انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 20 از 42:  « پیشین  1  ...  19  20  21  ...  41  42  پسین »

Romantic Poetry | شعرهای عاشقانه



 
كاش قلبم درد پنهاني نداشت

چهره ام هرگز پريشاني نداشت

كــــاش برگ آخر تقويم عشق

خبر از يك روز باراني نداشت

كاش مي شد راه سخت عشق را

بي خطر پيمود و قرباني نداشت

كاش ميشد عشق را تفسير كرد

دست و پاي عشق را زنجير كرد
  بازگفت    
  

 
نرگس آتش پرستی داشت شبنم می فروخت

با همان چشمی که می زد زخم مرهم می فروخت




زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر

داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت




زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر

مرگ را همچون شراب کهنه کم کم می فروخت




در تمام سالهای رفته بر ما روزگار

شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت




من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها

گلفروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت

  بازگفت    
  

 
من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم



چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم: تو را دوست دارم



نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!

من ای حس مُبهم تو را دوست دارم
  بازگفت    
  

 
عشق یعنی مستی و دیوانگی



عشق یعنی با جهان بیگانگی



عشق یعنی شب نخفتن تا سحر



عشق یعنی سجده با چشمان تر



عشق یعنی سر به دار آویختن



عشق یعنی اشک حسرت ریختن



عشق یعنی درجهان رسوا شدن



عشق یعنی سُست و بی پروا شدن



عشق یعنی سوختن با ساختن



عشق یعنی زندگی را باختن
  بازگفت    
  

 
هرشـ ـَب اَز پـ ـُشتِ صـ ـَفحـ ـہ کـ ـوچَکـ ـ ـِ مـ ـ ـوبایـ ـ ـلـ



دَر آغوشَــم میـ ـگیرے



و نـ ـِمیدآنـ ـ ـے




چـ ـ ـہ آرآمشــے בآرَב



ایـ ـטּ آغـــوشـِ خـ ـیالــے

  بازگفت    
  

 
همه برگ و بهار
در سر انگشتان توست
هوای گسترده
در نقره انگشتانت می‌سوزد
و زلالی چشمه ساران
از باران و خورشید سیرآب می‌شود
  بازگفت    
  

 
دستور زبان عشق



دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟





می‌توان آیا به دریا حكم كرد

كه دلت را یادی از ساحل مباد؟





موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟





آنكه دستور زبان عشق را


بی‌گزاره در نهاد ما نهاد


خوب می‌دانست تیغ تیز را

در كف مستی نمی‌بایست داد




  بازگفت    
  

 
كاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم كرد


كاش می شد با نگاه شاپرك عشق را بر آسمان تفهیم كرد
  بازگفت    
  

 
همه لرزش دست و دلم
از آن بود که عشق پناهی گردد
پروازی نه گریز گاهی گردد
آی عشق آی عشق
چهره آبی‌ات پیدا نیست

و خنکای مرحمی بر شعله زخمی
نه شور شعله بر سرمای درون
آی عشق آی عشق
چهره سرخت پیدا نیست


غبار تیره تسکینی بر حضور ِ وهن
و دنج ِ رهائی بر گریز حضور
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه برگچه بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگ آشنایت پیدا نیست

  بازگفت    
  

 
آبان هوایش غرق دلتنگیست

عطرِ تو را در مشتِ خود دارد

فهمیده خیلی دوستت دارم

هِی پشت هم با عشق میبارد
  بازگفت    
  
صفحه  صفحه 20 از 42:  « پیشین  1  ...  19  20  21  ...  41  42  پسین » 
شعر و ادبیات

Romantic Poetry | شعرهای عاشقانه

رنگ ها Bold Style  Italic Style  Center Image Link  URL Link   List Insert YouTube video   
:up2::laugh::tease::-(:up::handshake::winking::flowers:بیشتر...

 
 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA