انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 56 از 94:  « پیشین  1  ...  55  56  57  ...  93  94  پسین »

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها


مرد

 
سکس من و دختر داییم همتا

سلام من کامرانم داستانی که براتون می گم راجع به منه و دختر داییم
داستان از جایی شروع میشه که من سال چهارم دبیرستان بودم و خیلی با خونواده داییم ارتباط داشتیم و همیشه دختر دایی هام خونه ما می اومدن و گاهی چند روز می موندن بین دختر دایی هام بزرگه که 2 سال از من بزرگتر بود خیلی خوشکل بود و همیشه از بچگی دنبالش بودم که خودمو بهش بچسبونم و ارزو داشتم یکجوری باهاش باشم کم کم که بزرگتر شدیم رابطه من با اون دختر دایی بزرگم که اسمش همتا هست خیلی زیاد شد و همیشه خونه ما می امد و راجه به درسا با هم صحبت می کردیم و همه فامیلا خونه ما می اومدن و میرفتن و بودن اون تو خونه ما طبیعی بود یه روز که دختر داییم همتا خونه هم بود یکی از دوستام چند تا عکس سکسی اورده بود داد به من و منم تند پریدم تو اتاق که نگاهش کنم جاتون خالی سی دی رو گذاشتم داشتم عکسا رو میدیدم که حس کردم کسی داره میاد تو اتاق می خواستم عکسو ببندم دیدم همتا اومد تو اتاق منم به خودم جرات دادم و عکس زنه رو که سینه هاشو دراوده بود رو نبستم



اونم اومد یه هو چشش افتاد به این عکس و کنار من وایستاد منم می خواستم ببینم عکس العملش چیه اونم اومد و یکم نگاه کرد و با هم چند تا عکس دیگه هم دیدیم و راجعه به سینه های دخترا نظر داد و منم به شوخی گفتم مال تو باید از اینا خوشکل تر باشه و خلاصه سر شوخی ور باهاش باز کردم و متوجه شدم اونم بدش نمیاد که راجعه به این چیزا باهاش وارد شوخی بشم خلاصه از اون روز به بعد اهداف من در جهت مخ زدن همتا بود چند روز بعدش هم رفت خرید اومد تو اتاق گفت پیراهن نو خریدم منم گفتم بپوش ببینم بدون اینکه بگه من از اتاق برم بیرون خودش پشتشو به من کرد و پیراهنشو دراورد و پیراهن نوشو پوشید بعد برگشت گفت خوبه ،من حسابی اون لحظه بدنشو از پشت دیدم حشری شده بودم و بروی خودم نیاوردم اما کلی باهاش حال کردم و اون روز هم گذشت تو همین گیرو دارا 2 روز بعد اومد گفت میای بریم خرید منم از خدا خواسته گفتم اره بیا بریم و لباسامونو پوشیدیمو و رفتیم خرید جاتون خالی تو راه دائم دست راست من به سینش می خورد و من سینه سفتشو حس می کردم البته بگم دختر داییم اون موقع 19 سالش بود و سینه های کوچیک و سفتی داشت خلاصه اون روز انگار تو خیابون دائم سینه هاشو به من می مالوند معلوم بود که دلش می خواد خودشو به من بمالونه منم 100 بار شق کردم تا رسیدیم خونه مامان بزرگم که مثل یک پایگاه بود همه بچه های فامیل یک سری اونجا میزدن



اونجا که رسیدیم هیچکی غیر از مامان بزرگم اولش نبود و ما هم رفتیم تو یکی از اتاقا و اون باز اومد یکی دیگه از لباسایی رو که اون روز خریده بود بپوشه من نظر بدم که این سری پشت به من شد پیراهنشو دراورد من اروم رفتم و سینشو گرفتم تو دستم که یهو شل شد و افتاد تو بغلم اصلا چنان بی حس شد که اولش ترسیدم، بدنش میلرزید منم تو همون حال یکم به خودم اومدم دیدم که داره حال میکنه و چون مثل خودم اولین بارشه اینجوری شده منم شروع کردم به خوردن سینش جاتون خالی ده دقیقه ای داشتم می خوردمش و اون مثل ادمای بیهوش افتاده بود و داشت حال می کرد کم کم چشاشو باز کرد وخودشو جمع و جور کرد پاشد و لباسشو پوشید که ممکن بود مامان بزرگم بیاد و ما رو ببینه وقتی پاشد بهش گفتم اینجا نمشه خوب حال کنیم فردا بیا خونمون اونجا راحت تریم اونم سرشو تکون داد و من پا شدم و سریع رفتم چون اولین بار بود یک حس ترس شیرینی هم داشتم و رفتم خونه
فردا عصر اومد خونمون و منم کلی خوشحال شدم تا شب یواشکی به هم نگاه می کردیم شب که دیدم خودش رفت تو یکی دیگه از اتاقامون خوابید که تنها باشه منم فهمیدم که رفته یه جای خوب که شب برم سراغش یک ساعت که گذشت ساعت 12 شب یواش بلند شدم رفتم تو تختش تا بهش رسیدم منتظرم بود دستمو گرفت و رفتم تو تخت پیشش دراز کشیدم خلاصه تا صبح با هم حال کردیم و من دستمو تو کسش می کردم اونم با من ور میرفت چون اون تا اون موقع سکس نداشتیم بلد نبودیم چه کار کنیم و فقط تا صبح یک دل سیر با هم حال کردیم و صبح شد ولی من به دلیل کم تجربگی همتا رو نکردم فقط تا جا داشت سینه هاشو خوردم و با انگشت کسشو مالوندم اونم واسم کیرمو می مالوند خلاصه این قضیه ها گذشتو من چند روز بعد دانشگاه یک شهر دیگه قبول شدم و رفتم و از همتا 2 سالی دور بودم که حالا کلا نمی شد ببینمش و همیشه حسرت یک سکس خوب باهاش رو داشتم دو سال بعد که من اومده بودم خونه دوباره من واون تو یک شرایطی پیش هم تنها شدیم و معلوم بود اونم تو این دو سال تو کف سکس با من بوده چون تا یه جا بهش رسیدم و سریع دو باره سینشو گرفتم فوری اونم استقبال کرد و تو یک موقعیت مناسب که هیشکی خونمون نبود رفتیم به اتاق من از اینجا به بعدشو دیگه این همتا اون همتای 2 سال پیش نبود انگار خدای سکس شده بود تو چند لحظه تمام لباسای منو دراورد و منم لباساشو دراوردم و شروع کردیم به یاد قدیما به حال کردن با هم خلاصه جاتون خالی کیرمو لای پاهاش گذاشته بودم و فشار دادم توی کسش



این سری پاهاشو شل کردو کیرم رفت تو فهمیم که اوپن هم شده و شروع کرد از کیرم تعریف کردن معلوم بود خوشش اومده چون لاغر هم بود قشنگ تو بغلم جا شده مثل یک جا سو یچی محکم گرفته بودمش و می کردمش سینه ای کوچولو و محکمشو می خوردم و خیلی هم دوست داشت محکم بکنمش و دائم داد می زد محکم تر بکن تو محکم تر بکن تو اون روز سکسمون نزدیک 1 ساعت طول کشید به چند حالت مختلف بهم حال داد انگار می خواست تلافی اون دو سال و خوب بکنه و حسابی هم تلافی کرد بعد از اینکه چند تا حالت سکس کردیم و من اونو ارضا کردم نوبت به من رسید دیدم رفته پایین و داره کیر وخایمو میلیسه اینقدر لیس زد تا خایه هامم داشت بی حس میشد باورتون نمیشه دیگه هیچوقت کسی اینجوری واسم ساک نزد که اون حس عالی رو داشته باشم و بعدش اینقدر کیرمو خورد تا اینکه ارضا شدم تموم ابمو تا قطره اخرشو همشو خورد اصلا دیگه کیرم نا نداشت اینقدر که حال کرده بود بعدش که سکس تموم شد به خاطر اون دوسالی که دیر کردیم و سکسمونو عقب انداختیم کلی با هم صحبت کردیمو لباساشو پوشید و بردمش تا نزدیکی های خونشون و رسوندمش و اومدم از اون سال به بعد باز هم من رفتم داشنگاه و ازدواج کردم و وقتایی که همو میدیدیم از هم یکم خجالت میکشیدیم و دیگه هیچوقت با هم تا الان سکس نکردیم ولی همیشه به هم که نگاه می کنیم تو نگاه اول یاد اون خاطره سکس اون شب می اوفتیم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین کسمو به پسرخالم دادم
سلام...
من نیوشا 16 ساله هستم... این جریان مال 3 هفته پیشه...
من یه پسر خاله ی خیلی خوشتیپ و خوشگل دارم... که ما عاشق همیم... خوب بریم سر اصل مطلب..

داستان از این جا شروع شد که ما رفته بودیم مهمونی خونه ی پسر خالم. من هم حوصلم سر رفت ...
رفتم تو اتاق پسر خالم که کامپیوتر توش بود... پسر خالم هم تو حال داشت پذیرایی میکرد... پسر خالم 15 سالشه... خلاصه رفتم سراغ کامپیوتر..روشنش کردم و رفتم تو فیس بوکم و دید زدمو اینا که یهو پسر داییم اومد تو اتاق و گفت همه رفتن بیرون فقط ما دوتا تو خونه ایم.... بهش گفتم : خوب چرا به من نگفتی منم میخواستم برم بیرون...جواب داد : میخواستم دوتایی کمی با هم تنها باشیم...دیدم داره میاد طرفم..
منم از رو صندلی پا شدم و عقب عقب می رفتم...اونم هی بهم نزدیک تر میشد که اومد دستامو گرفت و منو چسبوند به دیوار و ازم لب میگرفت...سعی میکردم جلوشو بگیرم ولی ول کن نبود...
که یهو دیدم دستش رو کسمه و داره کسمو میماله... شل شده بودم و دیگه نمیتونستم مقاومت کنم..


همینطور داشت لب میگرفت و کسمو میمالید... منم دیگه حشری شده بودم. باهاش همراهی کردم...
اهم در اومده بود کسمو هی میمالید.. البته از روی شلوار.بعد همزمان که داشتیم لب میگرفتیم من و برد و حلم داد رو تختش..شروع کرد به مالیدن سینه هام.. وای خیلی عالی بود کلا خیلی حرفه ای عمل میکرد..دیگه خیلی حشری شده بودیم.. مثل وحشیا بلوزمو در اورد و پستونمو از سوتینم داد بیرون.. باید میبودید و میدید چجوری میخورد...منم هی جون جون میکردم و داشتم حشری تر میشدم..بعدش کلا سوتینمو در اورد... و ازم لب میگرفت و سینه هامو میمالوند...بعدش رفت پایین تا رسید به کسم...یواش دستشو کرد تو کسم و چوچولمو مالوند ... و یهور تمام شلوارمو و شرتمو در اورد. و مثل وحشیا شروع به خوردن کسم کرد منم داشتم میمردم تصمیم گرفتم کیرشو بمالم.. منم از رو ی لباسش کرشو میمالوندم ..اب کسم اومد که دیدم همشو خورد... پاشد..منم با تمام حشریتم لباساشو براش در اوردم...که گفت برگرد.. منم فهمیدم میخواد منو بکنه... واییی عاشق کردنش شدم... اول سوراخ کونمو خورد تا خیس شد و کیرشو مالید به سوراخ کونم و بعد کرد تو یه زره دردم گرفت.. حدوده 2 دقیقه تلمبه زد ..



من تو رویا بودم....یهو گفت ابم داره میاد .. هیچی نگفتم که همه ی ابشو ریخت روکس و سینه هام...و بعدش گفت : عشقم میخوام از کوش بکنمت برگرد.. گفتم باشه عزیزم.. برگشتم کیرشو با فشار زیاد کر تو کسم وای داشتم از درد میمردم... پردم پاره شد...این دفعه نیم ساعت تلمبه زد... خلاصه خوب حال کردیم...بعدش گفت ساک بزن برام.. منم خیلی داشتم حال میکردم گفتم چشم قربان..کیرشو در اورد از تو کسم و اورد جلو سورتم... منم براش به تور فوق حرفه ای ساک مزدم 20 تا 30 دقیقه ساک زدم که داشت حسابی حال میکرد... یهو گفت ابم داره میاد.. اومد سمت کسم و همشو خالی کرد تو کسم... یه زره کسم سوخت...بعدش بر گشتم و کیرشو کرد لای پستونای خوشگلم...بعدشهی بالا پایین میکر که دوتامون ارضا شدیم... و افتاد بقلم و از هم لب میگرفیتیم... با اینکه یک سال ازم کوچیک تر بود خیلی حرفه ای عمل میکرد...و اونشب بهترین شب زندگیم بود کلی حال کردیم بعدش حدوده دو ساعت خابیدیم کناره هم و وقتی بیدار شدیم خدارو شکر کردیم که هنوز مامان باباهامون نیومده بودن و سریع لباسامونو پوسیمیدیم و رفتیم رو مبل و تا موقه ی اومدن خاله اینا از هم لب گرفتیم و من براش کیرشو میمالوندم ....
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
نکیسا و زن عمو

سلام اسم من نکیسا است البته اسم واقعیم یه چیز دیگه است . این که واستون میخوام بگم داستان نیست واقعیته و چون میدونم تو فامیل نزدیک کسی اهل اینترنت نیست میخوام این اتفاقی که پارسال ( 17 سال داشتم ) واسم افتاد رو بگم . من و خانوادم تو عید نوروز و آخر شهریور میریم شهرستانمان در نزدیکی ارومیه ( واسه احتیاط اسم شهرستان رو نمیگم ) . نوروز 1391 بود که ما رفتیم شهرستانمان وقتی رسیدیم همه بودن غیر از ما . منم که از اول به زن عموم که اسم مستعار اون هم لیلا است چشم داشتم رفتم و باهاش رو بوسی کردم وای عجب لپی داشت در ضمن او 20 سالش بود و 5ماه بود که عروسی کرده بود با عموم . بعد احوال پرسی و پرسیدن از اینکه راه چطور بود شام را خوردیم و چون خسته بودیم بعد نیم ساعت رفتیم و خوابیدیم . فرداش همه خانواده عروسی دعوت بودند و این بگم من از همشهری های مثلا محترم اصلا خوشم نمیاد چون همش واسه ادم حرف در میارن و کمی خسیس هستن .



ساعت 7 شب شد که دیدم زن های خانواده به خودشون میرسن غیر از زن عموم در ضمن من 5 تا زن عمو دارم که غیر از این جدیده بقیه مال نیستن . از مامان بزرگم پرسیدم چرا زن عمو حاضر نمیشه که اون گفت مگه عموش نمرده و منم از خدا خواسته که هم دوست نداشتم با همشهری هام چشم تو چشم شم و لبخند زورکی بزنم و هم با این زن عموم تو یه جا باشم و هی به اون هیکل خوشکلش نگاه کنم . به بابام گفتم من نمیام ريا، بابام گفت تو خونه تنها میخوای چیکار کنی که من گفتم زن عمو هست و من هم میخوام با سونی بازی کنم بالاخره قبول کرد و من هم رفتم سراغ سونی که ضایع بازی نباشه ، بعد ده دقیقه فیلم بازی کردن همه رفتن . بعد آمار گرفتم دیدم زن عموم نشسته تو حال داره با موچین ابرو هاش رو مرتب میکنه سونی رو خاموش کردم رفتم از کوله ای که با خودم اورده بودم یه فیلم با حال سانسور نشده ور داشتم به زن عموم گفتم میخوای بیا ببین اون هم اومد و نشست کنار من به طور عادی . فیلم رو play کردم و وسط فیلم زن و مرده لب گرفتن و زن عموم دست خوشگلش رو گذاشت رو چشمام و گفت نگا نکن زشته و منم دستم رو گذاشتم رو چشماش و گفتم پس تو هم نگاه نکن بعد اون گفت واسه من بد نست که واسه تو بده منم گفتم برو بابا چرا مثلا اونم گفت عجب الاغی هستی من شوهر دارم میدونم این کار یعنی چی ولی تو نمیدونی بعد من گفتم تو از کجا میدونی من نمیدونم این کار یعنی چی ؟؟ یه سکوت بین من و اون جاری شد بعد ادامه فیلم رو داشتیم نگاه میکردیم که دیدم گفت ماساژ بلدی منم دیدم ربط داره به دست زدن به طرف یهو گفتم آره بابا کار هرروزم ماساژ دادن است که اونم گفت هو حواست رو جمع کن هاااا...



رو شکمش خوابید و گفت کمرم درد میکنه لباسم رو بده بالا و از زیر آروم ماساژبده منم همین طوری یه لحظه هنگ کردم ولی بعدش دیدم من که از خدامه . لباسش رو دادم بالا دیدم یه کمر سفید بدون مو که پایین کمرش یه ذره از شرت بنفشش معلوم بود لباسش رو تا گردنش دادم بالا و اونم گفت سوتینم رو باز کن تا راحت ماساژ بدی منم همین کارو کردم و شروع کردم به ماساژدادن و بهترین لحظه زندگیم تا اون لحظه بود که دیدم میگه پایین تر رو بمال خیلی درد میکنه با خودم گفتم حتما عموم محکم کرده تو سوراخت درد میکنه پایین کمرت . بعد که دستم خسته شد گفت میشه پاهام رو ماساژ بدی گفتم باشه ريا، بعد اون گفت پس شلوارم رو در بیار و قشنگ ماساژ بده دوباره یه هنگ کردم و فهمیدم یه خبرایی هست ولی به روم نیاوردم و شروع کردم به در آوردن شلوارش که اونجا بود که کاملا شق کردم .



وای چه پایی سفید بدون مو وایییی داشت آبم میومد یهو دیدم زن عموم گفت هی دوباره باید بگم حواست رو جمع کن گفتم واسه چی مگه میخوام چیکار کنم که اون گفت هیچی ادامه بده ماساژش دادم و وقتی می رسیدم به نزدیک شورتش میدیدم یه لرزش کوچیک تو پاهاش میومد یه دفعه به فکرم زد که بزار دور ور کسش بچرخم یه ذره کسش رو مالوندم که دیدم هیچی نگفت دلو زدم به دریا و شورتش رو در آوردم دیدم هیچی نگفت دوباره وای عجب کوس و کونی یه دفعه برگشت و گفت بیا جلو و از هم لب گرفتیم . منم با کسش ور میرفتم که دیدم خانم ارضا شد بعد لباسم رو در اورد و بعد شلوارم رو در اورد کیرم از شورت زده بود بیرون دیدش اول خندش گرفت ولی بعد گفت کیرت شبیه کیر عموت و لی کوچکتره مثل شباهت گوشی سامسونگ اس تری با سامسونگ اس تری مینی بعد دو تایی خندیدیم ، شورتم رو دراورد بعد کیرم رو خورد دیدم آبم داره میاد گفتم بسه کاندوم داره بیار اونم رفت و یه دونه کاندوم توت فرنگی اورد و گذاشت تو کیرم بعد به صورت فرغونی پاش رو دادم بالا و گذاشتم دم کسش یه ذره ور رفتم بعد یهو کردم تو کسش یه اه بلند کشید یه ذره تلمبه زدم بعد دیدم خیلی حال نمیده در اوردم
گفتم میخوام بزارم تو کونت میشه گفت باشه ولی یواش عموت هم نمیزارم زیاد بکنه تو کونم گفتم باشه . برگشت یه ذره انگشتش کردم بعد اروم کیرم رو کردم تو کونش یه جیغ زد و من اروم تلمبه زدم وای چه حالی میداد یهو دیدم دوباره ارضا شد و منم بعدش آبم اومد برش گردوندم و خابیدم روش و به صورت خسته از هم لب گرفتیم بهد یک ربع لباسامون رو پوشیدیم و یه شام به ما داد و رفتیم ادامه فیلم رو دیدیم، یهو در زدن رفتم درو باز کردم دیدم عروسی تموم شده و اومدن ما دوتا هم که به صورت عادی رفتار می کردیم . یکبار بعد اونهم باهم سکس داشتیم وقتی من خونشون بودم ... ولی همش واقعی بود به جون خودم...نوشته نکیسا
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
سکس بعد از 16 سال انتظار [/b
[b] سلام اسم من مایک است البته مستعار الان که این داستان را می نویسم 51 سال دارم و در امریکا زندگی میکنم حدود18 سال پیش بنا به موقعیت شغلی به یکی از روستاهای اطراف استان رفتم و مشغول کار ازاد شدم البته زن و بچه هم داشتم در نزدیکی محل کار من خانواده ای زندگی میکردند که تقریبا فامیل خیلی دور بودیم و من تا ان زمان که به انجا رفتم انها را ندیده بودم وضع شغلی من طوری بود که همیشه با لباس مرتب سر کارم حاضر میشدم این به اصطلاح فامیل ما سه تا دختر داشت که سن دختر بزرگه اون موقع 13 سال بود و ایندختر 13 ساله اسمش عسل بود و از وضع ظاهر من ولباس پوشیدن من خوشش میومد مخصوصا که اونا به زبان محلی صحبت میکردند و من به قول خودشان شهری صحبت میکردم به واسطه دایی عسل که تقریبا هم سن من بود و دوست داشت به بقیه بگه که این مایک فامیل ماست با من خیلی زود صمیمی شده بود برای اولین بار برای چایی خوردن به منزل خواهرش رفتیم و من وقتی چشمم به عسل افتاد خوشم اومد دختر روستایی با چشمهای بسیار زیبا و مژه های بلند بهش گفتم خانم کلاس چندمی گفت اول راهنمایی چندتا سوال پرسیدم دیدم نه از هوش و حافظه خوبی هم برخوردار است بیشتر خوشم اومد گفتم اگر هر سوالی داشتی درسی و غیره بگو من در خدمتم بعد بهش گفتم اگر انشا هم دوست داشتی در هر موردی من میتونم کمکت کنم با خجالت گفت اتفاقا تنها چیزی که ضعیف هستم همین انشا است قرار شد اولین انشا را که مدرسه گفتند هر چی بود من برا ش بنویسم دو روز بعد مادرش اومد محل کار من و گفت اقای مایک به دخترم گفتی برات انشا مینویسم حالا میخواد اما خودش روش نمیشه بگه گفتم اشکال نداره دفترش رو اورده بود ازش گرفتم و براش یه انشا باخط خیلی زیبای نسخ نوشتم همین طوری چندتا شعر هم د ردیگر صفحات نوشتم که اون موقع منظور خاصی نداشتم بردم بهش دادم خودش اومد دم در بهش گفتم میخوای یه نگاه بکن اگر جایی اشکال داری بگو تا برات توضیح بدم باید از روی این بنویسی و ببری مدرسه چون خط من مشخص است



نگاه کرد و گفت نه اینکه انگار با ماشین تایپ نوشته شده باشه همون طوری چه خط قشنگی داری گفتم اگر دوست داری سری بعد که با داییت اومدم خونه شمابگو تا بهت سر خط بدم تمرین کن خیلی زود یاد میگیری فقط یه کم باید تمرین کنی و حوصله داشته باشی چون خط نسخ را باید با صبروتحمل یاد گرفت تشکر کرد و توی چشمهای خیلی قشنگش برق خوشحالی را دیدم این قضیه ادامه پیدا کرد تا اینکه عسل خانم تقریبا به من عادت کرده بود که هر روز حتما باید منو میدید از مدرسه نفر اول میومد بیرون تا من هنوز به خونه نرفتم بتونه منو در محل کارم ببینه و بره خونه منم همینطور نمیدونم چرا ولی دوست داشتم ببینمش هم خیلی خوشکل بود هم ناز و ساده همون سادگی روستایی معروف را داشت منم با توجه به اینکه حدودا 18 سال از اون بزرگتر بودم حس میکردم بهش علاقه مند شدم یه روز که خونه شون بودم دیدم یه دفتر خاطرات داره گفتم ببینم چی توش نوشتی گفت هنوز هیچی گفتم میخوای برات چندتا شعر توش بنویسم گفت ممنون میشم منم یه سری از شعرهای خیام وحافظ و دیگر شعرا که بلد بودم را براش نوشتم و حدود یک سالی همین طور گذشت و اون روز به روز خوشکلتر میشد اون توی دنیای بچگی خودش عاشق من شده بود تا اینکه چند ماه بعد من باز بنا به موقعیت شغلی به مرکز استان منتقل شدم البته ناگفته نماند که زن من به این رفت و امدها شک کرده بود و خیلی بد بین بود و کاری کرد که تقریبا همه به علاقه عسل به من پی بردندو حتی میخواستند از مدرسه اخراجش کنند که بلاخره من منتقل شدم و دیگر موفق به دیدن اون نشدم تا 16 سال بعد که در یک مراسم عقدکنان یکی از بستگان در حوالی همون روستا که من هم دعوت شده بودمعسل را دیدم توی حیاط ایستاده بود و داشت به رقص بقیه نگاه میکرد





بااینکه برای خودش خانمی شده بود بااون چشمای همیشه خوشکلش تا دیدمش شناختمش رفتم طرفش و سلام کردم گفت علیکم سلام گفتم میشناسی منو گفت بله گفتم کجایی همین روستای خودتان هستی گفت نه منم اومدم مرکز استان زندگی میکنم گفتم شوهر کردی گفت بله پرسیدم بچه داری گفت یه دختر 9 ساله پرسیدم خونتون کجای شهر است ادرس داد گفتم اتفاقا ماهم همون نزدیکی هستیم و اگر کاری داشتی یا چیزی نیاز داشتی من در خدمتم تشکر کرد دیدم بیشتر نمیشه سوال و جواب کرد هر لحظه ممکن بود زنم که داخل اتاق بود بیاد بیرون و ببینه خلاصه من منتظر بودم تا یه جای خلوت گیر بیارم و بهش شماره تلفن بدم توپول شده بود و از قبل خیلی خوشکلتراز همون زنهایی که من همیشه دوست داشتم چند لحظه بعد دیدم از حیاط رفت بیرون منم رفتم دیدم دم یه ماشین ایستاده داره صحبت میکنه صحبتش که تمام شد اومد که بره تو حیاط بهش گفتم این کارت محل کار من است و شماره همراه من هم پشتش نوشتم خوشحال میشم ببینمت گرفت گفتم منتظر زنگت هستم چیزی نگفت و رفت داخل منم رفتم و به جمع پیوستم تا اینکه مراسم تمام شد و ما به خونه خودمان امدیم و از اون به بعد منتظر بودم که زنگ بزنه اما دیدم خبری نشد وقتی بیشتر از دوهفته شد دیگه از فکرم بیرونش کردم و گفتم که حتما میترسه که براش توی خانواده مشکل ساز بشه چون شوهر داره بهر حال از این قضیه گذشت تا بعداز حدود سه ماه دیدم یکی از همکاران زنگ زد و گفت یه خانمی زنگ زد و شماره شمارا میخواست ندادم اما شماره اونو گرفتم که بدم به شما گفتم کی بود گفت بگید خانم غلامی منم هر چی فکر کردم نشناختم





اصلا فامیلیش توی ذهنم نبود تشکر کردم و شماره را گرفتم و همون موقع زنگ زدم جواب داد گفتم که مایک هستم ببخشید مزاحم شدم ظاهرا بامن کار داشتید گفت بله پرسیدم شما گفت خانم غلامی گفتم نمیشناسم گفت منم عسل گفتم کدوم عسل اخه داخل فامیل خودمان و دوستان هم عسل داشتیم گفت فلان روستا یه دفعه یادم اومد خیلی خوشحال شدم گفتم پس چرا حالا خیلی منتظر بودم زنگ بزنی و چرا به شماره خودم زنگ نزدی و به اداره زنگ زدی گفت بعد برات میگم گفتم الان کجایی ادرس داد گفتم میشه فردا ببینمت گفت الان میتونی بیای گفتم نه جایی هستم نمیشه اما فردا هر ساعتی که بگی و هر جا باشه میام قرار شد فردا ساعت 2بعدظهر همدیگر را ببینیم خیلی خوشحال بودم از همون لحظه گفتم عسل خوشکل دیگه توی بغل من خواهد بود اخه من خیلی سکس را دوست دارم شاید باور نکنید من همین الان که 51 سال دارم میتونم در یک شبانه روز ده بار سکس بکنم و سیر نمیشم خلاصه فردا به سرو وضع خودم رسیدم و باماشین خودم که اونم یه ماشین مدل بالا و خوشکل بود رفتم سر قرار دو سه دقیقه ای گذشت دیدم داره میاد اما یه زن دیگه هم همراهش بود اومدند سوار شدند و هر دو عقب نشستند سلام و علیک کردیم و من راه افتادم چون نزدیک خونشون بودیم گفتم خوب چرا زودتر زنگ نزدی گفت نمیخواستم زنگ بزنم اخه زنت یه بار ابروم را توی خانواده ام اون موقع که بچه بودم برد گفتم خوب برای چی حالا زنگ زدی گفت نمیدونم فقط دوست داشتم ببینمت گفتم چرا به خودم زنگ نزدی گفت کارتی ه بهم دادی همون شب پاره کردم بعدش که دلم خواست ببینمت اسم اداره روی کارت را یادم مونده بود زنگ زدم و شماره ندادند من شماره دادم گفتم این خانم کیه گفت عروس خاله شوهرم هست خیلی باهم دوست هستیم و هیچ رازی بین مانیست







مثل اینکه تیرم به سنگ خورده بود چون نه میشد حرفهای عاشقانه زد نه کاری کرد رفتیم یه بستنی خوردیم گفتم بریم سینما گفت نه باید برم خونه الان شوهرم میاد رسوندمشون اول اون زنه پیاده شد وقتی میخواست پیاده بشه گفتم فردا خودت تنها بیا گفت نه دیگه نمیام فقط میخواستم ببینمت که دیدم اصرار کردم قبول کرد فردای اون روز اومد و نشست جلو رفتیم بیرون یه تابی خوردیم و اومدم دستش را بگیرم گفت نه خواهش میکنم منم گفت باشه گلم تا خودت اجازه ندی من به تو دست نمیزنم ان روز هم گذشت دفعه بعد که قرار گذاشتیم کلید خونه یکی از اشناها را که مسافرت بودند داشتم برداشتم یه مقدار که تاب خوردیم گفتم ممکن است کسی از اشناها مارا باهم ببینه میخوای بریم خونه یکی از اشناها که نیستند کلید دارم اونجا بشینیم با خیال راحت صحبت کنیم گفت به شرطی که نخوای شیطونی بکنی گفتم چشم من که گفتم زمانی بهت دست میزنم که خودت اجازه بدی خلاصه رفتیم خونه به محض اینکه از در وارد شدیم صورتش را بوسیدم که قرمز شد و هیچی نگفت بعد نشستیم روی مبل و گفتم خوب خوشکل خانمم اگر بدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود واقعیت هم همین بود اما الان بیشتر به سکس فکر میکردم بعد خواستم راحت باشه رو سریشو در اوردم گفت قول دادی گفتم باشه بوسه که اشکال نداره چیزی نگفت منم شروع کردم به بوسیدنش و لب گرفتن حسابی که کیرم بلند شد بهش گفتم بریم تو اتاق روی مبل گردنم درد میگیره رفتیم توی اتاق بو تخت نشستیم باز بوسیدمش و درازش کردم اومدم دست به پستوناش بزنم نذاشت باز یاد اوری کرد که قول دادی گفتم اشکال نداره ازروی لباس باهات بازی کنم تا ارضا بشم قبول کرد منم خودم را انداختم روش و از روی لباس بازی کردم تا ابم اومد بعد بهش گفتم که چرا اجازه نمیده گفت من خوشم نمیاد اصلا سکس دوست ندارم هیچ حالتی بهم دست نمیده گفتم خوب میدونی اشکال کار کجاست اینه که اولین نفریکه با تو سکس کرده بلد نبوده خاطره بد داری یعنی تو هیچ موقع ارضا نمیشی گفت نه





بهش گفتم تو اجازه بده من یه بار باهات بازی کنم اگر تحریک نشدی هیچ کاری نمیکنیم گفت من میدونم اصرار کردم قبول کرد منم شروع کردم به خوردن لباش و گردنش بعدش رفتم سراغ پستوناش خدایا پستون به این خوشکلی و بزرگی تا حالا ندید ه بودم اونقدر پستوناش رو خوردم که کم کم صداش در اومد بعد رفتم پایین و کوس خوشکلش که حتی یه مو هم نداشت را شروع کردم به خوردن با اینکه نزدیک سی سال داشت اما مادر زادی کوسش مونداشت صاف صاف توپول با اون لبه های رنگی چوچولش را که میخوردم فکر میکردی داری حلوا مسقطی میخوری چقدر کیف داشت اونقدر کوسش را خوردم و همزمان با پستونای بزرگ و نازش بازی کردم که به اخ و اوخ افتاد گفت بلند شو گفتم بلند شم برای چی گفت بلند شو دیگه گفتم چکار کنم گفت ترا خدا بلند شو دیگه اذیت نکن گفتم یعنی بکنم تو شم گفت هر کاری میخوای بکن گفتم بعد نگی قول دادی الان خودت میخوای به التماس افتاده بود لباسش را کامل در اوردم خدایا چه بدن سفید و نازی داشت توپولی ازهموناییکه من ارزو داشتم اخه زن خودم لاغر بود منم دوست داشتم هر جا دست میذاری گوشت باشه نه استخون چه رونهایی داشت انقدر توپولی و سفید که ادم دوست داشت فقط با اونا بازی کنه باز شروع کردم به خوردن کوسش و با قونبولش بازی میکردم بعد که دیدم حسابی اماده شده کیرم را گذاشتم در کوسش و فشار دادم داخل اخ جون چه کوس تنگی انگار داشت تازه باز میشد اونقدر تنگ بود که به زور میرفت توش اونم اولش دردش اومد گفتم مگر تو شوهر نداری گفت چرا اما دوستش ندارم و خیلی وقته پیشش نمیخوابم من از بچگی عاشق تو بودم منم کم کم شروع کردم به تلمبه زدن که شروع کرد به جیغ زدن گفتم چرا جیغ میزنی گفت نمیدونم دست خودم نیست بالش را بهش دادم گفتم بکن تو دهنت صدات میره بیرون و همسایه ها متوجه میشند اونقدر کردم تا اینکه دیدم شل شد گفتم ارضا شدی گفت اره گفتم خوب حالا نوبت منه برگرد گفت میخوای چکار کنی گفتم قونبول کن میخوام از پشت بکنم تو کوست





اونم برگشت وقتی قونبول کرد عجب کون محشری بود بزرگ و سفید بدون مو به حالت سگی شده بود منم انچنان محکم میکردم که صدای شلپ شلپ بلند شده بود همینطورکه داشتم میکردم با پستونای بزرگش هم بازی میکردم که باز صدای جیغش بلند شد محکمتر بکن تندتر تندتر بازهم ابش اومد و ارضا شد منم چند دقیقه بعد همه اب کیرم را ریختم تو کوسش و اروم زدم رو کمرش و بهش گفتم دراز بکش وقتی دراز کشید اونقدر کونش بزرگ بود که شکم من انحنا پیداکرده بود و بعد از چند دقیقه شکم در گرفتم و خواستم بیام پایین گفت نه همونجا بمون یه کم دیگه موندم و با زبونم گوشش را میخوردم و لپش را میک میزدم گفت من بازم میخوام گفتم باشه اما خودت باید بلندش کنی گفت چه طوری گفتم باید بخوریش گفت نه بدم میاد گفتم امتحان کن اگر دوست نداشتی نخور قبول کرد اول بلد نبود گاز میگرفت بهش یاد دادم شروع کرد به خوردن خدایا اصلا مثل اینکه داشت شیره جون ادم را از طریق کیرش میگرفتم انچنان قشنگ مک میزد ادم لذت میبرد وحسابی بلند شد گفتم پستونات را بهم بچسبون بعد کیرم را گذاشتم لای پستونای نازوتوپولش فکر میکردی داری کون میکنی اونقدر بزرگ و قشنگ بودند بعد باز کردم تو دهنش و شروع کردم به تلمبه زدن داشت ابم میومد گفتم داره میاد گفت بریز تو دهنم گفتم تو خودت نمیخوای ارضابشی گفت من تا الان چهار بار ارضا شدم منم یه مقدار دیگه تلمبه زدم و اب کیرم را تا اخر ریختم تو دهنش اونم همش را یه دفعه جمع کرد میخواست با دستمال کاغذی پاک کنه گفتم بخور خوشمزه است امتحان کن اونم قورتش داد گفت یه کم تلخه بعد کنارش دراز کشیدم و خیلی اروم ازش لب میگرفتم و با دستم با کون خوشکل و خوش تراشش بازی میکردم بیست دقیقه ای همینطور گذشت گفت تا بحال اینطور نشده بودم اصلا فکر نمیکردم بلد باشم جیغ بزنم اولین باز است که صدای جیغ خودم را میشنوم...



نوشته:‌مایک..
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
زن


 
گوزیدن فریبا همان وگائیدن کونش همان

دوستان اسم من پیمان هستش والان32سالمه این خاطره بر میگرده به حدود 5ماه پیش.من متاهلم ودر همسایگی دیوار به دیوار منزل برادر خانمم زندگی میکنم.زن برادر خانمم اسمش فریبا و31 ساله هستش .من همیشه بد جوری تو کفش بودم ودلم میخواست یجوری بکنمش اما فریبا خانم از اونا نیست که بخواد با کسی سکس کنه.اینم بگم فریبا خانم خیلی خوشگل وقد نسبتا خوب با باسن نای تپل وگوشتی که وقتی راه میره از زیر دامن یا تو شلوار لی آدم رو حشری میکنه وسینه های با سایز حدود80وچهرهای بسیار جذاب که دبیر هم هستش.از قضا موعد بر پاشدن مقدمات عروسی برادر کوچیکه خانمم رسید وداشتیم دست وپاجمع می کردیم وآماده میشدیم واسه عروسی.شبی دور هم بودیم بهر کس یه کاری محول شد قرار شد فردا من فرش ها را که اتفاقا تو حیاط برادر خانمم (حیاط فریبا خانم)بودجمع کنم وبه قالیشوئی ببرم .صبح شد رفتم جائی که فرش ها بود مشغول جمع شدن بودم دیدم تنهایی سخته دیدم فریبا خانم تو خونه هستش سر ظهر بود کسی هم نبود صداش کردم اومد گفتم بی زحمت کمکم کن فرش ها رو جمع کنم قبول کرد واومد .مشغول شدیم تو همین گیر ودار وزور زدنها بود که ناگهان خانم از زور زدن با فرش گوزید.وای دوستان اونم چه گوزی انگار کونش پاره کرد بوش همه جا پیچید من دهنم از تعجب وامانده بود فریبا هم بلا فاصله از شرم دست وپا گم کرده دوید تو خونه.من هم خوشم اومده بود وهم وامانده بدم آخه فریبا زنی بی حیا نبود ولی خب از دستش در رفت دیگه. من همپشت سرش رفتم تو دیدم صداش نمیاد دیدم تو اتاق خواب دست دور زانو هاش آورده ونشسته تا منو دیدبهتش زد اولین بار بود بدون روسری میدیدمش خشکش زد که منو جلو خودش تو اتاقش داره میبینه بلا فاصله بهش گفتم هیچی نگو نه چیزی دیدم ونه چیزی شنیدم فقط یه چیزی ازت میخوام با چشماش بهم گفت چی ؟چون هنوز تو شوک گوزیدن جلوی من بود.گفتم میخوام یه کوچولو از پشت بکنمت .سرخ شد نمی فهمید چکار کنه سر تکان دادن ولی راهی نداشت منم کیرم چنان شق شده جلوش ایستاده که دیگه حیا وشرم همیشگی که تو عالم همسایگی وقوم وخویشی بود از یادم رفته بود اونم کیر بزرگ منو متوجه شده بود .دستم طرفش بردم دیدم عکس العملی نشون نداد راضی شده بود بی دزنگ شلوارمو کشیدم پایین از ترس اینکه کسی بیاد زود خواستم کارم روتموم کنم فریبا خواباندم رو تخت وشورتش کشیدمپایین چون شورت دامن پوشیده بود.وای شورت قرمز پاش بود تا کسش دیدم سر کیرم آتیش گرفت وخیسی حس کردم چه کس نازی داااااااااااااااااره قرمز رنگ وبی مو .باهاش وررفتم سر کیرم بهش زدم خواستم فشار بدم که نذاشت رفتم سراغ کونش بببببببببببه کونش هم معرکه بود گوشتی بزرگ با سوراخ تنگ ارغوانی سر کیرم گذاشتم در کونش هل دادم نرفت کرم ضد آفتاب جلو میز توالتشون بود بردا شتم وزدم به کیرم با عجله وسپس در سوراخ گذاشتم وهل دادم که دیدم بوئی بلند شد دوباره ظاهرا فریبا خوشگل ما یه چس کوچولو زده بود بوش برا م خوش بود منم حشری نمیدونستم دارم چکار میکنم با کمی فشار باالاخره کیرم رفت تو تا حالا از کون نداده بود اگه خودش میگفت دادم من میگفتم نداده چون چنان تنگ بود که کیرم میخواست له بشه.جلو وعقب کردم کونش کم کم باز شد دیدم همراه کیرم آب زرد رنگی بیرون زد وبه دنبالش گه اومد بوش اتاف برداشت منم با دستمال پاکش میکردم.اینقدر جلو وعقب کردم وفریبا هم حشری شده بود ولی از شرم برو خودش نیاوردکه آبم اومد ریختم تو کونش کیرم دیگه زیر گه شده بود وبو میداد سوراخ کون فریبای جون هم کلا گه چسپیده بود با دستمال تمیز کردم شلوارم پوشیدم یه چشمک بهش زدم ورفتم بیرون فرش جمع کنم .فریبا تا بعداز عروسی همش از من فرار میکرد چون تاب دیدن منو نداشت از شرم.منم یجورائی میخواستم عمدا توروش قرار بگیرم واذیتش کنم.بعد از حدود 10روز پشت فرمان ماشینش دیدم در حیاط که سرشو برگردوند .منم بهش باشماره ایرانسل اس دادم بازم بیام هستی؟جوابم داد تورو خدا دیگه نه آبرو ریزی میشه تمومش کن.ولی منم هنوز تو کفشم .خوشگلیش آدم مهبوت می کنه.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
امیر و دخترخاله حشری
سلام اسمم امير 23 سال دارم خوش تيبو ورزشكار ميخوام ماجراي اولين سكسم با دختر خالم تعريف كنم اسمش نگين 27 سالش سفيد خوشتيب و نرم من خيلي دوست داشتم بكنمش هر وقت با هم ميخواستيم بريم بيرون تيپي ميزد كه كيرمو بلند ميكرد جوراب شلواري با مانتو كون نما كه كون خوش فرمش برام خود نمايي ميكرد يا حتي سينش كه هر قدمي بر ميداشت كلي بالا پايين ميرف يا اينكه مي يومد تو خونمون با يك دامن كوتاه صورتي و تاپ مشكي ميموند خيلي بهم حال ميداد خلاصش كنم يك روز كه خاله و نگين اومده بودن خونمون بابامم نبود منم از بس ران گوشتي سفيدش از دامن كوتاش زده بود بيرون ديدم با اون خط سينش شق كردم بخودم گفتم يا اينو بايد بكني يا تا آخر عمرت بيادش جق بايد بزني خلاصه تو دلم گفتم اينطوري كه من دارم نگاه ميكنم پيش مامانو خالم تابلو ميشم حد اقل برم تو اتاق فيلمي ببينم بزنم اومد تو اتاق درو بستم سيستمو روشن كردم مشغول فيلم ديدن بود كه يهو در اتاق خورده شود من تا به خودم بيام ديدم نگين وارد شده منم سريع قطع كردم و قرمز كردم رو خودش نياورد ولي فكر كنم متوجه شده بود آخه چند ثانيه فقط منو نگاه كرد بعد از من در خواست كرد كه با اينترنت كار داره بلند شم منم بلند شدم اومدم بغلش نشستم



وقتي سوتينشو از بغل تابش ديدم كيرم شده بود مثل سنگ ران سفيدش منو مثل آهن روباه به طرف خودش ميكشوند ولي به خودم ميگفتم اگه تابلو شم چي از اتاق رفتم بيرون تا كيرم بخوابه بيام نگو نرو وقتي وارد اتاق شدم ديدم داره فيلما رو ميبينه تا اومدم قطع كرد و منو نگاه كرد بعد از صندلي بلند شد روبروي من وايساد و گفت خاك تو سرت از اتاق رفت بيرون من خشكم زد كه اون از كجا پيدا كرد رو صندلي نشم رفتم تو فكر كه يهو يادم اومد كه نيوفولدرو نبسته بودم خلاصه تو دلم غوغايي بود يكي دو روز از اون ماجرا گذشت كه پنجشنبه اي خانواده ترتيب يك دريارو داد بود كه 3 الي4 ماشيني بريم منم تو دلم ميگفتم برم،نرم،خلاصه تو دلم آشوبي بود به هر ترتيبو بود رفتيم خونه خاله كه جمع بشيم با هم بريم وقتي منو ديد نيش خند ريزي زد و از پيشم رفت وقتي به سمت دريا رسيديم وسايلو پهن كرديم ناهارو درست كرديم خورديم بعد با هم رفتيم تو آب منم لباسامو كندم فقط با شلوارك بودم متوجه شدم كه نگين زير چشمي منو داره نگاه ميكنه منم شيت شدم چندتا واسش فيگور گرفتم واسه خودش حال كرد رفتيم تو آبو يك ده دقيقه گذشت ديدم نگين شلوارشو كند با مانتو كوتاش اومد تو آب منم ديدم اومد تو آب عظيتش مي كردم منم با جنبه بازي در آوردم 20 دقيقه اي گذشت منو نگين از آب اومديم بيرون داشتيم از آب بيرون ميرفتيم كه نگينو ديدم منو كوتاه به كون سفيدش چشبيده حتي اون شورت مشكي توري سكسيشم معلوم بود منم شق كردم محكم زدم به كونش



اونم جيغي كشيدو منو دنبال كرد منم باحاش لاس زدم مثلا منو گرفت وقتي منو گرفت چند تا منو زد منم بوسيدمش وقتي بوسيدمش چند ثانيه وايساد منم داشتم ميرفتم سمت چادر كه پشمو ديدم ديدم هنوز وايساده داره آروم حركت ميكنه منم رفتم لباسمو پوشيدم نيم ساعت گذشت بهش گفتم بريم لب ساحل قدم اونم پايه بودو اومد تو راه دشتشو آورد جلو دست تو دست هم لب ساحل داشتيم قدم ميزديم خيلي حال داد صحبتاي چرتو پرت ميكرديم كه خودش صحبتو عوض كرد بمن گفت تو فيلماي بد ميبيني گفتم بد؟ گفت آره گفتم بد چي؟ ميخواستم خودش بگه گفت فيلم دختر پسر كه با هم يك كاراي ميكنن ديگه خودتو نزن به اون راه شيطون روش نمي يومد بمن بگه گفتم نه بعضي اوغات بعد گفتم ناكس تو هم داشتي ميديديا هيچي نگفت منم متوجه شدم پيستو منتظر علامت منه خلاصه گذشت رفتيم خونه هامون نصبه شب بود ديد من هيچ اقدامي نكردم خودش دست به كار شد به من اس داد از اون فيلما داري واسم فردا ساعت6 بياري جا خوردم بهش اس داد باشه عزيز روت تاثير گذاشتا يك نيم ساعتي اس بازي كرديم بعد خوابيدم صبح بلند شدم رفتم حموم خودمو ترو تميز كردم كه ساعت 6 برم ميدونستم برم حد اقل انگشت بازي تو اتاقش نصيبم ميشه خلاصه سي دي رو برداشتم بردم بعد معلوم شد سي دي بهونه بود خودش بوز بود از ماهواره خودش نگاه ميكرد زنگ خونشونو زدم رفتم بالا وقتي درو باز كرد ديدم مثل هوري شده تاپ تنگ شلوار تنگ با يك آرايش ناز مولايم من چوب خوش شدم بهم گفت نمي خواي بياي تو خلاصه من وارد شدم گفتم خاله اينا نيستن مگه گفت نه ميدونست خاله اينا نيستن بخاطر همون بمن گفت بيا منم خوشحال شدم واسم يك نوشيدني آورد خوردم



من روم باز شده بود ولي اون هنوز نه سي دي بهش دادم بمن گفت وا واقعا سي دي آوردي بعدش خنديد گفتم آره ديگه مگه خودت نمي خواستم سي دي رو برداشتم رفتم تو اتاق سي دي رو گذاشتم در حال پخش بعد صداش كردم بيا وقتي اومد جا خورد ولي معلوم بود از خوداش بزور نشوندمش منم كيرم بلند شده بود ولي ميخواستم اونو داغ داغ كنم من بالا سرش بودم دستم رو شونش ميخواستم شروع كنم قلبم تند تند ميزد كه ديدم خودش دستمو كشوند رو گردنش به اين معنا كه بمال شروع كن بعد نازشو ميكشيدم باهم صحبت ميكرديم كه مابين كارامون گفت من انتظار داشتم اون روز تو خونتون فيلمو ديدم منو صدا كني بيام تو اتاقت منو غافل گير كني بكني منو ولي نكردي اون روز تا حالا منو داغ داغ نگه داشتي نميدونستم كه اينقدر عاشقمه شروع كردم از ش لب گرفتن تاپشو در آوردم ديدم دوتا سينه مثل پنبه پايين اوفتاد منم داغ داغ كردم شروع كردم به خوردن سينش دستشو گذاشت رو كيريم گفت خودم لباستو ميكنم گفتم راستي خاله اينا نمي يان گفت نگران نباش پيراهنمو در آورد همديگرو بغل كرديم سينه به سينه فشار ميداديم لب ميگرفتيم سيب شلوارمو باز كرد كيرم شوتو داشت پاره ميكرد كه از تو شورت كيرمو ميگرفت ميخورد بعد شورتو كند ديد كيرم خبر دار وايساده واسه خودش حال كرد دختره تو فيلم داشت ساك ميزد بمن گفت ميخواي بهتر از اون واست ساك بزنم گفتم بزنه ديدم نه بابا مثل حرفه اي يا مي خوره دو سه دقيقه اي خورد منم شلوارشو كندم همون طوري بدنشو ميخوردم رانشو ميخودم كسشو از رو شرت ش ميخوردم صداي دادشم بلند شد كيرمو ميگرفت تو دستش منم كل بدنشو ميخودم



بعدش شورتشو كندم ديدم يك كس صورتي ناز بي مو خيسم شده بود روبروم منم باهاش بازي ميكردم ديدم يهو يك جور ديگه شده سرمو گرفت برد سمت كسش يعني بخور الان نخور كي بخورد همون طور كه كسشو ميخوردم با كون سفيدش كه مثل پنبه بالا پايين ميرفت بازي ميكردم منو برد سمت تخت خواب باشو برد بالا بهم گفت كسمو بخور منم بطور حرفه اي خوردمو با سينش ور ميرفتم كه ديدم بهو لرزيد بهش گفتم حالا نوبت منه قبول كرد بهش گفتم ميتونم تو كونت كنم قبول نكرد جلوهم گفت پرده داره گفتم پس من چي كنم گفت حتما بايد سوراخ باشه تو اون حال يكم لاس زديم گفت لا پا بنداز چند دقيقه اي لا پا انداختم ديدم آبم داره مياد كل آبمو روشكمو سينه هاش ريختم بي حث بقلش دراز كشيدم از هم لب گرفتيم يكم ور رفتيمو با يكم صحبت از اينكه هر وقت ميخواست خود ارضايي كنه بياد من ميكرده از اين حرفا هر وقت به هم نياز داريم يا همديگرو ميبينيم يك حاليم ميكنيم بوبوس دوستون دارم.

نوشته:‌ امیر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کس خواهر زن تو ختم

من 40سالمه 15 ساله که ازدواج کردم. زنم را هم دوست دارم. چند ماه پیش که پدر خانمم فوت کرده بود یکی دو هفته درگیر ختم و .. .بودیم. این را هم بگم که من خیلی حشری و شهوتی ام طوری که بدون اغراق روزی 2-3 بار کس بکنم سیر نمیشم. چند روزبعد از ختم پدر زنم ؛ یکی از خواهراش که 5سال از او کوچیکتره و کوس و کون و سینه های ردیفی هم داره و مدتی بود با شوهرشم مشکل پیداکرده بود( اسمش سیمینه) به من گفت منو تا خونه میرسانی که یک سری به خونه بزنم و چند تیکه لباس بردارم؟ منم راسیتش خیلی تو کف او بودم همه اش دلم میخواست یه روز تنها گیرش بیارم و بکنمش.



گفتم باشه بریم. سوار ماشین من شدو راه افتادیم توراه حرف شوهرش رو پیش کشیدم و گغتم چرا برای ختم پدرت نیومد؟ گفت اون دنبال عشق و حال خودشه. منم گفتم حیف تو و از این حرفها تا رفتیم خونشون. من توحال نشستم اون رفت تو اتاق خواب که لباس برداره منو صدا زد تا براش یه لباس از روی کمد بیارم دیدم روسرس سرش نیست و با یه تاب کوتاه که زیر بغلش هم معلوم بود وایساده و به من گفت اون چمدان را بیار که یه لباس مشکی دیگه بپوشه. من تا اونو تو این وضعیت دیدم کیرم راست شدو شهوتم بالازد؛ خودشم فهمید یه کم خودشو جم وجور کرد اما نه کامل. دل و به دریا زدم و گفت حیف تو که رضا(شوهرش) قدرتورا نمیدونه. یه دستم به بازوش زدم هیچی نگفت.یهو بغلش کردم گفت خوش به حال خواهرم چه شوهر مهربانی داره.گفتم قابل شمارا نداره و یه بوس از لبش کردم . گفت اگه بین خودمون بمونه یه چیزی رو اعتراف می کنم. گفتم حتما. گفت منم خیلی وقته که میدونم تو منو دید میزنی.



خوابوندمش رو تخت و تاپ و شلولرشو در آوردم یه سوتین و شورت مشکی پاش بود. دستمو اول کردم تو سینه هاش و ملوندم گفت که خیلی حشری شده گفتم دوست داری برات لیس یزنم گفت عاشقشم. منم شورتشو در آوردم و شروع کردم لیس زدن کسش. بوی خوبی میداد خیس خیس بود بعد چند بار لیس زدن گفت کیرتو میخوام بکن توش منم دیدم که خیلی حشری شده اذیتش نکرئمو کیرمو کردو تو کسش آخخخخخخخخخخخخخخخ و اوفففففففففففففففففففف شروع شد و آبش اومد. دهنشو گذاشت تو دهنم میمکید. زبانشو میکرد تو دهنم بهش گفتم از کون بکنمت؟ گفت دوست ندارم. اما کسمو تا میتونی جر بده منم به حالت سگی خواباندمش و کیرمو گذاشتم تو کسش . می گفت خواهرم چطور اینو تحمل میکنه؟ خیلی کلفته. به پشت خوابید منم پاهاشو رو شونه ام انداختمو کردم توش که یه مرتبه منو فشار داد و تند تند می گفت تا تههههههههههههههههه بکن توش بککککککککککن بکککککککککککککن کسمو جر بددددددده....



یه بار دیگه ارضا شد و منم گفتم داره آبم میاد کجا بریزم گفت فدای کیرت آبتو بریز تو سینه هام که آبم ریخت تو سینه و صورتش. گفت انگار تو ختم بهت خیلی سخت گدشته. یه کم دیگه همو بوسیدیم. منم کونش و لیس زدم و حاضر شدیم تا به مراسم برسیم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ﺳﻜﺲ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺎﻟﻢ

ﺳﻠﺎﻡ ﻣﻦ ﺗﺮﻧﻤﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻢ ﻓﻘﻄ ﻳﻪ ﺗﻮﺿﻴﺤﺎﺗﻰ ﻣﻴﺪﻡ ﻣﻦ ﺳﻔﻴﺪﻡقدم 160 و ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻴﻠﻰ ﺩﺭﺷﺘﻰ ﺩﺍﺭﻡ 14 سالمه .ﺍﻭﻝ ﺍز ﻫﻤﻪ ﻫﻢ ﺑﻜﻢ ﻣﻦ ﻣﺘﻦ ﻣﻮﺑﺎﻳﻠﻢ عربيه ﻭﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﻳﻪ ﺳﺮﻯ ﺍﺯ ﻛﻠﻤﺎﺗﻮ ﺑﺰﻧﻢ ﺍﺯ ﺑﺤﺚ ﺩﻭﺭ ﻧﺸﻴﻢ :



ﻣﺎ ﻳﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺎﻟﻪ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺍﺳﻤﺶ شهرام ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﻭﻗﺘﻢ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻴﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻣﺎﺭﻭ ﻳﻪ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﻰ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭﻳﺎ ﻫﻢ ﻛﺎﻓﻰ ﺑﻮﺩ ﻳﻪ ﻣﺪﺗﻰنرم ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﻓﻮﺭﻯ ﺑﻪ ﺧﺎﻟﻢ ﻣﻴﻜﻔﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻣﻦ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﻜﻴﺮﻩ*ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻳﻨﻢ ﺑﻜﻢ ﻛﻪ ﺑﺪﻡ ﻧﻤﻴﻮﻣﺪ ﻳﻪ ﺳﻜﺴﻰ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺰﻧﻢ ﺍﺧﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻟﺎ ﺗﺠﺮﺑﺸﻮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺒﻴﻨﻢ ﺟﻪ ﺷﻜﻠﻴﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻰ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﺧﻪ ﻫﻴﻜﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺎﻟﻢﺩﺭﺷﺖ ﺑﻮﺩ و ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻴﻮﻣﺪ ﻛﻪ ﻛﻴﺮ ﺑﺰﺭﻛﻰ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ .شهرام ﺍﺻﻠﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﻴﺪﺍﺩ ﺧﺎﻟﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻩ ﺑﻴﺮﻭﻥ و ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻧﻮﺍﺩﻩ ى ﻣﺎ ﺑﺤﺚ ﺑﻮﺩ و ﻫﻤﻪ ﻣﻴﻜﻔﺘﻦ ﺯﻳﺮ ﺳﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻩ .ﻳﻜﻰ ﺩﻭﺑﺎﺭﻳﻢ شهرام ﺳﻮﺗﻰ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﺜﻠﺎ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺑﻢ و ﺩﺍﺷﺖ ﻟﺒﺎﺳﺎﺷﻮ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻮﺭﻯ ﻭﺳﻄ ﺣﺎﻝ ﺩﺭ ﻣﻰﺍﻭﺭﺩ ﺧﺎﻟﻤﻢ ﺩﺳﺘﺸﻮﻳﻰ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﻳﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ و ﻧﺸﺴﺘﻢ و شهرام ﺑﺪﻭﺑﺪﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ D:ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﻋﺮﻭﺳﻰ ﻫﺎ ﻳﻰ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﻍ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﺍﺯ قصد ﺟﻠﻮﻯ شهرام ﻣﻰﺭﻗﺼﻴﺪﻡ و ﺍﻭﻧﻢ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﻴﻮﻣﺪ ﺍﻛﺜﺮ ﻭﻗﺘﺎﻡ ﺯﻭﺝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﻛﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺳﻜﺲ و ﺍﻳﻨﺠﻮﺭ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺳﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻴﻢ ﻫﺮ ﻭﻗﺘﻢ ﺑﺤﺚ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ و ﺍﻳﻨﺎ ﻣﻴﺸﺪ شهرام ﻣﻴﻜﻔﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﻳﺪ 30 ﺳﺎﻟﻜﻰ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﻨﻪ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺯﻭﺩﻳﺎ !



ﻣﻦ ﻫﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻴﺰﺩﻡ و ﺣﺮﻓﻮ ﻋﻮﺽ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﺳﺮﺯﺩﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻢ ﺭﻳﺴﻚ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻟﺎﻳﻰ ﺍﺻﻠﺎ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺒﺎﺷﻨﻮ ﻧﺪﺍﺩﻡ و از ﻣﻨﻂﻘﻪ 6 ﺗﺎ 20 ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﺴﺘﻪ و ﻛﻮﻓﺘﻪ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﺯﻧﻜﻮ ﺯﺩﻡ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺎﻟﻢ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻮ ﺩﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻛﻔﺘﻢ ﺧﺎﻟﻪ ﻛﻮ ﻛﻔﺖ ﺑﻴﺮﻭﻧﻪ ﻣﻦ :! ﺧﺎﻟﻪ ﺑﻴﺮﻭﻧﻪ !!!!!!!! شهرام ﺍﺭﻩ ﺧﺐ ﻛﻠﻰ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻣﺠﺮﺩﻯ ﺣﺎﻝ ﻛﻨﻦ ﻣﻨﻢ ﻛﻪ خيالم راحت ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻟﺒﺎﺳﺎﻣﻮ ﻛﻨﺪﻡ و ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﺑﺘﻴﺮﻭ ﻛﻪ شهرام اوﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺟﻠﻮ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺩﺭﺍﺯ ﺷﺪﻡ شهرام ﻛﻔﺖ ﻣﻦ ﻣﻴﺮﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﻭﺩ ﻣﻴﺎﻡ ﻣﻨﻢ ﺳﺮﻣﻮ ﺗﻜﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ ﻣﻦ ﺟﻌﻮﻯ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ ﻧﻜﻮ شهرام ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﺰﺩﻳﻚ 8ﺷﺪﻩ ﻛﻔﺘﻢ ﺗﺎ ﻣﺘﺮﻭ ﻧﺒﺴﺘﻪ ﺑﺮﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮﺍﺗﺎﻕ ﻛﻪ ﻧﻜﻮ ﺍﻗﺎ شهرام ﺭﻭ ﺻﻨﺪﻟﻰ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺎﺭﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻣﻨﻢ ﻛﻪ زﺣﻤﺖ ﺭﻭﺷﻦ ﻛﺮﺩﻥ ﺟﺮﺍﻏﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ... ﺍﻭﻧﻮ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﺷﻠﻮﺍﺭﻭ ﺑﺎ ﺗﻴﺸﺮﺗﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩﻡ و ﻳﻬﻮ ﺣﺲ ﻛﺮﺩﻡ ﻳﻜﻰ ﺑﻐﻠﻢ ﻛﺮﺩ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ شهرامﻩ ﻛﻔﺘﻢ ﺩﺳﺘﺘﻮ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﺯﺷﺘﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ و ﺣﺮﻓﻢ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﻛﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ و ﻣﻴﻚﻣﻴﺰﺩ ﻛﻪ ﺍﻧﺼﺎﻓﺎ ﻫﻢ ﻛﻠﻰ ﺣﺎﻝ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﻣﻨﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺭﻭ ﺗﺨﺘﻮ ﺳﻮﺗﻴﻨﻤﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺳﻴﻨﻪ هام ﻛﺮﺩ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺳﻴﻨﻪ هام ﺧﻴﻠﻰ ﺧﻴﻠﻰ ﺣﺴﺎﺳﻢ ﺑﻌﺪ ﺳﻴﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﺳﺮﺍﻍ ﻛﺴﻢ ﺗﺮﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮﻛﺮﻓﺖ و ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺳﻔﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﺷﻮﻥ ﻛﺮﺩ ﻭﺷﺮﺗﻤﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ و همه ى ﻣﺴﻤﻮ ﻛﺮﺩ تو ﺩﻫﻨﺶ و ﻣﻴﻚ ﺯﺩ ﺣﺸﺮﻯ ﺣﺸﺮﻯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﻓﻘﻄ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﻳﻄ ﻟﺬﺕ ﻣﻴﺒﺮﺩﻡ



ﻛﺳﻤﻮ از ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩﻭ ﺷﺮﺗﺸﻮ ﻛﺸﻴﺪ و ﻛﻴﺮ ﺩﺭﺷﺖ و ﺷﻖﺷﺪﺷﻮ ﺍﻭﺭﺩ ﺟﻠﻮﻡ ﻣﻦ ﻛﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﻛﻔﺖ اﻳﻦ همه ﻣﺎ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﻳﻪ ﺫﺭﻩ ﻫﻢ ﺷﻤﺎ ﻣﻦ اول ﺳﺮﺷﻮ ﻟﻴﺴﻴﺪﻣﻮ ﺑﻌﺪ ﺗﺎ جايىﻛﻪ ميتوﻧﺴﺘﻢ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﻮ دﻫﻨﻢ و ﻣﻴﻚ ﺯﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﻳﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﻛﻴﺮﺷﻮ اﺯﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ و ﻛﺬﺍﺷﺖ ﺩﻡ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﻛﻮﻧﻢ ﺑﺎ يه ﻓﺸﺎﺭ ﻫﻤﺮﻭ ﻛﺮﺩ ﺗﻮ و ﺟﻠﻮ ﺩﻫﻦ ﻣﻨﻮ هم ﻛﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﻳﻪ ﻣﺪﺗﻰ ﻧﻔﺴﻢ ﺣﺒﺲ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﻰ با ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﻣﻜﺮﺭ ﺍﻭﻥ ﺣﺎﻟﻢ ﺑﻬﺘﺮ ميشدولذت ﻣﻴﺒﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﻛﻴﺮﺷﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩﻭ ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﺍﺯ من ﺳﻮﺍﻝ ﻛﻨﻪ ﻫﻤﺮﻭ ﺭﻳﺨﺖ ﺭﻭ ﺳﻴﻨﻪ هام ﺑﻌﺪ ﻳﻪ ﻟﺐ ﻣﺤﻜﻢ ﺍﺯﻡ ﻛﺮﻓﺖ و ﺑﻐﻠﻢ ﻛﺮﺩ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺣﻤﻮﻡ و ﻏﺴﻞ ﻛﺮﺩﻳﻢ و ﺳﺎﻋﺖ ﻧﺰﺩﻳﻜﺎﻯ 1 ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻭﻣﺪيم بيرون و ﺗﻮ ﺑﻐﻞ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻳﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﻣﺎ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺯﻡ ﺳﻜﺲ ﺩﺍﺭﻳﻢ و ﻫﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﻛﻪ ﺧﺎﻟﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﻦ اونﺟﺎﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ شهرام ﻣﻴﺬﺍﺭﻩ ﺧﺎﻟﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻦ ﻭﻟﻰ ﻣﺎ باﻫﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻣﻨﺘﻆﺮ ﻧﻆﺮﺍﺗﻮﻧﻢ
نوشت: ﺗﺮﻧﻢ.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
معلم من خاله من
سلام من حمیدم و تازه 19 سالم شده این خاطره هم مال چند ماه پیشه که هنوز 18 سالم بود. من تا اون موقع سکس نکرده بودم و در بهترین حالت فقط از دوست دخترم لب میگرفتم که همونم خودش کلی بود! آخه اصلن پایه نبود خلاصه کلاٌ 2 ماه و خورده ای باهم بودیم و بعدش باهام بهم زد. بعد از اون من که کلاٌ حال دوست شدن با کسه دیگه ای رو نداشتم همش کارم شده بود فیلم سوپر و پورن دانلود کنم و در واقع همین طوری هم با این سایت آشنا شدم.


خلاصه هر وقت حشری میشدم میرفتم سراغ فیلما و جلق میزدم که الان که دارم تایپ میکنم خجالت میکشم ولی چون میخوام همه چی رو بگم مجبورم این چیزها رو هم بگم. در ضمن من مثل بعضی خالی بندا نیستم که میگن ( کیرم 24 سانته و قطرش 5-6 ) فکر کنم بیچاره ها تا حالا کیر ندیدن! (مال خودشون اونقدر کوچیکه که دیده نمیشه !!!) من راستش رو میگم کیرم حدوداٌ 14 سانته و قطرش هم تقریباٌ 4 هست (بیشتر کلفته تا دراز و من هم راضی هستم) خودم هم قدم 177 هست و نسبت به قدم یه خورده لاغرم البته نه اونجور که زشت باشه . پوستم هم نسبتاٌ روشنه موهام همیشه بلند و رو به بالا و در کل بد نیستم. در ضمن هر دو هفته هم همه ی پشمارو میزنم و در کل همیشه تمیز ومرتبم.
خب برگردیم به داستان اصلی : ساختمون ما 3 طبقست ما طبقه دومیم و خالمو مادر بزرگم طبقه اول و داییم و زن داییم هم طبقه سوم هستند و همش خونه ی همدیگه ایم و خالم هم اکثر مواقع خونه ی ماست و به مامانم تو آشپزی کمک میکنه. باید بگم که خالم کوچکتر از مامان و داییمه و 27 سالشه و خیلی خوشگله قدش تقریباٌ 170 هست ولی پستون و کونش خیلی تو چشم نیست ما باهم خیلی راحتیم البته بیشتر با خالم چون داییمو زنش اکثرا خونه خودشونن و از وقتی هم که زنش باردار شده دیگه خیلی خونشون نمیریم ولی در عوض خالم هر روز خونه ماست و فقط شبا که پدرم خونه میاد میره پایین. پدرم دکتر بخشه و معمولا دیر میاد خونه. خواهرم هم که بعد از ظهرها با مادرم میره استخر بخاطر همین هم من اکثر بعد از ظهرها تنهام و همون طور که گفتم هر وقت حشری میشدم میرفتم اتاقمو درو میبستم و شروع میکردم به فیلم سوپر دیدن و خود ارضایی کردن ....





خلاصه یکی از همین روزا که تنها بودم و خیلی هم حشرم زده بود بالا طبق معمول رفتم اتاقم و کارمو شروع کردم. خیالم هم راحت بود که کسی نیست خالم هم همیشه تا ساعت 7-8 شب با دوست پسرش بود مادر بزرگم هم چون کمردرد داشت هیچ وقت از خونش نمیومد بیرون و اگه خریدی چیزی داشت به من میگفت. خلاصه به شانس گند من اونروز خالم زود برگشته بود و برامون بستنی گرفته بود و اورده بود بزاره تو فریزر که دیده بود چراقم روشنه و میخواست بهم بده من که تا لحظه ای که درمو باز کرد اصلن نفهمیده بودم کسی اومده چون هدفونو تا آخر صداشو زیاد کرده بودم و داشتم جلق میزدم که دیدم یدفعه درم باز شد و خالم با بستنی وارد شد همین که منو دید که دستم دور کیر شقم هست یه "هه" گفت و بستنی هم از دستش افتاد من هم که خشکم زده بود و دستم هم هنوز رو کیرم بود و نمیدونم بخاطر استرس بود یا چی که آبم پاشید ومن هم که حواسم نبود دستمال کاغذی بگیرم جلوش آبم حدود دو وجب جلوتر رومیز کامپیوتر پاشید قبل این که دومین فوران بپاشه بیرون خالم رفت بیرون و درو بست. من که قلبم اونقدر تند میزد که میتونستم صداشو بشنوم و چشمم هم سیاهی میرفت و سردرگم بودم بعد از چند ثانیه فهمیدم که بدبخت شدم...


*********


من که اون موقع پیش دانشگاهی بودم تا از مدرسه برمیگشتم میرفتم تو تختم و خودمو میزدم به مریضی و از اتاقم بیرون نمیومدم تا با خالم رودررو نشم و همش دعا میکردم که چیزی به کسی نگه خلاصه چند روز همین طور گذشت و من فهمیدم چیزی به کسی نگفته و خیالم راحت شد که میخواد به روش نیاره ولی اشتباه میکردم یه غروب که کسی خونه نبود و من هم تازه داشتم بیدار میشدم خالم در اتاقمو زد و اومد تو. این اولین بار بعد از این چند روز بود که میدیمش مثل همیشه یه آرایش ملایم کرده بود و یه تاپ با شلوار نسبتاٌ چسبون پوشیده بود که هر دو سفید بودن. من هنوز زیر ملافه بودم و سعی میکردم باهاش چشم تو چشم نشم. اون بدون اینکه حرفی بزنه اومد کنار تختم نشست و به صورتم نگاه میکرد من که خیلی خجالت میکشیدم آروم گفتم: متاسفم اونم با یه لبخند گفت: برای چی؟ تو دهنی گفتم: برا اون روز. گفتش: من باید ازت عذرخواهی کنم که بدون در زدن اومدم تو. ولی حالا خودمونیما عجب کیری داریا!!! همین که اینوگفت من کپ کردم و در عین حال خیالم راحت شد سرمو بردم بالا وبا یه لبخند کوچیک و با تعجب بهش نگاه کردم. گفتش: دوست دختر نداری ؟ گفتم: نه باهام بهم زد. گفت: خوب برو با یکی دیگه دوست شو اصلن میخوای با چندتا از دوستای جوونترم آشنات کنم؟ منم گفتم راستش اصلن حال دوست دختر ندارم. گفت :خوب نمیشه که همش جلق بزنی! من که کنارش رو تخت نشسته بودم گفتم یجوری میگی انگار که اگه دوست دختر داشتم قرار بود بکنمش. اون با تعجب بهم نگاه کرد و گفت مگه دوست دخترتو نکرده بودی؟؟؟(یه جوری گفت که انگار خودش از بچگی سکس داشته) منم سرتکون دادمو گفتم نه. اونم یه خنده ی بلند کرد و گفت: منو باش که فکر کردم از پشت با اون کیر کلفتت کردیش که باهات بهم زده!!! منم خندیدمو گفتم کاش این جوری بود!!! یکدفعه صورتشو بهم نزدیک کردو آروم در چوشم با یه صدای سکسی گفت میخای بهت یاد بدم؟؟! بعد بلافاصله لباشو گذاشت رو لبامو شروع کرد به بوسیدن اولش فقط لب بود بعدش زبونشو کرد تو دهنم و داخل دهنم میچرخوند و من هم زبونشو میک میزدم.



تا حالا این طوری لب نگرفته بودم خیلی حرفه ای بود. در همون حالت لب گرفتن بودیم که بهم فشار آورد و منو خوابوند رو تخت و خودشم اومد روم و دیگه خیلی وحشیانه ازم لب میگرفت من دیگه یادم رفته بود که این جیگر خالمه و عاشقش شده بودم. هردومون حسابی حشری شده بودیم من کیرم شق شده بود و اونم فهمیده بود لباشو از لبم بلند کرد و یه لبخند بهم زد ودستشو برد پایین و از رو شلوار کیرمو گرفت تو دستش و شروع کرد به مالوندن کیرم و همزمان لب هم میگرفتیم با دست دیگش دکمه های لباسمو باز کرد من هم کمکش کردم و سریع لباسمو در آوردم اون هم آروم آروم رفت پایین و نوک سینه وشکممو میلیسید و من هم کم کم آه آهم در اومده بود بعد آروم دستشو کرد تو شرتم و کیرمو با دست لطیفش مالوند. حس میکردم کیرم میخواد بترکه مخصوصاٌ سرش خیلی گنده شده بود. بهم گفت وای چقدر داغه! بعد با یه حرکت شلوار و شرتمو کشید پایین تا به زانوهام رسید بعد با هر دو دستش کیرمو گرفت و از بالا تا پاینشو می مالوند. من که اصلن تو حال خودم نبودم یدفه حس کردم کیرم خیس شد پایینو که نگاه کردم دیدم داره کیرمو میلیسه! بعد زبونشو از تخمام کشید به سمت بالا و وقتی به سر کیرم رسید کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن خیلی حرفه ای بود من بعد از 1 دقیقه حس کردم داره آبم میاد و بریده بریده گفتم" ب- س- ه" اونم فهمید یکی دیگه هم ساک زد و تا کیرمو از دهنش آورد بیرون آبم پاشید تو صورتش من تا اومدم بگم ببخشی... که دوباره کیرمو کرد تو دهنش و یخورده دیگه ساک زد بعد اومد بالا و ازم گرفت من یخورده بدم اومد ولی له لب گرفتن ادامه دادم. من که دیگه پررو شده بودم با یه حرکت برش گردونوم و اومدم روش و شروع کردم به در آوردن لباسش و همزمان هم لب میگرفتم اونم خودش کمک کرد ولباسشو دراورد بعد تازه چشمم افتاد به پستوناش! وای اصلن فکر نمیکردم اینقدر بزرگ باشه از رو لباس اصلن معلوم نبود.



سریع با کله رفتم تو پستوناش و تندتند از رو سوتین لیس میزدم ومیبوسیدمش اون صدایی بین آه و خنده درآورد و گفت آروم باش حمید حالا حالاها وقت داریم اول سوتینمو در بیار من هم دستمو بردم پشتش و بندشو باز کردم و درآوردمش حالا که پستوناشو کامل میدیدم داشتم دیوونه میشدم کیرم از چوب هم سفت تر شده بود همینجوری داشتم لیس میزدم رفتم سراغ نوک پستوناش اونقدر حشری شده بود که نوک پستوناش بزرگ و سیخ شده بود همین که کردمشون تو دهنم و شروع کردم به میک زدن آه آهش بلند شد. سریع گفتم هیس دایی صداتو میشنوه ها! اونم بالشو گذاشت روسرش ولی بازم صداش بلند بود. من چند دقیقه پستوناشو مالیدمو ساک زدم وقتی سیر شدم به سمت پایین حرکت کردم و در همین حال شکمشو لیس میزدم. رسیدم به شلوارش و زیپشو کشیدم پایین و رفتم پایین از پایین شلوارش گرفتم کشیدم پایین و در آوردم. پاهاش خیلی سکسی بود سفید و تمیز. شروع کردم از ساق پاش لیس زدن و وقتی به رونش رسیدم سروصداش بیشتر شد از روی رونش لیس زدم به سمت داخل وقتی توی رونش رو لیس میزدم خودمم بیشتر حشری شدم. در حال لیس زدن با دست از رو شرتش کسشو میمالوندم یکم نم دار بود. بعدش شرتشو کشیدم کنار و انگشتمو کشیدم لای چوچولش دیگه نمیتونست تحمل کنه گفتش درش بیار منم گرفتمو درآوردم و کس خوشگلشو دیدم اصلن پشم نداشت من که از دیدن این صحنه داشتم دیوونه میشدم با دستش کلمو گرفت و فشار داد تو کسش منم تو فیلم سوپرا دیده بودم چجوری ساک میزنن. راستش اولش دوست نداشتم زبونمو بزنم ولی چون اون برام ساک زده بود منم شروع کردم به زبون کشیدن لای چوچولش و دوباره آه آه کرد خودشم با دستش کسشو میمالوند و هی خودشو تکون میداد و آه آه میکرد منم همینطور کسشو میلیسیدم که بعد از چند دقیقه ی طولانی کونش لرزید و ارضا شد البته همش یه قطره آبش اومد بیرون و من همونو با دست مالوندم به دور کوسش حالا که ارضا شده بود دیگه ساکت شده بود بلند شد و شروع کرد به لب گرفتن بعدش با دستش کیرمو گرفت و یکم مالوند بعد منو هل داد روتخت و اومد رو کیرم نشست و کیرمو هل داد تو سوراخش و شروع کرد به بالا و پاییین رفتن و 3-4 دقیقه بعد آبم اومد و دوباره ارضا شدم ولی اون سریع بلند شد و کیرمو گذاشت تو دهنش و ساک زد و نگذاشت کیرم بخوابه حالا چون دوبار آبم اومده بود کلی ساک زد و آبم نیومد حالا هم کیرم درد میکرد هم کمرم که خالی شده بود ولی خاله ی م ولکن نبود بعد ساک زدن کیرم اومد بالا و دوتا لب ازم گرفت و گفت یه دور دیگه ...



این بار بلند شد و دست منو هم گرفت و بلندم کرد وخودش پشتشو کرد بهم و گفت بکن تو کونم من هم گفتم این که جا نمیشه گفت تو سرشو فشار بده خودش میره تو خلاصه هر کاری کردم نتونستم (اصولاٌ باید راحت میرفت تو ولی امروز اینقدر کلفت شده بود که نمیرفت) بعد برگشت و کیرمو لیس زد و بعدش کلی تف ریخت رو سر کیرم بعد دوباره برگشت و گفت حالا بکن منم سر کیرمو که حسابی لزج بود گذاشتم رو سوراخش و آروم فشار دادم وسرش رفت تو و یه آآآآه شنیدم ولی دیگه سرشو در نیاوردم آخه سر کیرم اونقدر باد کرده بود که قطرش از همجای کیرم کلفتتر شده بود. بعد چند ثانیه یکم دیگه فشار دادم و آروم آروم تا ته کردم توش و شروع کردم به تلنبه زدن و کردن خاله ی عزیزم. بعد از مدتی که نمیدونم چقدر بود آبم اومد ولی دست از کردن بر نداشتم وهمینطور کردمش تا دوباره آبم اومد فکر کنم اونم دوباره ارضا شد چون وقتی کیرمو در آوردم برگشت بهم لبخند زد و گفت وای یت از اکثر دوست پسرام بهتربودی و اومدو کمی لب گرفت و گفت مامانت 1 ساعت دیگه میاد بعد لباسشو پوشید وگفت من میرم حموم تو هم برو یه دوش بگیر بعد یه لب دیگه هم گرفت ورفت پایین. منم تازه خودمو دیدم که پر از عرق بودم . سریع لباسامو از رو تخت جمع کردم ورفتم حموم واومدم دراز بکشم چون کمرم خیلی درد میکرد ولی تا سرمو گذاشتم رو بالش خوابم برد...

نوشته: حمید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با دوستِ دختر عمه

سلام
اول از خودم بگم. 19 سالمه اسمم ساسان قدم 1.83 وزن:80. 1 سالی میشه بدن سازی کار میکنم. کیرمم 30 سانت نیست 15 سانته ولی قطرشو نمیدونم بریم سراغ اصل مطلب.


تیر ماه همین امسال بود که تولد دختر عمم بود و مامان باباش براش تولد گرفتن.حدود ساعت 6 بود که رسیدیم خونه عمم دیدم دوست صمیمیه دختر عمم هم اونجاست( رابطه من با دختر عمم خیلی خوبه مثل خواهرم دوسش دارم). دختر عمم و دوستش داشتن با هم حرف میزدن که دختر عمم برای خوش آمد گویی اومد سمت ما و دوستشم که ما اسمشو میزاریم نازنین باهاش اومد. من نازنین رو 3 سالی میشد که میشناختم کمو بیش همو میدیدیم. هیکلش بد نیست سینه هاش متوسطه و کون معمولی هم داره قیافشم معمولیه ولی اونشب خیلی به خودش رسیده بود برا همین خوشگل شده بود.خیلی دختر حشری بود کاملا از حراکاتش مشخص بود خودم چند باری دیده بودم که داره با پسرا لاس میزنه راستش من زیاد اهل سکس نیستم و بهشم فکر نمیکردم. تا آخر مهمونی اتفاقِ خاصی نیوفتاد فقط موقع رقص چند باری خودشو بهم زد و 1 کی 2 بارم چشمک زد که منم با چشمک جوابشو میدادم. خلاصه تا ساعت 12 1 مهمونی ادامه داشت وقتی موقع رفتن شد دختر عمم ازم خواست نازنین رو برسونم مامان و بابامم میخواستن بیان که عمم به مامانم گفت صبر کن کارت دارم مثل این که میخواست آلبوم عکسای بابامو پیدا کنه که بده مامانم منم پرسیدم کارت طول میکشه عمم گفت آره باید پیدا کنم.منم گفتم پس من برم نازنین خانوم!!! رو برسونم برمیگردم گفتن باشه ولی بابام 1 طوری نگام کرد(خودتون که میدونید بابا ها کلا شکاکن). خلاصه با هم رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادم. تا خونشون راه زیادی نبود.تو کل مهمونی داشتم به این فکر میکردم چرا من مخ نازنینو نزنم؟؟ راستش چون gf نداشتم 1 خورده افت بود برام. تو ماشین که بودیم سر حرف رو باز کردم گفتم نازینین الان با کسی هستی؟؟ گفت برا چی میپرسی؟؟؟!!


- هیچی همینطوری میخوام بدونم.
-نه الان با کسی نیستم دوست پسر قبلیم مخ دوستمو زد منم باهاش بهم زدم(خلاصه حرفشو براتون نوشتم چون خیلی اینجاش ضر زد)
-خوب الان موقع این بود که من حرفمو بزنم. بهش گفتم با 1 دوستی ساده موافقی؟(کونم پاره شد تا گفتم!!)
-ساسااااااااااااااااااان من ازت 1 سال بزرگترم این حرفا چیه؟؟؟
-مهم نیست......(دنبال حرف میگشتم) فکر کن میخوایم با روحیات هم آشنا شیم
-راستش نیمدونم چی بگم ساسان.شوکه شدم.
-فعلا چیزی نگو فقط شمارمو بگیر بعدا با هم حرف میزنیم.
-...................................................................
شمارمو بهش دادمو پیاده شد رفت.راستش 1 کم دلم شور میزد که نره به دختر عمم بگه ولی آخرش به خودم گفتم به تخمم بگه
برگشتم خونه عمم مامان اینارو برداشتم رفتم خونه تا رسیدم خونه دوش گرفتم پریدم تو رختخواب.
صبح حدود ساعت 10 بود که من پای سیستم بودم داشتم آهنگ گوش میدادم(درست یادمه آهنگ واست میمیرم گروه سون!) که دیدم گوشیم زنگ میزنه شمارشو نمیشناختم ولی حدس میزدم نازنین باشه.برداشتم.
-الو
-سلام ساسان شناختی؟
-سلام نازنین آره خیلی صدات تابلو اِ (ته صداش 1 کم کلفته)
-کوفت باز تو این حرفو زدی؟؟؟
- خوب راست میگم دیگه.حالا چطوری چه خبر؟؟
- خوبم. سلامتی. گفتم تو هم شمارمو داشته باشی نگی نارنین بی معرفته!
- ممنون ولی بی معرفت که هستی وگرنه دیشب اونطوری شوکه نمیشدی
- چه ربطی به معرفت داره؟؟؟؟ خوب باورم نمیشد این حرفو بزنی آخه زیاد اهل این حرفا نبودی.راستش میخواستم بگم منم بدم نمیاد با هم باشیم اگه سنت کم تر نبود خیلی هم خوشحال میشدم.
-(انقد حرصم میگرفت هی این سنو میگفت.)شما امتحان کن ضرر نمیکنی
-باشه امیدوارم پسر خوبی باشی!!!!!!!
-باشه فعلا خدا نگهدارت
-خداحافط


بعد از این که با هم دوست شدیم یادمه تا اوایل مرداد 6 7 دفعه ای بیرون رفتیم 1 کی 2 بار سینما رفتیم راستش به فکر سکس باهاش افتادم آخه خودشم زیاد مخالف نبود از حرکاتش میشد فهمید چند باری هم عقایدیشو گفته بود. گفته بود چه اشکالی داره آدم با کسایی که دوسشون داره بخوابه؟ حالا باید میدیدم منم دوست داره یا نه.
1 شب بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره پیشنهاد دادم بهش تا وقتی که جوابش بیاد خیلی استرس داشتم جوابش که اومد بازش کردم دیدم 100 خط کوس شعر نوشته که الان همش یادم نیست فقط یادمه دوباره سنمو گفت و کلا مخالف بود بعد بهش گفتم مگه تو نگفتی مخالف نیستی؟یعنی منو دوست نداری که مخالفی؟؟(اینو با توجه به عقیدش که برام گفته بود بهش گفتم.) دیگه جواب نداد. راستش خودم 1 کمی پشیمون شده بودم ولی از طرفی میخواستم حالشو بگیرم( هی سنمو میگفت.)
فرداش بهش زنگ زدم جواب نداد 2 3 ساعت بعدش خودش زنگ زد میخواستم جواب بدم 1 کم استرس داشتم
-الو
-سلام ساسان خوبی؟
- سلام عزیزم ممنون.تو خوبی؟
- مرسی. ساساااااااااااااااااااان اون حرف چی بود دیشب زدی چقد زود پر رو شدی تو!(با 1 حالتی میگفت که انگار خوشحاله.)
-مگه چی گفتم 1 پیشنهاد بود دیگه. هستی؟؟ جون ساسان.
-تاحالا با کسی این کارو کردی؟
- نه تو که در جریان بودی من gf هم نداشتم
-باشه پس برا این که بهت یادم بدم قبول میکنم.(شاید این جا همتون فکر کنید دارم دروغ میگم ولی به خدا همینو گفت خودمم باورم نمیشد انگار 5 سال از من بزرگ تره و 200 سالم تجربه داره!! والاااا
-باشه پس کِی کجا؟؟؟
-حول نشو صبر کن من خودم خبرت میکنم.
-باشه پس فعلا کاری نداری؟؟؟؟
- نه مراقب خودت باش خداحافظ


وقتی قطع کردم 1 حسی داشتم نه خوشحال بودم نه ناراحت 1 حس خاصی بود
چند روزی گذشت بهم اس داد که فردا مامانم برا دیدن خواهر زادش که تازه دنیا اومده میره خونه خالم ساعت 7 اینجا باش.
بهش اس دادم 1 وقت لو نریم مطمنی مامانت 2 3 ساعت نیست؟
گفت» آره بابا نترس تازه اگرم اومد تو میتونی از اون 1 کی دره خونه بری بیرون(اونجا بود فهمیدم خونشونم 2 کلس.)
گفتم باشه پس تا فردا.
-باشه خدا خافظ
اونشب اصلا خوابم نبرد تا صبح داشتم فکر میکردم دل شوره هم زیاد داشتم میترسیدم به گا برم حتی تا مرز پشیمونی هم رفتم ولی آخرش کفتم بیخیال میرم. به نازنین هم کمو بیش اعتماد داشتم.
صبح که از خواب پاشدم تقریبا ساعت 1 ظهر بود. پاشدم نهار خوردم 1 ساعت بعدش رفتم حمام اول ریشمامو زدم بعدم پشمای زیر بغل و کیرمو زدم خیلی وسواس به خرج دادم که 1 تار مو هم نمونه بعد حمام کردمو رفتم بیرون 1 شلوار لی پوشیدم با تیشرت آبی کم رنگ (نمیخواستم زیاد خوشتیپ کنم شاید مامانم شک میکرد.)
به مامانمم گفتم با محمد(دوستم) میریم بیرون 1 دوری بزنیم. ماشینو برداشتمو روندم به سمت مقصد!!
تو راه از زور استرس ریده بودم به خودم حدود نیم ساعتی راه بود ترافیکم 1 کمی بود رسیدم دم خونشون زنگ زدم درو باز کرد رفتم بالا وقتی دیدمش خیلی جا خوردم اون قیافه معمولی داشت ولی نمیدونم لا مصب چیکار کرده بود... خیلی خوشگل شده بود. 1 تاپ پوشیده بود با شلوار مشکی جذب که کونشو خیلی خوب نشون میداد و منم کلا کون خیلی دوست دارم!!!! نشستم اول برام شربت اورد وقتی خوردم حدود 1 دقیقه ای تو سکوت همو نگاه کردیم میخواستم برم سمتش که گفت ساسان 1 مین بشین 1 سری چیزارو بگم
-باشه بگو جانم؟
- همون طور که خودت گفتی تا حالا سکس نداشتی ولی میدونم به اندازه مو های سرت فیلم دیدی فکر نکنی منم مثل خانومای تو فیلمما که کیرتو بکنی تو حلقم منم خوشم بیاد!! یا آخرش آبتو بریزی روم منم لیسش بزنم اصلا از این کثافت کاری ها خوشم نمیاد.
- منم فهمیدم باید چیکار کنم. ازش پرسیدم دختری؟
- یوهو مثل این که ناراحت شده باشه گفت:نه
_رفتم کنارش نشستم اول دست انداختم گردنش و لبمو گذوشتم رو لبش باورتون نمیشه به خدا انگار جریان برق بهم وصل شده باشه. 1 جوری شدم زودی کیرم شق شد که قه قه زد گفت بابا چقد تو با ظرفیتی!!!! ( خوب چیکار کنم بار اولم بود)لب گرفتم خیلی بهم حال داد خیلییییییییی بعدش زیر گردنشو بوس کردم و لیس زدم که خیلی خوشش اومد چون با دستش شروع کرد کیرمو مالوندن خیلی بهم حال میداد اولین بار بود داشتم همچین حس هایی رو تجربه میکردم بعدش رفتم سراغ سینه هاش.سینه هاش معمولی بودن شاید 65 یا 60 درست نمیدونم شروع کردم ماچ کردنو لیس زدن خیلی بهم حال میداد ولی فکر کنم بیشتر به اون حال میداد. خیلی گرمم شد و تحت فشار هم بودم برا همین تیشرتو شلوار جینمو در اوردم (راستش خیلی روم نمیشد شورتمم در بیارم.) بعدش بلندش کردم شلوارشو در بیارم که گفت بیا بریم تو اطاق بعدا رفتیم تو اطاق رو تخت 1 نفرش دراز کشیدم اومد روم نشست همون حالت از هم لب میگرفتیم.دیگه خیلی کیرم داشت اذیت میشد برا همین بهش گفتم شورتمو در بیاره همین کارو کرد حدود 10 15 ثانیه ضمن مالیدن نگاشم میکرد کیرم زیاد بزرگ نیست حدود 15 16 سانته. بعد بهش گفتم میخوریش؟ گفت ایییییی نه اصلا
دیگه چیزی نگفتم و منم شلوار شورتشو در اوردم کوسشو اصلاح کرده بود ولی سیاد بود 1 کم یعنی با تو فیلما خیلی فرق داشت. من به پهلو خوابیدم اومد کنارم دراز کشید خواستم شروع کنم قبلش رفت دستمال کاغذی اورد گفت وقتی آبت داشت میومد بریز توش نریزی تو کوسم..... گفتم باشه حواسم هست


دراز کشید کنارم وقتی کیرمو کردم تو کوسش داشتم میمردم از حال خیلی لذت بخش بود خیلییییییییییییی. حس میکردم تو آسمونام. تلمبه زدنو شروع کردم هر دومون نفس نفس میزدیم. نازنین 1 خورده اه و ناله هم میکرد چشماشم بسته بود . من پهلوم 1 کم درد گرفت بهش گفتم حالت و عوض کنیم گفت باشه. چهار دستو پا شد رو تخت منم رفتم پشتش گذوشتم تو کوسش تو اون حالت با لمبر های کونشم بازی میکردم ( خیلی دوست دارم!!!) بعد از چند دقیقه شروع کرد لرزیدن شنیده بودم خانوما میخوان ارضا شن شروع میکنن لرزیدن همون موقع لگن منم شروع کرد به منقبض شدن از ترس این که چیری نریزه سریع کشیدم بیرون خودمو تو دستمال کاغذی خالی کردم بعدش بهم گفت اه ه ه ه ساسان بد ارضا شدم اه ه ه (نمیدونم برا چی گفت اگه از شما دوستان کسی میدونه بهم بگین) منم که تو 1 حال دیگه بودم اصلا جوابشو ندادم
ببخشید 1 کم طولانی شد اولین بارمم هست داستان مینویسم امیدوارم خوشتون اومده باشه این اولین سکس من بود و دیگه تا الانم که حدود 1 ماه گذشته با هم سکس نکردیم ولی هنوز با همیم.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 56 از 94:  « پیشین  1  ...  55  56  57  ...  93  94  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA