ارسالها: 8911
#791
Posted: 9 Jul 2013 20:29
مرغاب
بی تو خواهم نوشت
از لختی حقایق
میان من و تو
به نیا تازه آمده بود ، آفتاب
چه شقایق هنگام بود
چشمانت
روز اول
که به تماشای مرغاب نشستیم
نمی دانم یادت هست ؟
و در نارسی بلوغ
مرغاب چه شقایق بود
چشمانش
روز آخر
که به تماشای هم نشستیم
تنها
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#792
Posted: 9 Jul 2013 20:30
نسترن
لطیف تر از برگ نسترنی بیدار ، روحم
حریر تر از بوی شکوفه های گیلاس ، چشمانم
خانه ام در شاخه ها سیال
و تو چه آسوده مرادیدی
در لباسی از نمد
شاید روزی لباسم به حریرت برسد
با تو آن روز از دستان درختی خواهم گفت
که در آن
نسترن های بیدار شده در شکوفه های گیلاس
در بلوغ مرده اند
ناکام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#793
Posted: 9 Jul 2013 20:31
پروانه
دلم می سوزد
برای پروانه هایی که درون پیله می مانند
و تو پا می گذاری
بر فرش
از تن پوش پروانه هایم
بی آنکه قدم بگذاری
شانه هایت بی سر می مانند
آنگاه که در فکر پروانه هایم
پیله وار در خود می پیچیم
و تو پا می گذاری
چه غربت وار
بر اندیشه هایی که در هوای پرواز
درون پیله می میرند
و تو هنوز ، بی اندیشه ، بی قدم
پا بر روی بافت اندیشه ها می گذاری
پایت را بردار
عمر پروانه ها کوتاه است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#794
Posted: 9 Jul 2013 20:31
در قابی از شیشه و آهن
رفتم و بی تو انگاشتم
مادرم تنها بود
پدرم با بوته ای خس نارسی ، دست و پنجه نرم می کرد
و تو در قابی از شیشه و آهن
و مادرم که تنها بود
بی تو روزی خواهم رفت
در ورای آنچه می پنداری
شاید بیابم دشتی را
از آهن و شیشه ، تهی
چه می پنداری ؟
روزی جهان از آتش تهی بود
تو چه ؟
شاید بار دیگر خانه های گلی
آب
پونه
همه نقاشی شوند
نمی دانم برای بودن جایی می جویی ؟
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 6548
#795
Posted: 14 Jul 2013 12:24
نادر بختیاری
- بیوگرافی خاصی از این شاعر پیدا نکردم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ویرایش شده توسط: Alijigartala
ارسالها: 6548
#796
Posted: 14 Jul 2013 12:26
بی وفایی
به لب لبخند و دل پر درد دارم
جگر سوزان و رنگ زرد دارم
ز فقر کمتر شکایت بر لب آرم
گرسنه روز ها را بر شب آرم
سر خود را بر کس خم نکردم
برایش ارزش خود کم نکردم
شکم خالی و لب خشک و دلم تنگ
ندارم تاب آن با کس کنم جنگ
نمی دانم چرا حالم چنین است
چرا احوال من اینسان غمین است
نگفتم با کسی خود یار من باش
انیس و مونس و غمخوار من باش
ز هیچ کس جز خدا یاری نخواهم
ز نامردان وفا داری نخواهم
بود نادر وفا دار این جماعت
تصور غیر از این باشد حماقت
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#797
Posted: 14 Jul 2013 12:28
محبت معشوق
نه کس دارم که دردم را بگویم
نباشد آب که غـــم هایم بشویم
***
محبت کــن بیـــا بنشین کنارم
نوازش کن بکش دستی به مویم
***
نفسهایت ز گرمی همچو آتش
بیــا نـزدم شمیمت را ببویم
***
تو روشن اختر و من کور راهم
ز نور توست مسیرم را بجویم
***
خدا بر حق و تو نور خدایی
کرم کن روشنی آید به سویم
***
سرایم را بکن از عشق منور
که تا نور و صفا آید به کویم
***
به نادر لطف کن تا جان بگیرد
منم عمری شدم مجنون رویت
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#798
Posted: 14 Jul 2013 12:29
بی وفایی ۲
افسوس که دگر یار وفادار نباشد
محرم نبود کس به تو و یار نباشد
در عهد عتیق گفتن یا حق چه بها داشت
امروز به هوش باش به سرت دار نباشد
مرسوم شده نا کسی و حق نشناسی
نامردی و نارو به جهان عار نباشد
صد حیف که جفا جای صفا را بگرفته
مردانگی و لطف که در کار نباشد
با حیله و نیرنگ برباید دل ما را
در حیله کم از روبه مکار نباشد
در پوست میش رفته و معصوم نماید
گیرد به چنگ بره که هوشیار نباشد
نادر تو چرا در غم و اندوه جهانی
عالم بهشت است چو تاتار نباشد
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#799
Posted: 14 Jul 2013 12:30
خوش پیمان
( به مناسبت تولد فرزندم پیمان در آبان)
خزان بود از قدومش شد بهاران
ز شادی ابر ها بارید بـاران
مبـارک مقــدمش بـادا مبـارک
به من تبریک گفت هر یک ز یاران
بیامد خیر با خود داد بر ما
شدند شاد جمله ی پرهیزگاران
نگو نوزاد بگو او یک پری بود
قوی از او شدم چون کوهساران
بود محجوب پورم هم نکونام
برایم بِه بود از صد هزاران
چو دیهیم بر سرم او جای دارد
دهد رحمت چنان ابر بهــاران
تو نادر مفتخر باش و سر افراز
که فرزندت بود بهتر ز یــاران
بود پیمان و خوش پیمان باشد
تسلـی میدهد بر بی قــراران
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6548
#800
Posted: 14 Jul 2013 12:31
دم زندگی
دم زنـدگـی را غنیمت شمــار
چو رفت دیگر افسوس ناید بکار
ببر بهره از لحظه ها ای جوان
که عمــرت بود همچو آب روان
زنی چشم بر هم جوانی رود
گــه پیری و ناتوانی شود
خوری غصه ی عمر بی حاصلت
بسوزی برای خــر در گلـت
ولی غصه و غم ندارد ثمـر
دگر اشک و آهت بود بی اثر
تو هم لحظه ی خوب و بد داشتی
کنــون حاصل عمــر بر داشتی
بکن همــت افزون جان پــدر
زمان بگذرد باز تویی بی خبر
نظر کن که نادر چه افسرده است
ز نادانی امروز پژمــرده است
جوانی بداد او به باد فنا
کشد آه سرد چون بکرده خطا
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "