ارسالها: 24522
#251
Posted: 1 Nov 2014 20:39
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 2890
#253
Posted: 24 Nov 2014 02:34
اسرار آمیز و ناشناخته ان
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 455
#254
Posted: 26 Jan 2015 12:06
زن که باشی . . .
ترس های کوچکی داری!
از کوچه های بلند
از غروب های خلوت
و از خیابان های بدون عابر می ترسی....!
از صدای موتورسیکلت ها و دوچرخه هایی که بی هدف...
در کوچه پس کوچه ها می چرخند میترسی!
از بوق ماشین هایی که روز های گرم تابستان...
جلوی پاهایت ترمز می کنند
و تو فقط چهره ادم هایی را می بینی
که در چشم هایشان حس نوع دوستی موج می زند...!
زن که باشی ترس های کوچکی داری
به بزرگی همه ی بی عدالتی هایی که...
به جرم زنانگی محکومت می کنند...
و همیشه این تویی که مقصری . . .
من سالها عاشق شدم بی او ...
ی حس بی تفسیرِ وحشتناک . . .
ارسالها: 175
#257
Posted: 1 Feb 2015 14:35
به نام خدایی که زن آفرید حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود مرا خانه داری خفن آفرید
مطمئنم اگه اسم من مراد بود... الان دنیا بر وفق هوشنگ بود!
ارسالها: 1135
#258
Posted: 3 Feb 2015 04:00
یه دختر عمو دارم ۹ سالشه
ماشالله بزنم به تخته دیوار راستو بالا میره شیطون شلوغ
سوکسو میگیره دستش ناز میکنه
قورباغه میگیره مارمولک هم شلوغه هم نترس جیگر منه هر سری میرم خونشون کلی وسیله میخرم براش
ولی درعوض یه پسر عمو دارم اون ۱۰ سالشه قد و نگاه میکنی قیافه رو نگاه میکنی میگی این ۱۶ سالشه
گیج یعنی گیج واسه یه دقیقه ش هستش انقدر دست پاچولوفتیه خنگ بی عرضه
شهرستان میرفتیم اینا بچه تر بودن خونه مادر بزرگم خاله بازی میکردن منم به عنوان مهمان سرزده میرفتم هم کتکشون میزدم هم خوراکی هاشونو میخوردم پسر عموم گریه میکرد دختر عموم میگفت بهش گریه نکن من الان ازش پولشونو میگیرم به ز.رم شده
همین اخریا هم کتونیمو جلو چشش دزدیدن پسر عمومو میگم
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 3650
#260
Posted: 9 Mar 2015 23:15
یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوقالعاده زیبا است ازدواج کرد.
اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه میخوردند، آنها از هم جدا شدند.
طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهرهای بسیار معمولی است.
اما به نظر میرسد که دوستم بیشتر و عمیقتر از گذشته عاشق همسرش است.
عدهای آدم فضول در اطراف از او میپرسند:...
فکر نمیکنی همسر قبلیات خوشگلتر بود؟
دوستم با قاطعیت به آنها جواب میدهد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی میشد و فریاد میزد، خیلی وحشی و زشت به نظرم میرسید.
اما هسمر کنونیام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است.
وقتی این حرف را میزند، دوستانش میخندند و میگویند : کاملا متوجه شدیم...
میگویند: زنها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمیشوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر میرسند.
بچهها هرگز مادرشان را زشت نمیدانند؛
سگها اصلا به صاحبان فقیرشان واق واق نمیکنند.
اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمیآید.
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.
زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است ...
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم