ارسالها: 14491
#141
Posted: 26 Jun 2013 19:38
بغض هایم را
پیچیده ام
لای این سیگار
پاس
دار
های
مرز
بازش نکنند
غروب می رسد
اگر
نه
به گریه
های
تفنگی گوش کن
که نمی خواهد
به سمت تو
شلیک بشود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#142
Posted: 26 Jun 2013 19:39
دلم برایت تنگ می شود
وقتی قرار است جنگ
به خاور میانه کشیده شود
کشیده شود به انگشت های تو
به موهای عاشقم
وقرارگاه کوچکی
که چهارشنبه است!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 8911
#143
Posted: 27 Jun 2013 16:23
« آزاده گتمیری »
- از این شاعر بیوگرافی خاصی پیدا نکردم.
- من دیده ام نام مجموعه شعری او هست.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ویرایش شده توسط: paaaaaarmida
ارسالها: 8911
#144
Posted: 27 Jun 2013 16:25
من، باغ، تو
تو را به نگهبانی باغ گماشته ام
بپذیر
بپذیر
وگرنه باغ در تکرار سرشت های انگاشته، جان خواهد داد
مانند من
که میان اعلامیه های ازدیاد طول عمر
خبر بیماریی ناعلاج را می شنوم
باغ را بپذیر
بپذیر
گر مادگی قهرِ بَساک کند
در خلوت گلبرگ
به آشتی نشانش
که مرا بازگشتی نخواهد بود
گر ساقه ای در باد شکست
گلبرگ هایش
مرهم دستان تیغ خورده ات
ومن از آن دور
میان اعلامیه های ازدیاد طول عمر
برایت ورد حاصلخیزی خواهم خواند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#145
Posted: 27 Jun 2013 16:25
آه
گیجگاه های عاشقت
می پیچند و می آمیزند
در قتل گاه نم دار ایستگاه
فرزانه
فرزانه
فرزانه
آفرینش تازه ای صورت می گیرد
وقتی نفرت دود می کنند و می پوشانند عریانی قاتلان را
تو صورت حیرانت را
به سرعت شعر
بر لب هایم خم کن
می توانی نزدیک شوی
آه فرزانه قاتلان عریانند
عریانند
هر نقطه بر این سطر
لکه ای بر بکارت آویخته بر پیشانی توست
وقتی می گریم تا پر شدن گودی های پشیمانی
تو فطرت ناعادل فرشتگان فرمانبردار را ورق می زنی
فرزانه
فرزانه
فرزانه
نافرمانی من از عشق تو بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#146
Posted: 27 Jun 2013 16:25
این مرد
چرا این مرد
شاید بویش، شاید نگاهش...
شاید فقط به خاطر دانه دانه دایره های نامنظم سر انگشتانش
که می آویزند به دانه دانه قلاب های سر انگشتانم
حقیقی ترین حقیقت
مجازی ترین تصویر
باورکردنی ترین عجایب
آیا چیزی جز زن بودن من است
آرزوهای من، رودی است خروشان
که بعد از عبور از دلتای کوچک میان ران هایم
به دریای زنانگی ام می ریزد
به واسطهء کدامین حس گنگ می دانم
که این مرد بوی جاودانگی و پیوستگی می دهد
به واسطهء کدامین حس گنگ
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#147
Posted: 27 Jun 2013 16:26
من دیده ام
این حجم ترسناک مرا در آغوش دردناکش گرفته است
خدای کوچک من
جای من بر روی این خط بلند مرسوم نبود
در این حجم ترسناک
مرا آویخته اند
قهرمانان، همانند هیولاهایی رنگ باخته، زندگی مرا آویخته اند
دم نزنم، طوفانی نخواهد رسید
بازدم هایم چون باران های تند فصلی در کالبدم می بارند
وای، ای وای
که دیدم، با قلبم دیدم
که گاهی رویش انسان، پست تر از رویش عقیده هایش
همچو گردبادی، جسد زنده نمایش
را درخود فرو می برد
به حقیقت دیده ام
اما دم نزنم طوفانی نخواهد رسید
وقتی انسان، پست تر از عقیده هایش بود
می پوسد
و دراین لجن بارور
عقیده می ماند
می روید
باران تاسف بر جسم سنگینش می ریزد
همچنان عقیده می روید
پیش می رود
دیده ام، به حقیقت دیده ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#148
Posted: 27 Jun 2013 16:26
قفس
من نمی دانم و نمی فهمم
فقط، فکرقفس آرامم می کند
میله های آهنینی که کشیده شده اند از خدا تا خاک
چه قدر نزدیک اند
من نمی دانم ونمی فهمم
فقط، فکر قفس آرامم می کند
قفسی که آب را در آن حک کرده اند
قفسی که می تواند نگه دارد، خاک را
من نمی دانم و نمی فهمم
و باز نخواهم دانست
کجا بنشینم تا تصویرخاک را برآسمان ببینم
درد خاک را از ارتعاش فریادش
بر میله های قفس حس می کنم
مرا ببخش، نمی دانم و نمی فهمم
مرا ببخش که انگاشتم
چون شبی
فقط شبی
بر زمین باریدی
دیگر از تبار ابرها نیستی
مرا ببخش
آرام ببخش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#149
Posted: 27 Jun 2013 16:27
این نامه
این نامه که می روی به سویش
دعایی است
که زین پس
برای وجود گرد و خاک گرفتهء خویش می خوانم
این نامه که می روی سراغش
تراوش غم است از روزنه های شب
در قالب عشقم معشوقی جانرفت
امید هفت گونه و هفت گانه
بر سفرهء تجاوز خرامید
خرامید
آرام بنشست و سرانجام بگریخت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#150
Posted: 27 Jun 2013 16:28
فردا
فردایی که بتابد
پوسیدگی رنگ باخته ای به معنای سوختهء زندگی ام خواهد داد
آواز درد آلود طلوع،
میان زمزمه هایم خواهد پژمرد
چرا من درکی ندارم
چرا من درکی ندارم
که در جایی دور افتاده،
بر ساحلی شور
باران، یادگاری آبله گون
برجای می گذارد
ای ساحل شور،
ای حاصل جاه طلبی امواج
ای مقتول کینه های دریا
می ترسم که بسازند روزی
از سکوت آرامت
ترانه ای وحشی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)