انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 57 از 107:  « پیشین  1  ...  56  57  58  ...  106  107  پسین »

خاطرات بهرام و مامانش



 
داداش مگه هنده!
     
  

 
داداش داستانه خیلی جدی گرفتی حرفهای نویسنده رو که داستان واقعیه تمام داستان‌های سکسی دروغه فقط یه مشت احمق باور می‌کنند راسته بعد میرن تحت تاثیر این داستان‌ها قرار می‌گیرند وفاجعه در خانواده و جمعشون درست می‌کنند هدف نویسنده‌ای داستان هم همینه باور کردن جماعت نادان تحت تاثیر قرار گرفتن و فاجعه در زندگیشون درست کردن خیر سر باباشون نمیان برا شما داستان بنویسن
در ضمن طرف جنده هست دیگه پس چیه جنده بودن باید چجوری باشه
خودنمایی و بدن نمایی تو خیابونا یه نوع جندگی از انواع جندگی
تو همین داستانتون طرف میره تو خیابون خودنمایی بدن نمایی
جنده بازی در میاره کیر اون پسره تو روستا رو میمالونه لز میکنه
شهریار میگیره لختش میکنه تو ماشین میمالوندش دیگه جنده بودن
از منظر شما به چی میگن مثل ننش جنده هست دیگه اونم یه جور دیگه تفسیرش میکنه
در ضمن خیلی غرق داستان شدن بیا بیرون
داستانه معلومه نویسنده خوب تونسته روح روانت رو بهم بریزه
تحت تاثیرت قرار بده که اینجوری دفاع میکنه
بدون تمام داستان‌های سایت لوتی توسط یک نفر با اسامی
مختلف نوشته میشه کلا نویسنده این سایت یه نفره بعد شما فکر میکنی نویسنده‌ای مختلفی تو سایت مشغولن
     
  
زن

 
ماجرای خواستگاری نازنین....... خونه طاهره رو به هیجان و شور و حال خاصی برده بود و در این میون سحر نقش اولو بازی می کرد و مثل همیشه و بیشتر از گذشته پر جنب و جوش و شیطون تر وعشوه باز تر ....نازنین ساکت و درون گرا و مودب رو حسابی گمراه کرده بود عصرگاه پنج شنبه خونه رو به اتفاق داشتند ترو تمیز و زیباتر و دوکوراسیونه تر می کردند و فقط یک وسیله کم داشتند و اونم مبل و حداقل صندلی به تعداد حداقل دو عدد که برای تیمسار و خانموش حمیده لازم داشتند چونکه مهران از عادت وخلق و خو سلیقه اپار تایدی جامعه ماباگونه مافوقش جناب تیمسار خبر داشت و چون خونه طاهره هنوز بافت سنتی و معمولی متوسط دهه قبل از انقلابشو حفظ کرده بود و مبل و میز و صندلی ضروری شده بود و صند لی خونه فروزان میتونست کلید حل این مشکل و نیاز باشه و بهرام حمالیشو عهده دار گشت ووقتیکه برای اوردن دو صندلی زیبا و سلطنتی روکش مخملیش به خونه فروزان رفت .انتظار داشت گشاینده در خونه ..... ساک خور جدیدش با گربه ملوسش که در بغلش همیشه داشت..... فروزان جونش باشه ولی بر خلاف چیزی که می خواست مادر شو دید .....بهرام صابون به کیزش زده بود و به خیالش به محض باز شدن درب و سلام علیک...کیرشو در دهنش فرو کنه و سه سوته ابشو در معده اش سرازیر کنه ...از شب ساک خوردنش توسط فروزان هیچ گونه عملیات زیر نافی نداشت و نیاز به دهن خوشمزه فروزان داشت ولی از بدشانسی و بد اقبالیش فروزان پریود شده بود و در بستر خوابش اه و ناله قاعدگیشو می گذروندو طی می کرد ... بهرام ایام بدشانسی محضیو می گذروند سحر خیلی بهش محل نمیزاشت و سرسنگین رفتار می کرد و نازنین ازش دوری می گرفت و تنها کیس و انتخابش ظاهرا شایسته شده بودتاپ و تی شرت های محشر و حشری کننده نازنین و سحر شهوتشو خیلی بالا برده بود ...خصوصا نگاه که به باسن و رونای ورزشکاری و ماهیچه ای سحر می کرد که حتی شورت هم به ظاهر به پا نداشت و خط شورتش اصلا محو و گم شده بود کیرشو به سرحد انفجار کشونده بود کون نازنین که درشت تر و گوشتی تر بود امپر شو چنان به اوج میبرد که بر خلاف عادتش هوس می کرد برای اولین دستی به کیرش بزنه تا بدونه مزه و طعم جق زدن چه جوره ولی توصیه مامانشو در سر لوحه کاراش مدنظر داشت و بی خیال جق شد و سراغ شایسته رفت ...امیر مار چوبه طبق عادت همیشگیش جلو در کوچه سرک می کشید و بعد از سلام و علیک ...سراغ مامانشو ازش گرفت ....برو داخل بهرام صداش بزنی خودش به استقبالت میاد ...امیر نمی خای همراهیم کنی ....راستش بهرام میدونم واسه چی اومدی ...هیجانش وقتی بیشتره که دزدکی نگاه تون کنم ....برو راحت باش ..خوش بگذره .....ای بابا واقعا عجب بیشرفی هستی تو ...متوجه اومدنت شدم بهرام .اوووه بهرام جووون ..خوش اومدی ....دستشویم ..الان میام بیرون .....نیا بیرون خودم میام سراعت ....وایییی چه بهتر .....بیا عزیز دل شایسته ....
بهرام تخماش از شدت شهوت باد کرده و درد الود شده بود و کله کیرش انگار که خونمردگی گرفته بود ...چنان .درشت و تپلی ترشده بود که ..فقط سوراخ کون و یا کوس شایسته رو می خواست .....به محض باز شدن دردستشویی کیرشو در دهنش قرار داد و وحشیانه تلمبه روی دهنش اجرا کرد ..اووووف بهرام کیرت معمولی نیس....خیلی کت و کلفت و گوشتی تر شده ....این لوله گوشتی جررم میده اینو گفته باشم ....بخورش شایسته خیلی شهوتیم .....قربون اون شهوت و حرفای مردونه ات و تیپ و اندام جذاب و این کیر خوشکلت برم من .....تو مال منی ....از عمد نیومدم بیرون ..مایل بودم در دستشویی منو بکنی ....میدونی چیه بهرام امثال ماها خانومای میان سال فانتزی های خاص خودمونو داریم مثلا گائیدنمون در دستشویی ....به جوون تو خیلی کیف میده .....شایسته خودت بگو کونتو بکنم و یا کوستو .....اووووی چی بگم راننده و فرمون کیرت در دست خودته من حالت سگی و ایستاده خم میشم خودت یکیشو انتخاب کن و گاز تو بگیر و این تنه درخت گوشتی تووووو بیرحمانه و یک ضرب داخل کن ...فقط زودتر زودتر......شایسته به سلامتی اونایی که باعث شهوتم شدن..من کوستو انتخاب می کنم ......پس اماده باش اومد .....اووووخ ..اوووخ .....اخ اخ ..ای جان .....بلند تر بلند تر داد بزن ..که یکی داره گوش میده ....اووا کی گوش میده نکنه همسایه و یا اشناو یا مهمون اومده باشه ......نترس شایسته پسر بی غیرتت ..امیره که گوش میده ....برای من و پسر بی غیرتت ناز و عشوه بیا که بهتر جقشو بزنه ...اه خاک تو سرش کنن خجالت هم نمی کشه دارن ننه شو می کنن عین خیالش نیس ....یکی مثل طاهره و خیلیا پسر دارن و من بیچاره و بی شوهر و تنها چنین نمونه پسر ی نصیبم شده ..کاش اجاقم کور بود....اخ بهرام جووون ...جونم شایسته ...جررخوردی ؟.....اررره کیرت از همیشه کلفت تر شده ....ابمو با اجازه ت میریزم ولی به یه شرط ....چه شرطی بهرام ..اگه یه وقت حامله شدی یقه مو نگیری ..وبگی شوهرم بشو و ازت بچه دارم وعقدم کن ....نه نمیگم قول باشه ..بریز خیلی خوشم میاد ....نمی خواستم این ریسکو قبول کنم ولی بد جوری خشریم کردند ...اومد با اجازه بزرگترا که امیر جوونت باشه .....اییییییییی.........اخیش راحت شدم ...منم ارضا شدم ...ازت ممنونم بهرام ..خدا ازت راضی باشه تو داری نیاز و تمایلات یک زن تنها و طلاقی رو تامین می کنی خدا توو مامان و خواهراتو واست نگه داره ....شایسته ..نگاه پسرت امیر کن جقشو زد و رفت اتاقش ....ارره دیدم ... پسر لاشی و بی بخارم . واقعا مایه ابرو ریزیه ....ولش کن لابد فازش این جوریه ....من رفتم ....دمت گرک بهرام همیشه کیرت پر دوام و شق و برقرار باشه .....برو به سلامت ..
بهرام با اعصاب میزون و ریلکس شده و سرحال به خونه برگشت صدای موسیقی پاپ از اتاق سحر میومد و نزدیک شد و از لای دری که خوب بسته نشده بود چشاشو به داخل اتاق گرفت و سحر و نازنین رو در حال رقص دید ...رقص با مدل و شکل خارجی وتکون اندام و حرکت هایی که به خودشون می دادند و گاها هم در اغوش هم میرفتند و دستاشون به طرز زیبا و شهوت گونه ای بروی سینه ها و کمر و باسن و نقاطی که اغلب به طرفشون تمایل می گشت ....میرفت ....بهرام خیلی دقیق و چهار چشمی فقط باسن سحر و نازنین رو نگاه می کرد ....هیچ منظره ای زیباتر ازدیدن باسن مامانش و سحر نمیشد و نازنین هم در حال حاضر کاندید شماره ۳ انتخابش شده بود ...از بی عرضه گی و املیش گله داشت و از خودش می پرسید من قبلا اینجوری نبودم و سخت تر از این نازنین کون خوش فرم رو ترتیب داده بودم چرا اینجوری شدم چنین باسن و سوراخیو من باید می کردم و بعدش تحویل مهران منحرف وخانم باز و حشری می دادم ..مهران بارها مامانمو گائید و به حریم شخصی بهترین کسی که دوسش دارم و عاشقشم تجاوز کرد چرا من کوتاهی کردم و نازنین رو نکردم ...و حالا حس می کنم به سحر هم نظر داره ....این مهرانو بشناسم هر موقع باشه و حتی قبل از جون دادنش و سر قبر خودش ... بالاخره مخ سحرو میزنه و بهش تجاوز می کنه ....وای خدای من بازم کیرم راست شده ....چیکار کنم ...شیطونه میگه بازم برم سراغ شایسته ......خخخخخ.....اه کاش میتونستم جق بزنم ....
با وجود اینکه خیلی مایل به دیدن این صحنه های بسیار زیبا و حشری بود ولی ترجیح داد بره بیرون و خرید هاشو انجام بده ...تهیه و خرید شیرینی و میوه .... و باید سریعا میرفت چون قطعا با توپ و تشر های سحر مواجه میشد و رفت ....
دقایق زیادی رقصشون طول کشیده بود و بالاخره کاست موسیقی تایمش تموم شد و در اغوش هم از فرط خستگی افتادند
اه سحر جووون خیلی وقت بود نرقصیده بودم ..اوووه نازی رقصتم خوبه پیداس قبلنا در تهروون در کلوپ های شبانه خیلی فعال بودی ...اوکی درس حدس زدی سحر جوون ....میرفتم ولی فقط شبای تعطیلی و تا صبح امون به اندامم نمی دادم .رقص و رقص و رقص ..تنها میرفتی ...گاها اره ولی با شیلا و فرح ..میرفتیم ....لابد هم شیطونی هم می کردین نازی ....نه اصلا باور کن ولی گاها اگه از پسری خوشمون میومد فقط باهاش می رقصیدیم و خودمونیم مالوندن کیراشو نو روی زیر ناف و کوسم می گرفتم و باهاشون عشق می کردم ..ولی سحر باور می کنی با هر کی میرقصیدم از شانس بدم کیرش باریک و ریزه در میومد و حسرت به دل موندم که یک کیر حسابی در حال رقص منو بمالونه .. ولی از این حرفا گذشته خیلی محتاط بودم چون من دانشگاهی بودم و باید هوای ابرو و اسم و رسممو در نظر می گرفتم ....خب سحر جوون نظرت در مورد انتخابم چیه ؟..از مهران و شخصیتش چه میدونی ؟....نازی جوون من نمی تونم کتمان کنم و بهت واقعیتو نگم .....بهت که گفتم مهران قبلا دوس پسر مامانم بود اونم بیشتر خودش میومد سراغ مامانم ...دو طرفه واقعی نمیشد ولی مامانم ردش نمی کرد . و چند بار هم باهم عشق بازی کردند و بیشتر روابطشون بعد از طلاق مامانم بود ...خب بهرام میدونست این رابطه رو .....ارره هر دومون میدونستیم و کاری به مامانمون نداشتیم چون شرایط شو بخوبی درک می کردیم مامانم در واقع بابامو دوس نداشت و از اول اجباری باهاش ازدواج کرد و فقط به خاطر ماها تحملش می کرد و اخرش دیگه شرایط و مشکلاتی پیش اومد که مجبور شد طلاق بگیره ....مامانم هم برامون پدر بود و هم مادر ...بزرگترین دشمن مامانم...عمه ام رعنا بود که خیلی بلاها سرش اورد ....بگذریم ولی خود مهران پسر شهوتی و کمی عیاشه و ذاتا پسر بدی نیس خوش قیافه و مقام و منزلت و موقعیت کاری و شغلی خوبی داره و بیشتر هم میتونه ترقی کنه باید بتونی فقط کنترلش کنی و این هنر خودتو می طلبه ....حتی فکر کنم این اواخر به خود من هم نظر داشت و خودتم اینو بخوبی درک کردی .....ههههه...نازی جوون ولی فکر کنم این دفعه شانست بالا زده چون مهران جونت مدل کیر باریکی و کوتاه نیس و برعکسش ...کیر کلفت و خوشکلی داره درست مثل قیافه اش .....از کجا میدونی سحر جوون مگه دیدیش ؟.اخه نازی یه بار تصادفی از دهن مامانم شنیدم ...ازش خیلی تعریف می کرد ..اهان لابد دهنت اب افتاد سحر جوون......اررره دروغ چرا هر دختری چنین جمله ای بشنونه غیر ممکنه هوسی نشه ....الان هم کوسم خیس شده نازی ...تو چی ...اه منم سحر جوون ..اسم کیرشو بردی کوسم اکسیده شد.....ههههههه...واه اکسیده چرا میگی ..اصطلاح دانشگاهی هاس .....خب نازی دلیل موافقتت چی بود .....راستش سحر جوون ....اصلا من قصد ازدواج نداشتم و در خواب هم نمی دیذم بیام شهرتون و اینجا قسمتم بشه از مهران و قیافه اش خوشم بیاد و پیشنهادشو قبول کنم ....من زن تحصیل کرده و مترقی هستم و خیلی سنتی فکر نمی کنم که به خودم بگم باید پسریو انتخاب کنم که قبلا سوابق عشق و عاشقی نداشته باشه ...گذشته های هر شخصی مربوط به خودشه و به قول خودت از لحظه ازدواجم باید به شکلی باهاش زندگی کنم که تمایلی به زنی غیر از من نداشته باشه و باید سنگ تموم براش بزارم ..از نگاهش که برای اخرین بار به من کرد فهمیدم بهم علاقه مند شده .....هههههه..اخه نازی جوون .مهران عاشق کون خانماس درس مثل اکثر اقایون ...کون توم هم خوردنیه و هم کردنی ناز ناز جوون ....واه شیطون بلا کون من کجا و مال تو کجا ....اگه شاه کون استاندارد بخای فقط مال سحر میتونه باشه ......اتفاقا عین این جمله تو رو وقتی ۱۴ سالم بود در خیابون یک مرد مزاحم به من و مامانم گفت و یادمه یک بار باسنمو خوب مالوند و مامانم که متوجه شد اومد پشتم و سپر باسنم شد که مالونده نشم و خودش چند بار از دست اون کثافت منحرف مالونده شد ...مامان فداکارم از هر لحاظ هوای بچه هاشو داشت ....وای چه جالب و شنیدنی .دسته گل خودش و کونش درد نکنه که کاری کرد باسن تو دست نخورده تر بمونه ..خیلی مایلم مامانتو ملاقات کنم ..اه ارره مامانم بهترینه .....
موعد خواستگاری فرارسید و تیمسار با لباس نظامی و کل درجه و تمثال و مدال هایش که زده بود به اتفاق حانمش وارد خونه طاهره شدند تیمسار جوری تیپ زده بود که انگار به دیدن اعلیحضرت میرفت ...و باکلی تکبر و غرور که ناشی از اختلاف طبقاتی در ذاتش لونه کرده بود ....روی صندلی لم دادند مهران کت و شلوار بسیار شیکی تنش داشت و با دو جعبه شیرینی و یک دسته گل بسیار بزرگ و خوشکل در مراسم جلوس نمود انچه در مراسم گذشت و انجام شد این بود که توافق و موافقت مورد انتظار حاصل شد و طبق خواسته مهران نزدیک ترین وقت ممکنه برای عقد تعیین گردید ویعنی جمعه هفته بعد و وقت عروسی موقع برگشتن طاهره و سیامک به ایران مشخص گردید اون هم بنا به کنجکاوی نازنین به جهت اشنایی با طاهره و نتیجه ان شد که بشود .....حضور حتمی طاهره در عروسی مهران ....که برگشتن طاهره و سیامک دقیقا بعد از تعطیلات نوروز سال ۵۶ اتفاق میفتاد اخرین سال ارامش و دوران نظام شاهنشاهی ......در این میون و در دو ساعت و اندی که در این مراسم اتفاق افتاد نگاه های معنا دار حمیده به مهران و تیمسار به سحر و باسن و پاچه های لخت و سفید نازنین و ایما و اشاره های مهران به نازنین و در نهایت کف کردن بهرام در جهت رسیدن به خواهرش سحر و سوراخ کون نازنین .....و در اندیشه های مهران افکار شیطانی گوناگونی گردش می کرد و در سرلوحه تفکراتش به اعوش کشیدن سحر بود که ارزو می کرد دراین اخرین شب های مجردیش عشق چاودانی دومیشو لمس کنه ..این حداقل حقی بود که در ازای خواسته های قلب عاشقش میتونست انجام بده و لذا به فکر و راه چاره افتاد که به طریقی و شکلی به هدفش برسه ..و دراین میون مهران واقعا شانس اورد که از دست حمیده و هوس هایش خلاص شد چون تیمسار خیلی شهوتی شده بود و به خاطر دو ساعت دید زدنای انجنانی به برجستگی های اندام سحر که با یک لباس مجلسی بسیار زیبا و تقریبا بدن نما خودشو اراسته و به معرض نمایش گذاشته بود و نازنین که بدتر از سحر لباس پوشیده بود چنان اتیشی به درون تیمسار زده بودند که قبل از بلند شدن از صندلی به حمیده خانمش در گوشی گفت ....حمیده امشب چنان بکنمت که بارها فش و بد و بیراه به باباو ننه ات بدی که چرا تو رو زائیدن تا گیر من بیفتی .....اره جون عمه ات همایون ...تو خیلی وقته تعطیلی از کیرت ...باید به فکر شهوت تموم نشدنی من باشی .....ولی اون شب برخلاف شب های قبل و باورو انتظار حمیده .... تیمسار حسابی از خجالت حمیده درومد و به افتخار دو ساعت چشم چرونی هاش و به یاد ایام چوونیش بخوبی حمیده رو گائید و از دو سوراخش کیرشو مهمونش کرد ......جمیده در درونش و بعد از خاتمه گائیدنش به خودش می گفت اگه این پدرسوخته عوضی هر شب این شکلی منو می کرد غلط می کردم به این و اون بدم تا انگشت نمای هر کس و ناکسی بشم ....و مهران برای خواسته و هدفی که داشت موند ودیرتر رفت و بعد از رفتن تیمسار و زنش مثل یک شکار چی در کمین نشست که به هر طریقی سحر رو به اغوش بکشه و اگه شد هم کاملش کنه ...شاید تاثیرات چند پیک عرق سگی که قبل از اومدنش بصورت سرپایی در عرق فروشی یک چهار راه که خورده بود کار خودشو کرده بود و در چنین شرایط محیطی خطرناک و با حضور نامزدش و بهرام در صدد این کار برامده بود تا شهوت تموم ناشدنشی شو برای دقایقی خاموش و خفه کنه
و در لحظاتی که نازنین لباس مجلسیشو در اتاقش تعویض می کرد و بهرام هم مثل یک شکار چی بلا تکلیف و حیران از گزینه چشم چرونی به نازنین یا سحر مونده بود و بالاخره تصمیم گرفت به هردوشون برسه و سحر در اتاق پذیرایی مشغول جمع و جور کردن وسایل و مرتب کردن سرگرم بود و مرتب در حال تردد به اتاق بغلی بود و مهران بنا به اقتضای شغلش که خبره تصمیمات سریع و استراتژیک در هر هدفی بود موقعیت مورد نظر و ایده الشو پیدا کرد و در مسیر بین اتاق پذیرایی و اتاق بغلی که انباری به حساب میومد و دالان سنتی با ارتفاع کم و به عرض اندازه عبور دو نفر راه داشت ....و این نقطه همون مکان عملیاتش شد و.باز هم کمین گرفت و در لحظه ای سحر به نقطه تنگ و کم عرض دالان رسید خودشو به اونجا رسوند و از جلو سحر رو در تنگنا قرار داد و به دیوار دالان چسپوند و دستاشو به دو دستش فوری و سریع گرفت و از پشت کمرش بهم گره زد و لباشو مال خودش کرد و بهترین و زیباترین بوسه رو بعد از ترک و جدایی از طاهره به زور و اجبار از دخترش سحر گرفت و در همین وضعیت شلوارشو که کیر شق شده اش از کنار شورتش رد شده بود مثل فنر به حالت ارتجاع درامده بود رو به محل کوسش می مالوند ودودستش که با دومچ قفل و گره بهم زده سحر یکی شده بود رو با زور زیادی به ماهیچه کونش فشار می داد و از نرمی باسنش لذت فراوانی میبرد ...مهران لباشو می مکید و بزور زبونشو هم می خورد ووقتیکه با مقاومت بسیار شدید سحر مواجه شد ناچارا لباشو ول کرد ........خجالت بکش دوماد منحرف و شهوتی ...واقعا که مهران چی بهت بگم ..اخه امشب ناسلامتی اومده بودی خواستگاری نازنین .....این کارت چه معنی میده؟.....اه سحر به حساب تبریک به دوماد حسابش کن بالاخره باید امشب منو ماچ می کردی وحالا خودم پیش دستی کردم ....واقعا این کارات فقط ماچ بود یا تجاوز سرپایی به من.....عزیزم قربونت برم عصبی نشو هر چند بهت میاد عصبی شدنتم دوس داشتنیه ...کیرمو که حس کردی ...تجسمش کردی چه کیری دارم ...یادته به من می گفتی مهران خانم و بانو مهران .....بهت نشون میدم چن مرده حلاجم ..بزار نازنینو عقد کنم بلافاصله حامله ش می کنم اونم قبل از عروسیمون ..تا حالتو بگیرم ....ولی سحر مزه کیرمو بچشی بد نیس ....اگه هم مایلی از مامانت طاهره بپرس ....می کنمت سحر ... بهت قول میدم .....برو گمشو مهران عوضی ..تو مستی ...عمرا به من برسی .....اهای مهران اینو بدون تلافی می کنم این کارتوووو.....
در همین لحظات و ودقیقا انلاین....بهرام از گوشه پنجره پرده ای که با خوش شناسی محضش کنار رفته بود ...و مشرف از حیاط ...نازنین رو دید میزد که لباس مجلسیشو با تانی و اهستگی و جلو اینه تموم قد بیرون می کشید و ووقتیکه به حالت خمیده و رکوع حالت گرفته بود شورت خطیش در ته گودال کونش چنان تو رفته بود که انگاری شورتی به پاش نداشت وقتیکه بیشتر خم شد و پاهاشو جابجا کرد دو تا سوراخش به خوبی و واضح معلوم و رو شد و به رویت چشمای حریص بهرام رسید این منظره زیبا و هات وقتی ارزشمند شده بود که حتی یک دونه مو هم دیده نمی شد چون شب قبلش نازنین در حموم با ژیلت اونجاشو صاف و صوف کرده بود ...لابد نازنین تصور می کرد تکته مهران همراه با انگشتر ی که به انگشتش می کرد گوشه چشمی به کوسش هم بزنه ......بهرام دیدزدنشو وقتی کامل کرد که نازنین سوتینشو هم از تنش بیرون کشید و پستونای درشت و سفتشو به نمایشش دراورد ...و حالا بهرام اندام لختشو کاملادیده بود و در واقع برای مهران و بهرام این به اون در شده بود ....مهران ..سحر رو غافل گیر کرده بود و برای لحظات کوتاه ولی بسیار شیرین و ارزش مند بوسه و دست مالی خوبی ازش گرفته بود و در مقابل بهرام هم نامزد عزیز و ناموس مهران رو کاملا لخت و عریان زیارت کرده بود دقیقا مثل ماجرای چند روز پیش لز صجرا در نقش فاعل با سحر در نقش مفعول ...در مقابل عشق و حال کردن بهرام باخواهر کوچیکه صحرا یعنی سارای بیمار ......
سحر عصبی و کلافه و تا حدودی از ته قلبش هوسی شده بود و کیر مهران رو کلفت و با کیفیت تصور کرد و در حدی که میشد با کیر شهریار در یک حد و اندازه حسابش کنه ..ولی چرا چنین فکریو می کرد خودشم نمی دونست .ولی خیلی زود سعی کرد این فکر مسموم و ناخوشایندو از ذهنش بیرون ببره ولی به این اسونی بی خیال کیر مهران نمی تونست بشه ...ولی در صدد تلافی بود و بهش بر خورده بود که از مهران رکب خورده بود لذا به حیاط رفت و نگاهی به اطراف انداخت و متوجه انبار گوشه حیاط شد و فوری نقشه ای کشید .....که حال مهران رو بگیره اونم در حضور نامزد عزیز و گرامیش نازنین جوون ...غرورش تا حدودی پایمال شده بود و...........
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn

 
مجدد عرض میکنم
داداش مگه هنده!
     
  
مرد

 
عالییییییی بود
     
  

 
نگاه کن دو تا جقی طرف یه ساعت نشده داستانشو گزاشته فوری اومدن
خایمالی طرف فوری یه ساعت نشده کامنت گزاشتن
تا شاید یارو زودتر داستانشو بزاره جقیها
همین شما جقیها هستید اینا رو پرو میکنید
کم خایمالی طرفو بکنید
     
  

 
دوست عزیز
من روانپزشک نیستم ولی با همین پیام های شما واقعا احساس میکنم شما هرچه سریعتر باید به یک روانپزشک مراجعه بکنی
اول خوب روانت بررسی بکنه و بتونه کمکت بکنه
دوم اینکه سریعا به یک مرکز فرهنگی و تربیتی مراجعه کن تا کمی اداب و رسوب معاشرت بهت اموزش بدن

واقعا برات متاسفم که یه ادم چقدر میتونه روح و روانش خراب باشه که انقدر پرخاشگر و زننده برخورد بکنه

به امید کسب روانی پاک ...
     
  
مرد

 
سلام خسته نباشید نویسنده‌ای عزیز و ممنون بابت وقتی که واسه ما میزارید امیدوارم در قسمت بد سحر با کاری که میخواد بکنه وارد یه تله سکسی نشه ولی از این قسمت داستان میشه حدس زد که سحرم در قسمت بعد وارد این بازی سکسی میشه بازم تشکر میکنم که وقت میزارید واسه خوانندگان این رمان خوب
     
  ویرایش شده توسط: Imidanchlopirid   
مرد

 
عالی ممنون داستان زیباییه
طاهره هوشنگ فراموش شدن به نظر
مخصوصا هوشنگ که تو شرایط فعلی خونواده طاهره باید حضور بیشتری داشته باشه
     
  
زن

 
سحر بهم ریخته و عصبی ولی تحریک شده در حیاط خونه راه میرفت و به انباری گوشه حیاط متمرکز شده بود مهران بعد از عشق و حالش با سحر در دستشویی به خودش و کیرش میرسید که شورتشو تا حدود زیادی خیسونده بود ولی مثل شورت سحر نمیشد که تقریبا کامل خیس و لزش شده بودووقتی سحر دونست که دستشو از زیر نافش و شلوارش به شورتش کشوند و کوسشو که لمس کرد بیشتر جوش اورد ..و نتیجه ان شد که هم شهوتش زیادتر شد و هم به خشمش اضافه شد و تصمیم راسخ گرفت که قبل از رفتن مهران ......تلافی کنه ...بهرام که دستش از هر دو طرف کوتاه اومده بود بدشانسیش وقتی تکمیل شد که زنگ تلفن به صدا دروامد و پدرش بیمار و بی حالش از ش می خواست اونو به درمانگاه برسونه ... و باید بیرون میرفت بهرام نقشه کشیده بود هر جور شده امشب با یکیشون عشق بازی کنه و سحر رو در اولویت قرار داده بود و اگه تلفن ...زنگش به صدا در نمی اومد ..چه بسا کارشو به سرانجام میرسوند ...بهرام از معرکه بازی امشب به اجبار خارج شد ......نازنین با لباس خواب قشنگش دراتاقشو نیمه باز کرده بود و مثل فیگور فاحشه های شهر نو تهران ....فاعل می طلبید ...لابد در ته دلش مهران و یا بهرام رو می خواست ...ولی مهران هنوز در فاز دست مالی سحر مونده بود و در فانتزی های سکسیش با سحر دست و پا میزدو لذا وقتی که سحر رو دید نزدیکش شد و....گفت .....سحر یه چیزی بهت بگم تا بدونی تو چه معجون شهوت الود و مروارید اعلایی هستی که منو چن ثانیه ای براستی و واقعا خلع سلاح کردی باور کن سابقه نداشته که حداقل بعد از ۲۰ دقیقه ارضا بشم ولی تو زیر یک دقیقه ارضام کردی ....ولی کامل کامل نبود و سیر نشدم ...وبهتره بگم یشتر از گذشته عاشقت شدم ..عزیزم ...جوونم ..عمرم ...بیا و فقط ده دقیقه خودتو تسلیم من کن ......بهرام که رفته و نازنین هم داره شب بخیر میگه و میره لا لا کنه ...فقط خودمونیم ....میدونم توم نیاز داری و کیرمو میخای از چشای خمارت معلومه ....این خواهش و ارزوی مهران رو قبل از عقدش براورده کن .....و این کارتو من هدیه ازدواجم میدونم و دیگه هدیه دادنو به من بیخیال شو .....خیلی پررویی مهران خوشکله .....یعنی برات کافی نبود اون دست مالی و بوسه هات ...حالا نمیشه به جای من نامحرم سراغ نامزذت بری ....عزیزم نازنین که حله و دیگه مال خودمه ولی تو دم دستم دیگه نیستی و خیلی سخته با چنین شرایطی گیرم بیفتی ..........باور می کنی که بهت بگم کیرم از لحظه ای از روی کوس خوشکلت دور شده نیمه شق مونده و با تو فقط سر براه خواهد شد ......واقعا که رئیس اداره اگاهی ما رو ببین .خجالتم واسه تو خوب چیزیه ..عزیزم شهوت ادم موقعیت و شغل و قیافه ملا و شخصی و دولتی و غیره حالیش نیس ووقتی که بیاد باید تخلیش کنی ....وایییییی چیکار کنم از دست تووووو مهران خوشکله ..باید هر جور شده شهوتتو بریزم بیرون تا از دستت خلاص بشم ....افرین سحر بالاخره متوجه منظورم شدی ..
خب قبل از اینکه شروع کنیم باید برم دستشویی و خودمو تر و تمیز کنم که بهتر بهمون خوش بگذره ...اه سحر قبولت دارم ..تو تمیزی شستن نمی خای مادر زادی تر و تمیز هستی ...نمیشه مهران بانوجووون.....خودم طاقت نمیارم ...تا برگشتنم از دستشویی فعلا اینو داشته باش و بوش کن و همهشو با اشتها بخور تا هوس و شهوتت بیشتر بشه ..چیو میدی بخورم .....؟..اینو مهران اب ناب کوسمو ......اوه انتظار این حرکتو نداشتم ....تا حال اب کوس نخوردم ولی مال تو خوردنیه و نمیشه ردش کرد ...اه اجازه بده خوب و بیشتر در دستم بگیرم ..اوووف چه اب کوسی ازم اومده .واییییی...تو چیکارم کردی مهران بلا .....مثل شیر سماور میریزه روی شورتم ....بزار واسه خودم سحر ...نه نه با دست خودم بهتر جمع میشه ..اهان .....بیا به کف دستت بریزم ...گفته باشم تا من کارم تموم میشه اینو می خوری و باقیمونده کف دستتو هم به کیر کلفتت می مالی اطاعت عشقم.خب سحر من میرم تو اتاقت ...اتاق من نه ..ممکنه بهرام برگرده و یا نازی سر برسه برو داخل انباری ته حیاط و اونجا منتظرم بمون ...اخه اونجا سرده و یخی و راحت نیستیم ......همون جا خوبه مهران خیلی می چسپه ..بابا تو کردن منو میخای دیگه چیکار به جا و مکانش داری ....
سحر با یکی از دستاش و به کمک دست دیگه اش انچه که در شورت و پیرامون و لابلای چوچوله کوچولو و قشنگش که ناشی از ترشحات کوسش بود رو در کف دستش جمع کرد و به کف دست مهران انتقالش داد که طبق خواسته اش عمل کنه و مهران جو گیر از کام گرفتن از عشقش و دختری که واقعا دوسش داشت شتابان و خوشحال به طرف انباری رفت و ابتدا همه اب کوس سفید لزج سحر رو به دهنش گرفت و کم کم با اب دهنش قاطی کرد و قورتش دادو با این حرکتش کیرش یهو مثل فنر راست شد و سپس در فضای نیمه تاریک سرد و مرطوب انبار شلوارشو پائین کشید و همه باقیمونده اب کوس دستشو روی کیرش مالوند و کم کم اماده و مهیا میشد که به بهترین شکل ممکنه و انچه که دلش و شهوتش می خواست سحر رو بکنه ....حتی چنان شهوتی شده بود که مصمم شد هر دو سوراخشو توام و با هم ترتیب بده ....کیرش مثل سنگ شده بود و فقط چاک کون سحر رو کم داشت
سحر دستشویی شو رفت ولی فقط دستشو شست و رفت سراغ قفلی که قبلا فکرشو کرده و در نظرش گرفته بود و با ارامش و خنده خاص خودش سریعا قفل رو به در انباری زد و از بیرون کاملا بست و در واقع مهران رو در انباری اسیر و زندانی کرد .....و مهران غافل گیر و بهت زده بد جوری حالش گرفته شده و کلاه گشادی سرش رفته بود.........ههههههه..مهران خانم ..اب کوسمو که نوش جون کردی و کیرتم که میدونم داری می مالی ..بهت توصیه می کنم ارووم ارووم بمالش چون تا فردا صبح مهمون انبار م هستی .....خوب حالتو گرفتم ..ها تا دفعه دیگه دختر مردمو دست مالی و ماچی نکنی ....سحر درو باز کن ...حالمو بیشتر از این نگیر ...اینجا سرده و مریض میشم .....به درک ... دلم میخاد تا فردا صبح بلرزی .....سحر شوخی ندارم پام برسه اگاهی مامور می فرستم دستگیرت کنن...اونوقت خودم تلافی می کنم ...نمی تونی عمرا مهران حرفات توخالیه ...هر کیو میتونی بگیری ولی من و مامانمو نه ...تازه دایی هوشنگم پدرتو در میاره ...اه سحر قبوله حق باتوه اشتباه کردم بابا غلط کردم درو باز کن ...به خدا باید برم اداره ....ههههه....ممکن نیس ...خیلی نامردی سحر اب کوستو به خوردم دادی و این جوری حالمو گرفتی .....میخام یه مطلب باحال و اونی که کاملا حالتو بگیره رو بهت بگم ...با اجازت مهران خانم الان میرم اتاق نامزدتت نازی جوون و تا صبح در اغوشش لالا می کنم و بهش میگم کوسمو و همه ابشو برام بلیسه و بخوره دیگه لازم نیس بشورمش وبعدشم اگه عشقم کشید با یه وسیله ای می کنمش ......اوووه چه شبیه امشب ...همه بدونن سحر تونست اب کوسشو به خورد یک ذوج نوشکفته و عاشق بده ...... ههههههههههه دارم میرم پیش نازی جون ...بای مهران جوون ..خوش بگذره ........تلافی می کنم سجر .....اگه به خاطر نازنین نبود درو با لگد می شکستم و میومدم سراغت و بهت تجاوز می کردم ولی حیف نمیخام نازی بدونه ......اررره مهران بهتره مثل بچه ادم ساکت بمونی تا صبح .....و ارامش من و نازی جونتو بهم نزنی ....
سحر بعد از اینکه لباساشو کند و با شورت و سوتین مشکی ویک شلوار ورزشی ..... یک چادر گلدار متمایل به سفید به سرش کرد و به اتاق نازنین رفت و در حالیکه که گوشه چادرشو با دندوناش گرفته بود که نیفته ....خواست لحافشو که بهم ریخته شده بود رو مرتب و خوب بروش بکشه که از خواب و بیداریش پروند و نازنین که در رویای شیرینی سیر و گردش می کرد و در واقع خواب لذت بخشی می دید.....خوابی که شخصیت مرد رو نمی شناخت ولی برای سحر و خصوصا طاهره و مخاطبایی که از ابتدای این رمان عشقی پی گیر و خواننده داستان هستندکاملا اشنا بود......این شخصیت کسی غیر از فرهاد نبود شخصیتی که اولین مردی بود با طاهره رابطه نامشروع برقرار کرد و از عمد و شهوت و هوس زیادی که به طاهره داشت دو بار حامله اش کرد و نطفه دومش سحر شده بود که این راز نهفته و پشت پرده و کاملا خفا رو فقط طاهره و شرافت و البته شما ها خواننده های گلم می دونستید و در این لحظات فرهاد در خواب و بیداری نازنین نقش افرین شده بود ...سحر تحت تاثیرات مالونده شدنش توسط مهران و تماس کیر کلفتش به کوسش که یاد اور و زنده شدن خاطره کیر عشقش شهریار شده بود مسخ و تقریبا بی اختیار با چنین شکل و شمایل و دکوری سراغ نازنین رفته بود و اگر در شرایط عادی قرار داشت قطعا چنین کاریو نمی کرد ......نازنین از خواب شیرینش بیرون اومده بود وقتیکه با سیمای قشنگ و محصور کننده سحر روبرو شد دستاشو بسویش دراز کرد و ازش خواست در اعوشش قرار بگیره ........اه اه اه سحر جووون تویی ......ارره نازی چی شده انگار بیدارت کردم ....اوووف سحر داشتم خوابتو می دیدم ..اونم چه خواب قشنگی .....اوووه نازی جوون چه جور خوابی لابد از اون خوابای بالای ۱۸ سال که در فیلما ی خاص میزنن ......ارره خوشکل خودم ....درس حدس زدی ...خب برام میگی نازی .....میگم به شرطی که امشب پیشم بمونی ....اخه .....اخه نمیشه ...چرا نمیشه عشقم ....چونکه بهرام هر لحظه ممکنه بر گرده و مارو ببینه خیلی ناجور میشه ......خب ببینه مگه چی میشه ...خودت از پسش بر میای تو که به داداشت مسلطی ...اررره ولی فقط اون نیس ......نامزدت هم هستش ..مگه مهران نرفته ؟.....نه نرفته کمی شیطونی کرد و من ادبش کردم ..اهان خوب کاری کردی ..دست گلت درد نکنه ..حالا کجاس؟.....تو انباریه زندونیش کردم هههههه......اه سحر جوون بی خیال مهران بشیم راستش اگه هم نمی اومدی خودم میومدم سراغت ..چرا میومدی نازی شیطون بلا ...نامزدت کم نبود توم میخای باهام شیطونی کنی ....اه سحر تشنمه .....از اب بهترشو واست سراغ دارم ....واه چه ابی ؟......خودت جستجوش کن .....کجاس سحر جوون....شلوارمو پایین بکش اونجا زیر شورتم ...اهان متوجه شدم اب اکسیده کوستو میگی .....اوکی نازی جوون ....بخورش برام همه شو بخور ....اه سحر شهوتیم امشب .....اوووووه چیکار کردی توووو...چه ابی از کوست اومده ...شورتت خیس خیسه ...اه نازی همش نیس ..تازه اخراشه بخش زیادشو دادم خوردن ...به کی دادی خورد؟......اونشو نمیگم ..فقط بخورش نازی ...مگه تشنه نبودی خب بخورش دیگه .....اوووا دارم میخورم برات ...اولین بارمه اب کوس می خورم ...نوش جونت نازی ......سحر جوون ...جووونم نازی ....ببینم این سوراختو بالاخره برای اولین بار کی افتتاح می کنه ...نمی دونم نازی جوون اگه حقی باشه مال شوهر ایندمه ...ولی یهو دیدی زودتر قسمت یکی دیگه شد ..مثلا کی؟.....دوس داشتی اون یکی تو باشی ...اررره سحر ..کاش یهو پسر میشدم و کونتو می کردم ....هههههههه...اوووه چه خیال هایی می کنی توووو ناز ناز جوون ..اه سحر همهشو خوردم برات کوس و چاک کونت ...تمیز تمیز شده.....اه مرسی ....کار تو درس انجام دادی ..حالا وقتشه خوابتو برام تعریف کنی ....تعریف می کنم ولی قول میدی قبل از خوابم ارضام کنی ..اخه نازی من کیر ندارم بکنمت و یا لز بلد نیستم ...چه جوری ارضات کنم ....نمی دونم از چه راه و روشی فقط ارضام کن ....
اه در خواب تو بودی و مهران و نادر ......نادر اومده بود سراغم که کار ناتمومشو به انجام برسونه و بهم می گفت خیلی تحقیر شدم باید جبران کنی منم گفتم چه جوری نادر ..گفت باید از پشت بکنمت ....بهش گفتم نادر تو خودت از پشت کرده شدی حالا حقشو از من می گیری ...گفت اره زورم به سحر نمیرسه اگه میشد سوراخ دوستتو می کردم ...ولی تو برام راحت تری .منو برگردوند و یک ضرب تا ته کیرشو تو کونم کرد ..اه سحر وقتی تو میرفت خیال می کردم دنیا رو بهم دادند حس خوبی بهم دست داد و انگار که بهترین و خوش مزه ترین غذا رو داشتم می خوردم ..ابشو تو کونم ریخت و درش اورد و مهران رو صدا زد ..و گفت ..اهای مهران اون همه منو زدی و بهم توهین کردی اخرش کون زنتو جلو چشمات ترتیب دادم ..و اینم ابش ....مهران که تا اون لحظه ساکت و بدون حرکت مونده بود یهو خشمگین شد و خواست نادر و بگیره و کتک بزنه دست بندشو گرفت که دستگیرش کنه ولی بهو نادر ناپدید شد و اثری ازش نمونده بود ...بجاش دست بند رو به دست و من و تو زد و مارو سوار ماشین کرد و بجای اداره اگاهی و زندون به یک کوچه که نزدیک یک خیابون بود ...برد و جلو یک مغازه خیاطی تر مز گرفت و پیادمون کرد و داخل خیاطی کشوند و خیاط رو صدا کرد ....اسمش فرهاد بود و قیافه و تیپ و اندامش خوب نشون می دادولی سن و سالی ازش می گذشت و بهش گفت این دو خانمو اوردم هواست بهشون باشه اگه خواستن فرار کنن خودت میدونی چیکارشون کنی ....فرهاد چشاش گرد شده بود و شهوت از چهره اش میبارید ونزدیکمون شد و دست بندو برامون باز کرد و دستشو به دستم گرفت و روی شلوار ش کشوند و بهم گفت کیرمو درار ..گفتم من چرا ؟....دوستم برات در میاره ....در جواب میدونی چی گفت ...گفت میترسم بهش دست بزنم ..مثل اینکه برق و الکتریسه در وجودش هست ....نمیشه بهش نزدیک بشم ولی میتونه لختم کنه ولی بهش کاری ندارم ...بعدش اومد جلو تو وایساد و بهت گفت لختم کن .....و سحر تو لختش کردی و وقتیکه کامل لخت شد کیرش نیمه شق بود و تو خواستی بهش دست بزنی ..اجازه نداد ...خیلی تعجب کردم ...تو به این خوشکلی و زیبایی که خودت داوطلب گرفتن کیرش بودی اجازه نمی داد بهش دست بزنی ...بعدش اومد سراغم و منو لخت کرد و کیرشو تو دهنم کرد و به تو گفت کوس و پستوناتو بمال نگات کنم و تو دستورشو اجرا کردی و اونقد خودتو مالوندی که از نوکای پستونات و کوست اب سفیدی ترشح میشد ....بعدش دهنشو اورد روی نوک پستونات و اونو مکید و خورد و به دنبالش سراغ کوست رفت و مثل من که تمیزش کردم اونم برات لیسید و تمیزش کرد و بلافاصله بعد از این کارش متوجه شدم که کیرش چنان سیخ و کلفت شد که ازش وحشت کردم تا قبل از خوردن پستونات و کوست هر کاری براش کردم که کیرشو راست کنم ولی نمیشد ....کیرش وحشتناک بلند و کلفت شده بود و در دهنم جا نمی گرفت ....تو خواستی به کیرش دست بزنی که نزاشت و بهت یک سیلی زد و گفت این کیر مال نازنینه ...و پاهامو از هم باز کرد و دم کوسم گرفت و چشاشو بست و یک دفعه کیرشو تو کوسم فرو کرد ....اه سحر اونقد لذت بخش بود که در تعریفات نمی گنجه .....داشتم بال درمیاوردم و به خودم می گفتم کاشکی این شوهر من میشد و منو حامله می کرد و ارزو می کردم که ازش یک دختر حامله بشم عین تو ....و مثل تو سحر ...و در حال تلمبه زدناش که بودم حس کردم ابشو داره تو کوسم میریزه که یهو منو بیدار کردی ......اووه چه خواب باحال و عجیبی دیدی تو .......ولی عجیبه این جوری که تو تعریف کردی مهران تو خواب بی غیرت شده بود ..اررره سحر نشسته بود و گائیده شدن من ومالوندنتومیدید ..خدا کنه در واقعیت این جور نباشه ...نه نازی جوون بعید میدونم ..می شناسمش پسر بی غیرتی نیس مگه اینکه عوض بشه .....جالا نازی جوون این شکلی که زیرت قرار گرفتم و پشتت روی شکممه و دو انگشتمو توی سوراخ کونت و چوچو له های کوست می چرخونم ...بهت که خوش می گذره و ایا واست کافیه که ارضابشی که از دستت خلاص بشم ....اررره چه جوووووووورم ..خیلی حال می کنم ....اوووووف اووووف ...توم خیلی کارا بلدی و خودتو لو نمیدی ...نه نازی جوون باور کن همین جوری به مغزم خورد که روت امتحان کنم ..اوووه سحر بیشتر تو کونم فرو کن ...کاش یه چیز دراز و کلفتو میاوردی که به جای انگشتت میزدی ....حالا اینم بد نیس از هیچی بهتره ..تازه دارم مه مه هاتو هم می چلونم دیگه چی کم داره برات انجام بدم......اه اه اه سحر .....اه اه اه .....جووون ...جووون نازی جوون ....ارضا شدی؟......ارررره...شدم ..مرسی .....قربون تو نازی ...حالا بهتره لالا کنیم فقط فردا واست یه کادو گرفتم ..هدیه نامزدیته نازی جوون امشب یادم رفت بهت بدم ...سجر بعد از شنیدن اذان صبح از بلند گوی مسجد بیدار شد و یک راست سراغ انباری رفت که اوضاع مهران رو بدونه هوای سرد و یخی اواخر زمستان سال ۵۵ و در انبار بدونه امکانات گرمایی ....سحر رو نگران کرده بود ...و رفت صداش کرد ...مهران .....مهران خانم ..مهران بانو .....صدامو میشنوی ....موندی یا مردی ...نفس می کشی ....اره نمردم سحر ...ولی بدترین شب رو گذروندم ..کیرم تو کون اکبندت ..بالاخره می کنمت ...حالا نمیخاد شعار تو خالی بدی ..عقده هاتو این جوری بریزبیرون عین خیالم نیس ..من که دیشب هم حال تو گرفتم وهم ناز ی جونتو با این انگشتام گائیدم ...فعلا من جلو زدم ...و بدون سحر دختر طاهره .....رئیس اداره بزرگ و فلمبه و سلمبه این شهر رو یک شب کامل باز داشت کرد ....خواستم بدونی و یادت همیشه بمونه وبهت توصیه می کنم دور منو خط بکشی فهمیدی مهران ..اگه ادم شدی درو واست باز می کنم و تشریف ببر اداره ات......
مهران حال و روز خوبی نداشت و از خونه طاهره که خارج شد رفت گرمابه عمومی و تن بدنشو با یک کیسه کشی مشت و لیف و صابون بخوبی جلا و تمیز و شیک کرد و سرحال و قبراق به اداره اش رفت و بهرام هم شبشو تا صبح در درمانگاه گذروند و رو بالین پدرش صالح نخوابید و وظایف و نقش یک پسر خوب و وظیفه شناس و دلسوز رو برای صالح به خوبی به نمایش گذاشت ....
روز بعد سحر...نازنین رو به اتاقش کشوند و بهش گفت ....نازی جوون انتخاب کن ....هر کدوم که پسند کردی هدیه تو میشه ..اوووه چند تا قواره پارچه ...چه خوب ....مرسی عزیزم ...اون رنگ نارنجی رو می پسندم .....مبارکت باشه عروس خوشکله ....اوووف سحر تو خیلی ماهی .....قابل نداره ..دوس داری یکی دیگه هم بردار ..نه همین کافیه ولی من که خیاط ندارم و خیاطم در تهرونه ...با هم میرم خیاطی خودم و مامانم ...غمت نباشه نازی جوون ....اوکی ....فردا عصر فقط خیاط خونه ......اوه سحر با تو بودن خیلی لذت بخشه راستش من قبلا خیلی تو خودم بودم و کمتر میشد لبخند و خنده بر لبام شکل بگیره و ولی تو کاری با من کردی که انگار ده سال جوون تر شدم ....مرسی نازی جوون برای همه اخلاقم اینجوریه
فرداروز بعد و عصر گاه سحر و نازنین ارایش کرده و با لباس تی تیش مامانیشون که اشتها و شهوت هر بیننده ای رو تحریک وزنده می کرد به قصد خیاطی از خونه زدن بیرون .بله درست حدس زدید سحر مغازه فرهاد رو مد نظر داشت چون از کارش و خیاطیش راضی بود و به نزدیک و استانه کوچه ای که به خیابان منتهی میشد رسیدند................وای سحر ......سحر ....جوونم نازی ......یه چیزی بگم بهم نمی خندی و مسخره ام نمی کنی ....نه چرا مسخره کنم ..حرفتو بزن ....این کوچه و اون مغازه در خواب دیشبم بود ...واه ...داری چی میگی نازنین ......باور کن عین این دکور و داخل کوچه و نمای مغازه رو من در خوابم دیدم ...نازنین داری شوخی می کنی ..نه به جون خودم ...واقعا راس میگم اصلا بهتره بریم داخل مغازه ......بریم سحر جوون .....سلاممم........سلام .....سلام خانمای محترم خوش اومدین ...اوه شما اشنا به نظر میای ...شما دختر طاهره خانم هستین ؟....درست گفتم ...بله ...من دختر طاهره هستم .....خیلی خوشحال شدم از زیارتتون ...مرسی ...حالشون خوبه ؟....چرا تشریف نیاوردن با شما ...مامانم نیستن مسافرتن ..اهان ...طاهره خانم از بهترین مشتریای خاص و خوب من بودن....{این جمله اخریو فرهاد با لحن خاص ورمز الودی بیان کرد که معنا و مفهوم این جمله و راز و رمزشوفقط فرهاد و طاهره و شرافت میدونستند به اضافه شما خواننده عزیز}.بله عرض می کردم ....بهشون سلام مخصوص منو برسونید ..چشم ...پارچه اوردیم برای دوستم نازنین جوون که زحمتشو بکشین ......اطاعت در خدمتشون هستم ..قبلش اجازه بدین برم براتون خوردنی بیارم ...زحمت نکشید ...زحمت نداره شما دختر طاهره خانم هستین و باید ازتون پذیرایی بشه ......
وای وای سحر به خدا من دارم دیوونه میشم ..دیشب در خوابم عین این دکور و مغازه و این خیاطه وجود داشت قیافه شم عین خودشه .....وای وای خدای من ..داره چه اتفاقی میفته ...واقعا راس میگی نازی ....ارره ..ارره ...حاضرم قسم بخورم .....من که موندم چه جوابی بهت بدم یعنی نازنین این خیاطه اقا فرهادهمون مردی بود که بهت تجاوز می کرد و کیرشم خیلی کلفت بود ؟....ارره سحر خودش بود ...و حتی مهران بی غیرت تو خواب اونجا روی صندلی لم داده بود .وای خدای من ...یه چیزی میگن خارجیا ..مای گاد ..مای گاد .....حالا میگی چیکار کنیم نازنین؟.....نمی دونم ...اگه راحت نیستی بریم بیرون و بی خیال این خیاطی بشیم ..خیاط زیاده .......نه نه سحر وسوسه شدم که ببینم اخر و عاقبت این خیاط اومدنمون و خوابم چی میشه ..ولی راستشو بهت بگم .. من خیلی هیجانی شدم و بیا درگوشی اینو بهت بگم ...بگو نازی جوون ....کمی هم شهوتی شدم ...خیلی دلم میخاد کیرشو ببینم ..اخه نمی دونی چه کیر کت و کلفتی داشت و چه با مهارت منو می کرد..اونقد که ارزو کردم ازش باردار بشم ..اووووف ....واه نازنین ارروم باش و خونسرد و خجالت بکش تو نامزد داری واه..یعنی چه ...نکنه میخای بهش بدی ....نمی دونم سحر جوون .....اصلا بهتره بریم ...نه نه سحر خواهش می کنم بمون ...ای بابا یه چیزی گفتم جدیش نگیر حالا شایدم حالی بهش دادم .......خودت میدونی نازی من که بهش محل نمیزارم ......اه سحر چه خوشت بیاد و چه بدت بیاد دلم میخاد کیرشو ببینم همه اشکال و موارد خواب دیشبمو رو من الان به عینه و در واقعیت دیدم فقط مونده کیرشو ببینم ....اونم باید زیارت کنم بعدش باور می کنم که خواب دیشبم با این مغازه و کوچه و فرهاد یکیه .....فهمیدی سحر جوون ..اررره بابا ....حالیم شد .......اووه فرهاد برگشت .......
     
  
صفحه  صفحه 57 از 107:  « پیشین  1  ...  56  57  58  ...  106  107  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات بهرام و مامانش


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA