ارسالها: 4129
#1,501
Posted: 30 Jul 2021 22:19
گندم دزدی را گرفتند و سوار بر الاغ در شهر میچرخاندند...
مردم هم میخندیدن و آبشان را میپاچیدند روی وی و هل هله میکردند..
سرباز خطاب به دزد کسکش گفت: سخت میگذرد؟؟دزد پاسخ داد گندم ها را که خوردم...سواری هم کردم مردم هم شاد شدند و کصخند میزدند چی از این بهتر؟!!
حکایت مملکت کیری ماست
بیت المالو میخورن
بنزشو هم سوار میشن
کون ما هم میزارن
ما مردم هم جوک میسازیم و میخندیم و بگا میریم فقط....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,502
Posted: 30 Jul 2021 22:23
حکیم ژاپنی در صحرایی روی شن ها نشسته و داشت با تخماش ور میرفت. جوانی به او نزدیک شد و گفت مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم کیرشو در آورد و خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن.
جوان که ترسیده بود کونشو به باد بده با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت بزن بچاک یک سال بعد بیا.
یک سال بعد باز حکیم کیرشو درآورد و خطی کشید و گفت کوتاهش کن.
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم گفت کص ننت برو یک سال بعد بیا ولی اینبار یدونه کصم بیار از پارسال تو کفم!!
سال بعد جوان با یه کص آمد و بعد از اینکه حکیم یه تعویض روغن انجام داد اینبار نیز خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند.
مرد این بار گفت: مرتیکه کصکش چه مرگته منو میبری میاری،کصتم که کردی،خودت جوابشو بگو من نمیدونم.
حکیم باز کیرشو درآورد و خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد کصخل!
"این حکایت فرهنگ ژاپنی ها را نشان می دهد.نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت دیگران شکست می خورند. به دیگران کار نداشته باش کار خودت را بکن..."
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,503
Posted: 30 Jul 2021 22:25
مردی سعی داشت تا بَرّه مورد علاقهاش را داخل خانه ببرد و به او تجاوز کند. مرد بره را از پشت هل میداد ولی بره پاهایش را محکم به زمین فشار میداد و حرکت نمیکرد. خدمتکار منزل وقتی این وضع را دید، نزدیک رفت و کیرش را داخل دهان بره گذاشت، بره شروع به مکیدن کیرش کرد. خدمتکار داخل خانه رفت و بره هم به دنبالش راه افتاد! مرد از این اتفاق کیری درس کلفتی آموخت. فهمید که برای کردن دیگران ابتدا باید خواستههای آنها را درک کرد.
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,504
Posted: 30 Jul 2021 22:25
زنی به نزد دکتر رفت و گفت : میخام سینه هام بزرگ شه، چیکار کنم؟
دکتر گفت : هفته ای ۳جلسه بیا من بخورمشون تا حسابی بزرگ شن ...
زنه میگه : پس اینبار با شوهرم میام، چون اونم کیرش کوچیکه ...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,505
Posted: 30 Jul 2021 22:28
رفتم رستوران میزکناریم یه اغایی بود
غذا سفارش داد
غذاشو نصفه خورد یه سوسک گذاشت تو غذا
داد زد گارسون این چه وضعشه
گارسون اومد گفت اقا هرچی بخورین مهمون مایید
خواهش میکنم اروم باشین
غذاشو عوض کردن
گفتم داداش سوسک اضافه نداری
گفت شرمنده داداش یه مورچه دارم
اونم میخام باهاش چای بخورم
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,506
Posted: 30 Jul 2021 22:28
مردی سگش را در خانه می گذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند
و خودش برای شکار و کصچرخ بیرون رفت
و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند
و کیر و پنجه هایش خون آلود است.
مرد با تفنگش به سوی سگ شلیک کرد و مادرش را گایید و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند.
زمانی که وارد شد دید که گرگی کیری غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است.
قبل از اینکه عکس العملی کیری نشان دهید به کص گفتن های طرف مقابل گوش كنيد
تا به دلیل قضاوت اشتباه خودتان را بگا ندهید و تا آخر عمر گریان نباشید....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,507
Posted: 30 Jul 2021 22:30
روزی مردی تو فرودگاه از پشت شيشه به يه هواپيما نگاه ميكرد و سيگار ميكشيد ...
پیری دانا به او نزديك شد و پرسيد : چند ساله كه سيگار ميكشى؟!
مرد سيگارى گفت : سى ساله سيگار ميكشم.
پیر دانا گفت : آيا ميدونى با پولى كه به مدت سى سال صرف خريد سيگار كردى، اگر جمع كرده بودى، الان ميتونستى اون هواپيما رو بخرى؟
مرد سیگاری گفت : کص نگو قرمساق اون هواپيماى شخصى خودمه ...
پیر دانا که دید کیر شده گفت : عه ناموسن؟! پس يه نخ بده تا با هم بكشيم ....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,508
Posted: 30 Jul 2021 22:31
ﺭﻭﺯﯼ پادشاهی ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﮑﯿﻤﺎنهﺍﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ 400 ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩی ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺍﺳﺖ. ﺷﺎﻩ ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ، ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺛﻤﺮ ﺩﻫﺪ، ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ میکاری؟ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﺎﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻣﺎ میکاﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ. ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﻮﺍﺑﺖ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ 400 ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ میخندی؟ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺛﻤﺮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺛﻤﺮ ﺩﺍﺩ، ﺑﺎﺯ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ 400 ﺳﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ، ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻨﺪﯾﺪ، شاه ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﭼﺮﺍ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ؟ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺛﻤﺮ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺛﻤﺮ ﺩﺍﺩ ، ﻣﺠﺪﺩﺍ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ 400 ﺳﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻨﺪﯾﺪ شاه ﮔﻔﺖ: ﮐﯿﺮﺧﺮ، کُصکش ﻧﻨﻪ ی ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺭﻭ ﮔﺎﯾﯿﺪﯼ، ﺩﯾﮕﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺟﻤﻠﻪ ﻫﻢ ﺑﮕﯽ ﮐﯿﺮﻣﻢ ﺑﻬﺖ ﻧﻤﯿﺪﻡ ﺟﺎﮐﺶ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺳﮑﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻮﻥ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻓﺮﻭ کنند ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺨﻨﺪﺩ....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,509
Posted: 30 Jul 2021 22:32
- به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : کونم پاره شد.
- به جای بدرد نمی خورد؛ بگوییم خیلی کیریه.
- بجای برام مهم نیست؛ بگوییم : به تخممه.
- بجای در حد من نیستی، بگوییم: کیرمم نیستی.
- بجای کاری ازت ساخته نیست، بگوییم: کیرمم نمیتونی بخوری.
- بجای برو پی کارت، بگوییم : بیا برو تو کونم بابا.
- بجای خسته نباشی، بگوییم : به کُص فیل که خنجر نزدی خسته شدی
#فرهنگی
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,510
Posted: 30 Jul 2021 22:33
نامه ی دردناک يک کودک به رئیس جمهور :
آقاي رئيس جمهور ،
من بارها پدرم را دیده ام از شدت گرسنگی مادرم را لیس میزد!
چند شب پیش دیدم مادرم به پدرم شیر میداد!
دیشب شنیدم پدرم مادرم را مجبور به دزدی میکرد و به او ميگفت فردا شب باید ساک بزنی!
از شدت فقر دیگر امنیت ندارم، امروز پدرم به مادرم میگفت امیر که خوابید بخورش!
آقای رییس جمهور لطفا یارانه را قطع نکنید اینا منو میخورن
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...