ارسالها: 1
#182
Posted: 25 Aug 2022 06:20
شهوت بدون مرز
قسمت اول
تصمیم گرفته بودند با هم در یک خانه زندگی کنند. دیگه تحمل دوری رو نداشتند. یه شب که خسته بعد از سکس ضربدری لخت دور هم جمع شده بودند افسانه روی پاهای علی دراز کشیده بود و کیرش رو زیر سرش حس میکرد و علی همزمان داشت با کسش ور میرفت و مریم سرش توی بغل محسن بود و محسن با ممههاش ور میرفت، محسن پیشنهادی داد! برای اینکه رابطه هیجان بیشتری داشته باشه بد نیست چند تا قانون داشته باشیم. همه منتظر ادامه حرفهای محسن بودند. این قوانین تا زمانی که همه با هم باشند باقی میمونه. در این قوانین یه مرد ارباب میشه که با نظر خانمها انتخاب میشد و اون یکی مرد میشد برده ارباب و خانمها هم عضو عادی بودند. البته با توجه به اینکه ارباب با نظر خانمها انتخاب میشد در حقیقت ارباب هم برده خانمها بود و واضحه که اگه تصمیمی بر خلاف نظر خانمها بگیره عزل میشه و مرد دیگه ارباب میشه. مگه اینکه هر دوی مردها دست به یکی کنند که دیگه عملا نمیشه کاریش کرد. این قوانین میتونه با نظر سه نفر غیر از برده میشه عوض بشه و برده هم نمیتونه مخالفت کنه. مخارج هم مثل قبل با شراکت دو خانواده انجام میشه ولی فرقش اینه که از این به بعد خانمها برای مخارج تصمیم میگیرند و با تایید ارباب قابل اجرا میشه. ارباب کاملا در تصمیماتش آزاده و برای همه میتونه تصمیم بگیره و هیچ کسی نمیتونه مخالفت کنه. مگه اینکه خانمها برکنارش کنند. این آزادی محدودیتهایی که ارباب نمیتونه اونها رو نادیده بگیره.
محدودیتها:
۱. ارباب نمیتونه تصمیمهای تحقیرآمیز در مورد هیچ کدام از خانمها بگیره و تنبیهشون کنه. مگه اینکه اون خانم به صورت موردی موافق این کار باشه (مثلا در یه رابطه جنسی خاص یا مدت مشخصی بخواد نقش برده رو داشته باشه)
۲. مثل قبل گاییدن زنها بدون کاندون ممنوعه
۳. ارباب نمیتونه برده رو طوری تنبیه کنه که غیرقابل تحمل باشه یا آسیب غیرقابل جبران وارد کنه
۴. مثل قبل همه روابط باید خصوصی باشه. مگه اینکه به صورت موردی سه نفر (غیر از برده) تصمیم بگیرند در محدوده مشخصی دیگران رو وارد رابطه کنند (مثل سکس پارتی و ...)
۵. برده تا زمانی که برده است باید کیرش قفل باشه و اگه کسی بخواد برده اونو بکنه باید برده دیلدو کمری ببنده و اونو بکنه. مگه اینکه سه نفر دیگه به صورت موردی تصمیم بگیرند در محدوده خاصی کیرش باز باشه (مثل اینکه برده بودن یه نفر طولانی بشه و کیرش نیاز به شستشو داشته باشه یا یکی بخواد با کیر برده گاییده بشه و ...)
۶. برده تا زمانی که توی خونه است باید قلاده به گردن ببنده و چهار دست و پا راه بره. مگه اینکه لازمه باشه قلاده رو باز کنه یا پاشه.
محسن بعد از گفتن این حرفها چند لحظه سکوت کرد و نظر بقیه رو در مورد این قوانین جویا شد. همه باهاش موافقت کردند و قرار شد خانمها مشورت کنند که چه کسی رو اول ارباب کنند. نشانه انتخاب هم قرار شد این باشه که سمت هر کی رفتند تا کیرش رو قفل کنند معلوم میشه که مرد دیگه تا زمانی که خانمها اراده کنند ارباب خواهد شد. اینطوری تحقیرش هم بیشتر خواهد بود. قرار شد هر دو مردها کیرشون رو بشورن تا بعد از اینکه خانمها تصمیم گرفت سریع تصمیم انجام بشه و هیجانش بالا بره.
خانمها رفتند اتاق خواب علی و مریم و مردها منتظر شدند که کی ارباب میشه و کی برده!
بعد از حدود نیم ساعت خانمها با قفل کیر وارد شدند و از هر دو نفر خواستند که چشمشونو با چشمبند ببندند. لحظات هیجانانگیزی بود. بعد از چند لحظه محسن احساس کرد که کیرش داره قفل میشه. هیجانات ضد و نقیضی توی دلش بود. بعد از اینکه کیر محسن قفل شد به علی اعلام کردند که هر تصمیمی بگیرید ازت اطاعت میکنیم. علی اولین دستورش رو داد! افسانه پیش علی توی اتاق محسن و افسانه میخوابه و مریم باید دیلدو ببنده و پیش محسن بخوابه. علی رفت و قلاده محسن رو آورد و به گردنش بست و زنجیر قلاده رو به مریم داد. مریم دیلدو کمری رو بست و روی کمر محسن نشست و یه لگد خفیف به تخماش زد و باعث شد محسن آخ کمصدایی بگه و به دستشویی اشاره کنه. محسن تکلیفش رو میدونست و رفت داخل دستشویی و منتظر دستور شد. مریم اشاره کرد که به پشت، کف دستشویی بخوابه و سرش و رو توی دستشویی بکنه. مریم روی صورت و توی دهن محسن جیش کرد و بعد از اینکه کارش تموم شد محسن کس مریم رو لیس زد که پاک بشه. ولی مریم پا نشد و محسن فهمید که باید بیشتر لیس بزنه تا ارضا بشه. محسن شروع به کار کرد و اونقدر ادامه داد که مریم ارضا شد و دوباره جیش کرد و بعد از اینکه کسش با دهن و زبون محسن پاک شد پا شد و اشاره کرد که بعد از شستن و خشک کرد سر و صورت و دهنش بیرون منتظرشه. محسن بعد از اینکه خودش رو شست و خشک کرد چهار دست و پا اومد بیرون تا مریم روی کمرش بشینه. وقتی از دستشویی بیرون اومدند صدای آه و ناله افسانه شنیده میشد و معلوم بود داره زیر کیر علی شدیدا لذت میبره. مریم با شیطنت خاصی از محسن پرسید که صدای چیه!؟ و محسن که میدونست چی بگه گفت که صدای گاییده شدن زنم زیر کیر اربابه. مریم اشاره کرد که محسن به سمت اتاقشون بره. از پشت در از علی اجازه خواست که داخل بیان. علی اجازه داد و محسن با مریم وارد اتاق شدند. علی و افسانه بدون توجه مشغول کارشون شدند. افسانه قنبل کرده بود و علی کونشو میگایید. با وارد شدن محسن افسانه شروع کرد به بیشتر کردن آه و ناله و گفتن حرفهای شهوانی. افسانه: آخ جون چه کیری! تا ته بکن! منو بگا! جرم بده! کونمو از آبت پر کن! علی اشاره کرد که مریم پاشه و محسن بیاد روی تخت و زیرشون بخوابه به طوری که صورتش روبروی کس افسانه باشه و کیر قفل شدش روبروی صورت افسانه. علی به محسن دستور داد که تا وقتی کون افسانه گاییده میشه کسش رو بخوره و لیس بزنه. از مریم هم خواست که با دیلدو از پایین محسن رو بکنه و همزمان ممههای افسانه رو بماله. افسانه هم میدونست با ور رفتن با ممههای محسن حس بردگیش شدیدتر و واقعیتر میشه شروع کرد به خوردن و ور رفتن با سینههاش. همزمان که علی با کیر کلفتش کون افسانه رو میگایید، محسن که هم شهوت و هم حس بردگیش بیشتر شده بود از علی میخواست که تندتر افسانه رو بکنه و ازش بابت این لطف تشکر میکرد. افسانه هم که از گاییده شدن کونش که بدون کاندوم گاییده میشد در اوج بود با لیسیده شدن کسش با زبان محسن که هم شهوتش بیشتر شد و هم حس تحقیر محسن و این دو حس لذتش رو بیشتر کرد. طوری شد که از خود بیخود شد و دیگه مثل این بود که در آسمانهاست و به علی التماس میکرد که آبشو توی کونش خالی کنه. علی هم که شهوتش شدیدتر شده بود شدیدتر تلمبه میزد تا اینکه علی و افسانه همزمان ارضا شدند. بعد از اینکه آب علی توی کون افسانه خالی شد کیرش رو درآورد و کرد توی دهن محسن تا هم بقیه آبشو بخوره و هم کیرشو تمیز کنه. بعد از اینکه علی کنار رفت با اشاره علی افسانه روی دهن محسن نشست تا سوراخ کونش روی دهن محسن باشه و با کمی زور زدن بیشتر آب توی دهن محسن خالی شد. بعد از اینکه کون افسانه تمیز شد رفت بغل علی و شروع کردند به ور رفتن با هم دیگه. مریم هم چون دستور جدید نرسیده بود مشغول گاییدن محسن بود و بعد از رفتن افسانه و علی در حالی که دیلدو توی کون محسن بود جلوتر اومد و محسن رو بغل کرد و از محسن خواست که ازش بخواد تند بکنه. محسن: آخ جون بانو! چه کیر کلفتی دارید! منو بگایید! تندتر بگایید! و ... مریم با اشاره علی دیلدو رو از کون محسن در آورد و کرد توی دهنش. محسن اولش به خاطر بو و مزه دیلدو کمی چهرش در هم کشیده شد ولی همین باعث شد که حس تحقیرشدنش بیشتر بشه و بیشتر لذت ببره. علی به افسانه اشاره کرد که جلوی مریم قنبل کنه تا مریم با دیلدو کونشو بگاد. از محسن هم خواست که مثل قبل زیر افسانه دراز بکشه. علی از مریم خواست که یه تلمبه توی کون افسانه بزنه و یکی توی دهن محسن. چند دقیقه این کار رو کردند تا اینکه علی از مریم خواست که دیلدو رو به افسانه بده و خودش بره بغل علی. مثل حالت اول محسن زیر بود و علی میگایید. با این تفاوت که مریم و افسانه جاشونو عوض کرده بودند. بعد از ارضا شدن علی و مریم هم محسن کیر علی رو تمیز کرد و مریم روی صورت محسن نشست و محسن آب علی رو از کون مریم خورد. بعد از اینکه علی دو بار ارضا شد دستور داد مریم و محسن به اتاق دیگه برن و از افسانه خواست بیاد بغلش تا شب رو با هم باشند. افسانه هم که میخواست محسن رو بیشتر تحقیر کنه با عشوه خاصی رفت بغل علی و شروع به لب گرفتن از علی گرفت. علی هم با دستش به کون افسانه میزد. محسن که با لذت خاصی این صحنه رو تماشا میکرد با لگد مریم به تخماش به خودش اومد و فهمید که باید بره توی اتاق دیگه. وقتی وارد اتاق شدند مریم از محسن خواست که بخوابه و مریم هم از پشت بغلش کرد و دیلدو رو گذاشت لای پای محسن. محسن خودش رو زنی میدونست که بغل شوهرش خوابیده و هر لحظه شوهر بخواد باید بهش کون بده. مریم توی گوش محسن گفت که وقتی بیدار شد با اجازه علی آرایش زنانه کنه و کلاهگیش بذاره و قفل با مدل کس زنانه ببننده. این مدل قفلها هم کیر رو قفل میکرد و نمیذاشت سیخ بشه و شکلش شبیه کس بود و هم فضایی داشت که میشد از جلو گایید و هم به خاطر جنسش حس تحریک زنانه ایجاد میکرد! ممه مصنوعی هم با چسب مخصوص هم باید به سینه میچسبوند. این ممههای مصنوعی جنسش طوری بودند که وقتی باهاشون ور میرفتند ممه طبیعی بیشتر و شدیدتر تحریک میشد. همچنین از فردا تا وقتی که برده است باید دارویی تزریق میشد که احساسات جنسی زنانه رو در وجود محسن ایجاد یا قویتر بکنه. خلاصه از فردا محسن تقریبا کامل تبدیل به یه زن میشد و از این تصمیم راضی بود. مریم هم از دیلدویی استفاده میکرد که یه طرفش داخل کسش میرفت و همزمان که محسن رو میگایید خودش هم لذت میبرد و ارضا میشد.
محسن که چشماشو باز کرد مریم رو بالای سرش دید که ازش میخواد که مریم رو به دستشویی ببره. وقتی مثل دیشب مریم دستشویی کرد و بیرون اومد دید که علی و افسانه یه خانم غریبه روی مبلها نشستهاند و منتظر محسن هستند. خانم غریبه از محسن خواست بخوابه و قفل کیرش رو باز کرد. سریع یه اسپری بیحس کننده بهش زد تا کیرش سیخ و ارضا نشه. اول یه دارویی بهش تزریق کرد که باعث میشد احساسات جنسی زنانه در وجود محسن قویتر و احساسات جنسی مردانه ضعیفتر بشه. بعد هم یه اسپری روی کیر و تخماش پاشید که مانع سیخ شدن و ارضای مردانه محسن میشد! با این کار محسن روز به روز شهوتش بیشتر میشد ولی نمیتونست مثل مردها ارضا بشه. یه اسپری دیگه به کیر و تخمها و کون محسن زد که باعث میشد به کمک چیزی که اول تزریق کرده بود بیضهها چیزی شبیه آبی که موقع تحریک و ارضا از کس زنها بیرون میاد ترشح کنند. بعدش هم یه اسپری به کل بدن محسن از سر تا پا پاشید. این اسپری باعث میشد که در بدن محسن احساسات جنسی مردانه خیلی ضعیفتر و احساسات جنسی زنانه خیلی قویتر بشن. با این کار علاوه بر اینکه محسن به یه زن طبیعی نزدیک میشد، تا زمانی که سه نفر دیگه تصمیم نگرفت بودند که مردانگیش رو بهش برگردونند، خودش هم دلش نخواد مرد و ارباب بشه. بعدش هم یه چیزی توی ممههای محسن تزریق میشد که موقتا ممهها رو بزرگ میکرد و دیگه نیازی به ممه مصنوعی نبود و باعث میشد احساسات جنسی زنانه در ممهها به وجود بیاد و شدید بشه. محسن آٰرام آرام داشت احساسات یه زن رو تجربه میکرد و از اینکه بعد از سالها نقش بازی کردن میتونست مثل یه زن طبیعی گاییده بشه لذت میبرد. با کمال تعجب دید که ممهها در چند دقیقه اندازشون کلی بزرگ شده. بعدش هم اسپری روی سینههاش پاشید تا حسش قویتر و شدیدتر بشه. تزریق بعدی مربوط به آلت مردانه بود. به جای کس مصنوعی تصمیم گرفته بودند با ترزیق دارو کیر رو موقتا به کس تبدیل کنند! وقتی ترزیق تمام شد کیر آرام آرام کوچکتر شد و بعد از چند دقیقه بیضهها به داخل بدن رفتند و یواش یواش کیر تبدیل به کس شد! این تغییرات برای چند روز نمیتونست باشه. در لابلای صحبتهای سه نفر دیگه محسن فهمید که وقتی خواب بوده تصمیم گرفتند که برای مدت طولانی محسن زن بشه. با این تصمیم محسن در حکومت ارباب علی رسما زن میشد و هیچ نسبتی با افسانه نداشت و هر سه نفر، زن ارباب علی میشدند! البته با اجازه ارباب علی هر وقت میخواستند میتونستند با دیلدو همدیگر رو بکنند ولی با این فرق که محسن همچنان یه برده بود و جایگاهش عوض نشده بود. ارباب علی هم خوشحال بود که میتونست به راحتی یه زن رو بدون کاندوم بکنه (محسن). چون محسن برده بود نیازی به اسم جدید نداشت. بعد از اینکه محسن صاحب کس شد یه اسپری هم روی کس جدید پاشیده شد تا حسش قویتر بشه. خانم دکتر به علی گفت که این کس فقط در حدی که علی بکنه جا داره و بعد از ارضا شدن باید داخلش شسته بشه. بدن همشون که با لیزر بیمو شده بود و کار راحتتر بود. حالا نوبت آرایش محسن بود. خانم دکتر که آرایشگر هم بود شروع کرد اول ابروی محسن رو بگیره. بهشون گفت که موهای صورت هم تا چند روز دیگه میریزه و وقتی خواستند دوباره محسن رو مرد کنند دوباره میتونه در بیاد. موهای سر هم تا وقتی بلند بشه با کلاهگیش مخفی میشد. بعد از اینکه آرایش محسن کامل شد لباس مخصوصی که براش سفارش داده بودند تا خانم دکتر بیاره رو پوشید. اول شورت و بعد سوتین و بعد ... محسن دیگه حس یه مرد رو نداشت و چون از دیشب ارضا نشده بود خیلی دوست داشت که گاییده بشه. خانم دکتر گفت که این تزریقها و اسپریها باید تا وقتی که تصمیم به زن بودن محسن دارند هر هفته انجام بشه. تصمیم زن یا مرد بودن محسن با خانمها بود! ولی افسانه و مریم فعلا دوست داشتند اربابشون علی باشه و محسن زن باشه. بعد از رفتن خانم دکتر و آرایشگر علی روی محسن سوار شد و قلاده محسن رو کشید و برد اتاقشون. شروع کرد بغل کردن محسن و ازش لب گرفتن. همزمان به کون محسن چنگ میزد و این کار محسن رو شهوتیتر کرده بود. محسن خیلی دوست داشت ارضا شدن زنانه رو تجربه کنه. برای همین کسش رو چسبوند به کیر سیخ شده علی. علی هم اولین بار بود که دوستش رو به عنوان یه زن میگایید. علی شروع کرد به ور رفتن و خوردن ممههای زنانه محسن. محسن حس جدیدی رو تجربه میکرد که تا حالا تجربه نکرده بود. با خوردن و ور رفتن با ممههاش کل وجودش پر از شهوت شده بود. علی محسن رو روی تخت خوابوند و لخت شد و شروع کرد به لخت کردن محسن. محسن با هیکل زنانه دیدن داشت. ممههای درشت و کس آبدار. اما آب کس محسن با زنهای دیگه فرق داشت. مثل آب قبل از ارضای مردها بود و معلوم بود از بیضه میاد. غلیظ و چسبناک! علی شروع کرد همزمان به مالیدن ممهها و خوردن کس محسن. محسن از شدت شهوت داشت منفجر میشد و انگار توی آسمونها بود. به علی التماس میکرد که بکندش. علی کیرش رو بدون کاندوم کرد توی کس محسن. با وارد شدن کیر علی توی کسش انگار مست شده بود. دیگه هیچی نمیفهمید. ذره ذره وجودش پر از شهوت بود. علی هم بدون کاندوم با لذت بیشتر محسن رو میگایید. یه دفعه کیرش رو از کس محسن در آورد و محسن رو برگردوند و اشاره کرد قنبل کنه. از پشت کیرش رو کرد توی کس محسن. محسن یه زن کامل شده بود. از پشت اصلا معلوم نبود کسی که گاییده میشه در اصل یه مرده. علی هر لحظه شدت تلمبه زندنشو بیشتر میکرد. محسن هم که از شدت شهوت داشت منفجر میشد به تلمبه شدن کمک میکرد. علی همزمان که توی کس محسن تلمبه میزد ممههاش رو میمالید و این باعث میشد شهوت محسن بیشتر و بیشتر بشه. یه دفعه آب کیر علی اومد و توی کس محسن خالی شد. داغی آب علی یه حس شهوت شیرینی رو توی کس محسن به وجود آورد و باعث شد همزمان محسن برای اولین بار ارضای زنانه بشه. نالههای محسن موقع ارضا شدن اونقدر بلند بود که افسانه و مریم رو به اتاق کشوند و همه شاهد گاییده شدن محسن بودند. محسن دیگه کلا هیچی نمیفهمید و همه وجودش شده بود شهوت و خودشو به اینور و اونور میزد. علی برای اینکه محسن رو کنترل کند کونشو با دو دستش چسبیده بود. وقتی محسن ارضا شد دید یه مایع غلیظی توی کسش پر شده. مریم و افسانه با اجازه علی نوبتی زیر کس محسن دراز کشیدند و مخلوط آب کیر علی و آب کس محسن رو توی دهنشون پر کردند. علی دستور داد که مریم و افسانه چیزهایی که توی دهنشونه توی دهن محسن بریزند و محسن بعد از اینکه همه آبها رو توی دهنش جا کرد با دستور علی همه رو قورت داد. با دستور علی محسن رفت دوش گرفت (گردن به پایین) و زیر دوش هم ممهها و کسش رو مالید و اونجا هم ارضا شد. محسن فعلا به مرد بودن (گذشته و آینده) فکر نمیکرد و از زن بودنش و گاییده شدنش لذت میبرد!
عاشق هر چیزی که بوی شهوت بده
ارسالها: 8
#186
Posted: 31 Mar 2023 18:40
سفر گروهی
(ماجرای مسافرت سه زوج به ماسال)
داستانی که میخام براتون تعریف کنم مربوط به پاییز سال قبله. بخش اصلی داستان واقعیه ولی من برای این که یکم هیجانش بیشتر باشه بعضی جزئیات رو اضافه کردم. ضمنا همه ی اسمارو عوض کردم. امیدوارم خوشتون بیاد و لذت ببرین و آبتون بیاد. من این داستان رو میخام تو چند قسمت بنویسم که ادامه نوشتنش بستگی به استقبال شما عزیزان داره.
این داستان درباره ی 3 تا زوج هست که با هم میرن مسافرت و کلی اتفاقات عجیب و غریب براشون میفته.
https://www.looti.net/12/1251/p19/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B6%D8%B1%D8%A8%D8%AF%D8%B1%DB%8C#msg144155884
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
شبِ روزی که قرار بود بریم سفر من و شادی مهمون ساسان و زهره بودیم. زهره اصرار کرد که شب رو بمونیم اونجا و از نوید و ندا هم بخوایم بیان پیشمون که صبح با هم از خونه ساسان اینا حرکت کنیم. من و شادی میخاستیم بریم خونه لباس عوض کنیم تا صبح بیان دنبالمون. ولی با توجه به این که دیروقت بود و قرار بود 8 صبح راه بیفتیم بچه ها به زور منصرفمون کردن. زهره چند تا از لباسای خودشو به شادی داد که به تنش اومد ولی هیچ سینه بندی برای سینه های گنده ی شادی نداشت. همه کلی سر این خندیدیم. من هم یکی از شلوارکهای ساسان رو با یه تی شرت پوشیدم. همه حالمون خوش بود. قرار شد قبل خواب یکم مست کنیم و بعد بخوابیم. خب قبول دارم که کار اشتباهی بود ولی داشت حال میداد. من بودم یا نوید که گفتیم جرات و حقیقت بازی کنیم. قدیما وقتی دور هم جمع میشدیم بیشتر بازی میکردیم. خلاصه همه قبول کردن. من رو به شادی کردم که ببینم مشکلی نداره و اون هم چیزی بروز نداد. یعنی مثلن اگه میگفت نه من قطعن ادامه نمیدادم. چون همه مست بودیم و این بازی موقع مستی اصلن عاقبت مشخصی نداره. من بطری رو چرخوندم و افتاد به ندا. پرسیدم جرات یا حقیقت؟
لبخند زد و گفت: حقیقت!
با خنده پرسیدم پرسیدم: غیر از نوید با چند نفر دیگه سکس کردی؟
همه از این سوال تعجب کردن و شادی چشماش گرد شده بود. ولی نوید و ساسان ریز ریز میخندیدن. من انتظار داشتم بگه یکی چون فکر میکردم فقط ساسان تونسته کس ندا بذاره ولی در کمال تعجب گفت:
- خیلی وقته دیگه نمیشمرم!
همه خندیدیم. سکوت عجیبی برقرار شد تا این که ندا بطری رو چرخوند. افتاد برا شادی. معلوم بود خودشو آماده کرده. شادی گفت حقیقت. ندا با شیطنت گفت:
- از اونجایی که آقا کامران مستقیم رفتند سر اصل مطلب منم همین کارو میکنم و چشمکی به من زد. دلت میخواست با یه مرد دیگه سکس کنی؟ منظورم فقط سکسه.
شادی گیج شده بود. ندا لبخندی زد و توی مبل لم داد. زهره با شیطنت گفت «شادی تا فردا وقت نداریا زود باش میخابه!» همین حرف یخ فضا را شکست.
شادی با طمانینه و در حالی که دست مرا گرفته بود گفت:
- اگه فقط سکس باشه؟ خب سکس خصوصی ترین اتفاق بین زن و شوهره. چرا باید اونو با یکی دیگه قسمت کنن؟
نوید پرید وسط حرفو گفت:
- سکس ارتباط جسمیه ولی عشقبازی یک ارتباط جسمی روحیه.
همه داشتیم برای قانع کردن شادی فلسفه میبافتیم. که شادی با صدای بلند گفت:
- ساکت شین.
ترسیده بودیم که شادی از این وضعیت ناراحت شده باشد. ناگهان همه ساکت شدیم.
- سوالو از من پرسیده من جواب میدم. ممکنه اگه از نظر جسمی بهتر از مال کامی جون باشه بخام امتحان کنم ولی من مطمئنا کیری بهتر از کیر کامی تو کل دنیا وجود نداره.
و زیرچشمی به نوید و ساسان نگاه کرد. ساسان با تلاقی نگاهش با شادی گفت:
- چرا مال جانی سینز بهتره.
همه خندیدیم. شادی کم نیاورد و پرسید:
- مگه تو کیر کامرانو دیدی که اینو میگی؟
شادی استاد این کار بود. طرف را تا مرز دیوانگی میبرد. ساسان هول شده بود. فکر میکرد شادی جدی میگه واسه همین افتاد به تته پته کردن. تا این که همه خندیدیم و بازی ادامه پیدا کرد. بطری به ساسان که افتاد جرات رو انتخاب کرد. «از اونجایی که هیشکی تخمشو نداره جرات بگه خودم میگم» الکل حسابی منگمون کرده بود و همه راحت بودیم.
شادی گفت:
- وقت میگیرم 2 دقیقه لبای زهره رو میبوسی.
ساسان نیشخندی زد و گفت:
- این جرات میخاد آخه؟ من صبح تا شب هزار دفعه لبای این خوشگل خانومو میبوسم.
و همزمان داشت با دست راستش رانهای زهره رو میمالوند. شادی هم کم نیاورد و در اوج ناباوری همه گفت:
- پس سینه هاشو بخور!
این دفعه این زهره بود که اعتراض کرد: ای لعنتی، میخای همه ببینن ممه های من کوچیکتره؟
مست الکل بودیم و نمیدانستیم چه میگوییم و چه میکنیم. حس میکردم خواب میبینم یا توهم زده ام. امکان نداشت شادی یا حتا زهره این قدر رک و صریح در مورد چنین چیزهایی حرف بزنند. ساسان پرید وسط:
- از اونجایی که نوبت منه پس من کاری که شادی گفته رو انجام میدم. هر چند من این ممه های خوشگل و دوست داشتنی رو هر روز میخورم و سیر نمیشم. اما سر شوخی رو خودتون باز کردین...
این را گفت و چشمکی زد . خم شد طرف زهره. تی شرت زهره رو داد بالا و ممه های کوچیک زهره توی سوتین اسفنجی دیده شدند. یک طرف سوتینو داد بالا و یکی از ممه ها رو که اندازه لیمو بود از زیر گرفت تو دستش. سفت و کوچیک بودند با نوکای کوچولو و صورتی روشن برعکس ممه های شادی که تو پر بودند و بیشتر به قهوه ای میزد رنگ نوکای درشتش. زهره خجالت میکشید و سعی میکرد با تی شرت ممه هاشو بپوشونه. نوید با شیطنت گفت:
- چیو داری پنهون میکنی؟ بذار حداقل این یه شبو دید بزنیم...
و به من و نوید نگاه کرد. زهره بهش سقلمه زد و گفت:
- لابد بعدشم میخای ممه بزرگ ببینی؟
و با زیر چشم به شادی نگاه کرد. نوید که همه ی حواسش به ممه های زهره بود که الان نیپلش دهن ساسان بود گفت:
- نوبت به اونم میرسه...
همه خندیدیم و ناگهان شادی گفت:
- وقت تمومه قهرمانان! ماشاللاه چه میخوره انگار تا حالا ندیده!
ساسان آب دهنشو قورت داد و در حالی که چشماش از مستی خمار بود گفت:
- راستش تا حالا جلوی 4 نفر دیگه نخورده بودم!
من که مدتها بود مات و مبهوت نشسته بودم و تماشا میکردم گفتم پس ما هم امتحان میکنیم که ساسان زد توی ذوف و گفت نوبت منه. بطری را چرخاند و سرش افتاد به طرف ندا.
- شما نمیخوای ممه امتحان کنی؟
همه سکوت کردیم. ندا با لحن شرم آلود خود گفت:
- از خدامه...
ساسان سینه زهره را به ندا تعارف کرد. من به شدت شق کرده بودم و از اینکه میدیدم ندا سینه زهره را به دهان گرفته است حسابی تحریک شده بودم. ساسان دوباره به شوخی گفت بسه دیگه. تمومش کردی. بعد هم میکی از نیپل زهره گرفت و آن را زیر سوتین و تی شرت پنهان کرد. من و نوید همزمان گفتیم:
- پس ما چی؟
- مال زنای خودتونو بخورین خب...
ما هم از خدا خواسته خیز برداشتیم به طرف زنامون. من سینه های شادی رو از روی لباس به دهان گرفته بودم و نوید هم داشت با نیپلهای درشت ندا بازی میکرد. نمیونستم ممه ندا رو خوب ببینم چون حواسم به ممه شادی بود. تا این که متوجه شدم ساسان و زهره آروم بلند شدند و رفتند اتاق خواب. در رو هم باز گذاشتند. من و شادی که روی کاناپه برامون جا باز شده بود تو بغل هم دراز کشیدیم و من داشتم نوید رو میدیدم که ندا رو بلند کرده و داره رو مبل میخابونه. فضای عجیبی بود. هیچ کدوم حرفی نمیزدیم و فقط بدنهای پارتنر خودمون رو نوازش میکردیم. صدای نفسها و بوی شهوت فضا رو پر کرده بود. که کم کم ریتم نفسها تندتر میشد و هر از گاهی صدای آه و ناله ی آروم یکی از دخترا میومد. من تا صبح دو بار شادی رو کردم و توی تاریکی به سختی میدیدم که نوید و ندا هم دارن با هم حال میکنند. شادی جوری منو سفت به خودش میفشرد که انگار میخاد خفه ام کنه در گوشم گفت:
- عالیه کامی... عالیه... کامی کوچولو رو تا حالا این قدر بزرگ ندیده بودم... دارم جر میخورم...
از هر طرف صدای نجواهای شهوانی و عاشقانه می اومد ولی هیچ کدوم از شدت هیجان جرات نداشتیم چیزی به هم بگیم. صبح زود قرار بود راه بیفتیم به سمت شمال و روحمون هم خبر نداشت که چه اتفاقاتی قراره برامون بیفته.
ادامه دارد...
ویرایش شده توسط: gholam1395