انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 644 از 718:  « پیشین  1  ...  643  644  645  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۳۴

از بس ز خون ما شده گلگون عقیق تو
در ساغر سهیل کند خون عقیق تو

می برد اگر عقیق ازین پیش تشنگی
سازد به عکس، تشنگی افزون عقیق تو

هر قطره خون من جگر داغدیده ای است
تا شد دگر ز خون که گلگون عقیق تو؟

یاقوت آبدار شود اشک شمع ها
در محفلی که گردد میگون عقیق تو

خورشید اگر کند عرق خون، ز صلب سنگ
بیرون نیاورد گهری چون عقیق تو

موج سراب رشته یاقوت می شود
گر پرتو افکند سوی هامون عقیق تو

شب بیشتر کند دل خونخوار را سیاه
در عهد خط زیاده کند خون عقیق تو

دایم به خوشدلی گذرانده است روزگار
از خط ندیده است شبیخون عقیق تو

نقش امید بوسه به وجه حسن نشست
تا شد نهفته در خط شبگون عقیق تو

یک نقش بیش نیست نگین های ساده را
دارد هزار نکته موزون عقیق تو

هر چند فکر صائب ما خون خویش خورد
ما را نساخت از صله ممنون عقیق تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۳۵

خون لاله لاله می چکد از رنگ آل تو
گلگونه همند جلال و جمال تو

افتاده است خال تو از چشم شوختر
این نافه پیش پیش دود از غزال تو

عریان ز آفتاب قیامت نمی کشد
خورشید آنچه می کشد از انفعال تو

عالم ز نقش پای تو گردید لاله زار
شد بس که خون بیگنهان پایمال تو

ذوق وصال می گزد از دور پشت دست
گرم است بس که صحبت من با خیال تو

هر چند عارض تو بهشتی است دلگشا
صد پرده خوشترست ز عارض خصال تو

نقاش بر ورق نتواند کشیدنش
از بس که سرکش است قد چون نهال تو

خواهی حنای پا کن و خواهی نگار دست
من مشت خون خویش نمودم حلال تو

صائب چنین که طبع تو شد بر سخن سوار
خواهد گرفت روی زمین را خیال تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۳۶

نتوان در آب و آینه دیدن مثال تو
چون مد آه، سایه ندارد نهال تو

صید حرم نداشت ز تیغ تو جان دریغ
من خون خویش را نکنم چون حلال تو؟

از من نمانده عشق بجا غیر درد و داغ
آن به که نگذرم به دل بی ملال تو

مور حریص دانه به منزل نمی برد
زینسان که می برد دل عشاق خال تو

چون بوی گل که می شود از برگ بیشتر
در پرده بیش فیض رساند جمال تو

وصل مدام به بود از وصل گاه گاه
مستغنی از وصال توام با خیال تو

شد قامتت نهال ز آب دو چشم من
انصاف نیست برنخورم از نهال تو

گلگونه عذار شود آفتاب را
شد خون هر که همچو شفق پایمال تو

عاشق ترا به گریه چسان رام خود کند؟
کز بوی خون خویش کند رم غزال تو

چون با رخ تو ماه برآید، که آفتاب
خون از شفق عرق کند از انفعال تو

صائب شده است تنگ شکرگوش عالمی
از گفتگوی طوطی شیرین مقال تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۳۷

از بس که سرکش است قد چون نهال تو
در آب هم نگون ننماید مثال تو

از حسن بی مثال کند ناز بر جهان
آیینه دلی که پذیرد مثال تو

هر چند بخت کوته و ایام نارساست
نومید نیستم ز امید وصال تو

چندان که دل فزون شکنی شوختر شوی
گویا که در شکستن دلهاست بال تو

در سینه زعفران شودش ریشه ملال
هر کس که بگذرد به دل بی ملال تو

دایم بود ز خون شفق تازه رو چو صبح
ناخن به هر دلی که رساند هلال تو

فردای حشر مایه اشک ندامت است
امروز خون هر که نشد پایمال تو

یارب چه آتشی، که گلاب چکیده شد
در شیشه های غنچه گل از انفعال تو

خورشید آیدش ورق شسته در نظر
چشمی که شد فریفته خط و خال تو

در جام صبح و در قدح آفتاب نیست
خونی که همچو شیر نباشد حلال تو

دامان خاک پرده دام است سر به سر
تا قسمت کمند که گردد غزال تو

گر دیگران به وصل تو خوشوقت می شوند
صائب دلش خوش است به فکر و خیال تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۳۸

ای فتنه سایه پرور سرو روان تو
مه در کمند کاکل عنبرفشان تو

از خاک چون تو شاخ گلی برنخاسته است
بر سرو، کج نگاه کند باغبان تو

خون خورده شرم تا چمنت را رسانده است
رنگ حجاب می چکد از ارغوان تو

صد ترکش از خدنگ ملامت برد به خاک
خورشید اگر بلند شود در زمان تو

مردم در آرزوی شبیخون بوسه ای
یارب به خواب مرگ رود پاسبان تو!

خورشید عمر من به لب بام بوسه زد
تا کی به حرف مهر نگردد زبان تو؟

شرمت به پاسبان خط آزادگی دهد
در پای سرو خواب کند باغبان تو

ننموده خویش را و دل از من ربوده است
بسیار نازک است ادای میان تو

حاجت به خاک کردن دام فریب نیست
صائب برون نمی رود از گلستان تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۳۹

تا کرد تیغ غمزه حمایل نگاه تو
شد سرمه گوشه گیر ز چشم سیاه تو

ما امتحان دشنه الماس کرده ایم
از یک سرست با مژه کینه خواه تو

یادم ز جلوه های قد یار داده ای
ای کبک خوش خرام سر ما و راه تو

در چشم شور حشر نمک کرد انتظار
در پرده تا به چند نشیند نگاه تو؟

ای شاخ گل ببال که با این غرور حسن
گل کج ندیده است به طرف کلاه تو

صائب به هوش باش مبادا دل شبی
آتش به خرمنی بزند برق آه تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۴۰

ای شاخ گل شکسته طرف کلاه تو
پیچ و خم بنفشه ز خط سیاه تو

بوی گل از ادب نکند پای خود دراز
در سایه گلی که بود خوابگاه تو

از پیچ و تاب حلقه کند نام آفتاب
خطی که گشت هاله رخسار ماه تو

خون همچو نافه در جگرش مشک می شود
پیچد به هر دلی که خط دل سیاه تو

دیگر شکسته دل خود را نکرد راست
افتاد چشم هر که به طرف کلاه تو

در چشم اهل دید، خیابان جنت است
هر چاک سینه ای که شود شاهراه تو

فردا چه خاکهای ندامت به سر کند
امروز هر دلی که نشد خاک راه تو

دل چون جهد ز بند تو بیدادگر، که هست
یک حلقه چشم شوخ ز دام نگاه تو

با قامت خمیده ازین در کجا رود؟
صائب که باخت نقد جوانی به راه تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۴۱

در خون نشست لاله ز چشم سیاه تو
گل گوشه گیر گشت ز طرف کلاه تو

هرگز به زیر پای نمی بینی از غرور
بیچاره عاشقی که شود خاک راه تو

زلف این چنین ز دست تو گر می کشد عنان
خواهد گرفت روی زمین را سپاه تو

چشم غزال، داغ سیاهی فکنده ای است
در معرض سیاهی چشم سیاه تو

آگاه نیستی که چه دلها شکسته است
مشاطه در شکستن طرف کلاه تو

هر چند دست و پای زند بسته تر شود
هر دل که شد مقید زلف سیاه تو

از هاله زود حلقه کند نام ماه را
خطی که گشت گرد رخ همچو ماه تو

از بیم چشم زخم، ز مژگان آبدار
صد تیغ کرده است حمایل نگاه تو

صد پیرهن عرق کند از شرم، بوی گل
از برگ گل کنند اگر خوابگاه تو

از بس که در ربودن دل تیزچنگ بود
شد تیر روی ترکش مژگان نگاه تو

نقش دگر در او نتواند گرفت جای
آیینه دلی که شود جلوه گاه تو

در خون آهوان حرم کاسه می زنی
صائب چگونه امن شود در پناه تو؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۴۲

مپسند پر ز داغ کنم از جفای تو
آن کیسه ها که دوخته ام بر وفای تو

در جبهه ستاره من این فروغ نیست
یارب به طالع که شدم مبتلای تو؟

طومار شکوه را نکنم طی به حرف و صوت
تا همچو زلف سرنگذارم به پای تو

پیمانه ای که دست تو باشد در آن میان
گر زهر قاتل است بنوشم برای تو

هر چند می کشد ز درازی به روی خاک
دست که می رسد به دو زلف رسای تو؟

آب خضر ز چشمه سوزن روان شود
آید چو در حدیث لب جانفزای تو

شرم تو گفتم از خط شبرنگ کم شود
یک پرده هم فزود ز خط بر حیای تو

بیگانه پروری چو تو در کاینات نیست
بیچاره عاشقی که شود آشنای تو

شادم به مرگ خود که هلاک تو می شوم
با زندگی خوشم که بمیرم برای تو

دایم به روی دست دعا جلوه می کنی
هرگز ندیده است کسی نقش پای تو

هرگز ز ناز اگر چه به دنبال ننگری
افتاده اند هر دو جهان در قفای تو

بسیار در لطافت دل سعی می کنی
از پرده دل است همانا قبای تو

بیگانه وار می نگری در مثال خویش
من چون کنم به این دل دیرآشنای تو؟

فارغ بود ز جلوه رنگین نوبهار
هر کس که چید گل ز خزان حنای تو

خط هم دمید و گوش نکردی به حرف من
داد مرا مگر ز تو گیرد خدای تو

گر بشنوی ازو دو سه حرفی چه می شود؟
صائب چها شنید ز مردم برای تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۴۳

کردم اگر چه هر دو جهان رونمای تو
از بی بضاعتی خجلم از لقای تو

آید به حال خود ز تماشای آفتاب
شد چشم هر که خیره ز نور و صفای تو

صد پرده است بیش ز ظلمت حجاب نور
نتوان ز شرم کرد نظر بر لقای تو

اشکش چو آب آینه بر جای خشک ماند
چشمی که دید در رخ حیرت فزای تو

از دامن تو دست ندارم به سرکشی
تا همچو زلف سرنگذارم به پای تو

چون روی ماه مصر ز سیلی شود کبود
گر برگ گل کنند عزیزان قبای تو

از دورباش ناز تو، از سرگذشتگان
جز کاکل تو نیست کسی در قفای و

چون برخورم ز دیدن رویت، که می شود
طبل رحیل هوش من آواز پای تو

بر خویشتن ببال که در قلزم وجود
همچون حباب نیست سری بی هوای تو

از نکهت دو روزه گل بی نیاز کرد
ما را گل همیشه بهار حنای تو

افغان که کرد دست من موشکاف را
چون شانه خشک، حیرت زلف رسای تو

انصاف نیست راندنش از آستان خویش
صائب که ساخت نقد دل و دین فدای تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 644 از 718:  « پیشین  1  ...  643  644  645  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA