ارسالها: 4129
#1,521
Posted: 30 Jul 2021 22:57
آورده اند روزی یک فیل شتابان خایه چسبانده بود و از جنگل می گریخت !
سبب را پرسیدند،
گفت؛ سلطان جنگل دستور داده که به تمام زرافه ها تجاوز کنند و بعد آنهارا گردن بزنند!
گفتند؛ ای فیل کیری تو را چه به زرافه ، تو که فیل هستی، گریختن از چیست؟
فیل گفت؛ اری من فیل هستم
اما شیر یک الاغ جقی را مامور پیگیری این موضوع کرده است!
از مکان هایی که الاغ ها مسئول انجام کارهای مهم هستند دوری کنید.!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,522
Posted: 30 Jul 2021 22:59
مرد جوانی که حشرش زده بود بالا و در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز به او گفت: «برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر حشری را آزاد میکنم. اگر توانستی کیر یکی از این گاوها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد تا او نیز به تو بدهد.»
مرد قبول کرد. اولین در طویله که بزرگترین در هم بود باز شد. باور کردنی نبود، بزرگترین و خشمگینترین و کیرکلفت ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود بیرون آمد. گاو با سم به زمین میکوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید و گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاو کوچکتر از قبلی بود اما با سرعت حرکت میکرد. جوان پیش خودش گفت: «منطق میگوید این را هم ول کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد پس بکیرم.»
سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود بیرون پرید. پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا کیر گاو را بگیرد اما گاو کیر نداشت و ماده بود!
زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود و کیرکلفتی نصیبمان شود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی و در سولاخش بگذاری.
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,523
Posted: 30 Jul 2021 23:01
مردی خسیس و کون نشور تمام داراییاش را فروخت و طلا خرید. او طلاها را در گودالی در حیاط خانهاش پنهان کرد. مدت زیادی گذشت و او هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد.
تکرار هر روزه این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد. همسایه، یک روز مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت. روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت. او شروع به شیون و زاری کرد و مدام به سر و صورتش میزد. رهگذری او را دید و پرسید: «چه اتفاقی افتاده است؟
مرد حکایت طلاها را بازگو کرد. رهگذر گفت: «این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست. تو که از ریدن پرهیز میکنی تا گشنه نشوی و از طلا استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟
ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست بلکه در استفاده از آن است.فردی که اطرافش صد ها کص وجود دارد ولی خود ارضایی میکند چه تفاوتی با یک جقی بالفطره دارد!؟
بسیار افرادی هستند که پولدارند اما ثروتمند نیستند و چه بسیار افرادی که ثروتمندند ولی پولدار نیستند."
مرد خسیس،لحظه ای به فکر فرو رفت و سپس همه ی حرف های غریبه را به تخمانش دایورت کرد و به او شک کرد که شاید او طلا هایش را دزدیده است ؛غریبه را کون لخت کرد و درون گودال وارونه کرد و به تعداد طلا های گمشده، پوزیشن هایی از کشور های غرب آفریقا بر روی او اجرا کرد تا دیگر برای کسی که مالش به گای سگ رفته، کصشر فلسفی تفت ندهد!
کیر تو قبرِ پدرِ مرد خسیس که رید به داستان آموزنده ما....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,524
Posted: 30 Jul 2021 23:02
- به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت
- بجای دروغ نگو؛ بگوییم : راست می گی؟
- به جای لعنت بر پدر کسی که اینجا آشغال بریزد؛ بگوییم : رحمت بر پدر کسی که اینجا آشغال نمی ریزد!
- به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود
- به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم : مناسب من نیست
- بجای مهم نیست؛ بگوییم : به کیرم ...
ببخشید این آخریو هرچی زور زدم نتونستم کاریش کنم ...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,525
Posted: 30 Jul 2021 23:03
ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ:
ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ، ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﮐُﺸﻨﺪ ﻭ به ما تجاوز میکنن و ﻫﻤﻪ جای مارا مانند کیرخایه ﻣﯽﺧﻮﺭﻧﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺧﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻪ ﻣﯽﮐُﺸﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ کیرشان ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺭﻧﺪ! ... ﯾﻌﻨﯽ ﻭﺍقعا ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ؟! ... ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺍﺧﺘﻼﻑ؟
ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ:
ﭘﺴﺮﻡ ، خرها ﺑﻪ «ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺩﺍﺭﻫﺎ » ﺳﻮﺍﺭﯼ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ، کون میدهند، ﭘﺲ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯽﻣﺎﻧﻨﺪ!
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺭﺍﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ!
کون بدهی زنده میمانی،.!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,526
Posted: 30 Jul 2021 23:04
یه بار داشتم فیلم سوپر هندی میدیدم که داستانی شد برا خودش:
یارو که شرتشو در آورد زنه ساک بزنه یهو زنه دید سر کیر یارو یه خال سیاهه!
یهو بلند شد گفت نهی نهی...!!!
مرده گفت مادر جندهی چی چیرو نهی!؟
باید خوردهی تناولهی...!!!؟؟
یهو زنه شرتشو درآورد مرده دید رو کوس زنه یه خال سیاهه!! خلاصه اونجا بود که فهمیدن با هم خواهر برادرن یهو کارگردانم که یه آدم پیری بود اشک تو چشاش جمع شد سریع شرتشو درآورد یه خال سیاه که دم سوراخ کونش بود و نشون داد گفت منو میشناسیدهی؟
گفتن نهی ولی چرا خال سوراخ کونتهی مثل خال ماستهی!!
بعدش پیرمرده نشست تعریف کرد:
گفت اسم من خال ممده من پدرتونم
اسم مادرتون هم خال سکینه بود ولی شب عروسیمون جبارسینگ اومد مادرتونو برد گفت اول من کردهی!
خلاصه بعدش مادرتون که شمارو بدنیا آورد از دنیا رفت منم شمارو فروختم دوربین خریدم شروع کردم باهاش فیلم سوپر درست کردن!!! بعدش همگی شروع کردن به گریه کردن و بغل کردن و آواز خوندن....!!!!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,527
Posted: 30 Jul 2021 23:05
فردى ازدواج کرد و به خانه جديد رفت، ولی هرگز نمیتوانست با همسر خود کنار بیاید و آنها هر روز با هم جر و بحث میکردند
روزی نزد داروسازی قدیمی رفت و از او تقاضا کرد سمی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد
داروساز گفت اگر سمی قوی به تو بدهم که همسرت فورأ کشته شود همه به تو شک میکنند پس سم ضعیفی میدهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم کم او را از پای درآورى و توصیه کرد در این مدت تا میتوانی به همسرت مهربانی کن تا پس از مردن او کسی به تو شک نکند.
فرد معجون را گرفت و به توصیه های داروساز عمل کرد
هفته ها گذشت
مهربانی او کار خود را کرد و اخلاق همسر را تغییر داد
تا آنجا که او نزد داروساز رفت و گفت من او را به قدر مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمیخواهد او بمیرد
دارویی بده تا سم را از بدن او خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت:
آنچه به تو دادم سم نبود
داروي افزايش سايز سينه بود! حالا با ممه هاي بزرگ همسرت مهر او در دلت جاي گرفته است.
ممه هاي بزرگ موثرترین معجونیست که به صورت تضمینی نفرت و خشم را نابود میکند ...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,528
Posted: 30 Jul 2021 23:07
یک بازاریابِ کسکش جارو برقی درِ یه خونه ای رو میزنه،و تا خانمِ خونه در رو باز میکنه قبل از اینکه حرفی زده بشه،
بازاریاب میپره تو خونه و یه کیسه کود گاوی رو روی فرش خالی میکنه و میگه:
اگه من قادر به جمع کردن و تمیز کردنِ همه ی اینها با اینجاروبرقی قدرتمند نباشم حاضرم که تمامِ این ها رو بخورم!
خانوم میگه: میخوای یه ساعتم من بدم بت؟بازاریاب: چرا؟
خانوم: کسخل برق خونه قطعِ حالا گوهی که خوردی رو دوباره بخورش ... ومرد بگاعه سگ رفت
ابتدا تمام شرایط را بررسی نمایید سپس گه خوری کنید!!!!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,529
Posted: 30 Jul 2021 23:08
مردی ٣٢ ساله، نزد پزشكی به نام "ريچارد كیراولی" رفت و شكايت كرد كه:
نمی توانم عادت ساک زدن انگشت بیلاخم را ترك كنم.
كیراولی گفت:کیرم تو عادت تخمیت، اما زياد در موردش نگران نباش؛ فقط سعی كن هرروز انگشتی غير از انگشت ديروزی را بمكی. امروز انگشت فاکت را ساک بزن، فردا انگشت کوچیکت را.
مرد كوشيد تا آنگونه كه به او دستور داده شده بود عمل كند.
اما هربار كه انگشتش را به سمت دهانش ميبرد تا ساک بزنم، ميبايست آگاهانه تصميم ميگرفت كه امروز كدام انگشت را بايد هدف عادتش قرار دهد!
قبل از آنكه هفته به آخر برسد عادت او رفع شده بود.
ريچارد ميگويد: وقتی عمل ناپسندی عادت ميشود، كنار آمدن با آن مشكل ميشود.
اما وقتی بخواهيم رفتارهای جديدی به اين عادت اضافه كنيم، آگاه ميشويم كه به زحمتش نمي ارزد و فقط تلاشمان را به کص خر زده ایم.
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,530
Posted: 30 Jul 2021 23:09
بچه تو حموم دست میزنه به کونِ باباش میگه این چیه؟
باباش میگه : این توپه ...
بچه میگه : از کجا خریدی؟
میگه: از سر کوچه ...
میگه: لاشیا بهت انداختن، سوراخه ...!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...