداشم داشت که فعلا سربازی بود. با رویا خیلی راحت بودم واسه هم جوکهای سکسی میفرستادیم تا جایی که رومون باز شد سایز سینه و هر وقت پریود میشد بهم میگفت تو یکی از اس ام اس هام براش نوشتم تنها آرزوم خوردن سینه هاته اونم گفت خوب میام خونت حسابی بشین بخور ولی عملا این کار غیر ممکن بود همسایه ها به اینکه من خونه مجردی داشتم خیلی حساس شده بودن و همه کارای منو زیر نظر داشتن حتی اگه دوستای پسرمو میبردم خونه زنگ میزدن به بابام اینا خبر میدادن پدر و مادرمم بدشون نمی اومد از دور منو زیر نظر داشته باشن تا اینکه یه روز رویا زنگ زد و گفت لحظه موعود رسیده قرار بود پدر مادرش صبح پنجشنبه با هواپیما برن مشهد و چون ایام امتحانات بود رویا بهانه گرفته بود که من نمیتونم خونه فامیل راحت درس بخونم همینجا میمونم امتحانا تموم شد میرم خونه دایی اونا هم قبول کرده بودن رویا به دنبال ازدواج با من بود که اینو بعدها بهم گفت ولی من اون موقع نمیدونستم بهترین فرصت بود میشد برم خونه رویا سینه هاشو با خیال راحت بخورم آدرس داد و منم رفتم خونشون طبق عادت کفشمو تو جا کفشیشون گذاشتمو رفتم تو رویا با یه تاپ و یه شلوارک ازم استقبال کرد همون اول کار بدون اینکه سلامشو جواب بدم لبمو گذاشتم رو لبش و با دستام سینشو مالوندم رویا کوتاه قد و لاغر اندام بود ولی سینه هاش سایز 85 داشت که حسابی رو تنش برجسته می زد.گفت اینجا که نمیشه بیا بریم رو تخت بابام اینا بغلش کردم بردم رو تخت خوابوندمش اول یه کم لبش رو خوردم بعد لباسشو زدم بالا و با دندون سینشو از زیر سوتینش کشیدم بیرون. شروع کردم به مکیدن خیلی خیلی نرم بود بعد رویا گفت من کیر میخام کیرتو بده من بخورم خودشو از زیر من کشید بیرون و شلوارمو درآورد و شروع کرد به ساک زدن خیلی خوب ساک میزد کیرم حسابی راست شده بود از قبل هم شاش داشتم حسابی کیرم سفت شده بود همون طور که داشت کیرمو میخورد یهو صدای در اومد قلبم ریخت پایین رویا سریع از روم پا شد گفت برو زیر تخت منم شلوارمو کشیدم بالا بدون اینکه ببندمش رفتم زیر تخت. بابا و مامان رویا بودن.ظاهرا به علت نقص فنی هواپیما پروازشون یه روز به تاخیر افتاده بود به شانس بدم لعنت فرستادم حالا اینا هیچ بد جوری شاش داشتم بابای رویا بازنشسته بود هر روز میرفت تو پارک کس شر میگفتن با پیرمردها.اون روز هم همین کارو کرد باباش که رفت مامانش بی خبر از همه جا تو فکر شام تو آشپزخونه بود رویا یواشکی اومد تو اتاق بهم گفت امشب باید زیر تخت بخوابم فردا صبح باباش اینا میرن فرودگاه گفتم رویا بد جور شاش دارم داره میریزه گفت واستا ببینم چی کار میتونم بکنم در دستشویی رو باز گذاشت رفت آشپزخونه شروع کرد به کس شر گفتن تا سر مامانش گرم شه منم سریع اومدم بیرون رفتم شاشیدم و تند برگشتم زیر همون تخت. وقتی رسیدم به خودم گفتم عجب خری هستیا خوب جاتو عوض می کردی میرفتی اتاق رویا . از بس هل بودم نمیدونستم دارم چی کار میکنم بعد شام رویا یه ساندویچ برام آورد و ازم کلی معذرت خواهی کرد منم که خیلی عصبانی بودم گفتم از اینجا بیام بیرون نامردم اگه تو رو از کون نگام
شب موقع خواب تازه بد بختی من شروع شده بود بابای رویا اون شب راست کرده بود مادر رویا رو بگاد اونم از بد شانسیش زنش پریود بود بهش گفت معصومه دو سه شبه بهم ندادی امشبم شب جمعست کردن واجبه اونم میگفت 4 شب دیگه تحمل کن دوره ام که تموم شد از خجالتت در میام ولی بابای رویا بد جور شق کرده بود با دستاش سینه های زنشو میمالوند و از نرمیش تعریف میکرد یهو تخت یه صدایی خورد انگار باباش رفته رو مامانش خوابیده بعد صدای ملچ ملوچ اومد کاملا معلوم بود داره معصومه خانوم رو میلیسه منم اون زیر راست کرده بودم به جای اینکه خودم سینه بلیسم باید لیسیدن بابا مامان رویا رو میشنیدم.
مامان رویا هم همش التماس میکرد که من پریودم باهام بازی نکن تحریک میشی منو از کون میکنی ولی انگار بابای رویا تصمیمشو گرفته بود صدای تکون خوردن تخت بد جور تحریکم میکرد رو شکم هم خوابیده بودم جرات نمیکردم برگردم میترسیدم اونا متوجه من بشن. تو همین بین بابای رویا لباس مامانشو درآورد انداخت رو زمین و با ولع تمام سینه هاشو خورد یه کم که گذشت سوتینشم درآورد انداخت رو زمین صدای تکون خوردن تخت داشت کلافم میکرد انگار دارن رو من همدیگرو میگان.بعد بابای رویا خواست زنشو از کون بکنه معصومه خانوم چنان التماس میکرد که آدم دلش کباب میشد ولی کیر این چیزا حالیش نیست که. تا کیر نداشته باشید نمی فهمید من چی میگم بابای رویا مامانشو برگردوند که بکنه ولی انگار نمی رفت توش معصومه هم هی بهونه می آورد پاهامو زیاد باز کنم تخت خونی میشه تا بالاخره بابای رویا ازش خواست کنار تخت زانو بزنه مامانشم بلند شد شلوارشو کشید پایین دستشو گذاشت رو نوار بهداشتیش که نیفته و با زانو کنار تخت نشست قلبم داشت در میومد همش میترسیدم منو ببینند بابای رویا هم پاشد کرم برداشت مالوند به کیرشو کون زنش رو پاهاش موند کمرشو خم کرد کیرشو داد تو کون زنش.آه و ناله زنش رفت هوا اونم بی توجه بهش تند تند میکرد تو همین موقع آب من اومد ولی بابای پیرش عجب کمری داشت ول کن نبود بیشتر از 5 دقیقه دیگه زنش رو کرد تا آبش بالاخره اومد اون لحظه تنها فکرم این بود سریع بیان بخوابن تا منو ندیده اون شب لعنتی تموم شه بالاخره با صدای زنگ از خواب پا شدن سریع صبحانه خوردن و رفتن فرودگاه. وقتی درو بستن رویا سریع اومد پیشم و گفت تو رو که ندیدن؟ منم بی اینکه چیزی بگم محکم خوابوندم تو گوشش و رفتم نمیدونم چرا اینکارو کردم تقصیر اون نبود که.
