ارسالها: 23327
#21
Posted: 16 Jun 2017 11:51
آدم برفی

چشم هایش افتاد
کلاهش کج شد
دست و پایش را گم کرد
دلش کوچک شد
اشک شد
او ولی گریه نکرد
زیر لب گفت :
بهار ...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#22
Posted: 16 Jun 2017 11:57
سیب سرخ وسوسه

ای کاش می افتاد
آن سیب از دستت
ای کاش می غلتید و می آمد به سوی من
ای سیب سرخ وسوسه
ای آبروی من
من عاشقی را دوست دارم
بگذار مهربان باشم
هر چند به اسم این و آن
نقش بد این داستان باشم
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#23
Posted: 16 Jun 2017 12:04
قاصد

خوابت نمی برد
این تکه ابر های شبیه به هیچ !
به چشم های تو مشغولند ...
این ابر ها
فردا
در شهری دیگر
با شکلی دیگر
با من
از چشم هایت حرف می زنند ...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#24
Posted: 16 Jun 2017 12:08
غنیمت

هر یک را بخوای
بر می دارم
روز های سپید
یا شب های سیاه
باز باران بارید
روز شب شد
یک رنگ شد
حالا
هر یک را می خواهی
بردار ...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#25
Posted: 16 Jun 2017 12:13
ماهی

باران تو را به یاد من انداخت :
با قطره قطره آمدنش !
با نماندنش !
باران تو را به یاد من می انداخت ...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#26
Posted: 16 Jun 2017 12:16
سماع سما

بین این هزار کهکشان
در میان تمام ستارگان
یکی مثل تو
نیست ...
تو کدامین ستاره ی
کهکشاه راه شیری آسمان خیال منی ؟
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23327
#27
Posted: 16 Jun 2017 12:22
ابر آتش خورده

دلگیرم از باران
دلگیرم از آتش
این روز ها دلگیر دلگیرم
تو دلخوری از من
من از خودم سیرم
جان می کنم
تا لحظه هایت خوب تر باشد
کمی در فکر من باشی
کمی نزدیک تر باشیم
بی تو ابر آتش خورده ام
دلگیر دلگیرم ...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#28
Posted: 16 Jun 2017 12:25
ساعت دیواری

سال ها دور خودش می چرخید
تا نگاهش بکنی !
مثل من
عاشق بود !
ساعت دیواری ...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#29
Posted: 16 Jun 2017 12:29
سرخوشی

سرخوشی شعر بود
فکر تو بود و آینه ،
باد
سرگرم پریشانی تو ،
آینه
مثل خودم می رقصید
آینه تنها بود ... !
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#30
Posted: 16 Jun 2017 12:32
قلم خشک

تا آمدم
شعری بگویم ...
شعری برای تو
برای چشم هایت
چشم هایم بارانی شد
دستم نرفت و جور دیگر شد
شعر پر پر شد
کبوتر شد ...
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.