ارسالها: 8911
#61
Posted: 23 Jun 2013 13:18
غروب, مَردی (برای تنهایی پدر)
"مردانگی"
او را
خوش سیما واژه ای نبود تنها،
ضرورتی بود
که بِدان جامهء انسانیت می داد
مَرد را.
تا به "کوه شدن"
مَرد را چندین کوه باید
آب شدن؟
مکتبی دگرگونه
- که ما را پُر ناآشنایْ است -
بودنی ناباورگونه
- که اینگونه در دایرهء بودن ها
تنهای است -
تراکم, سلسله هایی از کوه
در یک سنگ
و افشرهء هزار رنگ, یکرنگی
در یک رنگ.
بالایی
که در تنهایی با دشت, عزیز, خود غروب شد
در آن غمگین, غمگینْ سَحر, شبانه.
و باقی، ما را
باری این تنها ترانه:
"غروب, مَردی" ...
اشتاین باخ 19.08.1996
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#62
Posted: 23 Jun 2013 13:18
من و من
من و قلمی.
تقاطع, هفت شط, انسان.
من و ما،
اما
من بی همدمی.
غروب, تنهایی, من:
قلمی
شمعی
و غمی.
پیاله ای و باز پیاله ای،
به قلمْ شمع را ز غم
هاله ای.
اشتاین باخ 20.08.1996
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#63
Posted: 23 Jun 2013 13:19
کبوتر, پرستو
دست در چنگ, پَر, کبوتری می کشم
و آواز, پرواز, هزار سفر, دراز را بال می دهم.
آن همه باد که تو نوشیدی
وآن همه راه
که تو بر بال کوشیدی.
آن همه دیدن ها، چشیدن ها
خستگی،
رسیدن ها، ندیدن ها
شوق, وابستگی.
عطر, گرم, طلوع
در مشام, سرد, دشت
و در سینهء تو
و در پَر, تو،
در دست, من.
پَر, پرواز, کبوتر, کوچ
چه خوشْ عطر می نوازد
از کبوتری که پرستو بود.
فرانکفورت 06.09.1996
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#64
Posted: 23 Jun 2013 13:19
بَرزخ
موسیقی, سبز
بر شانه های درخت.
انگشتان, ظریف, باد
بر شستی های, برگ.
موسیقی, خواب، ساز می شود،
برگی می شکند
و پاییز آغاز می شود.
اشتاین باخ 14.09.1996
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ویرایش شده توسط: paaaaaarmida
ارسالها: 8911
#65
Posted: 23 Jun 2013 13:21
درد, سبز
گرویدن, ما
از برای, گریدن مبود.
اما
اینگونه شد
که چشمان, ما پُر اَبرانه شد.
و باریدن, ما
شانه های هم را
هر دَم را.
می روید چیزی از شانه های ما
که نه شادی ست،
چیزی سبزوار
دردوار
که می زید.
فرانکفورت 08.11.1996
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#66
Posted: 23 Jun 2013 13:21
مَرد و ماه (تنها اینه ای)
مَرد
پُر درد
پیاله می زند این شب
خموشانه
با ایینهء شبانهء خورشید.
فراخنای, دشت, سکوت
و ستاره های, برفی به تماشایْ
خواب وار
بیدار
چشم می زنند.
آوازی
و بُگمازی،
باز،
بُگمازی
و آوازی.
مَرد و ماه
اینه به اینهء هم می زنند.
دشت که در مَرد
به مِه می نشیند
و مَه که در خرمنْ
ستاره می چیند.
فراخنای, نای, فریادست
این دشت.
این شب،
مَه و شایوردی.
هر شب،
مِه و مَردی.
اشتاین باخ 13.11.1996
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#67
Posted: 23 Jun 2013 13:22
من و سایه ها
به زبانه ای از خورشید
شمع را میلاد می دهم،
پروانه را باد می دهم
و رُستن, گُل را یار می شوم
تا
سایهء گُل،
پروانه
و من را
یک کنم
بر دیوارهء قلب, تو.
من دارم
ترا
و مرا.
شمع می خندد پُر سوز،
درین شب, پُرروز.
اشتاین باخ 15.11.1996
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#68
Posted: 23 Jun 2013 13:23
موسیقی, شعر
آفتاب دمید ...
... و آفتاب
آرمید.
کمان, پرواز, امیدوار خورشید
از خاوران, شاد, زمین
و تا باختران, چشمان, غمین.
چتر, موسیقیایی, شعر زیبایی است،
گر
آمد و شُد, خورشید، ترا
از دریچهء چشمان, خدا
چشم باشد.
اشتاین باخ 25.12.1996
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#69
Posted: 23 Jun 2013 13:24
در وزش, جدایی ها (با شاپور)
باد
ایستاده، بر دروازه های جدایی،
گیسوانش آرام تکان می خورد.
در پیچاپیچ تالارهای, دوستی
می ریزند و می میرند
و باز اما پَر می گیرند
قُمری های نزدیکی, ما.
من
ایستاده، بر فراز, تپه ای
در کنار, ستون های, بزرگی, شوش،
و آرام تکان می خورم.
هفت تپه فروردین 1376
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#70
Posted: 23 Jun 2013 13:25
تشنگی و سرابی
کاش "با هم" را
ما
رابطه ای بود چون جامی و شرابی،
و شدن در هم
ما را
شدنی بود چون خستگی و خوابی.
اشتاین باخ 15.04.1997
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)