فردا تو دانشگاه منو دید سلام کرد جوابشو ندادم اومد التماس که تقصیر من نبود و ببخشید و این چیزا منم گفتم به شرطی میبخشم که این بار از کون تورو بکنم اون بیچاره هم قبول کرد شب ساعت 10 رفتم خونشون تا اومد جلوم شروع کردم به لخت کردنش گفت بابا خیلی خوب امشب من مال تو ام عجله نکن اینو که گفت دیوونه ترم کرد بردمش تو رخت خواب تا جا داشت پستونهاشو خوردم خواست کیرمو بخوره نذاشتم اول براش ماجرای سکس بابا مامانشو تعریف کردم مرد از خنده بعد گفت باید منم همونجوری بکنی منم مثل مامانش نگهش داشتم یه تف و تاخیری به کیرم زدم کیرمو گذاشتم در کونش یه فشار دادم نرفت تو. کونش کوچیک و تنگ بود خودش رو هم که سفت کرده بود اصلا نمیشد کردش انگشتمو کردم تو کونش که یه کم باز شه و با حالت خواهش وار ازش خواستم طبیعی واسته اونم این کارو کرد یواش کیرمو برداشتم زود کردم تو تا سرش تو کونش بود با دستام کونشو باز کردم از هم و فشار دادم تو بیشتر از نصف کیرم یهو رفت تو کونش زد زیر گریه مثل اینکه بدجوری دردش اومده بود بی اینکه تلمبه بزنم یه کم بوسیدمش و در گوشش مدام میگفتم عزیزم دوست دارم منو ببخش دردت اومد تا اینکه اشکاش بند اومد بهش گفتم حالا میذاری بکنم؟ مثل دختر کوچولوها در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت خوب بکن دوباره یه کم قربون صدقش رفتم و شروع کردم به کردن. اونم آه و اوه میکرد و ظاهرا هر 2 تامون داشتیم حال میکردیم منم پستونهاشو به صورت ضربدری گرفته بودم و تلمبه میزدم اونم به تخت چنگ میزد تا اینکه آبم با فشار ریخت تو کون رویا.بدون اینکه کیرمو در بیارم بلندش کردم و همونجوری دراز کشیدیم رو تخت.یه کم لب و گردن و سینه هاشو خوردم و شب همونجا تو بغل هم خوابیدیم الآن رویا زن قانونی منه و این ماجرا همیشه تو خاطرمون مونده.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#442
Posted: 15 Apr 2013 21:59
سکس آتشی با دانشجوی حشری
سلام این خاطره واقعیت داره و برای خودم اتفاق افتاده.در یک اشتباه تلفنی و کاملا تصادفی با دختری به اسم گلی آشنا شدم خیلی زود بخاطر لهجه شیرینش با او سر دوستی انداختم و خودم رو مجرد معرفی کردم و دارای 30سال سن بعد از مدتی تماس های عاشقانه او به من تقاضای ملاقات حضوری داد و من که شرایط ملاقات با او را نداشتم قبول کردم وقرار شد به شهری که او درآنج تحصیل میکرد بروم.و او هم قرار شد شب برای خواب منو بعنوان دایی خودش به خانه یکی از دوستانش که با مادرش تنها زندگی میکرد ببرد.من چون خیلی دوست داشتم بقل یک دختر بخوابم از خوشحالی بال درآورده بودم بالاخره روز موعود فرا رسید و رفتم به شهرشون و باهم از آنجا به شهر محل تحصیلش رفتیم از همان لحظه اول شوق شب خوابی در هر دویمان غوغا میکرد و او فکر میکرد که من پسرم خلاصه با خرید کادو برای دوستش رفتیم خانه و منو بعنوان دایی خودش معرفی کرد و آنها هم که تنها بودند با خیال راحتی ما را پذیرفتند.خلاصه شام را خوردیم و جای ما را انداختند در یک اطاق و با دودست رخت خواب اما بعداز اینکه در را بست من دیدم که یکی از رختخوابها رو جمع کرد و از من خواست با لباس راحت بخوابم من هم از شوق داتشتم میمردم و نیمه لخت رفتیم بقل هم و با لب و دستمالی شروع کردیم گلی داشت از شدت شهوت میمرد وسینه هاش سفت شده بود من هم از او بدتربعدمدتی گفتم لخت بشیم که قبول کرد و با شورت شروع به عشق بازی کردیم و مرتب میگفت سینه هام فشار بده و بخورمن هم مثل کسی که هیچ سکس نکرده رفتار میکردم وچون وعده ازدواج بهش داده بودم گفت بیا کار را تمام کن و پرده ام را پاره کن و من رد میکردم تا اینکه شروع به بازی با کیرم کرد وگفت میخوام موقعی که آب کیرت بیرون میاد من نگاه کنم من هم که داشتم با کپل و سینه هاش ور میرفتم کیرم رو دادم دستش و شروع به مالیدن به بالای کوسش کرد از خداش بود بزارمش توی کوس طلاش که دیدم دیگه از خود بیخود شد و به اورگاسم رسید وهم داشتم با میدان داری باهاش لذت میبردم و آب کیرم رو ریختم روی کوسش که گفت سوختم و بی حس افتادیم تا یک ساعت بعد من خوابم برده بود که دیدم داره از لبام لب میگیره و بیدار شدم و گفت یکبار دیگه حاضری من هم که از خدام بود قبول کردم و ایبار گفت بزار لای کونم وگذاشتم لاش و از قبل مقداری وازلین هم چربش کرده بود و با آرامی سرش رو کردم توش اما از ترس اینکه گند کارمون در نیاید تا آخر نکردم چون کون خیلی درد داره خلاصه اینبار ریختم توی لای کونش من آرزو داشتم اون شب صبح نشه چون تا ساعت 8 صبح خودمون زدیم بخواب و لذت میبردیم چون گلی 28 سالش بود و اولین تجربه سکس ش بود.بعد از اون شب چنان عذاب وجدان گرفتم که بعد سه روز بهش گفتم من متاهلم و گفت دیگه بهم زنگ نزن اما بعداز 2 هفته پیام داد و گفت پول میخوام من هم بهش دادم ورابطه از سر گرفته شد و یک بار دیگه با یک برنانه ساختگی در شهر دیگری با هم ملاقات کردیماینبار هم به خانه یکی از استادهای دانشگاهش رفتیم و دوبار از کون با هم سکس کردیم و بعضی وقتها چون از هم دور بودیم سکس تلفنی میکردیم . بعد از مدتی یکی از همکارام رو که میخواست برای برادرش زن بگیره بهش معرفی کردم که الان از اون حامله است و گاهی هم به من پیام میده و صحبت میکنیم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#443
Posted: 15 Apr 2013 22:09
شرط بندی
2 سال بود كه با دوست دخترم رابطه داشتم و اين اواخر ديگه رسما سكسهاي خفن اجرا كرديم. اون موقعه ها كه بهم نميداد خيلي بيشتر دوستش داشتم و زده بود به كله ام كه بگيرمش اما به محض اينكه يه راه باهاش سكس كردم نميدونم چي شد كه ازش سير شدم و دنبال اين بودم كه يه جوري باهاش كات كنم . البته دوستش داشتم ولي نه مثل گذشته. اونم براي اينكه به من حال بيشتري بده كارهاي خارق العاده تو سكس پياده مي كرد و از اين حرفا...بد جور چشمم دنبال يكي ديگه بود تا تجربه ديگه اي داشته باشم و گير نمي آوردم و از طرفي دوست دختر خودم هر روز توقع اش از من تو همه چيز بيشتر و بيشتر مي شد و گير داده بود كه بايد برم خواستگاريش. مي دونستم خانواده ام قبول نمي كنن چون پيگير مي شدن چطوري شناخت پيدا كردي و اون وقت بود كه گند بزنم و همه چيز بره هوا. از طرفي هم من واقعا براي زندگي با اين دختر دوست نشده بودم و بعد از يكسال معلوم شده بود كه يه نفري تو دوره دانشجويي اش ازش خوشش اومده بوده و بهش وعده ازدواج داده بوده و پرده مباركش را پاره كرده بوده.بگذريم. تو همكاراي من يه دوست صميمي داشتم كه همه حرفاي دلم را بهش مي گفتم اسمش شهروز بود كه بعدها رفت كانادا. يه روز كه تو فكر كارا و وعده هاي دادم به مونا (دوست دخترم ) بودم اومد پيشم و درد دل باز شد و جالب اينكه اونم به همين مصيبت گرفتار شده بود . خلاصه اون روز گذشت و شب تو خونه بودم كه زنگ زد و گفت يه فكر توپ داره كه اگه مايل باشم اجراش كنيم. وقتي نقشه را گفت اولش بهم برخورد ولي بعد از دو روز اجراش كرديم........
پنج شنبه عصر من و مونا و شهروز و دوست دخترش صنم رفتيم تو باغ شهروز اينا تو شهريار جهت گردش و تفريح و تفرج و در اصل جهت اجراي نقشه كثيف شهروز. خدا وكيلي عجب باغي و عجب فضاي جالبي بود و معلوم بود تو اون باغ مراسم مختلفي گرفته ميشده. از اطاق هاي پذيرايي و استخر و فواره تا ميز بيليارد و خلاصه همه امكانات محيا جهت يه خوشگذروني واقعي. صنم با شهروز زياد اونجا رفته بودن و به اونجا آشنا بود و مونا هم از اين بابت حسادت زنانه اي مي كرد و دائم دست منو فشار مي داد كه خوش به حالشون... گفتم اينجا كه مال شهروز نيست مال باباشه و هر وقت اجازه بده اينا مي تونن بيان و از اين كس شعرايي كه اونو قانع كنم.
شام مفصلي شهروز و من درست كرديم و دخترا با هم مشغول صحبت و آشنايي شدن و ما هم از اين فرصت استفاده مي كرديم و نقشه را مرور مي كرديم.شام را كه خورديم يه دل سير هم مشروب خورديم و شهروز گفت حالا موقع رقصه. چراغها را خاموش كرد و موسيقي تخمي خارجي گذاشت و رقص نوري كه چشم آدمو اذيت مي كرد و معلوم بود مال مجالس خاصه را گذاشت. خلاصه حسابي جهش كرديم و تازه مستي داشت خودشو نشون مي داد.خسته شديم و شهروز پيشنهاد يه بازي را داد كه شرط بندي توش باشه و مثلا با من شروع به كري خوني كرد.من هم تو ورق بازي و تقلب در اين زمينه استادم و الكي گفتم من اصلا ورق بازي بلد نيستم و نمي خوام بازي كنم. شهروز به مونا گفت تو چي ؟ مونا براي اينكه كم نياره گفت همه جوره بلدم (اون اصلا ورق بازي بلد نبود و در حد 4 برگ و بازي هاي مزخرف حكم و اين چرت و پرتها فقط اصولشو مي دونست). شهروز بلافاصله گفت خوب شما دخترا با هم ما پسرا هم با هم. هر چند خيلي ضعيف ميشيم . دخترا فوري قبول كردن و مونا با پر رويي گفت شرط را من تعيين مي كنم. شهروز گفت اگه برديد چي مي خواهيد؟ اونا با هم مشورت كردن و گفتن با هم بريم يه مسافرت خارجي !!! شهروز كه تا آخرش پاي كار بود گفت نه بابا اين خيلي بي انصافيه خوب معلومه ما ميوفتيم تو خرج. دخترا اصرار پشت اصرار كه بايد بريم تركيه آنتاليا. حتي صنم به دوستش زنگ زد و قيمت گرفت. شهروز به من گفت نظرت چيه؟ من خودم را به مستي زده بودم و گفتم اگه ما برديم چي ؟همه خنديدن. شهروز گفت ما كه نميبريم ولي اگه برديم هر كدوم يه خواسته از شما داريم. مونا كه دريده تر از صنم بود گفت مثلا چه درخواستي؟ شهروز به من گفت چي بخواهيم؟ من هم گفتم ما را ببريد همون آنتاليا ديگه.... مونا رفت تو چونه كه ما نميتونيم . شهروز وسط را گرفت كه يه چيز كم خرج از شما مي گيريم بذاريد بازي شروع بشه.... بازي شروع شد حكم لازم ... دست اول را مثل آب خوردن باختن. صنم گفت حالا چي مي خوايد؟ شهروز براي دو تاشون 2 تا ليوان ودكا ريخت گفت تا آخرشو بخوريد...
