ارسالها: 1769
#1,171
Posted: 13 Feb 2021 12:06
حکایت گاینده:
روزی مدیر یکی از شرکت های بزرگ درحالیکه به سمت محل کارش میرفت چشمش به جوانی افتاد که در کنار دیوار ایستاده بود و جق میزد! جلو رفت و از او پرسید: شما ماهانه چقدر حقوق دریافت میکنید؟!
جوان جواب داد: کون پارت کونکش گوه خور منی مگه؟!
مرد با نگاهی آشفته گفت: کیرم تو کس خار مادرت دیوث میدونی من کیم؟!
جوان گفت: کیر منم نیستی کسکش!
جوان که بدجور راست کرده بود مرد را خواباند و به صورت ترکیب سامورایی و تی بگی قمبل مدیر زا گایید تا دیگر کسشعر نپرسد! سپس از جیبش 6 هزار دلار نیز برداشت و با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد!
نتیجه اخلاقی: مهم نیست گذایی یا مدیر! سرمان را در کون خود کنیم و گوه خوری دیگران را نکنیم!
ویرایش شده توسط: play_boy
ارسالها: 1769
#1,172
Posted: 13 Feb 2021 12:07
حکایت گاینده:
قطار نزدیک میشد! کوه ریزش کرده بود! دهقان خلافکار با آتش زدن پیراهن شروع به هشدار دادن به راننده کرد: نزدیک نشوید کوه ریزش کرده است!
راننده به تخمش نبود و با خنده تخماتیکی بیلاخی به او نشان داد و همانند یابو به راه خود ادامه داد!
دهقان خلافکار فریاد زد: تخم حروم لباسم آدیداس بود آتیشش زدم جاکش وایسا مادر لامپی!
قطار رفت و رفت و با برخورد سنگ به ته دره سقوط کرد و کون راننده و مسافران گاییده شد!
دهقان خلافکار نیز به کیرم گویان به سمت خانه بازگشت!
ویرایش شده توسط: play_boy
ارسالها: 1769
#1,173
Posted: 13 Feb 2021 12:10
حکایت گاینده:
شیخ را گفتند خاطره ای گوی تا بخندیم
شیخ گفت دختری را گفتم چقدر دهم تا فشارت دهم؟ گفت ۱۰۰ درهم.
گفتم ۵۰ میدهم نصفش را فرو میکنم.
من هم ۵۰ دادمی و تا انتها فرو کردم.
مریدان گفتند
یا شیخ وفا نکردن به عهد در مرام ما نباشد...
شیخ گفت منظورم از نصف، نصفه دوم کیرم بود ای کیر مغزان.
پس مریدان از هوش و ذکاوت شیخ خایه کردند و روزها کصخنده زدند و گفتند:
خیلی خارکصده ای، یا شیخ، ای نصفه دوم کیرمان بر دهانت...
ویرایش شده توسط: play_boy
ارسالها: 1769
#1,174
Posted: 13 Feb 2021 21:43
حکایت گاینده:
دخترکی 2 سیب در دست داشت. مادرش گفت:یکی از سیب هاتو به من میدی؟
دخترک کسکش یک گاز به این سیب و گازی به آن سیب زد!
لبخند روی لبان مادر بگای سگ رفت. سیمایش داد میزد که چقدر از دخترکش ناامید شده! در دلش میگفت چه جنده ای پرورش داده ام!
اما دخترک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت:بیا مامان این یکی شیرین تره!
مادر خشکش زد. چ اندیشه کیری با ذهن خود کرده بود!

هر قدر هم که با تجربه باشید، هر قدر هم که شرت های بیشتری پاره کرده باشید قضاوت کیری خود را به تاخیر بیاندازید و بگذارید طرف مقابل شما فرصتی برای توضیح دادن گوهی که خورده است داشته باشد!
ویرایش شده توسط: play_boy
ارسالها: 1769
#1,175
Posted: 13 Feb 2021 21:45
حکایت گاینده:
روزی مریدی به محضر شیخ شرفیاب شد و پرسید : اگر وقت تنگ باشد آیا خوردن ممه از روی لباس جایز است؟!!
شیخ بی درنگ ضربه ای آبدولیو چاگی بر تخمای مرید نواخت و با اشارتی به ابوکپک فهمانید که ملعون را به سیاهچال برده و کونش را به سیخ بکشند!
مرید که خشتکش را به دندان گرفته بود پرسید یا شیخ اقلا جواب را بر من معلوم ساز!
شیخ به صورتش نگاهی کرد و گفت : لاشیه بی خاصیت تو وقتت تنگ باشد ساندویچ را با مشمایش میخوری؟
روایت است مرید چو این جمله رو شنید خودش به سیاهچال رفت و 7 بشکه اسید ناب را سرکشید تا جان به جان آفرین تسلیم نمود!
ویرایش شده توسط: play_boy
ارسالها: 455
#1,178
Posted: 15 Feb 2021 09:12
واقعاً پوزش میطلبم از خدمت بانوان عزیز و گرامی ...... من خودم فمینیست هستم ....... فقط و صرفاً جهت مزاح .......
رفتم خواستگاری دختره ؛ به باباش گفتم میخوام با دخترتون ازدواج کنم !
گفت واقعاً میخوای با دخترم ازدواج کنی ؟
گفتم آره ، خوب ....
گفت ببین ، اگر جدی جدی با دخترم ازدواج کنی ، به تو یه گاو و ۱۵ هکتار زمین میدم !
درسته ، هنوز که هنوزه منتظر ۱۵ هکتار زمینش هستم .......
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
ارسالها: 455
#1,179
Posted: 15 Feb 2021 18:16
روانشناس واقعی به کسی میگن که وقتی یه دختر خوشگل وارد اتاق شد ، چهره دیگران رو دقیق ، زیر نظر بگیره !
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند