انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 648 از 718:  « پیشین  1  ...  647  648  649  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۷۴

در دل من رشته آمال می گردد گره
زلف در این تنگنا چون خال می گردد گره

نطق من در وقت عرض حال می گردد گره
حال چون آمد زبان قال می گردد گره

گرد سرگردیدن ما گرد دل گردیدن است
در حضور شمع ما را بال می گردد گره

صحبت افسردگان افسردگی می آورد
اشک نیسان در صدف فی الحال می گردد گره

آتشین تبخال باشد حاصل موج سراب
در دل آخر رشته آمال می گردد گره

بستگی دارد گشایش ها مهیا پیش دست
گفتگو کم در زبان لال می گردد گره

خرج خاک تیره می گردد چو قارون دانه اش
در دل هر کس که حرص مال می گردد گره

از تأمل می شود کوتاه راه دور عشق
راهرو اینجا ز استعجال می گردد گره

رزق من امروز تنگ از چشم تنگ چرخ نیست
آب من پیوسته در غربال می گردد گره

هست هر کس را که باغ دلگشایی در نظر
در پس زانو چو اهل حال می گردد گره

رنگ و بو هم می شود روشندلان را سنگ راه
گر عرق بر چهره های آل می گردد گره

مهر خاموشی نگیرد پیش آه گرم را
تب کجا در عقده تبخال می گردد گره؟

عقده مشکل حریف ناخن الماس نیست
آرزو کی در دل اقبال می گردد گره؟

ناله من هر کجا طومار خونین وا کند
بلبلان را سر به زیر بال می گردد گره

همچو مردان بگسل از سوزن کز این دجال چشم
رشته بی قید را دنبال می گردد گره

بر لب آتش بیان صائب از دلبستگی
گفتگوی عشق چون تبخال می گردد گره
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۷۵

در دل از نادان فزون صاحب هنر دارد گره
سرو موزون از درختان بیشتر دارد گره

در گلستان جهان هر لاله رخساری که هست
از غم عشق تو آهی در جگر دارد گره

در گرفتاری حلاوت های عالم مضمرست
نی به هر بندی جدا تنگ شکر دارد گره

بس که می پیچم دل شبها به یاد زلف او
هر رگم از رشته تب بیشتر دارد گره

از دو ناخن گر گره وا می شود، چون از صدف
بر جبین خویشتن دایم گهر دارد گره؟

آه سردی از لب هر کس که می گردد بلند
آفتابی در ته دل چون سحر دارد گره

رشته نگسسته باشد بی گره، چون اشک من
نگسلد هر چند از هم بیشتر دارد گره؟

نیست جای پرفشانی تنگنای آسمان
ورنه دل در سینه چندین بال و پر دارد گره

تا شدم از غنچه خسبان، شد پر از گل دامنم
در گشاد کارها دست دگر دارد گره

چون گشاید کار من زان در که دربانش ز منع
از دم عقرب بر ابرو بیشتر دارد گره

از سبک مغزی به فرقش تیغ می بارد مدام
بر جبین خویش هر کس چون سپر دارد گره

یک گره افزون نباشد رشته زنار را
سبحه تزویر از صد رهگذر دارد گره

ریخت چون برگ خزان از عقده دل ناخنم
حرف پوچ است این که از ناخن خطر دارد گره

در تلاش رشته کار من بی دست و پا
با همه بی دست و پایی بال و پر دارد گره

قرب حق در قبض بیش از بسط عارف را بود
با گهر در رشته پیوند دگر دارد گره

عقده زود از جبهه اهل کرم وا می شود
از حباب پوچ دریای گهر دارد گره

نیست ممکن سربرآرد از گریبان گهر
رشته از کوتاه بینی تا به سر دارد گره

نیست صائب دلخراشی کار اشک صافدل
ورنه در هر قطره ای صد نیشتر دارد گره
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۷۶

رحم کردن بر ستمکاران، ستم بر عالمی است
پنبه بر داغ پلنگ خشمگین بیجا منه

دست خالی بر دل محتاج می باشد گران
چون نداری خرده زر، دست بر دلها منه

قدسی را مکن صائب اسیر آب و گل
شرم کن، بار خران بر گردن عیسی منه

با وجود بی بری در هیچ محفل پا منه
برنداری باری از دل، بار بر دلها منه

شمع از گردن فرازی سر به جای پا نهاد
ترک کن گردنکشی، سر را به جای پا منه

حیرت و آسودگی را فرق کن از یکدگر
تهمت غفلت به چشم دوربین ما منه

مانع سیل سبک جولان نگردد کوچه بند
عاشقان را آستین بر چشم خونپالا منه

گر نمی خواهی شود پامال حسن خدمتت
وقت رفتن میهمان را کفش پیش پا منه

نام هر کس در خور سنگ نشان گردد بلند
پشت آسایش به کوه قاف ای عنقا منه

در نیام تنگ نتواند دو تیغ آسوده شد
برنیایی تا ز خود در خلوت ما پا منه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۷۷

بی تأمل بر بساط پاکبازان پا منه
تا نشویی دست از جان پای در دریا منه

قسمت صیاد از صید حرم دل خوردن است
امن می خواهی، ز حد خویش بیرون پا منه

چون نداری ترجمانی همچو عیسی در کنار
مهر خاموشی چو مریم بر لب گویا منه

گوشه گیری در میان خلق تنها بودن است
بر دل خود بار کوه قاف چون عنقا منه

بر سبکروحان گران گردیدن از انصاف نیست
برنداری باری از دل، بار بر دلها منه

چاه خس پوشی است در هر گام این وحشت سرا
بی عصا زنهار در صحرای امکان پا منه

گوشه گیر از خلق چون آیینه ات بی زنگ شد
خرمن خود را چو کردی پاک در صحرا منه

آه سرد ناامیدی می کند کار خزان
چوب منع ای باغبان در پیش راه ما منه

می شود بر زود سیریها گواه پا بجا
وقت رفتن میهمان را کفش پیش پا منه

بالش خار است سر از خواب چون سنگین شود
زیر سر چون تن پرستان بالش خارا منه

شهپر پروانه نتواند نقاب شمع شد
پرده بر رخسار خود ای آتشین سیما منه

نسخه داغی به دست آر از دل پرشور ما
دل به داغ بی نمک چون لاله حمرا منه

از تواضع های رسمی می کنندت سنگسار
تا میسر می شود از خانه بیرون پا منه

دیده را از خون دل مگذار صائب بی نصیب
آنچه می باید به ساغر ریخت در مینا منه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۷۸

بر دل ارباب حاجت دست خود بی زر منه
آستین خشک را بر دیده های تر منه

دولت ده روزه دنیا بود نقشی بر آب
دل به نقش موج در دریای بی لنگر منه

چشم بر راه تو دارد از نگین دان تاج زر
دل به زندان صدف زنهار چون گوهر منه

بستر آرام رهرو دامن منزل بود
تا نگیری دامن منزل به بالین سر منه

جز در دل نیست امید گشاد از هیچ در
تا در دل می توان زد دست بر هر در منه

تا در آتش می توان بودن، مکن یاد بهشت
هست تا خون جگر، لب بر لب کوثر منه

نقد خود را نسیه کردن نیست کار عاقلان
بر زمین پیش خسیسان چهره چون زر منه

تا نسازی قطره خود را درین دریا گهر
دست خود را چون صدف بر روی یکدیگر منه

می به روی تازه رویان نشأه دیگر دهد
در بهاران صائب از کف شیشه و ساغر منه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۷۹

دل ز غفلت چون خودآرایان به رنگ و بو منه
چون گل از هر شبنمی آیینه بر زانو منه

ام خود را کوهکن کرد از سبکدستی بلند
دست خود بر روی هم ای آهنین بازو منه

بستر بیگانه را هر تار، مار خفته ای است
جز به خاک ای زاده خاک سیه پهلو منه

جوهر بیگانه ای این تیغ را در کار نیست
بندی از چین جبین هر لحظه بر ابرو منه

برنمی دارد شراکت، حسن یکتا آمده است
چشم بگشا نام لیلی را به هر آهو منه

بلبلان را دل به دست آور به شکرخنده ای
از خجالت غنچه آسا دست خود بر رو منه

پاس وقت صحبت نازک خیالان را بدار
بی طلب در خلوت ارباب معنی رو بنه

نبض جان را نیست جز دست مسیحا محرمی
شانه ای غیر از دل صدچاک بر گیسو منه

شیرمردان را کمی صائب فزونی جسته اند
رتبه خود را برابر با سگ آن کو منه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۸۰

از دل سودایی ما آسمان رنگ است کوه
از هلال تیشه ما آتشین چنگ است کوه

بس که از فریاد من در سینه اش پیچیده درد
با فلک از خشک مغزی بر سر جنگ است کوه

عقل را عاجز کند کوه غم از گردنکشی
زیر ران شهسوار عشق شبرنگ است کوه

چرخ را ناسازی ما این چنین ناساز کرد
ورنه با هر کس که آهنگ است، آهنگ است کوه

بر تو از سنگین رکابی دامن صحرا شده است
ورنه بر سیل بهاران سینه تنگ است کوه

چهره کهسار لعلی از فروغ لاله نیست
از شرار تیشه ما آتشین رنگ است کوه

پیش کوه درد ما باشد سبک چون برگ کاه
ورنه در میزان بی دردان گرانسنگ است کوه

پیش ازین گر ناخن از فرهاد آتشدست داشت
این زمان از تیشه ما آتشین چنگ است کوه

از شکوه کوهکن چون سنگ طفلان شد سبک
گر چه از تمکین سراپا عقل و فرهنگ است کوه

بی شجاعت کار نگشاید بزرگان را به حلم
در مقام بردباری تیغ در چنگ است کوه

بی خبر از صورت احوال حسن و عشق نیست
گر چه چون آیینه دایم در ته زنگ است کوه

بادبان عیش را چون ابر برگردون رسان
از فروغ لاله چندانی که گلرنگ است کوه

نیست صائب هیچ کس محروم از احسان عشق
گر چه از صحراست میدان صاحب اورنگ است کوه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۸۱

تیشه زد بر پای خود هر کس که زد بر پای کوه
دست کوته دار چون فرهاد از ایذای کوه

پای پیچیده است در دامان تمکین زیر تیغ
داغ دارد پردلان را طبع بی پروای کوه

خازنی چون سنگ نبود گوهر اسرار را
زین سبب باشند روشن گوهران جویای کوه

هر که دارد پشتبانی، غم نمی داند که چیست
خنده مستانه کبک است از بالای کوه

می شود شیرازه دل عارف آگاه را
از تجلی گر چه می پاشد ز هم اجزای کوه

پیش او خورشید اندازد سپر هر صبحگاه
زین سبب بر ابر ساید تیغ استغنای کوه

نیست از درد طلب آسودگی اوتاد را
بر سر آتش بود از لاله زان روپای کوه

از لب لعل تو هر خونی که پنهان می خورد
می کند از لاله گل هر سال از سیمای کوه

روزی ثابت قدم از عالم بالا رسد
می شود ابر بهاران بوستان پیرای کوه

گرد کلفت از دل من هم گرانی می برد
از سر فرهاد اگربیرون رود سودای کوه

پای پیچیده است در دامان تسلیم و رضا
بر سر گنج است ازان پیوسته صائب پای کوه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۸۲

صباحت آب در گلزارش از جوی گهربسته
نزاکت رشته جان را بر آن موی کمر بسته

سری از کوچه هر رگ برآورده است مژگانش
ز شوخی تهمت خون بر زبان نیشتر بسته

پریشانان همه جمعند و آن نازک میان حاضر
که غیر از زلف، دیگر طرف ازان طرف کمربسته؟

نگردد چون کف افسوس هر برگ نهال من؟
که چون بادام آوردند در باغم نظربسته

برآورده است از دل جوش چندین عقده مشکل
ما کمربسته گمان ساده لوحان این که

نفس از سینه مجروح چون زخمی برون آید
که آب چشمه پیکان سپهرم در جگر بسته

همانا دل شکست از من درین دریا حبابی را
که چندین صف کمر در کشتنم موج خطر بسته
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۶۵۸۳

به ساغر نقل کرد از خم شراب آهسته آهسته
برآمد از پس کوه آفتاب آهسته آهسته

فریب روی آتشناک او خوردم، ندانستم
که خواهد خورد خونم چون کباب آهسته آهسته

ز بس در پرده افسانه با او حال خود گفتم
گران گشتم به چشمش همچو خواب آهسته آهسته

کباب نازک دل آتش هموار می خواهد
برافکن از عذار خود نقاب آهسته آهسته

مکن تعجیل تا از عشق رنگی برکند کارت
که سازد سنگ را لعل آفتاب آهسته آهسته

جدایی زهر خود را اندک اندک می کند ظاهر
که گردد تلخ در مینا گلاب آهسته آهسته

سرایی را که صاحب نیست ویرانی است معمارش
دل بی عشق می گردد خراب آهسته آهسته

به نور سینه بی کینه دشمن را حوالت کن
که می ریزد کتان را ماهتاب آهسته آهسته

مشو دلتنگ اگر یک چند اشکت بی اثر باشد
که سازد خاک را گلزار، آب آهسته آهسته

به این خرسندم از نسیان روزافزون پیری ها
که از دل می برد یاد شباب آهسته آهسته

خط اوریش شد آخر، که را می گشت در خاطر
که گردد آیه رحمت عذاب آهسته آهسته؟

دلی نگذاشت در من وعده های پوچ او صائب
شکست این کشتی از موج سراب آهسته آهسته

نبود از خضر کمتر در رسایی عمر من صائب
گره شد رشته ام از پیچ و تاب آهسته آهسته
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 648 از 718:  « پیشین  1  ...  647  648  649  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA