ارسالها: 9253
#846
Posted: 7 Feb 2014 18:03
زنی که خانم بود
بعد از حدود ده دقیقه بیدار شدم. هنوز کیرم توی کسش بود و راست راست. هیچ وقت این طور نمی شد. نهایتاً بعد از چند دقیقه ارضاء می شدم و بعد از هر مرتبه هم کیرم میخوابید. ولی این بار یک ساعت و بیست دقیقه بی وفقه شق بود. آبم هم نیامده بود. دیگر درد داشت اذیتم میکرد.
مینا هم زیر من بی جان افتاده ولی حالش خوب بود و فقط خسته بود. در طول یک ساعت قبل با یک فرکانس هایی جیغ می زد که از هیچ موجود زنده ای برنمی آید. شاید هر زن دیگری هم که یک سال سکس نداشت همین میشد.
بلند شدم به قصد دوش آب سرد. اول فقط کیرمو خیس کردم بعد که دیدم فایده نداره کلاً رفتم زیر دوش. شقیقه و بالای چشم چپم ذوق ذوق میکرد. تحمل آب یخ سخت بود، بلند نفس می کشیدم و یکی دوبار هم فریاد زدم ولی یک مرتبه بهتر شدم. هنوز سرگیجه داشتم ولی دردم آروم شد. برگشتم سمت اتاق و همونطور خیس آب خودمو انداختم روی تخت کنار مینا که هشیار شده بود. هیچی نگفت فقط لبخند نیمه جونی زد. دهنمو بردم سمت کسش و به چشمم اومد که نرم تر شده، گرماش رو روی صورت خیس و سردم احساس کردم و مینا با قطرات آبی که از صورتم می چکید، هم دوباره تحریک میشد و هم عضلاتش از شوک، منقبض می شدند و بعد ول می کردند. خیلی شل ولی نه شلخته کسش رو خوردم. بوی خوبی میداد. بوی زن. بوی آزادی.
دوباره شروع کرد به ناله کردن، نرم می خزید توی تختی که حسابی خیس شده بود. با دست هام سینه هاش رو مثل یک سوتین زنده گرفتم و بنا کردم به مالیدن. کسش رو می میکیدم و انگار میخواستم همون جا زندگی کنم. حتی با اینکه تاریک بود و من دیگر چندان تاریکی رو دوست نداشتم. سرش رو بالا آورد و گفت "بکنم. باز هم بکن منو. "
می خواستم بهانه بیارم "درد دارم و نمی تونم..." که متوجه شدم بالاخره کیرم خوابیده. نگرانی م از بین رفت و تا دوباره تحریک نشده بودم از دو ساعد دست مینارو گرفتم و با یک حرکت که دیگه هیچ وقت مثلش رو نتونستم انجام بدم، چرخوندمش طوری که کیر خوابیده ی من روبروی صورت قرار گرفت. اون هم میدونست که من دیوانه ی چه کاری ام بلافاصله هرچه داشتم یک جا کرد توی دهنش. کیر و خایه با هم.
هیچ چیزی توی دنیا بهتر از این نیست که یک آلت بی جون توی دهن زن بره و با جادویی که زبون جنس ماده داره، تبدیلش کنه به یک هیولای سیری ناپذیر که دیگه توی دهنش جا نگیره و در حالی که این متاع آماده به دریدن از یک طرف به حلقش رسیده، مجبورش کنه برای نگه داشتن بارِ همچین امانت قطوری و درازی با زور صورت خودشو جلو بیاره.
این بار که شق کردم به شدت دفعه ی قبل نبود. مینا رو بلند کردم و لب ها شو بوسیدم ولی تا داشت حالت رمانتیک به خوش می گرفت انداختمش روی لبه ی تخت طوری که شکمش روی تخت و پاهاش آویزون بودند. کیرم رو از پشت توی کسش سُر دادم. و شروع کردم به تملبه زدن. محکم و با ضرب منظم، خوب که داغ شد نظم رو بهم زدم. چند ثانیه با سرعت می کردم و بعد تا نصفه در می آوردم و آروم آروم بر میگردوندم توش. به محض اینکه اثرش از بین میرفت دوباره زمان رو تنظیم میکردم و مستمر کمر می زدم. کمری که الان به چند نقش جدید مزین بود. خط های بلندی که قبل از بیست و هفتم تیر نداشتم.
آرزو می کردم کاش دو تا جسم داشتم تا همزمان توی دهنش و کسش ارضا شم. یا دو تا کیر، یا حداقل دو تا تخیل داشتم.
توی همین فکر ها بودم که بی مقدمه گفت: "نیما بکن توی کونم."
اصلاً نگذاشت که من اما و اگر بیارم که درست نیست و فلان و بهمان. کارت برنده ش رو بازی کرد یعنی با صدای ملتمسانه و چشمهایی که از روی شونه اش مثل مظلوم ترین بچه گربه ی دنیا من رو میدید گفت "من یک سال صبر کردم!!"
مهربانی و شرمساری از ته دلم تنوره کشید و مثل یک جریان برق از دو طرف گردنم به خارج شد. انگار بدنم جانی تازه گرفته باشه، با اوج لطافتی که می تونستم یک همچین کاری رو بپوشونم گفتم "هر چی تو بخوای یکی یه دونه ی من"
کیرم رو مصصم روی کونش گذاشتم و بنا کردم به مالیدن. حقیقت اینه که من عاشق این کارم ولی بخاطر ملاحظاتی تا امروز فقط چند مرتبه انجامش دادم.
خیسی تخت و انتظار و فانتزی های مینا کونش رو آماده کرده بود، شاید در طول چند ماه از این سالی که گذشت به این فکر میکرده.
تا نصفه به راحتی رفت و شروع کردم به بازی بازی کردن. لازم نبود خیلی طول بدم. درخواست بعدیش معلوم بود. وقتی یک زن و مرد چنین وارد خلسه میشوند خواسته هاشون با هم یکی میشه. یک. واحد. وحدت. مثل روح دمساز. مثل روح القدس.
سینه هاش رو از طرفین گرفتم و با رد کردن متناوب انگشتانم از روی نوکشون هیجان مینا رو بیشتر کردم. کیرم رو که دوباره به حد عالی و غایی بزرگ شده بود ولی احساس نرمی داشت عمیق تر توی کون مینا فرو کردم و عقب وجلو رفتم. صدای "آهـــــ آهـــــ" این زن زیبا تبدیل شده بود به "هـــــــا..... هــــــــا..." با "ه" ای که مثل "ی" بود. و از ته حلقش می اومد. از اونجا که کیرم رسیده بود و قبل از برج چهار پارسال چندین بار آبم رو ریخته بودم. خودش هم بیکار نبود و کسش رو با انگشتهای یک دست می مالید در حالیکه آرنج دست دیگر رو حائل کرده بود که تعادلش روی تخت حفظ شه.
سینه هاش رو رها کردم و دست روی کمرش گذاشتم، همونطور که کمی به پایین فشارش میدادم سرعتم رو بیشتر کردم و با یک پا روی تخت و یک پا روی زمین کیرم رو توی کون تنگ ولی مهمان نواز مینا پس و پیش بردم.
وقتی داشتم نزدیک به انزال می شدم، دست هام دوباره حرکت کردند به پایین. به سمت انحنای باسن خوش فرمش. فشارشون دادم و بلند گفتم، "آهــــــــ.... آبم داره میاد..."
مینا زن من نبود ولی من رو بهتر از هر کسی میشناخت. به سرعت جواب داد "آبت بیاد عزیزم، آبت رو میخواهم عزیزم، نیما جووون بریز توی کونم، نیــــــــمااااا..... تو رو خدا میدی بهم؟ آبتو میریزی توی کون مینا جون؟ این دختر به این خوبی! یکسال صبر کرده. بگو آره. بگــــو آبت مال منه. بگو میدش بهم!" عمیق تر از این دیگر کردن ممکن نبود.
"آره عزیزم، مال توئه. همه اش مال توئه. میخوایش؟؟؟"
"می خوامش، تا قطره ی آخر" تند تر کردم.
" میناااااا، بیـــــــاااااااا"
کیرم توی کونش منفجر شد و همینطور که خودش چوچولش و کسش رو میمالید نه یک بار و نه دوبار، شاید دوازده باز توی کونش شلیک کردم تا تمام شد.
بوس و بغل بازی تازه شروع شد و بعد از یک دوش آب گرم (به تلافی اولی) تا صبح ادامه داشت. رخوت یک سال ندادن و کلافگی یک سال نکردن تمام شده بود.
مینا زن من نبود و هیچ توقعی نداشتم یک سال پایم بنشیند. بیوه بود. دوستم بود. ولی وقتی من رو 27 تیر 88 بردند اوین خودش تصمیم گرفت با کسی نباشد. من هیچ توقعی نداشتم. اگر من بودم حتماً با دیگرانی میخوابیدم کما اینکه خودش می دانست. ولی زن این طور موجودی است. اگر خوب باشد به قدر وزنش طلا و زمرد هم که به پایش بریزی کم است. پایان
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#847
Posted: 8 Feb 2014 17:28
جــــــــــــــنده
سلام. اسم من گلیه 27 سالمه واهل یکی از شهر های پر رفت وآمد ایرانم. من تو19 سالگی پدرمو از دست دادم و مادرم هم ازدواج کرده. به همین دلیل وبه خاطر مشکلات مالی و وجود شرایط خاصی که اگه بگم طولانی میشه از همون اول رو آوردم به سکس پولی( به صورت عام جنده) اما نه از نوع در پیتش بعد از گذشت چندین سال الان به صورت غیر رسمی دفتر و منشی دارم. اسم منشیم ساراس سارا یه دختر پاکه خیلی پاک که شرایط بدی مثل من داره اما وارد کارای کثیف من نشده. کار ما اینه که؛سارا تو یه دفتر فروش بلیت کار میکنه و پیشنهاد منو به مردایی باشرایط خاص میده( همشهریم نباشن، شکم گنده نباشن،کوتاه قد وزشت وبو گندو هم نباشن) خلاصه شیک باشن، سارا سلیقه منو میدونه و از وقتی منشیم شده من سکس بد نداشتم و روزی بیشتر از دو نفر باکسی نخوابیدم بقیه روزم تو سایتم.
حدود 3هفته پیش سارا تماس گرفتو گفت به یه نفر آدرس دادم الان میاد آماده باش مثل همیشه تر وتمیز بودم و آماده ولی رفتم لباسامو عوض کردم یه ست زیر سبز فسفری پوشیدمو یه دامن کوتاه مشکی چون میدونستم روال عادی چیه تاپ یا بلوز نپوشیدم نشستم پای ماهواره pmc نگاه کردم که تو خونه ساکت نباشه و صدای آهنگ بیاد.زنگ درو زدن از چشمی نگاه کردم گفتم کیه؟ طبق سفارشم به سارا گفت پسر داییم . منم درو باز کردم اووووف چه پسری بود خوشکل و خوش تیپ بوی اودکلنش کل مردایی که باشون بودمو میارزید.تعارفش کردم نشست پیشش نشستم گفتم واسه چند ساعت اینجایی؟ گفت 2 ساعت حوصله ی وراجی زیاد با مشتریا رو ندارم فقط
گفتم اهل کجایی؟ که یه شهری رو گفت منم الکی گفتم وای من عاشق اون شهرم و لبامو چسبوندم به لباش کلی لب و گردنشو لیس میزدم حسابی حشری شده بود وبلند بلند نمیزد پیراهنشو دراوردمو شروع کردم به خوردن سینه هاش دور نافشو وقتی لیس میزدم موهامو چنگ میزد ومیگفت آخ جون. کم کم شلوارشو کندمو تخماشو به دندون کشیدم تقریبا همه مردا دوس دارن با دندون پوست تخمشونو بکشی. بعد بدون کمک دستم کیرشو با یه م یک دادم تو دهنم چشماش داشت درمیومد از شدت حشر فقط موهامو میکشید .باصدا بریده گفت بسه دیگه الان آبم میاد...
یه گاز کوچولو از سر کیرش گرفتمو دورشدم با سینه وبدن خودم ور میرفتم که بیاد نزدیکمو لختم کنه اونم پاشد و اول سوتینمو باز کرد شروع کرد به خوردن وحشیانه دهنش خیلی داغ بود مثل همه.بعد سریع دامنمو در آورد و منو برگردونود از پشت بم چسبید کیرشو رو کونم حس میردم گوشامو میخوردو گردنمو لیس میزد منم دستامو بردم پشتو کیرشو مالیدم طاقت نیاورد منو خوابوندو یه کاندوم کشید سر کیرشو شروع کرد به کشیدن کیرش رو کسم معلوم بود چندشش میشه کسمو بخوره مثل خیلیای دیگه که حق دارن. بعد کیرشو کردتو کسم که همیشه آبدارو خیس بود خیلی تلنبه زد بش گفتم اگه میخوای از کون بکن که گفت هرجایی واسه کاری آفریده شده این حرفش واسم عجیب بود معمولا کسی از پولش نمیگذشتو همه کس وکونو باهم میخوان!!خلاصه آبش اومد وخودش رفت. من یه آدم طرد شده ام اگه خودمم بخوام کاری نیست جز این برام شما تنها کسایی هستین که بعد از سالها باتون راجع به کارم صحبت کردم دوستون دارم.
نوشته گلی
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#848
Posted: 8 Feb 2014 17:54
اولین سکس با نامزدم تو دوران دوستی
سلام من یاسمنم 20سالمه. دانشجوی معماری ام. نامزدم دانیال 26 سالشه و هم دانشگاهی هستیم. قبل نامزدیمون یه مدت با هم دوست بودیم. زیاد وارد جزییان نمیشم. فقط در این حد بگم که نامزدم عاشق اندام باربیه...! منم قدم 167 وزنم 47. پوستم سفید موهام بور و چشام قهوه ایه ولی خداوکیلی اندامم رو فرمه. نامزدمم یکم شکم داره ولی درکل خوش تیپ و خوش اندامه..
ما یه مدت با هم بودیم دانیال کم کم بحث سکسو مطرح کرد من اوایل خیلی مقاومت میکردم حتی شبا که اس های سکسی میداد رسمی جوابشو میدادم راستش هنوز تجربه ای تو سکس نداشتم. اینم بگم من دختر سرسختی بودم قبل اینکه با دانیال دوست شم خیلی پیشنهاد ازدواج و دوستی داشتم ولی همشونو ندیده رد میکردم... خب بگذریم.
من خوابگاهی بودم و دانیال خونه دانشجویی داشت. یه روز نزدیکای عصر بود خواب بودم گوشیم زنگ خورد دیدم دانیاله گوشیو برداشتم صداش خماره خمار بود.
الو جانم دانیال؟
یاسی...
بله؟...
یاسمن خواهشمو رد نکن حالم خوب نیست بهت نیاز دارم...
چی شده؟...
فقط یه ساعت میایی اینجا؟..
آخه...
آخه نداره یاسمن جان ازت خواهش کردم کاری به کارت ندارم...
.
خلاصه بعد کلی مقاومت کردن و ناز کردن بلند شدم رفتم. بدنم تمیز تمیز بود... هیچ جای بدنم مو نداشت کوسمم همیشه تمیز و تراشیده ست...
یکم آرایش کردم ادکلن زدم و رفتم.
درو برام باز گذاشته بود. رفتم داخل خواستم آروم صداش کنم یهو جلوم ظاهر شد گفت هیسسسسس!! بذار برم درو ببندم الان میام. رفت درو بست و اومد طرفم کیرش داشت شلوارشو جر میداد... منو چسبوند به دیوار و ازم لب گرفت مثل دیوونه ها لبامو میخورد انگار تشنه بود کیرش حسابی سیخ شده بود...همونطور که لب میگرفت سینه هامو از رو مانتوم ماساژ میداد شالمو درآورد مانتومو کند موهامو باز کرد صورتمو لای دو تا دستاش گرفت و آروم تو گوشم گفت یاسمن خیلی دوستت دارم تو عشق منی... صدای نفس ها بیشتر شهوتی ام میکرد اروم گوشامو میک میزد گردمو بو میکشیدلبامو گاز های ریز میگرفت و میکشید سمت خودش داشتم دیوونه میشدم به نفس نفس افتاده بودم لبامو گوشمو و گردنمو میخوردو میک میزد. منو بلند کرد برد تو اتاق خوابش...
تاپمو درآورد شلورمو هم درآورد و گفت رو تخت دراز بکشم و دراز کشیدم. اونم لباساشو... کیرش داشت شورتشو جر میداد... آروم اومد روم دراز کشید کلی ازم لب گرفت چونمو داد بالا و زیر چونمو میک میزد و بو میکشید گردنمو هم همینطور. وقتی رسید به سینه هام گفت جووووووووووووونم یاسمن این بدنت مال منه و آروم زبونشو کشید رو چاک سینه ام داشتم دیوونه میشدم... آه آه آخ دانیال بخورش... جونم بخورش دارم میمیرم دانیال سوتینمو باز کن...آرامش دانیال داش منو دیوونه میکرد بلندم کرد نشست و سوتینمو باز کرد وقتی درآوردمش هنوز برنگشته بودم سمتش که از پشت آروم سینه هامو گرفت تو مشتش و ماساژ داد خیلی حرفه ای اینکارو میکرد ...آه آه دانیالللللل اوففف... بخورش دانیال... کوسم خیس خیس شده بود....منو خوابوند سینه مو طوری میخورد که انگار تو عمرش سینه ندیده بود... یکیشو میک میزد و میخورد اون یکیشو آروم ولی با فشار ماساژ میداد... بعد اینکه نیم ساعت با سینه هام ور رفت و من تو حال خودم نبودم...دانیال...جووووونم؟ دانیال شورتمو بکن زود باش.... دانیال هم رفت لای پاهام شورتمو درآورد......
جووووووووونم یاسمن آخ یاسمن چه کس تمیزی داری فقط باید نگاش کرد..کوسم خیس خیس بود.. آروم لبه های کسمو داد کنار و با انگشتش کوسمو میمالید...آخخخ دانیال بکن توش خواهش میکنم...آه آه واییی.. یکم با انگشتاش کسمو مالوند و افتاد به جون کوسم اوففففففففف دانیال آره بخورش بخور میک بزن دانیال بخورش آه آه آییییی اوففففففف آخ... بدجوری میک میزد زبونشو کرده بود تو سوراخ کوسم و میچرخوند و تلمبه میزن چوچولمو با لباش آروم گاز میگرفت و میکشید سمت خودش بعدش محکم میک میزد پاهامو دور گردنش حلقه کرده بودمو و آه میگفتم... دانیال توروخدا کیرتو بکن تو دارم میمیرم دیگه تحمل ندارم... سرشو محکم فشار میدادم تو کوسم اونم حریص تر میخوردش تند تند با زبونش تلمبه میزد و میک میزد... من کاملا بی حال شده بودم نزدیک بود غش کنم گفتم دانیال جان بسه دارم میمیرم...آخ آی بسه دانی آه آی آخ اوففففففف... ولی دانیال ول کن نبودانگشتشو کرد تو کوسم و تلمبه میزد... عزیزم نمیخوام پرده تو بزنم ولی ارضات میکنم... انگشتشو تا ته کرد تو کوسم و تلمبه میزد...آآآآآآآی بسه دانیال شورتو دربیار من کیر میخوام دانیال آخخخخخخخخخ کیر میخوام جرم بده منو بکن اوففففف من کیر میخوامممم دانیال انگشتشو محکم میلرزوند تو کوسم بدجوری حال میداد از طرفی هم محکم سینه هامو میک میزد اونقدر لرزوند که ... آآآآآآآآی آآآآآآآآآخ کییییییییییییر میخواااااااااام کیر بده جرم بده پارم کن ...
لرزیدم و ارضا شدم. بی حال رو تخت افتاده بودم و یه نگاه کردم دانیال دلم براش سوخت اون هننوز شورتشم درنیاورده بود حالا نوبت من بود ارضاش کنم. عین وحشی ها پریدم و شورتشو با دندون درآردوم کیرش بزرگ و تمیز بود سیخ سیخ بود رگ هاش زده بود بیرون داغ داغ بود... دانیال ایستاد و من زانو زدم جلوش رون هاشو آروم ماساژ میدادم و صورتمو میمالیم به کیرش... اخخخخ یاسمن جان بخورشششش بخور مال توئه... آروم سرشو گذاشتم تو دهنم و میک زدم ...آخخخخخخخخخ همینه بخورش... تخم هاشو با یه دستم ماساژ میدادم... بعد آروم از زیر تخم هاش زبون کشیدم تا سر کیرش. این کار دیوونه اش میکرد. بعد شروع کردم به میک زدن تخم هاش دونهه دونه براش میک میزدم...آخخخخخ اوفففففف یاسمن کیرمو بخور.کیرشو تا ته کردم تو دهنم و تلمبه زدم تخم هاشم با دستم ماساژ میدادم دیگه نتونست دووم بیاره ...آخخخخ یاسمن رو تخت دراز بکش. دراز کشیدم پاهامو داد بالا کوسم خیس خیس بود آروم سر کیرشو هل داد تو کوسم... آخخخخ دانیال درد داره...جووووووونم بلنننننننند بگو درد داره داد بزن....آآآآی دانیال جان درد دارم اوفففففف....بکن توش جرم بده پردمو پاره کن منو بکن دانیال اوفففف...دانیال بسم الله گفت و محکم کوبید تو کوسم یه جیغ بلند کشیدم و گریه کردم تخت خونی شد دانیال کیرشو کشید بیرون کوسمو با دستمال کاغذی تمیز کرد و کیرشو داد تو کوسم اول آروم آروم تلمبه میزد پاهامو داده بود بالا یواش یواش تندتر کرد سرعتشو تا حدی که من گریه میکردم دانیالللل مردم..صدای برخورد بدن هامون کل اتاق رو پر کرده بود و با هر تلمبه ای که میزد من شدیدا تکون میخوردم...دانیال جان من دارم غش میکنم بسه تورو خدا.... اوففف... کیرشو کشید بیرون و آبشو خالی کرد رو شکمم... من بی حال افتاده بودم و نفس نفس میزدم اونم افتاد بغلم و آروم سینه هامو میک زد و گفت یاسمن تو مال منی...
پایان
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#849
Posted: 11 Feb 2014 02:22
کاناپه و تاپ
یه نیم چرخ زدم و دوباره تو آینه مشغول وارسی خودم شدم. موهام و ابروهام رو همین امروز قهوه ای شکلاتی تیره کرده بودم. یه سایه طلایی پررنگ نشونده بودم پشت پلکم و یه خط چشم باریک مشکی که حسابی به چشمام حالت میداد. رژگونه طلایی مات و رژ لب آجری! با یه تاپ پشت گردنی آجری و یه شلوار غواصی مشکی. مانتوم رو پوشیدم و از خونه زدم بیرون. آژانس دم در منتظرم بود. مقصدم یه باغ بود تو لواسون. امروز مراسم عقد بهترین دوستم بود. وارد باغ که شدم متوجه شدم کل مهمونا 50 نفر هم نمیشن. مراسم گرم و خودمونی بود. چقدر خوشحال بودم که سودابه (دوستم) شش تا برادر داره و همه هم جوون و خوش تیپ. دلم شیطونی میخواست. از همون اول با یکیشون تریپ برداشتم. از شاباش دادن بهم موقع رقص بگیر تا وقت برگشتن سوار ماشینش شدن و شماره رد و بدل کردن. به سال نکشید که برای بار دوم به اون باغ رفتم و اینبار برای مراسم عقد خودم و سیامک. تو مدت کوتاهی به هم وابسته شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. یه لباس که دامنش مدل ماهی بود به رنگ نباتی تن کردم. چیزی از لباس عروس کم نداشت. یه ارایش کلاسیک هم تیپم رو تکمیل میکرد. دختر قشنگی بودم اما اون لباس و اون آرایش ازم یه چیز دیگه ساخته بود. توی این یه سال تنها شیطونیمون لب بازی بود. اونم خیلی کوتاه. اما سیامک واسه اون شب ویلای باغ رو هم اجاره کرده بود. زیر گوشم گفت: امشب امونت نمیدم نیکا خانوم. زیر زیرکی خندیدم و گفتم: اما اصل کاری بمونه واسه خونه خودمون! مثل بچه های سرتق سرشو انداخت بالا و گفت: به همین خیال باش.
دلم واسه شب بی تاب بود. خیلی وقتا هوس بغل کردنش، لمس کردنش، آرامش آغوشش... به دلم می افتاد اما همیشه سرکوبش میکردم. اما امشب دیگه دلیلی برای سرکوب نبود. امشب شب ما بود... تمام شب رو کنار همدیگه رقصیدیم و از عشق گفتیم و برا آینده نقشه ریختیم. مهمونا که دسته دسته خداحافظی کردن تاپ تاپ قلب ما هم بیشتر شد. نگاهای پرشور سیامک داغم میکرد. بالاخره همه رفتن و من موندم و باغ و سیامک. یه باغ با درختای بلند و هوایی که اون وقت سال آروم و خنک بود. دست هم رو گرفتیم و شروع کردیم به قدم زدن. به ته باغ که رسیدیم از شدت تعجب و هیجان میخواستم جیغ بکشم. سیامک دور تا دور آلاچیق کوچیک ته باغ رو با دیوار آماده پوشونده بود. طوریکه از بیرون اصلا دید نداشت. وارد آلاچیق شدیم. یه کاناپه بزرگ، یه تاپ ننویی که بسته شده بود به درختای توی آلاچیق نظرم رو جلب کرد. همینطوری که محو تماشای اونا بودم دستای سیامک رو روی کمرم حس کردم. ناخودآگاه بدنم سفت شد. دستش رفت به سمت زیپ لباسم و کشیدش پایین. با باز شدن زیپ لباس دکلته ام سرخورد و افتاد پایین. من موندم و یه شورت توری سفید با یه جفت صندل! برم گردوند سمت خودش. یه کم عقب رفت و نگاهم کرد. از سر تا نوک پا. معذب بودم اما هیچ تلاشی واسه پنهون کردن بدنم نکردم. اون شوهرم بود. باید ازم لذت میبرد.
همونجا تصمیم گرفتم هرکاری برای لذت بردنش انجام بدم. جلو رفتم و زل زدم تو چشماش. همزمان شروع کردم به باز کردن دکمه های لباسش. دستش رو حلقه کرد دور گردنم و لبم رو کشید تو لباش. آروم و ملایم میبوسیدم. منم شروع کردم به همکاری. سرم رو بردم کنار گوشش و گفتم: دوستت دارم. زیر گلوش رو بوسیدم و خودم رو چسبوندم به تن لختش. یه نفس عمیق کشید و منو برد به طرف کاناپه. نشوندم لبه مبل و خودش زانو زد جلوم. سرش رو آورد به سمت گردنم و شروع کرد به خوردنش. خودم رو کشیدم جلوتر و پاهام رو حلقه کردم دور کمرش. آروم رفت سمت سینه هام. زبونش که خورد به نوک سینه ام سرش رو فشار دادم و به سینه ام و مجبورش کردم بخوردش. سینه کوچیکم رو کرد تو دهنش. با دستش هم اون یکی رو میمالید. حلقه پاهام رو تنگتر کردم. یه گاز کوچیک از سینه ام گرفت که آهم رو درآورد. سرش رو برد بین پاهام. برخلاف تصمیمی که گرفته بودم، خجالت کشیدم و پاهام رو جمع کردم. نگاهم کرد با یه اخم کوچیک و شیطون و با خنده پاهام رو باز کرد.
صورتش رو از رو شورت مالید به کسم. بوش کرد و گفت: بخورمش؟ به جای جواب یه لبخند شرمگین زدم. پاهام رو برد بالا و شورتم رو درآورد. با یه دستش پاهام رو بالا نگه داشته بود. سرش رو نزدیک کرد. لبهاش رو گذاشت لای کسم. بی اختیار گفتم: آآآخ... نگام کرد. زبونش رو درآورد و کشید بین لبه های کسم. دست دیگه اش رو نزدیک آورد و کسم رو قلنبه نگه داشت و کلشو کرد تو دهنش و شروع کرد به میک زدن. آآآخ که چه حالی داشت. سرش رو هول دادم عقب. بلند شدیم ایستادیم. دستم رو بردم سمت شلوارش و درش آوردم. بعدش هم شورتش رو. کیرش رو دوست داشتم. خوشگل بود. دلم میخواست بخورمش اما میترسیدم بلد نباشم و دردش بیاد. شونه ام رو فشار داد به سمت پایین و نشستم بین پاهاش. کیرش رو گرفتم تو دستم و یه کم مالیدمش. از زور لذت سرش رو برد عقب و این حرکت خیلی سکسی ترش کرد. سر کیرش رو کردم تو دهنم و شروع کردم به میک زدن. دستشو گذاشت پشت سرم و فشار داد. کیرش تا نصفه رفت تو دهنم. دوباره دستش رو کشید بیرون.
متوجه شدم چطوری باید بخورمش. سعی میکردم تا ته بکنمش تو حلقم. گوشه های لپم رو محکم نگه میداشتم تا کیرش با فشار بره تو دهنم و دربیاد. آروم نالید: با دستتم بازیش بده. دستم رو گذاشتم ته کیرش و با هربار مکیدنش کیرش رو ماساژ دادم. ناخودآگاه اون یکی دستم هم رفت سمت چوچولم و شروع کردم به مالیدنش. انگار این حرکتم خیلی حشریش کرد. بلندم کرد و کشوندم به طرف تاپه. ازین تاپا بود که دو سرش رو میبندن به درخت و شبیه ننو میشه. دراز کشیدم روش و سیامک هم اومد رو من. تماس تن داغمون خیلی لذت بخش بود. کیرشو گذاشت بین پاهام. شروع کرد به تلنبه زدن. با هر تکونش تاپ هم تکون میخورد و آدم یه خلسه محشر رو تجربه میکرد. دستم رو کشیدم رو پشتش و گقتم: سیامک خیلی حال میده...جوووون.
صورتم رو لیس زد و گفت : لاپایی دوس داری؟
لبام رو غنچه کردم و گفتم: خوبه ولی باید منو بکنی امشب!
چشماش گرد شد. گفت: تو که گفتی بمونه برا بعد؟
گفتم : دلم میخواد بهت کون بدم.
ریز خندید و گفت: دردش...
نذاشتم ادامه بده، از زور شهوت نالیدم: بکن تو کونم. کیرتو میخوام.
دستش رو آب دهنی کرد و مالید به کیرش. گذاشتش رو سوراخ کونم. یه کم فشارش داد. درد داشت ولی لذت هم داشت. جامون رو تاپ مناسب نبود. بلندم کرد و رفتیم سمت کاناپه. پاهام رو گذاشتم رو لبه مبل و به حالت داگی شدم. کیرش رو باز خیس کرد و فشار داد رو کونم. تا نصفه رفت تو... دردش داشت منو میکشت اما میدونستم یه کم که بگذره دردش می افته و حال میده. تحمل کردم تا درد تموم شد. گفتم: سیامک بکن... بکن که دردش تموم شد.
گفت: جووون. دستاش رو گذاشت دو طرف لمبرهای کونم و شروع کرد به تلنبه زدن. پاهام رو قفل کردم و با پنجمین تلنبه ارضا شدم. از سفت شدن بدنم فهمید و دو سه تا دیگه تلنبه زد. کیرش رو کشید بیرون و آبش رو ریخت رو گودی کمرم. بعدم سریع دستمال آورد و تمیزم کرد.
روی تاپ دراز کشیدیم و با هم حرف زدیم. نفهمیدم کی خوابمون برد. با حس کردن چیزی لای پام چشمامو باز کردم. هوا گرگ و میش دم صبح بود. سرم رو آوردم بالا...دست سیامک بود لای پاهام که با چوچولم بازی میکرد... من بودم یه صبح دیگه و دومین سکس زندگی زناشوییم!
پایان
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#850
Posted: 11 Feb 2014 02:30
تولد رویایی مهسا
-جناب مهندس دوستتون پشت خطن
-وصل کنید
-سلام کیوان خوبی؟
-قربانت پویا جان
-چرا گوشیتو جواب نمیدی
-ببخش توماشینه
-امشب با خانومت بیاین خونه ما
-شرمنده.امشب تولده مهساست اولین تولدشه پیشه منه.
-اووو.خب باشه فردا بیاین.
-بهت خبر میدم.از خانومتم تشکر کن.
-قربونت داداش.تا بعد
-قربانت.خداحافظ
قطع کردم.داشتم فکر میکردم که چی براش بخرم.
-ای خدا همه چی داره آخه.
همینطور که تو فکر بودم یه فکری به کلم زد. کتمو برداشتمو رفتم بیرون.
-خانم محمودی
-بله جناب مهندس
-به اقای جلیلی بگین امروز نمیتونم سر برج بیام به امیدی هم بگین حواسش به شرکت باشه .
-چشم
از شرکت زدم بیرون. کادورو خریدم. سوار ماشین شدمو رفتم خونه.کادو هم داشتن دنبالم میاوردن.حدودای 8:15 رسیدم خونه.ماشینمو بردم تو پارکینگ کادو هم کنارش گذاشتم. رفتم سمت در.درو وا کردم.
-سلام
-سلام عزیزم
-بازم داری عمر گل لاله میبینی؟
-وااای بازم گیر دادیا.
لبخندی زدم.لباسامو در آوردمو گفتم:بدو لباس بپوش بریم کادوتو برات بگیرم
-بذار این تموم بشه.
-حالا فردا صبح میبینی
-ضد حال نزن دیگه
-یعنی خاک بر سر من که این سریال زپرتی از شوهرت برات مهمتره.
-خب بابا-پس بدو حاضر شو. مانتو خوشگلتو بپوشیا؟
-چشششششم
رفتیم تو اتاق که گوشیم صدا خورد
-تا من میرم جواب میدم کت مشکیم با بلوز طوسیمو در بیار
-امر دیگه ای ندارین.میخوای یکیم بیارم بادت بزنه؟
خنده ام گرفت.رفتم گوشیمو جواب دادمو برگشتم
-ممنون که درشون نیاوردی
-قربونه شما
-راستی گواهینامتم بیار.حوصله رانندگی ندارم
-باشه
لباس پوشیدیمو رفتیم پایین
-این کدوم خریه ماشینشو چسبونده به ماشینمون؟
-چرا به شوهرت فهش میدی
-چی؟
سوئیچشو از جیبم در آوردم
-تولدت مبارک مهسا جونم
-چی؟
هنگ کرده بود.
-چیه توقع نداشتی اینقدر ولخرج باشم؟
یهو جیع زد.
-وااای کیوان این چیه؟
-خودرو
اومد تو بغلم.محکم بغلم کرد.منم اونو محکم بغلش کردم. اومد بوسم کنه که گفتم:نه نه نه نه اینجا خونه نیست که هر کاری دلت بخواد بکنی.
-ضد حال نزن دیگه...
-بسه زود برو بشین پشت فرمون
سوئیچو گرفتو نشست.از شوق زیاد دستاش میلرزید.رفتیم بیرون. شام خوردیم. داشتیم برمیگشتیم که گفت:کیوان جونم بریم یکم دور بزنیم؟
-جون کیوون حال ندارم بریم خونه.
-باشه عزیزم هرچی شما بگین
-خودتو لوس نکن.
ازعمد مسیر طولانیرو رفت منم تو ذوقش نزدم.رسیدیم خونه ساعت 12 بود.لباسامو در آوردمو دستشویی رفتمو رفتم رو تخت روبالا خوابیدم.مهساهم اومد کنارم دراز کشید دستشو گذاشت روسینم.
-ممنونم کیوان جونم
-قربونت برم خوشت اومد؟
-مگه میشه خوشم نیاد؟
-خدا رو شکر
-عزیزم یه چی بگم نه نمیگی؟
-چی؟
-یه چیزی ازت میخوام
-دیگه چی میخوای؟
-یه چیز خیلی خوشمزه
دستشو آورد رو کیرم
-امشب حالشو ندارم
-أأأأ بازم ضد حال زدیا
-آخه...
-دیگه آخه نداریم
اومد رو شکمم نشست.
-همیشه تو هوس میکردی ایندفه من هوس کردم نه نگو دیگههه
-باشه بیا یه بوس کن ببینم
لباشو به لبام نزدیک کردو منو یه بوس کرد یه کمم لباشو خوردم.
-کلک جدیدا چیکار میکنی لبات اینقدر خوشمزه س
یه خنده ی شیطنت آمیزی کرد.چشاشمونو بستیمو باز شروع کردیم به خوردن لبای همدیگه.یه کم بعد دستمو بردم طرف کمرشو شروع کردم به در آوردن تاپش.اونم همکاری کرد.تاپشو در آوردم.بند سوتینشو وا کردمو گفتم:حالا نوبته منههه
بغلش کردمو غلت زدم.حالا اون دراز کشیده بودو منم روش بودم.
از گوشش شروع کردم. با زبونم با لاله گوشش بازی میکردم.بعدش رفتم سراغ گردنش.صدای آه های ریزو آرومش شروع شده بود.کم کم رفتم سراغ سینه راستش.سفت شده بود.خوشمزه تر از همیشه بود.بازبونم با پستونش بازی میکردم.خواستم برم پایین که گفت:عزیزم آبجیشو نمیخوای ناراحت میشه آ.
-راس میگی پاک یادم رفته بود
رفتم سر سینه چپش .با دهنم سینه چپشو میخوردم با دست راستم سینه راستشو میمالوندم.یه کم که گذشت گفت:عزیزم طاقت ندارم برو پایییییییین.
منم اطاعت کردم.شلوارکشو در آوردم.شرتش یه کم خیس بود.درش آوردمو کلمو کردم لای پاش.شروع کردم به لیس زدن کسش. با چوچولش بازی میکردم.اونم آه هاش بلندترو سکسی تر شده بود.
-بخورش عزیزم واااای...آه... آه...آآآآه...
دستاش رو کلم بودو فشارش میداد.بعد 5 دقیقه گفتم :مأموریت من تمام شد قربان نوبت شماس.
خندیدو گفت :الان باباتو در میارم
دراز کشیدم.بی مقدمه شلوارکو شرتمو با هم در آورد.بدجور تشنه کیرو تخمام بود.از تخمام شروع کرد
-بی شرف نقطه ضعفمو میدونی؟
-هه پس چی؟
ازتخمام تا سر کیرمو یه سره لیسید.بعدش کله کیرمو کرد تو دهنش.با زبونش با کله کیرم بازی کرد.کم کم تا تهش رفت و ساکزدنو شروع کرد.بعد 4 ماه بدجور حرفه ای شده بود.دادمو در آورده بود.یه 5 دقیقه که ساکزد با یه نگاه ملتسمانه گفت:کیوون جونم منو میکنی؟
-چرا نکنم عزیزم
-آخ جووون
خوابیدرو تخت.پاهاشو وا کرد.منم رو زانوم نشستم.کیرمو به کسش میزدم.
-بسه دیگه بکن توووووش
خیلی آروم کله کیرمو کردم توش.یه آه بلند کشید.منم آروم آروم تاته کردم توش.
-واااااااای.کیوان جونم
-جون دلم
یه بوس کردمو خیلی آروم تلمبه زدنو شروع کردم. کم کم سرعتمو زیاد میکردم
-جووووون منو بکن عزیییییییییزم سریعتر...ایییییی.... آه
هی سرعتمو زیاد میکردم. اونم هی میگفت منو بکن جرم بده سریعتر بکن عزیییزم. منم در جواب میگفتم جوووونم باشه عشقمممم بعد چند دقیقه گفتم چهار زانو بشین .عاشق این حالت بود
-آخ جوووون
سریع نشست منم کیرمو کردم توش خودمو خم کردم تا سینه هاش تو دستام باشه. میکردمو با سینه هاش بازی میکردم.
-آه...آه...آه...
-جونننن... عزیزم ...جونم... عشقم
یه کم که گذشت خسته شدم .خیس عرق بودم.
-عزیزم خسته شدم ارضا نشدی
-معلومه که نه.تو بخواب یکم سوارکاری کنم
-بیاااا.خودم اسبت میشم
دراز کشیدم اومد روکیرم نشستو به قول خودش سوار کاری کرد.منم کمرشو گرفته بودم تا از اسب نیفته
-آه ...آیییییی...
-جونم... قربونت برم من...
یه کم که سوار کاری کرد یه جیغ بلند کشید.شل شد.افتاد روم. لرزش پاهاشو حس کردم ارضا شده بود.منم گرفتمش .
-قرص خوردیبا صدایی خسته تأیید کرد. منم چندتا تلمبه زدم آبم در اومد تو کسش خالی کردم.بی حال شدم.هردوتامون عرق کرده بودیم. ضربان قلبشو حس میکردم.تند بود.یه کم که گذشت سر حال شدم . یه بوس به لباش زدم.
-میری کنار عزیزم
رفت کنار.بلند شدم . حال نداشت تکون بخوره یه دستمو بردم زیر گردنشو یه دستم زیر زانوهاش بلندش کردم بردمش حموم.
-تا تو حموم کنی منم یه شربت واست درست میکنم خانومی
رفتم بیرون حموم کردو اومد بیرون.هنوز خستگی تو چشاش موج میزد. بعدش من رفتم حموم. بیرون اومدمو شرتو شلوارک پوشیدم رفتم کنارش رو تخت دراز کشیدم. باصدایی خسته گفت:کیوون جونم بابت همه چی ازت ممنونم امروز بهترین روز زندگیم بود
-قربونت برم
-شب بخیر فدات شم
پایان
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.