ارسالها: 12930
#391
Posted: 23 Apr 2014 09:09
سناریوی هولناک برای انتقام از خواهر و داماد
«به زندگی خواهرم حسادت میکردم و از تحقیرهای دامادمان خسته شده بودم.» این انگیزه مرد جوانی بود که در جنایتی هولناک خواهر و شوهرخواهرش را به ضرب گلوله به قتل رساند.
این جنایت هفته گذشته رخ داد. حوالی ظهر پنجشنبه، رانندههای خودروهای عبوری در نزدیکی شهرستان شوشتر متوجه خودروی پژویی شدند که در شعلههای آتش میسوخت. آنها با دیدن زن و مردی که داخل خودرو گرفتار شده و در آتش سوخته بودند، به کمک آنها شتافتند و همزمان آتشنشانی و پلیس را خبر کردند. پس از خاموش شدن شعلههای آتش اجساد زن و مرد از داخل خودرو بیرون کشیده شد. در بررسیهای اولیه اینطور بهنظر میرسید که خودروی پژو دچار حریق شده است و زن و مرد جوان در داخل ماشین گیر افتاده و در شعلههای آتش سوختهاند. اما وقتی کارشناسان اعلام کردند که خودرو هیچ نقصی نداشته و آتشسوزی عمدی بوده است، فرضیه جنایت مدنظر قرار گرفت.
با دستور قاضی پرونده، اجساد به پزشکی قانونی منتقل شدند و پزشکان بعد از انجام معاینات اعلام کردند که زن و مرد جوان پیش از قرار گرفتن در شعلههای آتش، بهضرب گلوله به قتل رسیده بودند.
زوج جوان
بررسیها حکایت از این داشت که عامل یا عاملان جنایت، زن و مرد را در جای دیگری به قتل رسانده و پس از قرار دادن اجسادشان در داخل خودرو، آن را به حوالی شوشتر منتقل کرده و سپس با ریختن بنزین، ماشین را به آتش کشیدهاند. با این اطلاعات تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی شوشتر با همکاری کارآگاهان جنایی استان خوزستان تلاش برای حل این معمای جنایی را آغاز کردند. آنها با استعلام شماره پلاک خودرو، هویت قربانیان را شناسایی کردند.
مقتولان مردی 39ساله و همسر 33سالهاش بودند که در یکی از شهرهای خوزستان زندگی میکردند. مأموران در ادامه راهی محل زندگی قربانیان شدند و دریافتند که روزحادثه فرزندانشان در خانه نبودند و اطلاعی از سرنوشت پدر و مادرشان نداشتند. آنها گفتند که وقتی از خانه پدربزرگشان به منزل برگشتند، متوجه شدند که پدرومادرشان با ماشین بیرون رفتهاند و پس از آن هر چه با تلفن همراه آنها تماس گرفتهاند، جوابی نشنیدهاند.
میهمان آشنا
تیم تحقیق در مرحله بعد به تحقیق از همسایههای قربانیان پرداخت و متوجه شد که روز حادثه شخصی میهمان خانه زن و شوهر بوده است. بنابراین فرضیه قتل از سوی میهمان آشنا قوت یافت. کارآگاهان تحقیقات خود را روی آشنایان قربانیان متمرکز کردند تا اینکه سرانجام مشخص شد میهمان خانه مقتولان در روز حادثه یکی از بستگان نزدیک آنها بوده است.
افشای راز جنایت
مظنون شماره یک پرونده کسی نبود جز برادر زن جوان. این مرد روز شنبه دستگیر شد و با کشف یک قبضه اسلحه در مخفیگاهش شکی باقی نماند که او عامل جنایت است. متهم که چارهای جز بیان حقیقت نداشت پس از انتقال به اداره آگاهی به جنایت اعتراف کرد و در ابتدا مدعی شد که بهخاطر اختلاف مالی خواهر و شوهرخواهرش را به قتل رسانده است اما در ادامه دلیل اصلی جنایت را حسادت عنوان کرد.
او گفت: اوایل مشکلی با دامادمان نداشتم اما کم کم بین ما اختلاف پیش آمد تا جایی که از او کینه به دل گرفتم.وی ادامه داد: او و خواهرم مرتب مرا تحقیر میکردند و از تمسخرهایشان خسته شده بودم.از سوی دیگر به زندگی آنها حسادت میکردم. آنها در زندگی موفق بودند و همیشه بقیه اعضای خانواده طرف آنها را میگرفتند. برای همین نقشه قتل آنها را طراحی کردم.
وی ادامه داد: ابتدا اسلحهای تهیه کردم و صبح روز حادثه به خانهشان رفتم. میدانستم فرزندانشان در خانه نیستند.
وقتی وارد خانه شدم باز هم با هم درگیر شدیم درحالیکه بهشدت عصبانی بودم با شلیک گلوله آنها را به قتل رساندم. سپس اجسادشان را داخل خودروی پژوی دامادمان گذاشتم و راهی شوشتر شدم و در حوالی آنجا ماشین را به همراه اجساد آنها آتش زدم. میخواستم کاری کنم که همه تصور کنند آنها بهخاطر آتشسوزی ماشین جان باختهاند اما خیلی زود شناسایی و دستگیر شدم.سرهنگ حفیظالله خواجوی، رئیس پلیس آگاهی استان خوزستان با اعلام این خبر به همشهری گفت: این مرد جنایتکار بعد از اعتراف به قتل و آتش زدن خودروی مقتولان برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار قاضی پرونده قرار گرفت.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#392
Posted: 23 Apr 2014 09:09
قتل شوهر ۶۹ ساله در خواب
زن ۶۵ ساله که با ضربات گوشتکوب و چاقو شوهر سالخوردهاش را به قتل رسانده بود، پرده از راز جنایت برداشت.
صبح یکی از روزهای فروردین ساکنان یکی از محلههای اراک با شنیدن فریادهای زن همسایه در جریان جنایتی خونین قرار گرفتند. آنها وقتی وارد خانه این زن شدند، جسد غرق در خون شوهر 69ساله او را دیدند که در رختخوابش افتاده بود. ماجرا به پلیس گزارش شد و مأموران راهی محل جنایت شدند.
زن 65ساله در تحقیقات اولیه گفت: شوهرم مرد بداخلاقی بود و مدتی بود که از چیزی ناراحت بود. هر وقت از خانه خارج میشد، ناراحتیاش بیشتر میشد و با اینکه چیزی نمیگفت، اما فهمیدم که با عدهای اختلاف و دعوا دارد. شب قبل، من داخل اتاق بودم و شوهرم در پذیرایی خوابش برد. صبح که بیدار شدم، با جسد غرق در خون او روبهرو شدم. چون داخل اتاق بودم، چیزی نفهمیده بودم اما مطمئنم همانهایی که با شوهرم اختلاف و دعوا داشتند، وارد خانه شده و او را به قتل رساندهاند.اظهارات زن سالخورده کمی عجیب بهنظر میرسید. بررسیها نشان میداد که پیرمرد بر اثر اصابت ضرباتی به سر و گردنش به قتل رسیده است. آنچه مسلم بود، اینکه وی هنگام جنایت با قاتل درگیر شده بود و در چنین شرایطی بعید بهنظر میرسید که همسر او متوجه صدای درگیری نشده باشد.
از سوی دیگر آثاری از ورود اجباری به داخل خانه دیده نمیشد و قفل درها و شیشه پنجرهها کاملا سالم بود و بدون شک وی از سوی فردی آشنا در داخل خانه به قتل رسیده بود.ماموران که به همسر مقتول شک کرده بودند، او را بازداشت کردند. این زن در کمتر از 24ساعت پرده از راز جنایت برداشت و به قتل شوهرش اعتراف کرد. او گفت: مدتها بود که با شوهرم اختلاف داشتم. او مرد بداخلاقی بود و چند سال بود که رفتارش مرا اذیت میکرد؛ تا جایی که از وی کینه به دل گرفته وتصمیم به قتل وی گرفته بودم. شب حادثه وقتی شوهرم در خواب بود، با گوشتکوب چند ضربه به او زدم و سپس با ضربات چاقو او را به قتل رساندم. سرهنگ احمدی، رئیس پلیس آگاهی استان مرکزی با تأیید این خبر به همشهری گفت: برای عامل جنایت قرار بازداشت صادر شده و تحقیقات درخصوص این پرونده ادامه دارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#394
Posted: 25 Apr 2014 08:29
حبس ابد، شرطی برای بخشش قاتل
پسرجنایتکار که دست به قتل راننده آژانس زده بود پای چوبه دار بخشیده شد و به زندگی بازگشت.
اولیای دم با شرط اینکه متهم تا آخر عمرش در زندان بماند، از اجرای حکم قصاص گذشت کردند.به گزارش پرونده، 14اسفند87 مأموران در بومهن جسد مردی را کشف کردند که بر اثر شدت جراحات به قتل رسیده بود. از همان زمان تحقیقات پلیسی در این زمینه آغاز شد تا اینکه کارآگاهان موفق به شناسایی هویت قربانی شدند. وی مرد 48سالهای بود که در یکی از آژانسهای خودرو در رودهن کار میکرد. بررسیها نشان میداد که خودروی مقتول نیز به همراه مدارکش به سرقت رفته بود.
با این اطلاعات، فرضیه جنایت با انگیزه سرقت قوت یافت. مأموران در قدم بعدی راهی محل کار قربانی شدند و دریافتند که آخرین مسافر وی، پسرجوانی به نام مهدی بوده است. دستور بازداشت وی بهعنوان مظنون پرونده نیز صادر شد. از سوی دیگر مشخصات خودروی مقتول نیز در اختیار همه واحدهای گشتی قرار گرفت تا اینکه چند روز بعد مأموران متهم را هنگامی که سوار بر خودروی مقتول بود در مهرشهر کرج دستگیر کردند.
وی در بازجوییها به قتل اعتراف کرد و انگیزه خود را اختلاف با پدرش دانست. وی گفت: یکماه قبل از حادثه با پدرم درگیر شدم. او مرا از خانه بیرون کرد. من هم مجبور شدم به خانه دوستانم بروم. روز حادثه مجددا نزد پدرم رفتم میخواستم هر طور شده با او آشتی کنم و به اختلافاتمان پایان دهم اما آن روز مثل همیشه دعوایمان شد. درحالیکه بهشدت عصبی بودم با آژانس تماس گرفتم و بعد از کرایه خودرو به سمت بومهن رفتم. مقتول را میشناختم، چندین بار سوار ماشینش شده بودم.
برای همین روز حادثه به بهانه اینکه ماشینم در بومهن است و آنجا پنچر شده، وی را به محل جنایت کشاندم. نمیدانم چه شد که دست به قتل او زدم و با سرقت ماشینش پا به فرار گذاشتم. این پسرجنایتکار بعد از اعتراف به قتل، در شعبه 74 دادگاه کیفری پای میزمحاکمه رفت و به قصاص محکوم شد. حکم صادره نیز به تأیید قضات شعبه هفتم دیوان عالی کشور رسید. بعد از آن پرونده به شعبه اجرای احکام دادسرای جنایی تهران فرستاده شد و با انجام مراحل قانونی، متهم به قتل در محوطه زندان پای چوبه دار رفت. در آنجا قاتل با التماس از اولیای دم خواست تا او را ببخشند. اولیای دم در آخرین لحظات از قصاص گذشت کردند و عامل جنایت را به شرط اینکه تا آخر عمرش در زندان بماند بخشیدند. با رضایت اولیای دم، متهم پرونده بهزودی از لحاظ جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه خواهد رفت.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#395
Posted: 25 Apr 2014 08:32
20 سال برای اثبات بی گناهی : مردی از سال 73 تلاش کرد ثابت کند مجرم نیست تا از زندان آزاد شود
روزنامه ایران : مردی که در ماجرای جنجالی اختلاس از شرکت تعاونی مسکن فرهنگیان به زندان افتاده بود پس از 20 سال بیگناه شناخته شد.سال 74 بود که ماجرای اختلاس 430 میلیون تومانی از شرکتهای تعاونی مسکن فرهنگیان تهران در رسانهها جنجالساز شد و دستگاه قضایی برای افشای این کلاهبرداری که در زمانه خود بسیار سنگین بود اقدامات گستردهای را انجام داد.بنا بر گزارش پرونده، افشای این اختلاس در سال 73 با شکایت هیأت مدیره تعاونی مسکن به مأموران اداره پنج پلیس آگاهی تهران کلید خورد.تحقیقات نشان میداد چهار تن از اعضای هیأت مدیره سابق این تعاونی با انعقاد قراردادهایی با دو مرد که دلالان و واسطههای خرید ملک بودند 430 میلیون تومان در اختیار آنان قرار دادند تا برای این تعاونی در فرحزاد زمینی خریداری کنند.بررسیها حاکی از آن بود که دلالان ابتدا تعدادی زمین به قیمت ارزان تحت عنوان «کمک به معلمان» خریدهاند و به نام خود قولنامه کردهاند و سپس با سه برابر قیمت خریداری شده به تعاونی مسکن فروختهاند. پس از تحقیقات پلیس قضایی اعضای هیأت مدیره سابق این تعاونی و دو دلال زمین به اتهام خیانت در امانت و کلاهبرداری بازداشت شدند.
اصرار 20 ساله بر بیگناهی
در این پرونده همه متهمان جرم خود را گردن گرفتند اما در بین آنها یکی از متهمان بهنام «حسنعلی اکبری راد» هیچگاه اتهام دلالی و معاونت خیانت در امانت را قبول نکرد و به دفاع از خود پرداخت. وی گفت: من این اتهام را قبول ندارم، نه با خریدار تبانی کردهام و نه با مالک زمینها، اگر شاکیان ادعایی دارند باید دلیل بیاورند.پرونده متهمان این اختلاس برای رسیدگی به شعبه 34 دادگاه عمومی تهران ارسال شد و سرانجام آنها با رأی دادگاه به تحمل زندان و رد مال محکوم شدند. در این میان حسنعلی اکبری راد واسطه زمین به هفت سال زندان و پـــرداخت دو میلیارد و 63 میلیون ریال جزای نقدی و پرداخت همین میزان پول به شرکت تعاونی محکوم شد اما وی همچنان اصرار بر بیگناهی داشت.
سرنوشت یک زندانی
در این پرونده جنجالی تنها یک متهم داستان عجیبی داشت و وی توانست پس از 20 سال سرانجام بیگناهیاش را ثابت کند و از زندان آزاد شود. حسنعلی در این مسیر پر پیچ و خم به بنبستهای فراوانی خورده است.سال 91 برای حسنعلی 57 ساله تولدی دیگر بود، بر عکس سال 73 که احساس میکرد دیگر رمقی نداشته باشد. وی در آن سال به اتهام جرمی که هیچگاه انجام نداده بود به زندان اوین افتاد اما سرانجام پس از تحمل 20 سال زندان وقتی مسئولان متوجه مدارک جعلی در پرونده شدند وی از زندان آزاد شد.این مرد در 37 سالگی به زندان رفت و در همه این سالها فقط یک متهم بود، اما حالا 20 سال عمر هدر رفتهاش را پشت میلههای زندان جا گذاشت و آزاد شد.
حسنعلی با لبخندی محزون نزد خبرنگار ایران از گذشتههایش میگوید، از سالهایی که میتوانست درکنار خانوادهاش باشد اما دست سرنوشت آنها را از هم جدا کرد و محکوم به زندانی شد که هرگز به آن تعلق نداشت؛ از مرگ همسر و عزیزانش گفت که در غیاب وی قربانی تصادفی تلخ شده بودند.
حسنعلی گفت: من فقط به 7 سال زندان محکوم شده بودم و باید در حق شاکیان و شرکت پولهایی را به عنوان رد مال میپرداختم تا آزاد میشدم اما مطمئن بودم بیگناه هستم و اگر این میزان پول را پرداخت میکردم یعنی پذیرفته بودم در اختلاس دست داشتم. به خاطر همین با وجود اینکه 7 سال زندان را تحمل کردم و شرایط آزادیام با پرداخت این میزان پول فراهم شد 13 سال دیگر در زندان ماندم تا بیگناهیام ثابت شود.وی ادامه داد: در حرفه ریختهگری مشغول بهکار بودم اما در کنار آن کارهای ساخت و ساز نیز انجام میدادم و حتی در آن زمان مجوز سههزار واحد برای ساختو ساز از شهرداری گرفتم. من قصد خیر و کمک به دوستان شریکم را داشتم ولی آنها به ناحق مرا وارد بازی کردند که هیچگاه به آن تعلق نداشتم و اینگونه به ناحق 20 سال از جوانیام را پشت میلههای سرد زندان هدر دادم و خدا را شاکرم که صبر کردنم سرانجام نتیجه بخش بود.
مرد موسپید گفت: وقتی به زندان افتادم دخترم 12 و پسرم 11 ساله بود، همه فکرم درگیر آنها بود که در این دنیای سرد چگونه بدون پدر زندگی کنند اما حضور همسرم نزد آنها به من آرامش و قوت قلب میداد.
در این سالها از هیچکوششی برای رهایی و اثبات بیگناهیام دریغ نمیکردم، چندین بار در سالهای محکومیتم از شاکیان پرونده که مدارکی را علیه من ارائه کرده بودند شکایت کردم اما فریادهایم بهجایی نرسید. در سال 79 با تلاش بسیار از کارشناسان خط تقاضا کردم پیگیر ماجرا شوند تا اینکه آنها هشت مورد سند جعلی یافتند و روزنهای امید برایم پیدا شد و خوشحال بودم که متوجه شدند من در کلاهبرداری نقشی نداشتم اما متأسفانه باز هم گرههایی در کارم افتاد و من همچنان بهخدا امید داشتم ولی یک اتفاق بسیار اندوهگین رخ داد و به بار غمهایم افزود.
نوروز تلخ
حسنعلی نوروز سال 85 را یکی از تلخترین دوران عمرش میداند. این مرد دلشکسته گویی که حوادث آن روز از جلوی دیدگانش میگذرد چشمانش را بست و نم اشکی را که گونههایش را خیس کرده پاک کرد و با بغضی فرو خورده گفت: هیچگاه آن روز از خاطرم نمیرود. برای تعطیلات نوروز به مرخصی آمده بودم تا عید را نزد خانوادهام باشم. از اینکه عزیزانم را کنارم میدیدم خیلی خوشحال بودم. شادیام دوچندان شده بود چون قرار بود اردیبهشت ماه همان سال دخترم را عروس کنم و به خانه بخت بفرستم ولی یک اتفاق همه رؤیاهایم را درهم فرو ریخت.9 روز از عید میگذشت و خانوادهام تصمیم گرفتند برای زیارت به مشهد بروند، در آن روز همسرم با دختر و داماد و مادر و خواهرش راهی مشهد شدند و من نزد پسرم در خانه ماندم.
ساعت 5/12 ظهر بود که با همسرم تماس گرفتم تا از حالشان باخبر شوم. آنها نزدیک دامغان بودند و با همه آنها صحبت کردم و از شنیدن صدایشان شاد شدم و سپس تلفن را قطع کردیم. نیم ساعت بعد دوباره به آنها زنگ زدم دلتنگ بودم و میخواستم دائم از وضعیتشان با خبر شوم ولی هرچه تماس میگرفتم اینبار کسی جواب نداد و تلفن همراهشان خاموش بود. چون پسرم دانشجوی حسابداری گناباد بود میگفت در بعضی مناطق نقاط کور است وتلفن همراه آنتن نمیدهد. به همین خاطر سعی کردم دلهره را از خودم دور کنم ولی همچنان بیقرار و ناآرام بودم.تا ساعت 12 شب بارها با تلفن همسر و دامادم تماس میگرفتم ولی باز هم تلفن خاموش بود. قلبم از جا کنده میشد و دلشوره عجیبی داشتم. به یکی از اقوام دامادم زنگ زدم تا اطلاعی از آنها بگیرم. او به من گفت: نگران نباشم، آنها رسیدهاند و سالم هستند. همین کافی بود، سعی میکردم دلم را آرام کنم اما واقعیت این بود که نمیتوانستم و باز هم تماس میگرفتم و پاسخ نمیشنیدم.
مرد موسپید ادامه داد: ساعت هفت صبح روز بعد تلفن خانه به صدا درآمد. با هیجان گوشی را برداشتم و گمان کردم همسرم است اما در ناباوری صدای برادر زنم را شنیدم که میگفت آنها در دامغان تصادف کردهاند ولی حالشان خوب است و تنها دخترم وضعیت وخیمی دارد.
این مرد با یادآوری خاطرات گذشته اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: پس از شنیدن این خبر انگار دنیا بر سرم خراب شد بهسرعت به سمت دامغان حرکت کردم و با پلیس راه تماس گرفتم تا از وضعیت آنها باخبر شوم اما وقتی به آنجا رسیدم، چهار جسد به همراه یک پیکر نیمهجان به من تحویل دادند.شوکه شده بودم. کوهی از مشکلات داشتم و حالا داغ از دست دادن همسر و داماد و خواهر و مادرش نیز بر دلم اضافه شد. تنها امیدم زنده ماندن دختر 24 سالهام بود. دخترم دندان پزشک است، به همین خاطر وی را به بیمارستان چمران منتقل کردند. دخترم سه ماه در کما بود و من هر روز میمردم و زنده میشدم تا سرانجام وی به هوش آمد و پس از شش ماه از بیمارستان مرخص شد.
حسنعلی با تأسف سری تکان داد و گفت: شاید اگر همان ابتدا با دقت بیشتر به کارهایم رسیدگی میشد اکنون همسرم کنارم بود و دخترم در ابتدای جوانی سیاهپوش نمیشد اما متأسفانه همیشه همه اتفاقات با میل ما پیش نمیرود.
در زندان همه مسئولان با من به مهربانی رفتار میکردند و سعی در تسلای من در این مصیبت بزرگ داشتند. با کمک آنها مراسم تدفین همسرم برگزار شد اما داغ از دست دادنش و فکر بیسرپرست شدن دختر و پسرم عذابم میداد و راهی نداشتم جز توکل بر خدا و تلاش برای نجاتم.
در این سالها که مهمان زندان بودم از ابتدا در قسمت بهداری فعالیت کردم و توانستم در این زمینه بهداشت زندانیان را بهبود ببخشم. با اینکه از علم پزشکی هیچ اطلاعی نداشتم اما به مرور زمان از کار تزریقات گرفته تا دندانسازی و دوخت و دوز –بخیه- تجربه کسب کردم و برای خودم یک حکیمباشی شدم.
وی افزود: سال 81 در زندان برای دانشگاه پیام نور ثبتنام کردم، من باید بیگناهیام را ثابت میکردم و نزد خانوادهام میرفتم به همین خاطر در رشته حقوق مقطع کارشناسی، تحصیلم را ادامه دادم تا بتوانم با اطلاعات کافی از حق خودم دفاع کنم.این مرد بیگناه که بهترین سالهای عمرش را پشت میلههای زندان گذرانده است، گفت: این تفکر اشتباهی است، که میگویند زندان آدمی را میسازد. زندان هیچکس را نمیسازد بلکه وی را تخریب میکند، شخصیتش دچار تزلزل میشود. در زندان شاهد بسیاری از زندانیان بودم که در ابتدا فرد سالمی بودند اما بعد به سرنوشتهای عجیب و جبران ناشدنی دچار شدند. بیشترین آسیبهای اجتماعی برای خانواده زندانیان است چرا که آنها در نبود سرپرست خانوار ممکن است بهراهی بروند که دیگر قابل جبران نخواهد شد. من هرگاه برای مرخصی از زندان خارج میشدم علاوه بر پیگیری پرونده خودم تا جایی که میتوانستم سعی میکردم به زندانیان دیگر کمک کنم.من جزو آن دسته از زندانیانم که با سر افرازی به آغوش خانوادهام برگشتم هرچند که صدمات روحی و روانی بسیاری متحمل شدم.
خوشبختانه دخترم دانشجوی دکترای دندان پزشکی است و لیسانس ژیمناسیک دارد، پسرم نیز مهندس کامپیوتر و حسابدار است. حالا که با همه این تلخیها به زندگی دختر و پسرم نگاه میکنم و موفقیتشان را میبینم خدا را شکر میکنم. دخترم که از سختیهای زیادی گذشته حالا ازدواج کرده و پسرم کنار همسرش شاد است.من خوشحال هستم و همه این موفقیتها را مدیون همسر مهربانی هستم که 27 سال در سختیها و ناملایمتیها کنارم بود و فرزندانم را به درستی تربیت کرد.مرد موسپید که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: همسرم آرزو داشت این روز را ببیند که بیگناهیام ثابت شده و نزد خانواده برگشتم اما حالا جای او در خانه خالی است و من حضور دارم.مرد 57 ساله در خصوص گرفتن غرامت به خاطر 20 سال عمر برباد رفتهاش گفت: بهدنبال دیگر کارهای پروندهام هستم اما نه برای اینکه بخواهم انتقام بگیرم یا آبروی کسی را ببرم. پس از گرفتن غرامت نیز آن را میبخشم، میدانم باید بخشید تا بخشیده شد.این مرد در کلام آخر گفت: ایکاش همه صادق باشند که راستی و درستی پیشه ما شود، زیرا این یک خصلت ایرانی است که باید آن را حفظ کرد و ارزش نهاد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ویرایش شده توسط: pixy_666
ارسالها: 12930
#396
Posted: 25 Apr 2014 08:33
ˈکودکم را اجاره دادم!ˈ
فارس نیوز : شوهرم یکی از فرزندانم رو فروخت و دیگری را اجاره داد. با دخترم سرقفلی این چهارراه را اجاره کردیم و روزی 150 هزار تومان گدایی می کنیم. خدا رو شکر درآمدمان خوب است.
ˈمعصومهˈ صدایش می کنند و با همه بازی گوشی اش کمک خرج مادر است. یقیناً واژه تکدی گری را نمی فهمد، اما از آن موقع که خود را شناخته دستش جلوی دیگران برای گرفتن پول دراز بوده و تمام 9 سال عمرش را به آمدن برادرهایش به دنیا و در مقابل پول، رفتنشان گذشته و حالا باز هم منتظر بچه ای در راه هستند.
پابرهنه در خیابان های شهر جولان می دهد. دست و صورتش را با زغال سیاه کرده. می گوید که خانه شان زیر گذر مولوی است و ظهرها با مادرش یک موتوری کرایه می کنند و به محل کار می روند. کباب دوست دارد و مدام جوجه و کباب می خورند. پشت چراغ قرمز ایستاده و هر ماشین که ترمز می کند، به سمتش می رود و پول طلب می کند.
جایگاهش دائمی است و با مادرش سرقفلی این چهارراه را اجاره کردند و مشغول کار تکدی گری هستند. دخترک می گوید که پدرش در بالای شهر گدایی می کند و او و مادرش در جنوب شهر چرا که مردم در جنوب شهر بیشتر دلشان برای بچه ها می سوزد و به آنها پول می دهند.
جلو آمد و طلب لباس کرد. در ظل آفتاب خودش را به گریه زاری زد که از سرما می لرزد و لباسی ندارد که بر تن کند. قسم می خورد که چند شب است غذا نخورده و خیلی گرسنه است.
کسی به حرف هایش اعتنایی نکرد و عصبانی شد. گفت خوب اگر پول نمی دهید شکلات یا هر چی تو کیفتان هست بدهید. چرا اینقدر مردم گدا شدند و پولی به ما نمی دهند.
مادرش از آن سوی چهارراه آمد و دستش را دراز کرد و گفت کمک کنید در راه رضای خدا کمک کنید . مشکل دارم. شوهر ندارم. کرایه خانه می دهم. کودکی در راه دارم. کمک کنید ذلیل و خوار نشوید. خدا کمکتان باشد و .....
زن جوان گفت که پاتوق همیشگیش این چهار راه است. اول گفت که روزی 7 تا 8 هزار تومان در می آورد و کفاف زندگیش را نمی دهد. ناسزایی به دختر می دهد و می گوید این هم شده وبال گردن. خیلی شیطان است و مدام در حال بازیگوشی است با خودم می آورم تا کمک حالم باشد، ولی باری شده بر کارهایم.
با عجز و ناله می گوید: دروغ چرا، ولی بعضی روزها تا 30 و 40 هزار تومان هم در می آورم اگر این دختر دل به کار بدهد مردم به او بیشتر پول می دهند و روی هم 150 به بالا پول در می آوریم ولی این ذلیل مرده کار نمی کند و مدام در حال شرارت است.
زن جوان ادامه می دهد: بار زندگی رو دوش خودم است. شوهرم یکی از فرزندانم را 3 میلیون فروخت و یکی دیگر را هم سالانه اجاره داد.
زن بدون اینکه احساس ناراحتی کند، می گوید: هر دو فرزندم پسر بودند و فرزندی هم در راه دارم که آن را شوهرم پیش پیش فروخته و با پولش خانه ای گرفتیم.
دخترش می آید و می گوید مامان بابا زنگ زده و گفته اوضاع اینجا پس است و بهزیستی آمده و در حال جمع آوری گدایان است.
مادرش نفرینی حواله بهزیستی می کند و می گوید: اینها هم نمی گذارند یک قران در بیاوریم. هر بار که بهزیستی می آید دو پا داریم دو پای دیگر قرض و فرار می کنیم نه اینکه از آنها بترسیم به این دلیل که اگر ما را ببرند فقط دو روز از کار و زندگی می افتیم.
دخترک می گوید: هر وقت گرفتار بهزیستی می شوم خودم را به غش می زنم و کف خیابان پهن می شوم. البته مادرم با مغازه دار آن سمت میدان هماهنگ کرده هر وقت بهزیستی می آید من در آنجا قایم می شود و در را از پشت قفل می کنم.
وی ادامه می دهد: سواد ندارم، ولی پول دار و وقتی بزرگ شوم یک ماشین خوشگل برای خودم می خرم.
زن جوان می گوید که شوهرم صبح تا شب کار می کند ولی من و دخترم بعداز ظهرها کار می کنیم. ناهار و شام را در چلوکبابی آن سوی میدان می خوریم. از شغل و درآمدم راضی هستم و خدا را شکر می کنم.
افزایش تعداد متکدیان در خیابان های شهر نشانه حضور مؤثر افرادی است که به متکدیان پول می دهند و به همین دلیل این چرخه معیوب ادامه دارد.
مردم انتظار دارند که پلیس و شهرداری، متکدیان، ولگردان و معتادان را از خیابان های شهر جمع آوری کند که انتظار بیجایی هم نیست چرا که طبق قانون مجازات اسلامی، تکدی گری و ولگردی، جرم است.
در کلان شهر تهران روز به روز تعداد متکدیان در تهران بیشتر می شود و معضلاتی را برای شهر ایجاد می کنند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#397
Posted: 25 Apr 2014 08:40
سازمان ثبت احوال: روزانه ۴۳۴ مورد طلاق در ایران ثبت میشود
احمد تویسرکانی، رئیس سازمان ثبت اسناد و املاک ایران، امروز سهشنبه ۲ اردیبهشت ماه اعلام کرد که براساس اسناد سازمان ثبت احوال روزانه ۴۳۴ مورد طلاق در کشور ثبت شده است.
به گزارش خبرگزاری مهر در همین رابطه، استان تهران با افزایش ۱۸ درصد آمار طلاق و استان بوشهر با ۱۵.۶ درصد رشد در صدر هستند و در مقابل آمار طلاق در استان فارس ۱۵.۳ درصد کاهش یافته است.
به گفته آقای تویسرکانی در سال ۹۲ حدود ۱۵۸ هزار و ۷۵۳ طلاق در ایران ثبت شده که در مقایسه با سال ۹۱، ۴.۶ درصد رشد داشته است.
رئیس سازمان ثبت اسناد و املاک همچنین با اشاره به کاهش آمار ازدواج سال ۹۲ نسبت به سال ۹۱ گفت: "در سال ۹۲، ۷۵۷ هزار و ۱۹۷ ازدواج در کشور ثبت شد که نسبت به سال ۹۱ حدود ۴.۴ درصد کاهش داشته است. بیشترین کاهش ازدواج در استان یزد با ۱۶.۷ درصد بوده و در استان خراسان جنوبی ازدواج ۲.۸ درصد افزایش داشته است. در تهران نیز آمار ازدواج ۳.۱ درصد کاهش داشته است."
کارشناسان معتقدند دخالت خانوادهها، عدم تحقق شروط ضمن عقد، اعتیاد، فقر، ضرب و شتم و سوء رفتار و حبس مهمترین وقوع طلاق در کشور است.
برخی از صاحبنظران نسبت به افزایش آمار طلاق در ایران ابراز نگرانی کردهاند، پیشتر محمدعلی اسفنانی ، سخنگوی کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس معتقد است که "زلزله طلاق در جامعه در حال رخ دادن است."
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#398
Posted: 25 Apr 2014 08:42
جامعه عصبی!
عصرایران ؛ جعفر محمدی - آمار مراجعات به پزشکی قانونی نشان می دهد که از ابتدای سال گذشته تا پایان دی ماه ، قریب به 90 هزار نفر به دلیل نزاع به مراکز پزشکی قانونی استان تهران مراجعه کردهاند. (ایسنا)
درباره این آمار به سه نکته دقت کنید:
اول این که عدد 90 هزار ، مربوط به 10 ماه است و احتمالاً در 2 ماه پایانی سال ، از رقم 100 هزار نیز گذشته است.
ثانیاً این آمار تنها مختص استان تهران است که حدود 17 درصد از جمعیت کل کشور را در خود جای داده است و لذا آمار کل کشور، قطعاً رقم بالاتری است.
ثالثاً این 90 هزار نفر، به خاطر دعوای منجر به جرح به پزشکی قانونی مراجعه کرده اند و مراجعات دیگر به این نهاد، در این رقم محاسبه نشده است.
آمار تأمل برانگیزی است: هر روز به طور متوسط 295 نفر در استان تهران ، چنان با یکدیگر دعوا می کنند و همدیگر را مورد ضرب و شتم قرار می دهند که کارشان به پزشکی قانونی می کشد: به طور متوسط ، هر 5 دقیقه یک نفر!
به عبارت دیگر، تقریباً در همه زمان ها در شبانه روز، یک دعوای سنگین در تهران در جریان است. اگر آمار سایر شهرها هم منتشر شود ، احتمالاً تفاوت چندانی با تهران وجود نخواهد داشت.
تازه این 90 هزار ، کسانی هستند که با یکدیگر گلاویز شده و سپس به پزشکی قانونی رفته اند؛ بسیاری از افراد، بعد از نزاع ، پیگیری و مراجعه نمی کنند و آمارشان ثبت نمی شود.
این 90 هزار ، اگر برای پزشکی قانونی و سپس مراجع قضایی ، آمار پرونده های ارجاعی است ، باید برای مردم ، مسوولان و به خصوص جامعه شناسان ، یک هشدار باشد. این که این همه شهروند ، به طور روزانه در این حجم گسترده با یکدیگر چنان نزاع کنند که مجروح شوند و کارشان به پزشکی قانونی بکشد، نشانه ای از یک جامعه عصبی است که بخش زیادی از مردمانش، دچار تنش های روانی اند به ویژه آن که به یاد بیاوریم اغلب دعواهایی که در سطح جامعه شکل می گیرد و به ضرب و شتم و گاه حتی به قتل می انجامد، بر اثر اتفاقات بسیار عادی رخ می دهند.
دوستی تعریف می کرد: در یکی از کشورهای اروپایی ، شاهد تصادف بسیار شدیدی بین دو خودرو بودم که خسارت زیادی بر هر دو خودرو وارد شد. با خودم فکر کردم که الان راننده ها پیاده می شوند و هر کدام با مقصر خواندن دیگری ، ابتدا جر و بحث و سپس با یکدیگر گلاویز می شوند.
اما تنها کاری که کردند این بود: از خودروهایشان پیاده شدند، با یکدیگر دست دادند و به مبادله مدارک شان پرداختند و سپس به پلیس خبر دادند؛ همین!
اما همه ما بارها شاهد بوده ایم که بر سر یک تصادف بسیار ساده - حتی در حد خوردن آینه دو خودرو به هم - چه دعواهای بزرگی رخ داده است. یا در همین پرونده قتل پسر فوتبالیست مازندرانی ، علت دعوای منجر به قتل این بوده که مقتول ، در حین عبور از بازار ، به قاتل تنه زده بود.
این دعواها - آن هم اغلب بر سر هیچ و پوچ - نشان می دهد که آستانه صبر و تحمل مردم بسیار پایین آمده است. به عبارت دیگر ، مشکلات زندگی چنان بر آنان فشار می آورد که همیشه آماده انفجار هستند و این انفجار روحی ، می تواند در قالب همین دعواهای روزمره خود را نشان دهد.
در حالی که اگر شرایط عمومی جامعه اجازه دهد که حال مردم خوب باشد، بسیاری از این تنش ها اساساً به وجود نمی آید.
یک مثال می زنم: شبی که تیم ملی فوتبال ایران ، در جام جهان ، تیم آمریکا را برد و مردم برای شادمانی به خیابان ها ریختند ، شاهد بودم که یک خودرو از پشت به خودروی دیگر زد. هر دو راننده ، پیاده شدند و در حالی که می خندیدند همدیگر را در آغوش کشیدند و با گفتن "فدای سرت" سر جایشان برگشتند و بوق زنان و شادی کنان به جشن شان ادامه دادند.
در حالی که همان آدم ها ، اگر روز قبل تصادف می کردند ، ای بسا رفتار ناخوشایندی از خود بروز می دادند. همین یک مثال ساده نشان می دهد که ریشه بسیاری از دعواها، نه حادثه کوچک بیرونی ، که ناآرامی بزرگ درونی است که بسیاری از ایرانیان را می آزارد.
دولت ها ، همواره میزان توفیقات خود را با آمارهایی از قبیل میزان صادرات ، تعداد خانه های ساخته شده ، کیلومتر راه های احداثی ، میزان برق تولیدی و ... بیان می کنند و با همین آمارها هم مورد سنجش قرار می گیرند ، حال آن که باید به آمارهایی از قبیل میزان مراجعات مردم به پزشکی قانونی بر اثر نزاع ، حجم طلاق ها ، تعداد قتل ها و ... نیز به عنوان شاخص هایی برای قضاوت در خصوص عملکرد دولت ها پرداخت چه آن که این رویدادهای انسان محور ، محصول وضعیت کلی جامعه ای است که دولتمردان اداره اش می کنند. به عنوان مثال ، اگر در پایان دولت روحانی ، میزان نزاع ها و مراجعات ناشی از آن به پزشکی قانونی کاهش یابد، نشانه ای از موفقیت عمومی دولت است و اگر این عدد افزایش یابد ، علامتی بر ناکامی است.
مخلص کلام آن که این جنگ داخلی روزمره که بین ایرانیان با ایرانیان در جریان است، نشانه یک جامعه نیازمند درمان است و این درمان ، بسیار مهم از مسائلی است که مسوولان هر روزشان را بدانها اختصاص می دهند و از امور اصلی و ریشه ای باز می مانند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#399
Posted: 25 Apr 2014 09:08
بخشش مرد اعدامی ۲ دقیقه پس از اجرای حکم
۶ روز بعد از بخشش مرد اعدامی در زندان بندرعباس، جزئیات تازهای از این ماجرا منتشر شد.
این مرد که به اتهام قتل عمدی به قصاص محکوم شده بود، پنجشنبه گذشته به دار مجازات آویخته شد اما در شرایطی که 2دقیقه با مرگ دست و پنجه نرم میکرد، از سوی مادر مقتول بخشیده شد و به زندگی برگشت.محکوم به قصاص، مردی 62ساله است که در سال 79بهدنبال درگیری با جوانی به نام «م» او را در منطقه پل خواجوی بندرعباس با شلیک گلوله به قتل رساند و متواری شد.
بررسیهای اولیه نشان میداد که مقتول خواستگار دختر قاتل بود اما او راضی نبود دخترش با این جوان ازدواج کند. خواستگار سمج اما بارها برای خانواده دخترمورد علاقهاش مزاحمت ایجاد کرده و سرانجام کشمکش بر سر این موضوع به جنایت منجر شده و در این میان خواستگار سمج به ضرب گلوله پدر دختر مورد علاقهاش به قتل رسیده بود.
با این اطلاعات دستور بازداشت متهم به قتل صادر و تلاشها برای دستگیری او آغاز شد اما وی هیچ ردی از خود بهجا نگذاشته بود و همین موضوع کار را برای پلیس دشوار میکرد. هرچند این پرونده با بینتیجه ماندن تجسسها برای مدتی به بایگانی سپرده شد اما 11سال بعد از وقوع این جنایت کارآگاهان جنایی استان هرمزگان به اطلاعاتی دست یافتند که نشان میداد متهم به قتل در منطقه کوهستانی حاجی آباد پنهان شده و بهطور مخفیانه زندگی میکند.
افسران پلیس که مخفیگاه قاتل فراری را بعد از سالها شناسایی کرده بودند نقشهای کشیدند تا وی را غافلگیر و دستگیر کنند. آنها میدانستند که این مرد شرور مسلح است و درصورت مشاهده پلیس ممکن است اقدام به تیراندازی کند، به همین دلیل در پوشش ماموران بهداشت به آنجا رفتند و متهم به قتل را که از تحت تعقیب بودنش بیاطلاع بود، در مخفیگاهش غافلگیر و دستگیر کردند.
درخواست قصاص
با دستگیری این مرد، پرونده قتل در منطقه پل خواجوی بندرعباس بار دیگر به جریان افتاد. متهم در بازجویی به جنایت اعتراف کرد و به بازسازی صحنه قتل پرداخت. با شروع جلسه محاکمه، خواسته خانواده مقتول قصاص بود و دادگاه کیفری استان هرمزگان نیز حکم به قصاص مرد جنایتکار داد. 3سال طول کشید تا این حکم با رد اعتراض قاتل تأیید شود و به مرحله اجرا برسد. در این مدت مسئولان محلی و معتمدان منطقه تلاش کردند تا رضایت اولیای دم را برای بخشیدن قاتل جلب کنند اما آنها حاضر به گذشت نبودند. به این ترتیب همهچیز برای اجرای حکم آماده شد و روز پنجشنبه گذشته، زمان آن فرا رسید.
دیه 4میلیاردی
در چنین شرایطی که خانواده مقتول با وساطت افراد زیادی برای گذشت از قصاص روبهرو شده بودند، اعلام کردند که در قبال دریافت 4میلیارد تومان حاضر به بخشش مرد اعدامی هستند. هرچند خانواده قاتل این پیشنهاد را پذیرفت اما همهچیز به سحرگاه پنجشنبه موکول شد.
وقتی روز اجرای حکم فرارسید، خانواده مقتول راهی زندان بندرعباس شدند تا پرونده قتل پسرشان را برای همیشه مختومه کنند. شرایط برای مجازات مرد محکوم به قصاص مهیا بود و ماموران او را از قرنطینه زندان بندرعباس به محل اجرای حکم منتقل کردند. برای آخرین مرتبه قاضی اجرای احکام از مادر مقتول خواست قاتل را ببخشد اما او گفت که از دریافت دیه 4میلیارد تومانی نیز گذشته و قاتل باید قصاص شود.
به این ترتیب مرد اعدامی روی چهارپایه ایستاد و طناب دار برگردنش انداخته شد. مادر مقتول اعلام کرد که خودش میخواهد حکم را اجرا کند. او دستش را به سوی چهار پایه برد و لحظاتی بعد آن را کشید و جدال مرد جنایتکار با مرگ آغاز شد. مادر مقتول گوشهای ایستاده و صحنه مجازات قاتل پسر را میدید اما بعد از حدود 2 دقیقه درحالیکه اشک میریخت فریاد زد: قاتل پسرم را بخشیدم. همان لحظه ماموران زیر پاهای مرد اعدامی را گرفتند، او را بلند کردند و طناب دار را از گردنش بیرون کشیدند. مرد اعدامی بیهوش شده بود اما پزشک حاضر در محل خیلی زود عملیات احیا را آغاز کرد. چند دقیقه بعد مرد اعدامی به هوش آمد و درحالیکه زنده ماندنش را باور نداشت به سلولش منتقل شد.
نجات از مرگ
خواجهای، مسئول روابط عمومی دادگستری استان هرمزگان در اینباره به خبرنگار همشهری گفت: مرد محکوم بعد از توقف اجرای حکم توسط پزشکان به زندگی بازگشت و بررسیهای اولیه نشان داد که هیچ مشکلی ندارد اما برای اطمینان بیشتر وی به بهداری زندان منتقل و در آنجا نیز معاینه شد. خوشبختانه شرایط این مرد کاملا عادی بود و به این ترتیب وی به بند برگردانده شد.
خواجهای درباره سرنوشت این مرد بعد از نجات از اعدام گفت: هرچند ولی دم از حق خود گذشت و قاتل را بخشید اما او باید برای بررسی جنبه عمومی جرم بار دیگر محاکمه شود. وی ادامه داد: گذشت در این پرونده قابل ستایش است و این مادر با بخشش قاتل پسرش درس بزرگی به همه داد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#400
Posted: 25 Apr 2014 09:09
بخشش مرد اعدامی ۲ دقیقه پس از اجرای حکم
۶ روز بعد از بخشش مرد اعدامی در زندان بندرعباس، جزئیات تازهای از این ماجرا منتشر شد.
این مرد که به اتهام قتل عمدی به قصاص محکوم شده بود، پنجشنبه گذشته به دار مجازات آویخته شد اما در شرایطی که 2دقیقه با مرگ دست و پنجه نرم میکرد، از سوی مادر مقتول بخشیده شد و به زندگی برگشت.محکوم به قصاص، مردی 62ساله است که در سال 79بهدنبال درگیری با جوانی به نام «م» او را در منطقه پل خواجوی بندرعباس با شلیک گلوله به قتل رساند و متواری شد.
بررسیهای اولیه نشان میداد که مقتول خواستگار دختر قاتل بود اما او راضی نبود دخترش با این جوان ازدواج کند. خواستگار سمج اما بارها برای خانواده دخترمورد علاقهاش مزاحمت ایجاد کرده و سرانجام کشمکش بر سر این موضوع به جنایت منجر شده و در این میان خواستگار سمج به ضرب گلوله پدر دختر مورد علاقهاش به قتل رسیده بود.
با این اطلاعات دستور بازداشت متهم به قتل صادر و تلاشها برای دستگیری او آغاز شد اما وی هیچ ردی از خود بهجا نگذاشته بود و همین موضوع کار را برای پلیس دشوار میکرد. هرچند این پرونده با بینتیجه ماندن تجسسها برای مدتی به بایگانی سپرده شد اما 11سال بعد از وقوع این جنایت کارآگاهان جنایی استان هرمزگان به اطلاعاتی دست یافتند که نشان میداد متهم به قتل در منطقه کوهستانی حاجی آباد پنهان شده و بهطور مخفیانه زندگی میکند.
افسران پلیس که مخفیگاه قاتل فراری را بعد از سالها شناسایی کرده بودند نقشهای کشیدند تا وی را غافلگیر و دستگیر کنند. آنها میدانستند که این مرد شرور مسلح است و درصورت مشاهده پلیس ممکن است اقدام به تیراندازی کند، به همین دلیل در پوشش ماموران بهداشت به آنجا رفتند و متهم به قتل را که از تحت تعقیب بودنش بیاطلاع بود، در مخفیگاهش غافلگیر و دستگیر کردند.
درخواست قصاص
با دستگیری این مرد، پرونده قتل در منطقه پل خواجوی بندرعباس بار دیگر به جریان افتاد. متهم در بازجویی به جنایت اعتراف کرد و به بازسازی صحنه قتل پرداخت. با شروع جلسه محاکمه، خواسته خانواده مقتول قصاص بود و دادگاه کیفری استان هرمزگان نیز حکم به قصاص مرد جنایتکار داد. 3سال طول کشید تا این حکم با رد اعتراض قاتل تأیید شود و به مرحله اجرا برسد. در این مدت مسئولان محلی و معتمدان منطقه تلاش کردند تا رضایت اولیای دم را برای بخشیدن قاتل جلب کنند اما آنها حاضر به گذشت نبودند. به این ترتیب همهچیز برای اجرای حکم آماده شد و روز پنجشنبه گذشته، زمان آن فرا رسید.
دیه 4میلیاردی
در چنین شرایطی که خانواده مقتول با وساطت افراد زیادی برای گذشت از قصاص روبهرو شده بودند، اعلام کردند که در قبال دریافت 4میلیارد تومان حاضر به بخشش مرد اعدامی هستند. هرچند خانواده قاتل این پیشنهاد را پذیرفت اما همهچیز به سحرگاه پنجشنبه موکول شد.
وقتی روز اجرای حکم فرارسید، خانواده مقتول راهی زندان بندرعباس شدند تا پرونده قتل پسرشان را برای همیشه مختومه کنند. شرایط برای مجازات مرد محکوم به قصاص مهیا بود و ماموران او را از قرنطینه زندان بندرعباس به محل اجرای حکم منتقل کردند. برای آخرین مرتبه قاضی اجرای احکام از مادر مقتول خواست قاتل را ببخشد اما او گفت که از دریافت دیه 4میلیارد تومانی نیز گذشته و قاتل باید قصاص شود.
به این ترتیب مرد اعدامی روی چهارپایه ایستاد و طناب دار برگردنش انداخته شد. مادر مقتول اعلام کرد که خودش میخواهد حکم را اجرا کند. او دستش را به سوی چهار پایه برد و لحظاتی بعد آن را کشید و جدال مرد جنایتکار با مرگ آغاز شد. مادر مقتول گوشهای ایستاده و صحنه مجازات قاتل پسر را میدید اما بعد از حدود 2 دقیقه درحالیکه اشک میریخت فریاد زد: قاتل پسرم را بخشیدم. همان لحظه ماموران زیر پاهای مرد اعدامی را گرفتند، او را بلند کردند و طناب دار را از گردنش بیرون کشیدند. مرد اعدامی بیهوش شده بود اما پزشک حاضر در محل خیلی زود عملیات احیا را آغاز کرد. چند دقیقه بعد مرد اعدامی به هوش آمد و درحالیکه زنده ماندنش را باور نداشت به سلولش منتقل شد.
نجات از مرگ
خواجهای، مسئول روابط عمومی دادگستری استان هرمزگان در اینباره به خبرنگار همشهری گفت: مرد محکوم بعد از توقف اجرای حکم توسط پزشکان به زندگی بازگشت و بررسیهای اولیه نشان داد که هیچ مشکلی ندارد اما برای اطمینان بیشتر وی به بهداری زندان منتقل و در آنجا نیز معاینه شد. خوشبختانه شرایط این مرد کاملا عادی بود و به این ترتیب وی به بند برگردانده شد.
خواجه
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