به هر بدبختي بود خوردن و زيرچشمي كنترل مي كردم مي ديدم دارن بالا ميارن. نقشه داشت خوب پيش ميرفت. دست دوم و سوم و چهارم را كه باختن ديگه نميتونستن بخورن به التماس افتادن كه نميخوريم. شهروز به من گفت حالا چكار كنيم؟ نميخورن . من با خنده گفتم بلند شيد هر دوتاتون لباسهاتون را دربياريد.......... مونا چشاش داشت درميومد هم از مستي هم از پيشنهاد من. صنم گفت اين ديگه چه جوريشه؟ و ما زديم زير خنده... اونا فكر مي كردن بايد به شرط عمل كنن تا آنتاليا را ببرن بنا بر اين مجبور شدن دوباره مشروب بخورن. يه مكث داديم تا حسابي كله پا بشن و دست آخر را هم به شدت باختن و پا شدن برن كه شهروز داد زد كجا؟ صنم گفت من نيستم. شهروز گفت شرط ما چي ميشه؟ مونا گفت چي ميخوايد؟ شهروز گفت چكار كنيم؟ گفتم تو مونا را لخت كن و من صنم را. بايد لختشون را ببينيم. ما شرط را برديم. حمله كرديم و هر كدوم مال اون يكي را توي يه اطاق برديم و مثل وحشي ها به جونشون افتاديم. صنم يه تي شرت قرمز و يه شلوار استرچ تنگ و يه دامن كوتاه پوشيده بود و من دستم را انداختم زير لنگش و مثل جوجه بلندش كردم و بردمش تو يه اطاق مجلل. داشت دست و پا ميزد و شهروز را صدا مي كرد. شهروز از اون اطاق گفت خودت شرط بستي ديگه عزيزم چكارش كنم؟ مي خواست با دستش منو چنگ بزنه كه نه قدرتش را داشت و نه من بي عرضه بودم. رو شكم خوابوندمش پيراهنش را كشيدم از سرش بيرون و يكي از دكمه ها پرت شد. دست و پا زدن ادامه داشت و به فحش كشيد ولي من ول كن نبودم از اون اطاق هم داد و فرياد ميومد و از پنجره ديدم كه شهروز مونا را لخت كرده و افتاده روش. دست انداختم رو چاك كون صنم و شلوارش را پاره كردم و وقتي شل كرد كه ببينه شلوارش چي شده سر و تهش كردم و با شورتش در آوردمش. با سرعت دويد سمت در كه گرفتمش و يه سيلي محكم زدم تو گوشش . گوشش را گرفت و زد زير گريه. گفتم بخواب جنده . گفت لختم را ديدي ديگه. گفتم از پنجره نگاه كن ببين شهروز جونت داره چكار مي كنه؟ اونم نگاه كرد و ديد شهروز داره به شدت مونا را مي گاد. مونا زير دست شهروز داشت بالا مياورد. گفتم برو بخواب جنده خانم . و يكي ديگه زدم زير گوشش. از ترس رفت رو تخت و خوابيد. برش گردوندم و از پشت گرفتمش و سر و تهش كردم و شروع كردم سوراخ كون قهوه اي و خوشكلش را ليسيدن و بعدش رفتم سراغ كسش و زبونم را كردم تو. ديگه طاقت نياوردم گفتم به شهروز كون ميدي يا كوس؟ به كونش اشاره كرد و داشت اشك ميريخت. كون خوش فرمش را جلوي خودم گذاشتم و با كرمي كه تو اطاق بود چربش كردم و كيرم را گذاشتم درش. اونايي كه مست شدن و يه كون جديد را تو تختخواب تسخير كردن مي دونن من چكار كردم. همه را هم زديم به پاي مستي زياد ولي از اون به بعد مناسبات من و مونا و صنم و شهروز به هم خورد و ما هم كون كرديم و هم از شر اونا راحت.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 3734
#444
Posted: 16 Apr 2013 19:34
من، فرزانه، بهانه استخر، سکس و لذت
این داستان دومین سکس منه اولیش جالب نیس چون بار اولم بود و سریع ابم اومد.
داستان از اونجا شروع شد ک شب قبلش ب فرزانه گفتم ک فردا خونه تنهام و گفتم ک بیا خونمون اونم گفت ک ب بهونه استخر میاد خونه ما.ساعت دور و بر ۱۲ بود ک فرزانه جونم رسید خونمون.
وقتی رسید سر کوچمون رفتم در طبقه پایین رو باز کردم و بهش زنگیدمو گففتم ک از در دیگه بیاد داخل.
فرزانه اومد تو و رفتیم و نشست رو صندلی من دو زانو نشستم جلوش دستامو گذاشتم بالا پاهاش یکم باهم صحبت کردیم و فرزانه هم اروم تر شد بعد من همین طوری ک باهش میحرفیدمو قربون صدقش میشدم دستامو گذاشتم اروم ر و کونش یکم ک اونطوری بودیم فرزانه گفت بده ک من رو صندلی بشینم و تو رو زمین اومد رو زمین کنارم نشست منم دستمو انداختم دورشو شروع کردم ب حرفای عاشقانه زدن و بوسیدنش هرزگاهیم ازش لب میگرفتم اروم اروم دستمو گذاشتم رو سینشو شروع کردم ب مالیدنش یکم مالیدم فرزانه حشری شده بود ک ی دفه شروع کردیم ب لب گرفتن و همزمان ک لب میگرفتیم دراز کشیدم تو بغل هم منم با دوتا دستام هی سینه هاشو میمالیدم لب میگرفتمو و گردنشو میخوردم اخه رو گردنش خیلی حساسه سکس اولم باهش اینقد گردنشو خوردم ک ابش اومد.
همون طوری ک میخوردمو و میمالیدم اروم لباسشو دراوردم ک ی سوتین بنفش خوشگل تنش بود دستمو کردم تو سوتین و سینه هاشو میمالیدم اونم دستشو کرد ت شورتمو کیرمو گرفت تو دستش و شروع کرد ب ور رفتن باهش اینقد عشقم حشری شده بود ک سریع لباسامو در اورد منم وقتی شهوتشو دیدم اروم زیپ شلوارشو باز کردم و شلوار لیشو با کمک خودش از پاش در اوردم حالا فرزانه جونم زیر من بود با ی شورت و سوتین ست بنفش خوشگل تازه شروع کرده بود ب اه وناله ک شورتشو در اوردم تا کسشو بخورم ک گفت بزار برم بشورمش و بعد بخورش لخت بلند شد و رفت کسشو شست منم تا موقع لباساشو راسته میکردم ک دیدم یکم ابش اومده شورتش خیس شده زبونمو مالیدم ب ابش ک شور بود ولی داغ داغ فرزانم از دسشویی اومد و دو باره شروع کردیم یکم ک سینه و گردنش و خوردم درحالی ک زبونم و از رو گردنش کشیدم ب پایین و از لای سینه هاش رد کردم رسیدم ب شکمش یکم نافشو زبون زدم و رسیدم لاپاش اول شروع کردم ب خوردن کشالای رونش و بادستم اروم اروم لا کس نازشو باز کردمو زبونمو کردم لاش داغ داغ بود و یکم شور هی کسشو میخوردمو فرزانه هم سر و صداشو اه اه اه میکرد اروم احساس کردم کسش خیس تر شده فک کردم چون دارم میخورمشه بعد دوزاریم افتاد ک ابش سرازیر شده ی دفه ای فرزانه بلندم کرد و شروع کرد ب ساک زدن تا ته میکرد تو دهنش و ساک میزد ولی دندوناش میخورد ب کیرم و یکم دردم میگرفت داشت میخورد باز من دلم برا کس شور و داغش تنگ شد ۶۹ شدیم دوتامون مشغول شدیم یکم ک لیسیدم کسو کیر همدیگه رو بهش گفتم میخوام بکنم اونم برگشت سگی قنبل کرد انگشت اشارمو کردم تو اخ و اوخ میکرد یکم عقب جلو کردم و دو انگشته کردم تو خیلی دردش میومد بلند شدم ک سر کیرمو بکنم تو کونش ولی اینقد تنگ بود ک ۲-۳ تا پوزیشن امتحان کردیم ولی حتی نشد سرشو بکنم توش.وقتی فرزانه دید نمیشه گفت بزار بلند شیم لاپایی نی.پاشد جلوم وایساتد طوری ک مه مه هاش لو دهنم بود شروع کردم عقب جلو کردن ک عرق من و سروصدای فرزانه دراومده بود داشت ابم میومد ک در گوشش گفتم میخوام بزارم لاسینه هات اونم درار کشید سینه هاشو فشار داد بهم و منم شروع کردم ب عقب جلو ک ی دفه ابم اومد ریخت رو گردنشو سینه ش با دستمال ابمو پاکردم از رو بدنش اونم در همون حال کیرمو پاک کرد از ابم.بعدم تو بغلش برا چن ثانیه افتادم و تشکر میکردم و میبوسیدمش.
پایان.
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3734
#445
Posted: 16 Apr 2013 19:43
اولین و بهترین سکسم در دوره آشخوری
سلام فرزاد هستم 24 ساله دوس دارم بهترین سکس زندگیم رو که برمیگرده به 4 سال پیش واستون بگم.
اون موقع من سرباز بودم بعد از 3ماه به من 18 روز مرخصی دادن به شهرم امدم رفتم خونه خالم پسرخالم که دوسال از من بزرگتر بود دیدم عکس دوس دخترش نشونم داد وای همونجا شق کردم از خوشکلی دختره !!! بهش گفتم از دختره واسم بگو بهم گفت ی دختر دبیرستانی خیلی حشری و عاشق دادن هس یه کس صورتی رنگ و بدون مو و بدنی سفید وای چی میگفت همون چیزی که دوس داشتم گفتم باور نمیکنم حشری باشه درجا زنگید و حرفای سکسی باهم رد بدل کردن ک من فقط دهنم آب افتاد وکیرم که داشت شلوار جین ام رو پاره میکرد بهش گفتم خوش بحالت پسرخاله که همچین کس ای باهات هس به شوخی گفت دوس داری توهم بکنیش گفتم نه مبارک خودت باشه شب ک رفتم خونه ازعکس دختره وحرفای سکسی دختره اون صدای اااااخ خ خ گفتنش وایییییییی جون ک پسرخالم زده بود رو بلندگو خواب رو از من گرفت تو تخت شق درد گرفتم داشتم میمردم جوری که دوبار اون شب به یادش جلق زدم. صبح که بیدارشدم به پسرخاله ام زنگیدم بهش گفتم میشه سارا رو واسم جور کنی تا یه سکس باهاش داشته باشم کلی خندید بهم گفت آش خور برو خلاصه به یه زور راضیش کردم که سارا با من هم سکس کنه قرار شد فرداش باسارا بیان خونه ما به بهونه سکس با پسرخالم وبعد پسرخالم به بهونه کارداشتن خالم باهاش ازخونمون بره تا من وسارا تنها بشیم(خونه پسرخالم یه کوچه با ما فاصله داره و خالم چون خونه دار بود سارا شک نکرد.)
شب رفتم به عشق سارا ارایشگاه چندتا خط به شکل ایکس انداختم روسرم بعدش حمام و یه بدنی سکسی و تمیز ساختم
صبح رسید سارا با پسرخاله وارد خونمون شدن سارا فقط یه سلام کرد وسریع رفتن تو اتاق باپسرخالم وای کونش که داشت میرفت ازپله ها بالا که بره تو اتاق رو دید میزدم گفتم خدا میشه کیرمن بره امروز تو این سوراخ وای یه کون برجسته با یه کمر باریک کیرم بلند شد همونجا . جوری که برم بکنمش تو پله ها نگاه ساعت کردم10/25 بود 5دقیقه بعد طبق نقشه به پسرخاله زنگیدم اونم با یه فیلم بازی کردن که اتفاق بدی تو خونشون افتاده با عجله رفت و به سارا گفت پیش فرزاد باش میرم زود میام و بعد به سارا گفت نرو راهت دورهس تا باماشین برسونمت از اتاق زد بیرون من تو سالن بودم بهم اشاره کرد برو تو اتاق و خودشم رفت
قلبم داشتم بدجور میزدرفتم تو اتاق دیدم سارا داره مانتو میپوشه تامنو دید خودشو جمع کرد رفتم جلو دستشو گرفتم اجازه ندادم که مانتو بپوشه گفت چیکار میکنی اقا فرزاد مانتو رو بدون جواب دادن بهش در اوردم ازتنش دوباره رفت سراغ مانتو گفتم من عاشقت شدم ازوفتی عکس هاتو تو گوشی پسرخاله ام دیدم میخوام باهات سکس کنم گفت داد میزنم منم گفتم کسی نیس اینجا داد بزن تاخسته شی بدون معطلی لب هاشو خوردم خواست که فرار کنه انداختمش رو تخت دستم لای پاش بردم جوری کس اش وحشیانه مالیدم که صدا اخش بلند شد کیرم بد شق کرد اولین سکس زندگیم بود چون فیلم سوپر زیاد دیده بودم از رو فیلم شروع به انجام عملیات کردم چند دقیقه بعد از خوردن لب و مالیدن کس اش رو شلوار دیدم چشماش بسته شد و اون صدای دلنشین اخ بلند شد شلوار تاپ در اوردم دیدم بدون هیچ جلوگیری گذاشت در بیارم وای خدا چی میبینم یه بدن خیلی سفید و بدون حتی یک دونه مو با جوراب ساق کوتاه سفید که پاش بود با دیدن این صحنه سریع کس صورتی رنگش کردم تو دهن چوچولوش رو با لب هام مک زدم زبون کشیدم رو کس اش یه نگاه به بالا انداختم دیدم دوتا دستش به بالای تخت گرفته و حس کردم بانگاهش میگه بخور نوش جانت انقد زبون زدم که اب کمی ازکس اش امد بیرون و یه لرزیدن بدی بدنش انجام داد با ی لیس زدن تمام ابشو خوردمحال نوبت خوردن کیرمن بود با بلندی17سانتی متر وکلفتی 13/5 بدون حرفی نشستم رو سینه اش و کیرم تو دهنش کردم یکم کیرم به دندونش میخورد ولی وقتی حرکت خودم دیدم سکسی تر شدم ازدهنش در اوردم ی بالش کوچیک اوردم زیرکونش گذاشتم کیرم دوباره تو دهن سارا کردم خیس که شد خوابید منم خوابیدم روش بالش هم گذاشتم زیرکونش شروع به لب گرفتن کردم سارا با دستش جلوی کس اش رو گرفت خیال منو راحت تر کرد کیرم گذاشتم در سوراخ کونش ی حول محکم دادم درجا ی اخ بلند کشید و خودشو کشید بالاتر کیرم خواست بیاد بیرون که منم خودم کشیدم بالاو کیرم بیرون نیومد خواست گریه کنه و گفت تو رو جون هرکس دوس داری نکن من گوشم به این حرفا بدهکار نبود ی بوسش کردم و دستم تو موهاش کشیدم گفتم اروم میکنم زود تموم میشه انگار از این حرفم ارام شد ی خورده یواش تلمبه زدم ی دستش رو کس اش بود ی و یه دستش رو شکم من که فشار ندم زیاد 6 بار تلمبه زدم که ابم امد خیلی عصبی شدم چون هنوز حالی نکرده بودم چند لحظه اروم کیرم نگه داشتم توکونش تا ابم خالی شه به بهونه لب گرفتن تلمبه رو متوقف کردم اصلا متوجه نشد که ابم امده بعد از 1 دقیقه به شدت شروع به تلمبه کردم جوری بود که حرف میزد با تلمبه زدنم صداش میلرزید ونمیتونست حرفشو کامل بگه حدود10 دقیقه ی پشت تلمبه میزدم که چند بار سارا زیر دستم میلرزید حالت بار اول ک ارضا شده بود با این حرکت هاش منم ارضا شدم و دوباره ابم رو تو کونش ریختم وقتی کشیدم بیرون کیرم رو دیدم ابم از کونش امد بیرون ی دستمال واسه پاک کردن ابم بهش دادم و ی بوسش کردم گفتم مرسی سارا گفت من باید تشکر کنم تو4بار امروز منو ارضا کردی با اینکه اولین سکس ام بود وبه کسی هم نگفتم اولین سکس ام هس احساس غرور کردم بلند شدم ی اس به پسرخالم دادم که بیاد دنبال سارا بعد چند روز من دوباره به پادگان رفتم و سارا رو دیگ ندیدم و وقتی دوباره امدم مرخصی سارا با پسرخالم کات کرده بود وشمارش رو هم عوض کرده بود. کاش بعد از خدمتم باهاش اشنا میشدم .تو سکس های بعدی متوجه شدم عاشق سکس خشن هستم بیشتر دخترای که بعدها باهاشون سکس داشتم به سبک سکس خشن میکردم که لذت میبردن به شماتوصیه میکنم خشن کار کنید اینم اولین سکس زندگی من امیدوارم خوشتون امده باشه نظریادتون نره بای عزیزانم.نوشته: فرزاد
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 2517
#446
Posted: 16 Apr 2013 22:16
آموزش آمپول زدن به مریم
سلام من اسمم افشینه و این خاطره بر میگرده به 6 ماه پیش
من و مریم 3 ساله با هم دوست بودیم و همش با هم بیرون میرفتیم
ولی من همش ازش خجالت میکشیدم که باهاش در مورد سکسو و از این حرفا بزنم
دوستیه ما تو سال سومش بود که من از رشته پرستاری قبول شدم ...
ترمه اولو تموم کردم تو تعطیلات پایان ترم بودم که حرف از امپول زدنو بخیه زدن و... به میون اومد
بهم گفت باید بهم یاد بدی امپول زدنو ..منم گفتم باشه .از این موضوع 1 هفته ای گذشت که بهم اس داد که من امادم کی بریم واسه آموزش ... بهش گفتم الان خونمون خالی نیست هر وقت خالی شد بهت میگم لبا ...بهم گفت نه باید امروز بهم یاد بدی و گرنه قهر میکنم ....بهش گفتم میتونی بیای خونه دوستم اونجا خالیه ...اونم از خداش بود بهم گفت اره اره باشه هر جا باشه قبول ..
سریع بع دوستم زنگ زدم که خونه دانشجوییشو خالی کنه کار دارم اونجا میخوام دختر بیارم اونم قبول کرد .با ماشین رفتم کلیدو ازش گرفتم بعد رفتم دارو خونه 3 تا امپول گرفتم 3 تا اب مقطرو 1 دونه امپول دگزا ...بعد بهش زنگ زدم گفتم امادم بیام دنبالت ؟گفت اره رفتم از سر خیابونشون سوارش کردم وقتی دیدمش نشناختمش ...یه جوری خودشو ارایش کرده بود که نگو ..با دوستش بود نگو میخواسته منو به دوستش معرفی کنه و بگه دوست پسرم اینه و پز بده ...با دوستش سلام و احوال پرسی کردمو وقتی مریم نشست تو مشین باهام دس دادو منو بوس کرد ...هنگ کرده بودم ..وی خدا این همون مریمه که 1 سال اول نمیتونستیم به چشم هم نگاه کنیم؟؟ دوستش بهم یه چشمک زد منم راس راسکی بگم سرخ شدم از خجالت بعد خداحافظی بادوستش راه افتادیم بریم خونه تو راه همش داش باهام حشری حرف میزد بهم میگفت چرا سرخ شدی و همش با دستش میزد رو قسمت داخلی رانمو منم حشری میکرد لامصب کیرم بد جور شق کرده بود یه دفعه وقتی به پام ضربه زد دستش خورد به سر کیرم .بد جور دستش سنگین بود دردم گرفت و هی میگفتم اخ اخ اخ اخ دردم گرفت یواشتر بزن بهش گفتم خوبه بزنم دم کونت دردت بگیره ....یه جوابی بهم داد دیگه محو شدم بهم گفت وای ی ی جوون میخوام
..یعنی نفهمیدم چه جوری رسیدم خونه دوستم ..تو راه اب میوه و میوه و پسته اینا خریدم تا بخوریم ..وقتی رفتیم خونه تو آسانسور بودیم و طبقه ششو زدم و رسیدسم به خونه ...
بعد یه ربع نشستن بهم گفت چرا نشستی پاشو بهم یاد بده استاد ...منم گفتم باشه ...
امپول و نیدل و پنبه الکل اوردم و اول با اب مقطر شروع کردم کشیدم تو امپول ..دو سه بار این کارو کردم و اونم همزمان این کارو کرد بهد از یاددادن هوا گیریش نوبت رسیدبه محل زدنش.. یه کاغذ در اوردم دو تا دایره کشیدم به عنوان کون بعد خوستم که شروع کنم کاغذو پاره کرد و بهم گفت وقتی طبیعیش هس چرا رو کاغذ ؟
گفتم طبیعیش کجاس؟ گفت اینجا پیش من بعد مانتوشو در اورد شلواره جینشو به زور دراورد اخ تنگ بود بعدش با یه شلوارک دراز کشیدو گفت بیا استاد تقدیم تو باد ...
بعد شلوارشو کشیدم پایین محلشو بهش یاد بدم که قسمت باشنو به چهار قسمت تقسیم میکننو و ...حرفمو قطع کرد گفت بشین رو پشت پاهام راحت باشی گفتم باشه بعد 4 قسمت کردن گفتم به قسمت بالایی میزنی و.... گفت اگه به وسطتر بزنی چی ؟ گفتم میخوره به اعصاب ساکرال و درد میگیره . نمیتونی راه بری گفت حالا تو بشین من امتحان کنم رو تو گفتم باشه دراز کشیدم و نذاشتم شلوارمو بده پایین گفتم خجالت میکشم بعد قهر کردو نشست گوشه اتاق رفتم گفتم باشه بیا ببخشید وقتی خواس امتحان کنه سوزنه جدیدو دادم بهش و وقتی خواست امتحان کنه خندیدو یه ذره فرو کرد بهم و داد زدم ااااایییی .بعدش از قصد پامو گرفتم . رو پشت دراز کشیدمو چشمامو بستم هیچی نگفت و گریه کرد و اومد بهم گفت ببخشید و معذرت میخوام .جوایشو ندادم ...
ازم لب گرفت که نگو 3 دقیقه لبمو خورد بعدش لامصب این کیره من خودمو لو داد شق شده بود در حد لالیگابهش دس زد گفت این چیه ؟با خنده گفت حتما سوزنی که بهت زدمه از این ور در اومده ...یعنی انقد خندیدم ..
کیرمو از رو شلوار مالید منم کوسشو از رو شلوار میمالیدم چشماشو بسته بود و اه میکشید بعدش شلوارمو در اورد و و روم خوابید منم با پاهام شلوارکشو در اوردم شورتش موند عجب شورتی بود ازون خطیهاش بود
شروع کردیم با هم ور رفتن ..خوابوندمش و کوشسو میخوردم لاشو باز کردم و زبونمو دورو ورش میچرخوندم با صدای اه و اوه کنان گف حواست باشه اوپن نیستا گفتم باشه
بعدش رونشو خوردم و حال میکردا بعدش پاشدو با دستش منو هول داد و نشست روم شرو کرد صورتشو مالید به کیرم وای عجب حالی میداد .گفتم ساک بزن گف نه بدم میاد گفتم یه ذره ..با اصرار سرشو کرد تو دهنش تا حالا همچین حسی نداشتم تو عرض 1 دق گفتم دارم میاد ابمو ریخت رو کاغذ دسمالی و بعدش قمبل کرد کونشو گفت یالا استاد حال بده کونش اصلا مو نداش بوش کردم بوی عطر میداد زبونم کشیدم روش یه اه کشید الانم اون اهه تو گوشمه
بهش گفتم اب دهنم خشک شده یه ابی بهش بزن تا خیس شه گرفت همشو کرد تو دهنش گف اینک تف بیا در کونش خیلی سف بود با زئر سرشو کردم تو 20 ث مون تو بعد یه ذره دیگه دادم تو گف جوووون همینه افرین استاد تلمبه هامو اروم زدم تا اذیت نشه بعدش خودشم همراه تلمبه هام عقب جلو میرف بعد حس کردم که دریچه کونش باز شده رفتم تو حالت سریع .ایییی یع حال میداد که نگو 2 دق تلمبه زدم خواس ابم بیاد مکث کردم نیومد بعدش دوباره 5 دق دیگه تلمبه زدم البته 2 دق کشیدم بیرون و ازش لب گرفتم تا زیاد اذیت نشه دوباره دادم تو بهش گفتم تنگش کن تا حال بده یه انقباضی به کونش داد که نگو یهنی رفتم تو عالم معناوتلمبه هامو سریع کردم 3 یا 4 بار ابم اومد تو کونش خالی کردم بعدش در اوردم کیرمو میمالیدم به کسش ...التماس میکرد بکن توش دارم میمیرم وووگفتم نه بده و الان زوده کوشسو میخوردم یه دفعه بهم گف برو کنار ابم داره میاد تا سرمو بکشم کنار ابش پاشید رو صورتم ...اه اه بد بود خیلی گفت بهم یکی طلب من ...منو خوابوند زمین با کونش رف رو کیرم داشتم مدل روسی میکردمش یعنی اون بالا پایین میرف ..کمرم داش قط میشد یه بار خالی شدم بعدش منو برد دستشویی کیرمو با مایع شست و اومد گفت دراز بکش ..کشیدم واسم ساک زد درس 5 دق زد سر کیرم رو حلقش بود حس میکردم بعدش ابم اومد خواستم بکشم بیرون با دستش گف نه یه حالتی داشتم انگار رو ابرا بودم بعده حال کردن اساسی یک و نیم ساعت طول کشید وقتی خواس لباساشو بپوشه شورتشو نذاشتم بپوشه گفتم این واسه من به یادگاری .خنده کردو گف باشه شلوارکو کشید بالا بعدش شلواره جینو بعدش مانتو ..تو را که بودیم دستم رو کسش بود بازی میکردم باهاش ...فک کنم اونجام ابش اومد چون شورت نداشت دستم خیس شد ..خم شدو رو کیرم یه بوسه زد از رو شلوار گف فعلا تا هفته بعد .زنگ زد به دوستش گف بیا سر خیابون اونجام ...دوستش وقتی مارو دید به مریم با چشمک گفت چی شد ... چه جورم شد ..یعنی داشتم اب میشدم سمیرا گفت (اسمه دوستش بود) ایشالا هفته بعد باهم ...مریم گف ایشالا باهم فیض میبیم اره افشین ؟؟گفتم اره ایشالا ...یعنی سمیرا داش کیف میکرد مریم پیاده شدو باهم رفتن..وقته رفتم سمیرا زبونشو اورد بیرون و یه چشمک زد و منم یه بوش فرستادم براش...
هفته بعد اون دوتارو باهم کردمش سمیرا باز بود مریم بهش حسودی میکرد کوس کردن یه حالی میداد که نگو در گوشی به مریم گفتم تو با کونت واسم عین یه کوس حال میدی مطمئن باش ..دروغکی گفتمااا کوس کجا . کون کجا
4یا 5 بار خالی شدم یع بار تو دهن مریم 4 بار تو دهن سمیرا ...سمیرا اهل سکس بود معلوم بود از کاراش مدل روسی رو خوب میزد..
یه بار تنهایی با سمیرا سکس کردم 4 ساعت یعنی 2 ساعته بودا 2 ساعت لخت باهم قلیون کشیدیم . گفتیمو خندیدیم و تو اون دو ساعت کیرمو میگرف و میگفت اینم قلیونه منه ماله منه به مریم نمیدمش ... دختره شوخی بود باهاش راحت بودم و هی منو میخندوند...

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#447
Posted: 16 Apr 2013 22:17
عشقم هات بود
سلام من مژده هستم یه دختر 21 ساله قد 175 وزن 60 کیلو از 18 سالگی با امیر دوس شدم یعنی تو استامبول دیدمش بعد تو ایرانم با هم تماس داشتیم اما هیچ وقت بین ما حرف سکس نبود یعنی در حد لب بود تا سه ماه پیش که من تو یه تصادف تو اتوبان تهران کرج صدمه ی زیادی خوردم و بعلت ضربات سنگین پرده ام پاره شد خدا رو شکر که دکتره به پدر مادرمم گفت این جریانو خب من دیگه راحت شده بودم
اولین قراره منو امیر
سه شنبه بود که امیر زنگ زدو با کلی شک و دودلی ازم خواست تا برم خونشون منم قبول کردم آخه همون موقع داشتم فیلم سوپر تو رد تیوب نگاه میکردم و حسابی حشری شده بودم قبول کردم و فردا صبحش ساعت 10 بود رفتم حموم حسابی خودمو صفا دادم ساعت دو رفتم خونه امیر خونش خیلی خوشگل بود سلام عشق زندگیم شلام امیرم خوبی مرسی بیا بیا بشین برات یه قهوه بیارم قهوه رو که خردیم اومد بغلم نشست که گفتم امیر یه ذره میترسم آخه من تا حالا با مردی سکس نداشتم گفت ناراحت نباش من اولین و آخرین کسی هستم که تو باهاش سکس داری عروس خوشگلم اومد جلو لبشو گذاشت رو لبم شروع کرد لب گرفتن منم کمکش کردم اینقدر از هم لب گرفتیم که لب دوتامون به کبودی میزد بعد منو بغل کرد برد رو تخت خوابوند اومد بغلم خوابید شروع کرد لاله گوشم خورد همینطوری گردنم و شونه هامو میخورد تا رسید به سینه هام سینه هام 85 هست شروع کرد با ولع سینه هامو خورد دیگه آه و اووهم بلند شده بود رو آسمونا بودم اونم خورد تا رسید به کسم با یه حرکت شلوارو شورتمو کشید پایین من خودم تا حالا کسمو اینقدر باد کرده ندیده بودم شروع کرد به خوردنه کسمو اینقدر با فشار سرشو فرو کرده بود تو کسم و حرفه ای میخورد من فقط جیغ میزدم که بعد دو سه دقیقه یه لحظه سردم شد و لرزیدم آره ارضا شده بودم بعد بلند شدم شلوارک و شورت امیر و دراوردم من تا حالا کیر به این بزرگی ندیده بودم شروع کردم براش ساک زدن که فقط ناله میکرد 5 دقیقه ساک زدم براش بعد منو خوابوند رو تختو پاهامو وا کرد آروم سر کیرشو گذاشت سر کسم آروم آروم فرو کرد تو شروع کرد تلمبه زدن با چه سرعتی صدای ناله هانون دل سنگو آب میکرد بعد گفت میخوام از پشتم بکنمت به حالت سگی نشستم کمی کرم زد سر کونم آروم آروم فرو کرد و باز تند تند تلمبه زد بعد دو دقیقه گفت آبم داره میاد گفتم بریز تو کونم اونم تا آخرشو ریخت توش دیگه از درد داشتم میمردم یه لحظه افتادم دیگه یادم نمیآد بعد سه ساعت بیدار شدم عشقم بغلم خواب بود با تکون من بیدار شد دوتایی رفتیم حموم اونجا دو بار دیگه ارضا شدیم بعد من رفتم خونه هفته ی بعد پنج شنبه تولدش بود یه تولد خیلی بزرگ گرفته بود اونجا نامزدیمونو به همه اعلام کردو منم الآن عاشقشم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 3734
#448
Posted: 17 Apr 2013 20:32
شیرین ترین سکس زندگی امیر
سلام دوستان
اسم من امیره و الان 19 سالمه. این اولین باریه که دارم داستان مینویسم و امیدوارم که بدتون نیاد. داستانی ک میخوام واستون بگم بر میگرده به 3 سال پیشم وقتی 16 سالم بود و دوم دبیرستان بودم. تا اون موقع من بر خلاف بقیه دوستام هیچ دوست دختری نداشتم. آخه میدونید : اصلا خوشم نمیومد که تو خیابون بیفتم دنبال اینو و اون و کس شر بگم تا شاید بشه شماره بدی و اینو یه جور التماس کردن میدوستم و الانم همینطوریم و اکثرا با دخترا تو چت آشنا میشم. و جدا از اون زبون درست حسابیم نداشتم که مثلا بخوام مخ یکیو تو فیسبوک بزنم. از یه طرف دیگه هم بدجوری تو کف بودم و دوس داشتم با یکی سکس داشته باشم. 2 هفته قبل از امتحانای نوبت اول بود که یکی از بهترین دوستای دوران دبیرستانم که الانم با هم رابته داریم گفت یه دختره هست به اسم سارا که در واقع میشد دوست ج اف رامین (دوستم). رامین میگفت که سارا هم تو این رابطه ها مثل من بوده و تا اون موقع با یه پسر بیشتر رابطه نداشته و بعد از 3 ماه که پسره باهاش کات کرده داغونه و افسرده شده و الان تصمیم داره ی رابطه ی جدیدو با یکی که مثل خودشه و تجربه ای نداره شروع کنه. منم که از خدا خواسته اکی دادمو گفتم حتما جورش کنه. فرداش تو مدرسه گفت که باهاش حرف زده و از من واسش گفته و اونم قبول کرده.رامین شمارشو بهم داد و واسم توضیح میداد که در قدم اول چیکار کنم و چه جوری باهاش حرف بزنم. مثلا از افعال جمع استفاده کنم خیلی مودبانه و ... ! زنگ آخر خورد و رفتم خونه. دل تو دلم نبود. گوشیم تو دستم بود و همش صفحه ی مسیجو باز میکردمو میبستم. با اینکه فقط میخواستم یه مسیجه ساده بدم و بگم سلام. ولی داشتم از استرس میمردم و خلاصه دلو زدم به دریا و واسش فرستادم. 1 ساعت بعد جواب داد که شما ؟! منم اسممو گفتم و اونم گفت که آره رامین جریانو گفته. دیگه استرس نداشتمو اروم بودم. بعد از یه ساعت مسیج دادنو و چرت و پرت گفتن... گفت که باید بره و مامانش صداش میزنه. اون روز به خوبی گذشتو شبم باز به هم اس دادیم و خوابیدیم ولی چه خوابیدنی. من که خوابم نبرد. هوا گرگ و میش بود که خوابم برد. 7 هم بیدار شدم و رفتم مدرسه و همه ی حرفایی رو که بهش زدمو خلاصه واسه رامین گفتم و اونم میخندید و منم مثل علامت تعجب. بعد از مدرسه گفت که زنگش بزنم. ی اس دادم گفتم که میتونی بحرفی و اونم تک زد. بازم اون استرس اومد سراغم البته خیلی شدیدتر جوری که صدام شروع به لرزیدن کرد. به رامین گفتم نمیتونم زنگ بزنمو بعد از 10 دیقه کلنجار رفتن تو مسیر با رامین گوشیم زنگ خورد. وای سارا بود. رامین میگفت جواب بده خاک بر سر. بالاخره جواب دادمو همین که گفت سلام چرا زنگ نزدی من مثل لالا با صدای بلند گفتم رااااااامییییننننن الاااااان میامو سریع گوشیو قطع کردم. رامین زد پس کلم. عصابش خورد شده بود بدجور. یه کم که آرومتر شدم بهش زنگ زدمو احوال پرسی و مدرسه چطور بود و از این حرفا. گوشیو ک قطع کردم نفس کشیدن واسم سخت شده بود و رامین باز شروع کرد به هرهر کردن. چند روز بعد از این جریانا قرار گذاشتیم بریم بیرون. رفتم واسش یه کادو خریدم. از اون طرفم خدا خدا میکردم که اگه خوشگل نباشه حد اقل زشت نباشه. روز قرار رسیدو خیلی شیک و پیک رفتم سر قرار تو یه پارک. از استرس شاشم گرفته بود. رویه نیمکت منتظرش نشستم تا که زنگ زدو رنگ لباساشو گفت و دیدمش و گفتم برگرد منو میبینی. قدش حدودا 160 یا شایدم بیشتر. اندامشم تقریبا لاغر ولی خوش تراش و سینه هایی متوسط و اینم بگم که سارا یک سال ازم کوچیکتر بود و سال اول دبیرستان بود. خیلی موادبانه سلام کردم و حتی دستم ندادیم. تا چند دیقه هیچی نگفتیم. بعد سارا گفت خوووبببب... چرا حرف نمیزنی. گفتم چی بگم و دوباره سوالای تکراریو که قبلا ازش کرده بودمو تکرار میکردم و اونم با یه خنده رو لباش جوابمو میداد. کم کم روم وا شد و باهاش شوخی میکردم. حدود 45 دیقه نشستیمو آخر کار کادومو که یه گردنبند بود با علامت زن و یه قلبی که روش نصف شده و یه دختر که حالت غمگین داره. منم یکی مثل همون رو داشتم ولی با علامت و شکل پسر. با هم خریدمشون. کلی تشکر کرد و دست دادیم و خدافظی کردیم. روزا میگذشتو من هروز بیشتر و بیشتر عاشقش میشدم. خیلی رابطمون خوب شده بود. شبا با هم سکس تلفنی میکردیم. قرارای بعدی تو کوچه پس کوچه ها بود و از هم لب میگرفتیم. نمیدونم چم شده بود ولی اصلا به سکسه باهاش فکر نمیکردم همه چی خوب و آروم بود. البته دعوام بینمون کم اتفاق نمی اوفتاد ولی نه شدید که منجر به جدایی شه. درست 6 ماه بود ک ما با هم بودیم و وسطای تیر ماه بود. یه روز گفت بیا تو پارک میخوام در مورد ی موضوع مهم باهات صحبت کنم و قبول کردم و عصر حرکت کردم. تو راه همش با خودم میگفتم که وای اگه بگه میخوام ولت کنم اگه بگه باید جداشیم... وااااییی داشتم دیوونه میشدم. وقتی رسیدم سارا اونجا بود. سلام کردیم و نشستیم رو یه نیمکت. دسشو گرفتم گفتم چی شده عشقم اتفاقی اوفتاده ؟! اخه خیلی جدی حرف میزد. رک و پوسکنده و بدون هیچ مقدمه ای گفت من سکس می خوام. واقعا یه لحظه فک کردم اشتباه شنیدم و گفتم چی ؟! و اونم دباره تکرار کرد و گفت من سکس می خوام. دهنم از تعجب باز مونده بود. نمیدونسم اون لحظه چی بگم. گفت ببین ما تو این مدت همدیگرو شناختیم و هم من به تو اعتماد دارم و هم تو به من و من دوس دارم این اتفاق بینمون بیفته. وقتی رفتم خونه فکر و ذکرم حرفای سارا بود.که وای یعنی من خواب نمیبینم ؟ اینا حقیقته ؟! واااییی منی که اصلا به سکسه با سارا فکرم نمیکردم تصور اینکه سارا لخت جلوم واساده باشه دیوونم میکرد. همش لبای قلوه ایشو پوست سفیدو کون تاقچه ایش تو نظرم بود. شب همون روز بهش اس دادم که حالا فکره جاشم کردی ک میگی. نکنه تو کوچه می خوای سکس کنیم با یه علامت خنده پشتش. گفت خونه مامان بزرگم. خونه مامان بزرگش 3 طبقه بود که طبقه اول مامان بزرگش اینا بودن وسط مستعجر و طبقه سوم هم یه اتاق بود که مال داییه کوچکش بود که با رفیقاش اونجا بساط پهن میکردن و فقط یه تخت توش بود و یه تلویزیون کوچیک و یه قالیم کفش همین ولی خیلی شیکو تمیز. داییشم چند ماهی بود رفته بود خدمت سربازی. اون شب سه شنبه بود و گفت ما پنج شنبه میریم اونجا و من باید ساعت 3 ظهر پنج شنبه اونجا باشم. اکی دادم و گوشیو قطع کردم. وای هنوز باورم نشده بود که من قراره سکس کنم و دل تو دلم نبود. هم خیلی خوشحال بودم هم دلهره شدید. چهارشنبه به رامین زنگ زدمو بیرون قرار گذاشتیم و جریان رو واسش گفتم. اولین چیزی ک گفت این بود که یه قرص تاخیری همرام باشه چون اولین باره خیلی زود آبت میاد و از این حرفا. گفتم من که عمرا روم نمیشه برم داروخونه بگم قرص تاخیری میخوام. رفتیم دره یه داروخونه رفت واسم یه بسته خرید. چهار تا قرص لوزی شکل ابی رنگ توش بود و رو کاغذی که تو جعبش بود نوشته بود 1 ساعت قبل از کار مصرف شود. شب شد و من مثل شب قبلش تا صبح خوابم نبرد. ساعت 12 ظهر از خواب بیدار شدم و یه دوش گرفتم و اصلاح کردم. حتی موهای پاهامم زدم. یه لباس شیکم پوشیدم و موهامم درست کردم. ساعت 2 بود. هر دیقه هیجانم بیشتر و بیشتر میشد. 2:30 زنگ زدم تاکسی تلفنی قرصرم گذاشتم تو جیبمو رفتم. دمه در که رسیدم قبل از اینکه بش اس بدم که دم درم یکی از اون قرصارو قورت دادم بعدش یه اس دادم اومد دمه در. واااااایییی یه آرایشی کرده بود که... اصلا غیر قابل توصیف بود. کاملا عوض شده بود. آخه هر وقط میومد پیشم فقط یه رژلب میزد. محوه تماشای صورتش بودم که دیدم داره میگه سریع برو طبقه ی بالا دیگه زووووودددد. رفتم بالا همین که چند دیقه نشستم رو تخت یه تخم دردی گرفتم که خدا نسیب گرگ بیابون نکنه. گفتم وااییی این قرصه چه کوفتییی بووودددد. دسمو گذاشته بودم رو تخمم ک سارا اومد بالا. سریع خودمو جمع کردم که نفهمه. گفت چیزی شده. گفتم نه عشقم بیا یکم پیشم بشین بیا عزیزکم. بعد اومد روبه روم مانتوشو درآورد. شلوارش هم که زیرش پوشیده بود که ضایع نشه رو در آ ورد وااااایییی یه لباس خواب سیاه توری تا بالای زانو تنش بود. یه شرت قرمزم تنش بود که زیره توره میدرخخشید سوتین نبسته بود دیگه اصلا یادم نبود تخمام درد میکنه. اومد از بقل خیلی آروم نشست رو پام . دستاشو حلقه کرد دور گردنم و سرشو بطرف راست خم کرد و آروم لباشو گذاشت رو لبام شروع کردیم به لب گرفتن. زبونامونو میچرخوندیم به هم و دوباره لبای همو میخوردیم. یه دستم که دور کمرش بود و چرخوندمش و به همون حالتی که ازش لب میگرفتم خوابوندمش رو تخت و خوابیدم روش و محکم و با فشار لبام لباشو میخودردم. رفتم سراغ گردنش و همینجوری که می خوردمش سینه هاشم میمالیدم. بخاطر اینکه صداش پایین نره و از خواب بیدارشون نکنه جیغ های خفیف میزد و بدبختانه من حشری تر میشدم. بند لباسشو که رو شونه هاش بود رو دادم پایین و چنتا بوس از شونهاش کردم. وایی الان چی جولوم بود. 2 سینه یه گرد با نوکای تیز. سینه هاشو میخوردم یه دستمم تو کسش بود. وای خیس خیس شده بود. صدای ناله های قشنگش اتاقو پر کرده بود. اومدم پایین ترو نوک زبونمو رو پهلواش بازی میدادم و ربونمو تو نافش پر میدادم و با دستم از زیر شرت با کسش بازی میکردم که یه لحظه یه آهی که حالت جیغ هم داشته باشه کشید و ارضا شد. لباسامو در آوردم و از تخت رفتم پایین. شرتشو از پاش در آوردمو یه بوی عمیق ازش کردم و گذاشتمش کنار و پاهشو باز کردم اروم زبونمو گذاشتم رو کسش و چرخوندم. انگار که دوباره بیدار شده شروع کرد به همون صداهای خفیف. رفتم خوابیدم روشو ازش لب گرفتم با ی چرخش اوردمش رو خودم و لبامون از هم جدا نمیشد. در گوشش با یه صدای خیلی حشری گفتم نوبت توه. رفت پاایینو شروع کرد به خردن کیرم. زبونشو دور کیرم پر میدادو یه دفعه میکرد تو دهنشو میمکوند. خیلی لذت بخش بود. بلندش کردم و رو شکم خوابوندمش. وااییی حالا اون کون تاقچش جلوی صورتم بود. لایه کون و پاشو باز کردمو یه تف انداختم مالیدم و به سر کیرمم زدم. کیرمو گذاشتم لای پاشششششش وااایییی با یه سرعتی لیز خورد تو. واااییییی خیلی داغ بود. از پشت دراز کشیده بودم روش و آروم بالا پایین میکردم. کیرم هم بین روناش بود هم به کسش میخورد. احساس میکردم آبم می خواد بیاد ولی نمیومد ! می خواستم از کون بکنمش ولی نذاشت. گفت میترسه جیغ بزنه بیان بالا و الان آمادگیشو نداره. منو خوابوند و نشست روم و کسشو گذاشت رو کیرم و شروع کرد بالا پایین کردن. خیلی داغ بود. کمتر از 1 دیقه آبم اومد که خالی شد رو کس اون و شکم خودم. هر جفتمون ولو شده بودیم رو همو لبای همو میخوردیم. بعد پا شدیمو با رو تختی خودمونو پاک کردیمو سریع لباسامونو پوشیدیم و رفتیم پایین. دم درم یه لب دیگه از هم گرفتیمو ازش خدافظی کردمو اومدم خونه. تاون روز بهترین روز زندگیم بود. امیدوارم ک از این خاطره لذت برده باشید.
نوشته: joker
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3734
#449
Posted: 17 Apr 2013 21:23
سکس با فرشته جون
سلام دوستان من امير هستم 33 ساله اهل تهران قد 190 وزن 75 سينه 120 هيكل توپ بدن سازي و كير كلفت به طول 25 سانت و كلفتي 18 سانت مفيد .بگذريم داستاني كه مي خوام براتون تعريف كنم داستان من و فرشته هستش كه پارسال اتفاق افتاد قبلش اينو بگم فرشته 43 ساله بود قد 165 سينه نقلي كوچيك 70 اصلا بهش مي خورد با اين سنش و داشتن 3 تا بچه .
درست ارديبشهت سال 90 بود كه من تو يك سايت دوست يابي بودم و دوستان زيادي داشتم كه يك ايدي نظرمو جلب كرد و يك پيام اشنايي براش فرستادم ديدم دو روز بعد جواب داد بعد شروع كردم به صحبت كردن باهاش بيچاره يك زني بود كه شوهرش جانباز شيميايي بود و معتاد به مواد مخدر اصلا زنش براش مهم نبود ديگه داغ دلش تازه شد و من شده بودم براش محرم راز هر روز باهم چت مي كرديم تا اينكه يك 2 هفته اي گذشت و حواسم نبود به ايميلش يك فيلم سكسي فرستادم دلو زدم به دريا گفتم يا ناراحت ميشه يا خوشش مي ياد از شانس من خوشش اومده بود و به قول خودش هر روز باهاش حال مي كنه و ارضا ميشه منم گفتم عزيزم اگر بخواهي خودم ارضات مي كنم مونده بود چي بگه فكر كرده بود شوخي مي كنم ديگه كار ما هر روز شده بود با خانم چت سكس و ارضا كردن اون بد جوري داغ و حشري بود زود ابش مي يومد تلفني باهاش صحب ت مي كردم از صداش مشخص بود كه بدجوري بي حال شده تا اينكه گذشت يك روز خونمون خالي شد بهش گفتم خونه خالي كنم مي ايي گفت تا ببينم چي ميشه اخه شوهرش خيلي گير بود همش ازش مي پرسيد كجا ميري و غيره . تا اينكه لحظه موعود رسيد . ادرس بهش دادم اومد خونمون تا اومد بره تو خونون بغلش كردم گفت خيلي داغي تو انگار گفتم هنوز داغي منو نديدي رفت تو اتاق خواب لباسشو عوض كنه (يك تاپ فسفري پوشيده بود و يك شلوراك سفيد ) منم رفتم براش يك نوشيدني اوردم نشستيم رو مبل اولش خجالت مي كشيد تو صروتم نگاه كنه بعد من رفتم سمتش گفتم فرشته جون احساس غري نكن راحت باش گفت راحتم گفتم عزيزم بيا بشين رو پام شربتو بخورم اومد نشست رو پاهام چه پاهاي داغ داشت يك ذره شربتشو خورد گفتم چه خبره گفت هيچي بعد من دستمو بردم سمت پاهاش يكم پاهاشو نوازش كردم و با دست ديگم موهاش لمس كردم ديدم بي حال شد و چشماشو بست منم فهميدم كه خيلي حشري سريع دستمو بردم سمت وسط پاهاش(كسش) از رو شلوارك ديدم شورتش خيس شده گفتم عزيزم راحت باش شلواركشو ازپاش در اوردم ديدم جون يك شورت توري پوشيده و جلو كسش توري بود كه قشنگ سفيدي كسش و لباي قرمز كسش پيدا بود شروع كردم كسشو مالوندن ديدم سريع ارضا شد و اخ اوخش شروع شد منم سرتا ديدم اينجوري شروع كردم ازش لب گرفتن و زبونمو كردم تو دهنش ديدم تو بغلم خوابيد و بي حال شد و شروع كردن به اينكه امير مي خوام باهام بهترين سكسو داشته باشي اينو بگم با شوهرش سكس داشت اما از شوهرش بدش مي يومد و مي گفت اون به زور مي كوندش تا ماليدني و براش اصلا سكس و ارضا طرف مقابلش براشمهم نيست منم گفتم چشم عزيز دلم و خوابوندمش رو مبل از رو شوتش شروع كردم به ليسيدن كسش و با يك دستم سينه هاشو مي ماليدم
يك ذره كه باهاش حال كردم گفتم عزيزم بدن من د راختيار تو و اون شروع كردم اول ازم لب گرفتم بعد ليسيدن تمام بدن از رو سينم تا انگشت پاهام من خيلي حال مي كردم بعد كه كارش تموم شد گفت مي خوام كلفتي امير كلفت بينيم اخه من تو چت و تلفني امارشو بهش داده بود گفت بايد ببينم تا قبول كنم تا اينكه كيرم سيخ شده بود وقتي گوشه شورتمو زد كنار ديد واقعيت داشته هر چي ميگفتم از كيرم اول شروع كردم سر كلاهك كيرمو ليسيدن و زبون زدن به سوراخش بعد شروع كرد به كردن تو دهنش هي مي كرد تو دهنش هي در مي اورد منم حال مي كردم يك 10 دقيقه اي باهاش حال كرد بعد بهش گفتم دوست دارم از جلو بشيني روش و صورتم به صورتت باشه اولش براش سخت بود چون كيرم بد جور يكلفت بود اولش كلاهكشو كرد تو كسش خيلي در مي كشيد بعد كه كمي بالا پايين كرد براش لاله كسشو باز كردم با دو دستم بعد شروع كرد به بالا پايين كردن ديدم ارضا شد و كلي اب ريخت رو كيرم با اين كارش كسش قشنگ با زشد منم از فرصت استفاده كردم ديدم حالا كه داره حال مي كنه پاهاشو دادام بالا و سريع تلمبه زدم بعد گفتم دوباره رو كيرم بشينه حالتي كه پشتش به من باشه بعد شروع كردم از جلو دوباره كردن جوري م يكردمش كه از نفس افتاده بود م بعد كه كردمش به اين حالت خوابوندمش رو مبل نمي دونم تا حالا تجربه كرديد يا نه وقتي رو مبل بخوابوني قشنگ كس مي ياد بالا و راحت مي تونيد كير و بكونيد تو كس يك نيم ساعتي كردمش بيچاره كسش قرمز شده بود بعد كه از جلو كردمش به پلو خوابوندمش و كيرم و از بغل مي كردم تو كسش در مي اردم دوباره مي كردم تو كسش ديونه شده بود مي گفت بزار توش باشه گفتم دوست دارم خاطره كردن تا اخرعمرت به ذهنت بمونه بعد يك حدود 15 دقيقه كردمش گفتم نوبت پشت هست اولش راضي نمي شد بعد گفت چشم امير جونم تو بخواهي باشه برش گردوندم سرشو گذاشتم رو مبل و رفتم پشتش اول شروع كردم سوراخ كنوشو ليس زدن سوراخ تنگ خوشگلي داشت بدون مو مثل كسش بعد اينكه ليس دنم تموم شد ديدم دوباره براي بار دوم ارضا شد با همون اب كسش سوراخ كونشو خيس كردم بعد كمي از سوراخ كونشو با سر كيرم نوازش دادم بعد كم كم كيرم كردمتو كونش بيچاره خيلي درد داشت مخص بو چون داشت مبل فشار مي داد گفتم فرشته جون درد داري گفت يكم اما به خاطر تو عزيزم تحمل مي كنم بع كه كمي از كلاهكم رفت تو كونش شروع كردم اهسته تلمبه زدن تا كمي سوراخ كونش باز بشه تاحالا انگار شوهرش به كونش دست درازي نكرده بود بعد اينكه 10 -20 دقيقيقه اهسته كردمش بهش گفتم فرشته جونم ميخوام سريع بكونمت تا درد كمترداشته باشي قبول كرد منم شروع كردم به كردن سريع كونش حدود 20 دقيقه كه كردمش ديدم دوباره ارضا شد گفتم من دير ابم مي ياد مي توني تحمل كني گفت بله عزيزم تو هر جور راحتي حال بكن من اومدم تو تو حال كني و من بيشتر حال كنم بعد بهش گفتم پس بيا از كون بشين رو كيرم قبلش دادم كمي ساك زد تو تنهايي من حال نكنم اونم فيضي ا زكير م ببره بعد اينكه كمي ساك زد نشست رو كيرم گفت مي خوام خودم رو كيرت بالا و پايين كنم تو كيرتو ثابت نگه دار گفتم باشه حدود 20 دقيقه كردمش گفتم كمرتو به من بكن و پاهاتو باز كنم مي خوام پاهاتو بدم بالا و اين دفعه خودم سريه كونتو پاره كنم گفت جر بده پاره كن جون دارم حال م يكنم بعد از اينكه از كون كردمش ديگه مونده بودم چه جوري بكونمش و خسته شده بدوم - اينو بگم من اصلا اهل قرص و دارو و اسپري نيستم و به دليل مواد غذايي گرمي كه مي خورم دير ارضا مي شم و بيچاره كس هايي كه باهشون حال مي كنم ميگن خوب كير و بدني داري بعد اينكه ا زكون كردمش گفتم ديگه كيرم در اختيار توست شروع كردم كيرمو لاي پستون هاي نقلي كوچيكش گذاشت و كيمرو لا سينه هاش بالا و پايين كردن بيچاره براي بار چهارم ارضا شد بعد اينكه ارضا شد گفتم فرشته جون ابم داره مي ياد چيكار كنم گفتم عزيزم من لوله هامو بستم چون سه تا بچه داشت و ديگه دوست نداشت بچه داشته باشه من گفتم پس بخواب كيرمو كردم تو كسش دوباره كمي تلمبه شديد زدم بيچاره كسش ديگه گشاد شده بود و قرمز دلم براش مي سوخت تا اينكه ابمو ريختم تو كسش وقتي ابمو رختم تو كسش گفت چه اب داغي داري و كيرم تو كسش موند و خوابيدم روش بعد از اينكه كارم تموم شد رفتم براش يك معجون اوردم و باهام رفتيم حموم و دوباره تو حموم هم خوب كردمش تا دو روز پيش من بود به همسرش گفته با دوستاش رفته سفر كاري واقعا عجب سفر كاري بود تو اين دو روز هر 2 ساعت مي كردمش بعد كه رفته بود خوشون مي گفت تا يك هفته كس و كونشو تو يك لگن مي ذاره و پماد ضد عفوني مي ريزه از درد كس و كون تا حالا اينجوري درد كس و كون نگرفته بود حالا ماهي يك دفعه مي ياد سفر كاري و مي كونمش .
دوستان من, ببخشيد اگر غلط املايي دارم و اينقدر عاميانه داستان گفتم .
دوستدار شما اميد
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3734
#450
Posted: 17 Apr 2013 21:35
آشنایی در سایت همسریابی
سلام دوستان
من لاله 22ساله از اهواز هستم
من زیاد نوشتن بلد نیستم اگه بد بود فحش ندین
خلاصه بریم سر اصل مطلب
من دانشحوم و یه روز داخل حیاط دانشگاه نشسته بودیم و تعریف میکردیم که حرف رفت رو سایت همسریابی و ازاین حرفا کلی حرف زدن و منم گفتم شاید هرکه بره داخل این سایت حتما برا ازدواج میره
خلاصه سرتون درد نیارم ما هم امدیم و عضو شدیم و با یکی دونفر تلفنی حرف زدیم و بالاخره به صلاح نرفتیم تا اینکه بعداز سه ما با یه پسره یاسوجی آشنا شدم و قرار گذاشتیم که بیاد ببینم همدیگرو میپسندیم یا نه خلاصه یه روز یکشنبه قرار گذاشتیم من صبح اون روزدانشگاه بودم تا ظهر اونم قرار بود تا ظهر خودش برسونه خلاصه خودش تا ساعت 2رسوند و گفت که بریم نهار بخوریم و منم که ازصبح کلاس بودم وحسابی گشنه بودم قبول کردم رفتیم و یه رستوران پیدا کردیم و جاتون خالی یه چیزی خوردیم و همون جا هم یه چیزهای درمورد زندگی و ازدواج گفتیم بعدش امدیم داخل ماشین و رفتیم یه جای دنج و حسابی حرف زدیم بقول خودش امده بود برا دیدن و ازدواج و ازاین حرفا ،بین حرفهاش هر از گاهی به صورتم دست میکشید و بعد مث ادم خجالتی ها دستش زودی بر میداشت
خلاصه منم یه چیزهای میخواستم از بازار و رفتیم خرید کردیم و گفتم دیگه برم خونه دیگه داشت عصر میشد
وگفت هوا داره تاریک میشه و میرسونمت
وقتی داشتیم میومدیم به سمت خونه هی دستش میکشید به پاهام و منم خجالت میکشیدم که یه دفه دستم گرفت و گذاشت رو کیرش من اول دستمازخجالت عقب کشیدم و دوباره خودش دستم گرفت و گذاشت رو کیرش وای کیرش اینقد کلفت شده بود که داشت شلوارش پاره میکرد
خودش شلوارش باز کرد و کیرش برام در اورد منم که اولین بارم بود کیر میدیدم با دقت نگاهش میکردم و هی بهم میگفت برام بمالش برام زود باش برام بمالش
منم دیگه ازون داشتم بدتر میشدم که باسرعت بیشتر براش بادستام میمالیدم و بالا پایینش میکردم
یه ربع ساعت کیرش تو دستم بود که رسیدیم سر کوچمون و زد کنار و گفت تا ابمو نیاری ول کنت نیستم
خلاصه منم تاحالا کیر نخورده بودم و بلد نبودم بخورم به کمک خودش کیرش تا اخر داخل دهنم کردم و براش حسابی ساک زدم و یه ان گفت ابم داره میاد
از دهنم بیرونش اوردم و بلافاصله ابش امد و چون داخل ماشین بودیم ریختش داخل یه دستمال و بی حال بی حال شد خیلی ترسیدم چون اولین بار بود یکی اینجور میدیدم بعداز اینکه یه کم اروم شد و صندلی ماشین خوابند و افتاد روم و شروع کرد به خوردن سینه هام و اه و اوهم در اومد و دستم بردم به کیرش که دوباره بلند وسفت شده بود خلاصه شلوارم بیرون اورد و رفت سراغ کسم و با تشنگی تمام کسمو میخورد ومنم هم کیرش میمالیدم که یه لحظه احساس کردم تنم میلرزه که یه دستمال گرفت جلو کسم و ابم و گرفت و نذاشت خیس بشم بعدشم یه بوس به کسم کرد و بلند شدو بعد چن دقیقه خودش دوباره ارضا شد و منم پیاده شدم و رفتم خونه و هنوزم باهاش رابطه دارم
ببخشید که طولانی بود
نوشته: لاله
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود