ارسالها: 14491
#391
Posted: 25 Oct 2013 13:49
گیله بانو
منیژه ارمین
گيلهبانو زندگی زنی را روايت میكند كه بسيار با تقوا و معتقد است و از13 سالگی از زندگی ساده و زيبای روستايی وارد زندگی پرمشغله شهری میشود و با آنكه در ظاهر زنی ساده به نظر میرسد، اما درگير و دار زندگی آنچنان نقش سازندهای را ايفا میكند كه خواننده را به حيرت وا میدارد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#392
Posted: 25 Oct 2013 13:59
شب و قلندر
منیژه ارمین
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#393
Posted: 25 Oct 2013 14:12
امده بودم با دخترم چای بخورم
شیوا ارسطویی
در اين داستان ها، با نويسنده متفاوتي سرو كار داريم كه با نگاه و زباني نو با ذهني فارغ و آزاد از كليشه هاي مرسوم، به تماشاي جهاني ملموس و آشنا و مناسباتي به ديرينگي زمان نشسته است با دريچه تازه اي كه يك زاويه غريب و بكر باز مي كند به آنچه در زير غبار تلخي از روزمرگي فرو مانده است تحرك و شيريني تازه اي مي بخشد و با به آن چهره هاي زنانه بي شكل و بي جان مانده اي كه در پس زمينه ي معركه در جا مي زنند مجال و امكاني مي دهد تا به ميان ماجرا بيايند و تشخيص و هويت از دست رفته خود را پيدا كنند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#394
Posted: 25 Oct 2013 14:21
خوف
شیواارسطویی
«خوف»، رمان تازه شیوا ارسطویی با همه تاکیدها بر مقوله ترس، بیش از هرچیز ماجرای انهدام نفس و دیگریشدن «من» را بازگو میکند. ادبیات داستانی ایران، مدتهاست چنین کتابی به خود ندیده است. شگفتزدگی و هیجان حین و بعد از خواندن رمان را نه میتوان و نه باید مخفی نگه داشت. شخصیت اصلی رمان زنی است به اسم «شیدا» که نویسنده است. سه شخصیت دیگر کتاب، مثل اقماری هستند که گرداگرد شیدا پرسه میزنند. نغمه، ژینوس و کاوه هرکدام در موقعیتهای مقتضی داستان بر صحنه ظاهر میشوند و در زندگی شیدا تاثیر میگذارند. شیدا با آنکه نویسنده است، بیش از نوشتن میهراسد. ژینوس زنی است که به ملال زندگی زناشویی دچار آمده و از طرق مختلف با مکانیسم جبرانی خود سعی در فایقآمدن بر بنبست عاطفی خود دارد. نغمه، تمثالی از زن موفق و مستقلی است که مدام در نقاط مختلف جهان در سفر است. کاوه، روشنفکر مخالفخوان، حبسشده در خانه و نگرانی است که با توهم، بدبینی و تنهایی دستوپنجه نرم میکند. البته اینها همه آدمهای رمان نیستند. در فواصل فصول پای کسان دیگری نیز به کتاب باز میشود. شاید مهمترین آنها، مظهریفرد، دیپلمات سابق، استاد دانشگاه، عاشق خواننده سابق و شیفته اشعار استادشهریار باشد. در سیر روایت رمان – بهجز فصل آخر- مظهریفرد، شیفته شیدا شده است، به هر دری میزند تا او را از آن خود کند. هیچچیز مانع او نیست. نغمه هم به همین منوال با مردی ساکن سوئد درگیر است. ژینوس هم با شبح خیانت زناشویی دستوپنجه نرم میکند. شیدا در سوییتی واقع در باغی ساکن است که پسر مالک آن مبتلا به شیزوفرنی است. مدام بر در سوییت شیدا قفل میزند. سر سگهای باغ را گوشتاگوش میبرد. به کانال کولر ضربه میزند و در توهمات خود دستنشانده فرمانده و رییسی است که در جیب خود مخفی نگه داشته است. ارایه این خلاصه خامدستانه از «خوف» گرهی از کار مخاطب و منتقد بازنمیکند. لازم به تاکید است که همه این مطالب تا فصل آخر رمان صدق میکند. در فصل آخر ورق برمیگردد و روایت پوست میاندازد و ماجرا به شکل دیگری در میآید.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#395
Posted: 25 Oct 2013 14:38
بی بی شهرزاد
شیوا ارسطویی
شخصیت اصلی داستان زنی نقاش و روشنفکر به نام شهرزاد است. او با مردی به نام علی ازدواج کردهاست تا زندگی آرامی داشته باشد، و خود را از جنگیدن خلاص کند. علی که مردی عیاش است در گذشته با مریم رابطه داشتهاست. در نبود علی مریم برای دریافت پولش به خانه او میاید و با شهرزاد مواجه میشود. مریم دختری جذاب با زیبایی اثیری است، که چشمانی سرگردان دارد. همین چشمان سرگردان مریم، شهرزاد را مجذوب میکند و دختر تابلوی نقاشی خود را که مدتی در جست و جوی او بود حاضر در پیش روی خود میبیند. دوستی مریم و شهرزاد که از همان دیدار نخست شکل میگیرد و شهرزاد را درون زندگی مریم میبرد.
مریم که معشوقهٔ خشایار است، بعد از مدتی نگران آیندهٔ خود میشود و سعی میکند با استفاده از جنینی که در شکم دارد، خشایار را وادار کند که با او ازدواج کند.
چهرهٔ دیگر داستان گلی دختر علی است که زشتیها و فسادی که در دنیای اطراف خود دیدهاست او را گوشه گیر و غم زده کردهاست. او از خود و هر چه او را آزار میدهد فرار میکند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#396
Posted: 25 Oct 2013 15:00
اسمان خالی نیست
شیوا ارسطویی
زن اثيري و زن لکاته، اين بار از زبان زني روايت مي شوند که مي خواهد، اولي باشد و خون دومي را از رگهايش بشويد.
شهرزاد هر دو آنهاست، آناهيتاي پاک و آسماني و ناهيد هرزه و زميني. شهرزاد هم مانند پدرش شاعر است و هم مانند عمه اش زيبا و لوند. شهرزاد شاعر است و عاشق و بالاخره شهرزاد قصه است و قصه گو.
شهرزاد گوي غلتاني است که به آسمان راهي ندارد و به هيچ نقطه اي از زمين وصل نيست. براي اتصال به جايي، به نامي، به کسي يا چيزي به همدان مي رود. بايد از پدرش بيشتر بداند. بايد به دامان آناهيتا متوسل شود. شهرزاد آگنس (قهرمان کتاب جاودانگي اثر ميلان کوندرا) است که مانند مثلثي رو به بالا، آسمان را نشانه رفته است و لورا (زني ديگر در همان کتاب) است که اندامش مثل مثلثي رو به پايين او را به زمين ميخکوب می کند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24522
#397
Posted: 25 Oct 2013 15:16
زني كه از آن سوي آينه مي خندد
نويسنده: سارا پرتو
ناشر: بوتيمار

مروري بر كتاب
و همان زني مي شوم كه كوك مي شود قلبش به وقت صبحانه اي
براي يك نفر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24522
#398
Posted: 25 Oct 2013 15:18
سيب قهوه اي
نويسنده: مجيد ياري
ناشر: بوتيمار

مروري بر كتاب
وقتي نگاهت مي كنم
وقتي در آغوشت مي گيرم
وقتي با تو حرف مي زنم
وقتي مي بوسمت
باغ وحشي از حيواناتم
در قفس را باز نكن!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24522
#399
Posted: 25 Oct 2013 15:20
اين روزها از شب هاي تو تاريك ترند
نويسنده: سعيد رضايي
ناشر: بوتيمار

مروري بر كتاب
از حروف قديمي سنگ ها
كهنه تري
اي سوداي صبح گاهان نمناك!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24522
#400
Posted: 25 Oct 2013 15:22
ملك مقرب در جمع شياطين
نويسنده: موريس دكبرا
مترجم: ايرج پزشك زاد
ناشر: ابن سينا

مروري بر كتاب
يادداشت هاي يك ميلياردر جوان امريكايي
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند